- حقوق بشر
آنچه در اينجا به آن اشاره میشود، نگاهي كلي به بحث حقوق بشر و اهمیّت آن از ديدگاه اسلام است.
- مفهوم حقوق بشر
از لحاظ طبيعي، انسان داراي يك سلسله اعضاء و جوارح، قُوا، غرايز و تمايلاتي است كه مجموعاً تشكيل دهنده شخصيت اوست. اين غرايز و تمايلات؛ فطري و تكويني هستند و در تمام بشر يكسانند؛ از سوی دیگر انسان موجودي است اجتماعي که در اجتماع متولد میشود، زندگي میكند و ميمیرد، بنابراین بشر بايد به يك سلسله قوانين مشترك و دائمي برسد، تا به کمک آن بتواند ابتدا به رشد و کمال حقیقی خود نائل شود، سپس به وسیله آن قوانین بتواند اجتماع خود را اداره کند.
از اين رو، جوامع انساني همواره نيازمند قانوني است كه ناشي از منابع ذاتي، فطری و طبيعي انسان باشد و از خلقت و شخصيت انسان سرچشمه بگيرد.
روشن است كه اطاعت از چنين قانوني كه مطابق با فطرت است، واجب ميباشد. از آنجا كه اعتقاد ما بر اين است كه اسلام ديني مطابق با فطرت است؛ بنابراين، در اينجا به بررسي حقوق بشر از ديدگاه اسلام ميپردازيم كه پيشينة به قدمت اسلام دارد.
اگر چه که حقوق بشر در ميان غربیها، پس از جنگ جهاني دوم و كشتارهاي عظيم انساني در سال 1941 آغاز شد.
برای فهم بهتر مسئلة حقوق بشر لازم است ابتدا تعریفی از «حق» و «بشر» ارائه شود:
- حق:
حق، از نظر لغوي به معنای: اختيار قانوني افراد، توانايي، و نقيض باطل می باشد.
و از نظر اصطلاحي: به معنای مجموعه مقرراتي است كه در زمان معين بر جوامع، حاكم است. در همین راستا، گفته شده كه دانشِ قانون را، حقوق گويند؛ كه منظور همان علم حقوق است. بنابراين، حق و حقوق، مجموعهای از قواعد، و مقرراتي است كه براي تنظيم روابط افراد و استقرار نظم وضع گرديده و داراي ضمانت اجرايي كافي و مؤثری است.
- بشر:
بشر از نظر لغوي: به معناي انسان است. و به لحاظ اصطلاحي، از ديدگاه اسلام، یعنی موجودي ارزشمند، كه بايد به عنوان يك مخلوق با شعور و داراي اراده و اختيار، به ديدة احترام به او نگريست؛ و حقيقت او، همان فطرت غیر قابل تبديل و تغيير است.
حال اگر بخواهیم یک تعریفی از مفهوم حقوق بشر در نگاه اسلام داشته باشیم میتوان آنرا چنین تعریف کرد:
«حقوقي را كه خداوند فارغ از رنگ، نژاد، زبان، مليّت، جغرافيا، اوضاع و احوال متغير اجتماعي، و … به انسان داده است».
- مباني و منابع حقوق در اسلام
سرچشمه قوانين و حقوق اسلامي، خداي جهان آفرين است، اوست كه از مصالح و مفاسد كارها و روابط و پيوستگيهاي امور آگاهي درستي دارد و زمان قانون گذاري و سعادت جامعه را در نظر ميگيرد، نه منافع شخصي يا گروهي و جانبداري بيجا از اين و آن را؛ پس مقام قانونگذاري منحصر به اوست.
از نظر شيعه براي دريافتِ قوانين الهي، چهار مرجعِ صلاحيت دار وجود دارد و اين چهار مرجع به شرح زير هستند:
- حُكم الله (قرآن مجيد)
اين كتاب شریف، از زمان رسول اكرم (ص) تاكنون به عنوان بزرگترين منبع قانونی اسلام شناخته شده است و مسلمانان براي شناختن معارف و به دست آوردن قوانين زندگي، همواره به آن مراجعه ميكنند.
اعتقاد تمامي مسلمانان، اين است كه قرآن ريسمان محكم خداست، هر كس بر اساس آن عمل كند، سعادتمند است، هر كس بر اساس آن قضاوت كند، دادگري كرده و هر كس مردم را به سوي آن بخواند، به راه راست خوانده است.
- سنّت
قرآن به منزلة قانون اساسي است كه بيشتر به مسائل كلي و اساسي ميپردازد؛ بنابراين، براي بيان جزئيات هر كدام از قوانين، نيازمند ياري دهندة ديگري هستيم كه همان بيانات پيامبر و جانشينان معصوم او علیهم السلام هستند كه بايد جزئيات را بر اساس ضرورتها و شرايط زمان و مكان بيان كنند و جامعه را از لحاظ قوانين زندگي بي نياز و غني كنند.
- اجماع
سومين منبع قانون گذاري در اسلام «اجماع» است.
منظور از اجماع، يعني اينكه تمام دانشمندان اسلامي درباره حكمي شرعي، اتفاق نظر و وحدت عقيده داشته باشند. البته اشاره به اين نكته ضروري است كه شيعه، اجماع را به عنوان يك اصل مستقل در برابر كتاب و رأي معصوم نمیشناسد.
- عقل
«عقل» چهارمين منبع قانونگذاري در اسلام شناخته شده است.
- حقِّ تعيينِ حقوق بشر، تنها از آنِ خداست
- حقوق بشر را نميتوان صرفاً با قرارداد تدوين كرد
ممكن است برخي تصوّر كنند كه ميتوان بدون عنايت به جهان بيني و پيوند انسان با جهان، به تدوين حقوق بشر پرداخت. حاميان همين انديشه بودند كه با صرف قرارداد ميان خود، به تنظيم توافقنامهاي درباره حقوق بشر پرداختند و آن را «اعلاميه جهاني حقوق بشر» خواندند. اينان، خواسته يا نخواسته، از اين حقيقت غفلت ورزيدند كه امضاي چنين توافقنامهاي هرگز به صلاح و سود همه يا اكثر مردم جهان نيست. حق همانند آداب و رسوم و سنّتهاي ملّي نيست كه در گروه اعتباريّات قرار گرفته، نزد ملّت هاي گوناگون، متفاوت باشد.
اصولاً رسالت دين حق اين نيست كه به مردم فرمان دهد چه رنگ يا لباس يا چه سبك غذايي برگزينند، زيرا اينگونه امور بر اساس اقليم ها و فرهنگ هاي گوناگون، داراي تفاوتند. آنچه دين حق بيان مي دارد شامل خطوط كلّي زندگي و زيربناهاي حيات انسان، با صرف نظر از آن اختلاف هاست، مانند حق حیات، آزادی، عدالت و ….
اين خطوط كلّي، بر خلاف آن اعتباريّات، هرگز با قراردادي كه توسّط خود انسان ها وضع مي شوند و در ميان جوامع گوناگون كاملاً متفاوتند، تعيين نمي شوند، بلكه بر اساس رابطه خاصّ انسان با جهان استوارند؛ رابطه اي كه در هيچ سرزميني با سرزمين ديگر متفاوت نيست.
- تدوين حقوق بشر به «منبع» مشترك نياز دارد
همانگونه كه تدوين قوانين داخلي يك كشور بايد بر پايه يك قانون اساسي واحد انجام پذيرد، براي تدوين حقوق بشر نيز به يك قانون اساسي جهاني نيازمنديم. در اين قانون اساسي، چهارچوب و خطوط كلّي براي وضع قوانين تعيين مي گردد. مثلاً هنگامي كه بخواهيم مباحثي همچون حقوق زن، حقوق كارگر، و حقوق پناهندگان را تنظيم كنيم، ناچاريم كه نُخست اصول اساسي حاكم بر حقوق بشر را كه اين مباحث زير مجموعه هاي آنند تدوين سازيم.
اين اصول كلّي كه در مباحث حقوقي «منبع» ناميده مي شوند، هنگامي مي توانند زيربناي تنظيم حقوق بشر گردند كه نزد همه مردم جهان، با صرف نظر از اختلافشان در آداب و رسوم و نژاد و رنگ و … پذيرفته شده باشند. در غير اين صورت، اگر مباني حقوقي را از منابع خاص استنباط نماييم، اين اصول و مواد حقوقي به راستي تضمين كننده آرمان ها و نيازهاي همه بشر نيستند و تنها پاسخگوي نيازهاي همان گروهي اند كه بدان منابع مخصوص اعتقاد دارند.
- آداب و عُرف و همانند آن نمي توانند منبع حقوق بشر باشند
اكنون بايد ديد كه آيا آنچه بسياري از حقوقدانان غير اسلامي به عنوان منبع حقوق برگزيده اند، يعني عُرف و آداب و سنّت هاي بشري، مي توانند منبع حقوق باشند. در مباحث پيش گفته شد كه منبع حقوق بشر بايد مشترك بين آنها باشد؛ و نيز بيان شد كه منبع حق نيز بايد اَمري پايدار و ثابت باشد.
عرف و عادت ها و سنّت ها و رسوم بشري، هيچ يك از اين دو ويژگي را ندارند: نه مشترك بين همگانند و نه پايدار. مردم هر نقطه اي از زمين داراي فرهنگ و عرف ويژه خودند. از این رو ميان عرف هاي جوامع گوناگون، تفاوت فراوانی وجود دارد.
ويژگي هاي جغرافيايي و اقليمي بر سنن بشري تأثير فراوان دارند، چه رسد به خصوصيّات فكري و اعتقادي. مردمي كه در يك منطقه سردسير زندگي مي كنند، در مورد مقرّرات حقوقي همانگونه نمي انديشند كه مردم ساكن در مناطق گرمسير میاندیشند.
امّا مي دانيم كه حقوق بشر بايد براي همه مردم جهان پيامي يكسان و اصيل داشته باشد. پيداست كه چنين قانوني نمي تواند نشأت گرفته از آن منبع مختلف يا متغيّر با آن خصوصيّات باشد. شايد پرسيده شود: «پس ويژگي هاي خاصّ هر ملّت و آداب و رسوم و عرف آن هيچ نقشي در عرصه حقوقي ندارند؟» در پاسخ بايد گفت كه اينها در قانون عادي و بومي در چگونگي اجراي قانون تأثير بسزايي دارند، ولي در تدوين و تفسير قانون مشترك مؤثر نيستند به بيان ديگر، اين عوامل در تنظيم مقرّرات سهيمند، امّا در تدوين قانون اسلامي و مشترك سهمي ندارند. حتّي اگر بپذيريم كه در بسياري از كشورها بتوان از تفاوت هاي فرهنگي و عرفي در ميان گروه هاي گوناگون، با قدري تسامح صرف نظر كرد، ولي در عرصه حقوق بين الملل هرگز چنين كاري ميسّر و رَوا نيست.
ريشه مطالب گفته شده در دل اين اصل مهم نهفته است كه خوبي و بدي از مسائل قراردادی نيستند كه با عرف و عادت شناخته شوند. ديگران ميپندارند خوب آن است كه از چشم عُرف جامعه خوب باشد، امّا اسلام چيزي را خوب (معروف) ميشمارد كه نزد عقل و وحي به رسميّت شناخته شده باشد. در منطق قرآن، هر چيز و هر كس كه مورد پسند عقل و وحي نباشد، زشت و منكر است.
- انسان نمي تواند حقوق بشر را تعيين كند
تا اينجا گفته شد كه حقوق بشر نيازمند منبعي مشترك است. اكنون نوبت پاسخگويي به اين پرسش است كه آيا انسان مي تواند اين منبع مشترك را بشناسد و بر اساس آن حقوق بشر را تعيين سازد. در اين بخش، بر آنيم كه طيّ چند عنوان، پاسخ منفي اين سؤال را تبيين كنيم.
الف) براي رسيدن به وحدت، بايد از بند طبيعت رها شد
نخستين گام در تبيين پاسخ پرسش بالا، عنايت به اين اصل مسلّم است كه انسان ها، طبيعتاً، با يكديگر اتّحاد و هماهنگي ندارند. آنچه اكنون سبب اشتراك ميان انسان هاي جهان شمرده مي شود، اسباب و ابزارهاي مادّي است؛ و روشن است كه مادّه محور و مايه كثرت و اختلاف است و نه وحدت و اتّحاد. حتّي اگر بانيان حقوق بشر توفيق يابند كه همه منابع مادّي جهان را ميان همگان به تساوي تقسيم كنند، باز ميان آنها وحدت حاصل نمي شود. زيرا همين منابع، خود، سبب اختلاف و كثرتند. تا زماني كه انسان، يعني همين مجموعه گرفتار در بند كثرت، به وحدت نرسد، نمي تواند به آن منبع مشترك براي حقوق بشر دست پيدا كند؛ چرا كه از كثرت، وحدت بر نمي خيزد.
تنها عامل دستيابي انسان به وحدت، آن است كه از بند طبيعت و مادّه برهد. اين ناشدني است كه انسان ها با همين تعلّقات مادّي بتوانند در منبع حقوق با يكديگر به تفاهم و وحدت دست يابند. انسان ها هر چه به دنيا نزديك تر شوند، بيشتر به اختلاف مي گرايند و هر چه رنگ خدايي شان افزون تر گردد، بيشتر به وحدت رو مي كنند. همين حقيقت در دو بخش از سوره مائده آيه 64، يكبار در باره يهوديان و بار ديگر راجع به مسيحيان، آمده است. در اين دو بخش، بيان شده كه خداوند تا روز قيامت، همواره ميان اينان كينه و دشمني مقدَّر فرموده است. دليل اين كينه و اختلاف پايدار آن است كه آنها همواره در بند دنيا و دلفريبي هايش گرفتارند و به زيبايي هاي مادّي آن، دل سپرده اند.
از سوي ديگر، مي دانيم كه انسان جز در پرتو وحي از كثرت مادّه رها نمي شود. پس انسان، در بستر اختلاف ها و كثرت هاي مادّي، توانايي شناخت و تنظيم حقوق واحد و مشترك بشر را ندارد.
ب) براي تعيين حقوق بشر، بايد نخست انسان را شناخت
در گام دوم، بايد عنايت داشت كه هيچكس بدون شناخت يك موضوع نمي تواند پيرامون آن به بحث و گفتگو بنشيند. سخن گفتن از حقوق بشر نيز بدون شناخت موضوع آن، يعني انسان، شدني نيست.
كساني كه دست به تدوين حقوق بشر زده اند، هرگز خود را نشناخته اند؛ و اين در حالي است كه گذشته از خود آنها، نژادها و گروه هاي انساني ديگري نيز در جهان به سر مي بَرند. دست زدن به چنين كاري بدون دستيابي به شناخت خود و ديگر گروه هاي بشري، يا از آنروست كه اينان به جهل خود واقف نيستند و يا در اثر تمايل غريزي كالاي زودگذر طبيعت تجاهل مي نمايند. اگر از اين افراد بپرسيد كه بشر چه گذشته اي داشته، آينده اش چيست، و در چه راهي بايد گام بردارد، هرگز پاسخ مناسبي به شما نخواهند داد. شيوه زندگي اينان، خود، بهترين دليل جهل آنان به پاسخ اين پرسش هاست. با اين حال، ايشان چگونه مي توانند براي همه انسان ها، با اين تنوّع و پراكندگي همه جانبه شان، قانون تنظيم كنند؟
ج) انسان هاي خود محور در برابر حق ميايستند
هنگامي كه از توان انسان در تعيين منابع حقوق بشر سخن مي رود، بايد به اين نكته نيز عنايت داشت كه بسياري از انسان هايي كه در پي شناخت و تعيين منابع حقوق بشر بر آمده اند، از آفتِ بزرگِ «خود محوري» و «هوا پرستي» مصون نيستند. اگر انساني خود محور باشد، بي ترديد در برابر حق ميايستد و اگر بتواند، لباس باطل بر آن مي پوشاند و يا باطل را حق جلوه مي دهد.
پيروي از هواي نفس، انسان را بدانگونه از حق باز مي دارد كه نه حق را مي فهمد و نه به آن عمل مي كند.
- قانونگذاري، حق خداوند است و بس
اكنون بايد ديد كه آيا ايرادهايي كه بر قانونگذاري بشر واردند، متوجّه قانونگذاري الهي نيستند. بررسي اين مسأله همراه با ذكر استدلال هاي ناظر به لزوم وضع قانون از منبع وحي، محتواي اين بخش را تشكيل مي دهد.
الف) رفع ايرادهاي مزبور از قانونگذاري الهي
هيچيك از اشكال هاي پيشگفته متوجّه قانونگذاري الهي نيستند. از سويي، در حريم دانش خداوند هرگز جهل راه ندارد. قرآن در خصوص علم خداوند مي فرمايد:
«لا يَعْزُبُ عَنهُ مثقالُ ذَرَّةٍ في السَّمواتِ و لا فِي الأرضِ * هيچ چيز در آسمان ها و زمين بر او پوشيده نيست. سوره سبأ، آیه 3».
از سوي ديگر، سهو و فراموشي هم در گستره علم خداوند راه ندارد. قرآن مي فرمايد:
«وَ ما كانَ رَبُّك نَسِيّاً * پروردگار تو هيچ چيز را فراموش نمي كند. سوره مريم، آیه 64».
همچنين گرفتاري در بند حبّ و بغض ها و كينه ورزي ها نيز از خداوند دور است. پروردگاري كه آفريدگار انسان است و به او حقّ حيات بخشيده، بسي بهتر از خود او مي داند كه مصالح او كدامند. بدين سان، خداوند هم در وضع قانون و هم در تعيين پاداش ها و كيفرهاي قانوني، تا هر حدّ و مرزي كه باشد، سزاوار است.
ب) اَمر مشترك ميان همه انسان ها، فطرت الهي است
بيان شد كه عرف و آداب و سنن و رسوم و مانند اينها نمي توانند منبع حقوق باشند، زيرا داراي دو ويژگي «اشتراك ميان همه انسان ها» و «پايداري» نيستند.
اكنون نوبت بدان مي رسد كه اَمر مشترك ميان همه انسان ها تبيين گردد:
ما برآنيم كه همه انسان ها مي توانند در كنار يكديگر زندگي صلح آميز و دوستانه اي داشته باشند. اين از آنروست كه در ميان همه افراد بشر يك جهت مشترك و پايدار وجود دارد. همين جهت است كه مي تواند خوشبختي بشر را تضمين سازد و رفاه راستين انسان را تأمين كند. قرآن اين جهت مشترك را «روح» مينامد و بيان ميكند كه اين روح داراي فطرت الهي است.
در فرهنگ قرآن، بهره طبيعي بدن به «خاك» نسبت داده شده است كه همه مذمّت ها و نكوهش ها متوجّه آن است. در قرآن کریم هر جا سخن از نكوهش و مذمّت انسان در ميان است، گفتگو از انساني است كه از خاك آفريده شده است. امّا هر جا از كرامت و بزرگي انسان سخن مي رود، گفتگو درباره انساني است كه مسجود فرشتگان و جانشين خدا در زمين است. يعني همانگونه كه نكوهش ها به طبيعت انسان تعلّق دارد، همه ستايش ها نيز به روح و فطرت باز ميگردد.
از ديد قرآن مجيد، اين اصل مشترك، يعني فطرت، داراي سه ويژگي است: نخست اين كه خدا را مي خواهد و بس؛ دوم اينكه در همه آدميان به وديعه نهاده شده است؛ و سوّم آنكه از گزند هر گونه تغيير و تبديل در اَمان است. در قرآن آمده است:
«فِطْرَتَ اللهِ الّتي فَطَرَ النّاسَ عَليها لا تبديلَ لِخَلْقِ اللهِ * از فطرت الهي پيروي كن كه خداوند مردم را بر پايه آن آفريده است. آفرينش خدا تغيير نمي پذيرد. سوره روم، آیه 30».
به این دلیل، روشن است كه آنچه مي تواند به عنوان اصلِ مشترك ميان همه انسان ها پذيرفته گردد، فطرت الهي است. از اينرو در تعيين و شناخت منابع حقوق بشر جز به همين اصل مشترك نمي توان اعتماد كرد و هرگز نبايد بر مايه هايي از وجود انسان كه به طبيعتِ او باز مي گردند، تكيه ورزيد. وقتي كه اين اصل پذيرفته شود، روشن مي گردد كه وضع كننده حقوق بشر موجودي است كه اين فطرت را برنهاده و آن را مي شناسد.
ج) دو دلیل در اثبات حقّ قانونگذاري براي خداوند
- دلیل نخُست:
انسان داراي ارتباطي تنگاتنگ با هستي بخش خود است. اين ارتباط تنها محدود به آفرينش آغاز انسان نيست، بلكه پس از خلقت نيز او همواره در بستر اين رابطه نزديك زندگي مي كند. از اينرو بشر براي طيّ راه تكاملي خود نيازمند ارتباط با پروردگار است و نمي تواند به خودي خود در اين مسير پيش رود. نتيجه آن كه تعيين حقوق بشر كه گامي از گام هاي همين مسير تكاملي است بايد از سوي همان مبدأ هستي بخش صورت پذيرد.
دلیل دوم:
مقدّمه تعيين حقوق بشر اين است كه انسان و نيازهاي او را بشناسيم. شناخت اين نيازها مستلزم داشتن اطّلاعات كامل در مورد اَبعاد گوناگون حيات انسان است. روشن است كه تنها خدا به همه اين ابعاد آگاه است، زيرا هم «غيب» گذشته و آينده جهان را مي داند و هم به «شهادتِ» جهانِ موجود احاطه دارد. از اينرو تنها خداوند است كه مي تواند به تعيين حقوق بشر بپردازد.
- چگونه مي توان براي رويدادهاي بي شمار، قوانين محدود تنظيم كرد؟
يكي از پرسش هاي مهم دربحث حاضر اين است كه اگر آنچه از طريق كتاب و سنّت به ما رسيده، تنها منبع تعيين حقوق بشر باشد، آنگاه با رويدادهاي تازه و بي شمار روزگاران پس از نزولِ وحي و حضورِ سنّت، چه بايد كرد و ربط آن ثابت با متغيّرها چگونه خواهد بود؟ بعضي از افراد براي پاسخ گويي به اين سؤال، به سخني شگفت رو آورده اند و گفته اند كه اسلام تنها اصول ارزشي و كلّي را پيشنهاد كرده است، ولي كيفيّت حكومت و زندگي مردم را تعيين نساخته است. مثلاً اسلام مي گويد نظام زندگي خود را بر اساس عدل و قسط تنظيم سازيد، ولي وضع قوانين و مقرّراتي را كه براي رسيدن به چنين هدفي مورد نيازند، بر عهده خود انسان نهاده است.
در پاسخ به آن پرسش و در ردّ اين جواب، بايد گفت كه آنچه در كتاب و سنّت آمده، نه تنها ناظر به اصولِ ارزشي، بلكه بيان كننده همه نيازهاي انسان تا روز قيامت، از جمله قوانين و مقرّرات فردي و اجتماعي است. براي فهم روشن اين حقيقت، بايد عنايت كرد كه در قرن های نخست اسلامي، فروع فقهي و قوانين حقوقي تا اين اندازه گسترده نبوده اند. امّا پا به پاي گسترش نياز به اين فروع و قوانين، اجتهاد توانست به وظيفه خود عمل كند و جوابگوي نيازهاي رو به رشد بشري باشد.
راز توفيق فقه ما در اين است كه طبق روايات ما، ارائه اصول در همه زمينه ها توسّط كتاب و سنّت صورت پذيرفته است و از سوي ديگر، به مجتهدان دستور داده شده كه شاخه ها و فروع را به تناسب نياز هر زمان، از آن اصول استنباط كنند. البتّه شرايط و روش هاي اين اجتهاد نيز از همان منبع به ما تعليم داده شده است. اينك به بيان روايتي مي پردازيم كه نشان مي دهند خطوط اصلي همه مسائل و موضوعات زندگي انسان در كتاب و سنّت آمده است.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«به راستي خداوند بلند رتبه بيان روشن هر چيز را در قرآن نازل كرده است تا آنجا كه به خدا قسم، خداوند از بيان هيچ چيزي كه بندگان نيازمند آن باشند، فروگذاری نكرده است. اين به خاطر این است كه هيچ بنده اي نتواند بگويد: «كاش اين در قرآن نازل شده بود». (1)
طبق اين بيان ارزنده، هر چه مورد نياز مردم باشد در قرآن كريم آمده است تا كسي نتواند بگويد كه اي كاش اين مطلب در قرآن وجود مي داشت. بدين سان، نميتوان ادّعا كرد كه مثلاً در زمينه مسائل حكومتي يا حقوق بشر، كتاب و سنّت پيامي براي ما نياورده اند.
- مصاديق حقوق بشر از منظر اسلام
الف: حيات
نخستين حقّي كه قرآن مجيد براي انسان برشمرده، حق حيات است؛ كه حيات خود دو گونه است:
1.حيات مادي. و 2.حيات معنوي.
هيچ كس مجاز نيست كه اين دو حق را از ديگران سلب نمايد. سلب حق حيات مادي؛ يعني به قتل رساندن فرد و سلب حق حيات معنوي؛ يعني گمراه كردن ديگران.
سلب حقّ حيات مادّي با قتل تحقّق مييابد. در ديدگاه قرآن، اين كار برابر است با نابود سازي همه جامعه، مگر آن كه با دليل درستي صورت پذيرد:
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أو فَسادٍ في الأرضِ فَكَأَنَّما قَتَل النّاسَ جميعاً * هر كس ديگري را جز براي قصاص يا مبارزه با فسادگري بكشد، گويا همه مردم را كشته است. سوره مائده آیه 32».
سلب حقّ حيات معنوي به وسيله گمراه سازي صورت مي پذيرد. كسي كه ديگران را به هر طريق گمراه مي كند، حيات معنوي آنان را از ميان مي برد. البتّه از دست دادن حيات معنوي، به معناي گم كردن سعادت و خوشبختی است، و گرنه هيچگاه روح انسان از بين نخواهد رفت. به همين دليل، قرآن كريم حيات معنوي را نقطه روبروي كفر مي داند. يعني هر كس كفر پيشه كند، سعادت را از دست مي دهد و بدين ترتيب، از جنبه معنوي مي ميرد.
اين تقابل چنين نشان داده شده است:
«لِيُنْذِرَ مَن كانَ حَيّاً و يُحِقَّ القَوْلَ عَلَي الكافِرينَ * تا زندگان را بيم دهد و حق را در باره كافران جريان بخشد. سوره یس آیه 70».
چنان كه پيداست، در اين آيه، آنها كه كافر نشده اند زنده نام گرفته اند؛ يعني كافران از زندگي بي بهره اند. راز سخن آن اینکه اگر كسي خدا را نشناسد و كفر پيشه سازد، در حقيقت از حقّ حيات بي بهره است. پس شناخت پروردگار، همان برخورداري از حيات معنوي است.
از ديدگاه قرآن، حق حيات تنها از سوي خدا به انسان بخشيده شده است و از اين رو، تنها خدا ميتواند در آن تصرف كند.
براي مثال، با سيري اجمالي در احكام اسلام مي بينيم كه هيچ مكتبي به اندازه اسلام بر ممنوعيت خودكشي پافشاري نكرده و اين خود نشانگر بزرگی این حق براي انسان است.
در تاريخ اسلام آورده اند كه روزي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در باره كسي فرمود: «سرانجام اين فرد به جهنّم خواهد رفت.» گروهي با شنيدن اين سخن، سخت شگفت زده شدند، زيرا آن فرد در انجام كارهاي خير و حضور در صحنه هاي مبارزه و سياست، برجسته بود. سپس ديدند كه وي در يكي از جبهه ها مجروح گشت و براي رهايي از درد جراحت، دست به خودكشي زد. (2)
حقّ حيات آن قدر ارجمند است كه اگر انساني با پيشينه بلندِ مبارزه، به اين حق تجاوز كند و در صدد خودكشي بر آيد، به دوزخ ره مي سپارد.
ب: آزادي
دومين حقي را كه ميتوان به عنوان يكي از حقوق مهم بشری در اسلام بر شمرد، حق آزادي است.
اساساً بعثت تمام انبياء در جهت رسيدن انسان به اين حق، و رهايي از زير سلطه ستمكاران و ظالمان بوده است. بنابراين، از ديدگاه اسلام، آزادي، يعني رها شدن از بردگي و اطاعت غير خدا.
براي رسيدن به اين خواستة اساسی، نقش و آثار ارزنده پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) بر هيچ كس پوشيده نيست؛ بنابراين، تعريف آزادي در اسلام با آزادي در غرب کاملاً متفاوت است. در غرب تعريفی که ارائه شده است، دقيقاً بردگي و اسارت نفس است.
- مقايسه ديدگاه اسلام و غرب در مسئله آزادي
آزادي مفهومي است كه به معناي رهايي و إعمال اختيار و اراده ميباشد، به نحوي كه شخص بتواند بدون مانعي اراده خود را به انجام برساند.
آزادي در زمينه هاي زير مطرح است:
- آزادي عقيده 2. آزادي انديشه 3. آزادي بيان و تبليغ 4. آزادي رفتار 5. آزادي از هرگونه بردگي.
همان گونه كه گفته شد، آزادي از ديدگاه اسلام يعني رها شدن از بردگي و اطاعت غير خدا. امّا صاحبان و پيروان مكاتب حقوقي ديگر معتقدند كه آزادي انسان به معناي توان همه جانبه او در انتخاب هر چيز، و از جمله بردگي غير خدا است.
در نگاه آنان، انسان آزاد است كه دين را بپذيرد يا نپذيرد؛ زيرا دين را همانند امور قراردادي عادي ميدانند كه انتخاب آن تابع سليقه است. به اين ترتيب، انسان همانگونه كه خانه، لباس، يا غذايش را انتخاب ميكند، دين و اعتقاد خود را نيز بر ميگزيند. بنابراين اعتقاد، دين اساساً برهان پذير نيست و در عرف و آداب مردم ريشه دارد. امّا در مكتب وحي، اين رهايي مطلق به معناي بردگي است. زيرا اگر انسان آزاد باشد كه هر چه را مي پسندد به عنوان دين و آيين خود برگزيند، آنگاه اسير آرزوها و هوسهاي خود ميگردد و از آن پيروي ميكند:
«أفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ آلِهَهُ هَواهُ * آيا ديدي آن كسي را كه هوس خود را بندگي كرد؟ سوره جاثیه آیه 23».
غرض آنكه انسان گرچه تكويناً آزاد است و در انتخاب هيچ ديني مجبور نيست، ليكن تشريعاً موظّف است دين حق را بپذيرد.
اين تفاوت برداشت و تفسير از آزادي، سبب ميشود كه در بسياري از موارد، پيروان مكاتب حقوقي ديگر به بيراهه روند، از جلوه هاي بروز آن تفاوت، نوع برداشت از آزادي عقيده و بيان است. قرآن كريم قلمرو آزادي عقيده را كاملاً تبيين كرده است و چنين ميفرمايد:
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعونَ أحْسَنَهُ * مژده بده به بندگان من كه سخن را مي شنوند و بهترينش را دنبال ميكنند. سوره زمر آیه 17و 18».
امّا از سوي ديگر، قرآن، خود، تبيين فرموده است كه «سخن أحسن» كدام است:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَي اللهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ المُسْلِمينَ * سخن چه كسي بهتر از گفتار آن كس است كه به سوي خدا فراخواند و كار نيك انجام دهد و بگويد: من از مسلمانانم. سوره فصلت آیه 33».
به اين ترتيب، گر چه قرآن انسانها را تشويق ميكند كه سخنهاي گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزينند، امّا در همين حال، سخن بهتر را معرّفي ميكند و دست انسان را در تعيين و تشخيص آن باز نميگذارد.
به بیانی دیگر در اسلام بر آزادي انسانها در مقابل غير خداوند، تأكيد زيادي شده است. بررسي آيات و روايات نشان ميدهد كه اهميتي كه اسلام براي آزادي قائل است هيچ دين و مذهب ديگري قائل نشده است. اما بايد توجه داشت كه اين آزادي، آزادي در مقابل ديگران است و شامل آزادي از خدا، قوانين الهي و مقررات اخلاقي و منطقي مورد تاييد دين اسلام نميباشد. به عبارت ديگر، آنجا كه صحبت از خدا ميكنيم آزادي بندگان محدود ميگردد.
مفاد آيه 64 سوره آل عمران هم اعلان آزادي و حريت كامل انسان ها در مقابل غير خدا است:
«قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلىَ كَلِمَةٍ سَوَاءِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرْكَ بِهِ شَيًئا وَ لَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ * بگو: اى اهل كتاب، بياييد بر سرِ سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد. پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم نه شما».
نبايد يك نفر جامعه را مِلك خود بداند؛ بلكه همه بايد وارد مملكت خداوند شوند؛ چرا كه صاحب اختيار همه اوست، تا تبعيضها و ظلم و نابرابريها ريشه كن شود.
براي بررسي دقيق ديدگاه اسلام مي توان آزادي ها را به چند دسته تقسيم كرد:
- آزادي هاي شخصي
از ديدگاه اسلام هر كس حق زندگي، آزادي و امنيت شخصي دارد و كسي نميتواند متعرض حيات يا زندگي شخص ديگر شود. حتي بر عهده حكومت است كه از حق حيات و امنيت افراد دفاع و مراقبت نمايد. کشتن انسان، جرم محسوب ميشود. در قرآن كريم در اين باره آمده است:
«أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً * هر كس، ديگري را بدون حق قصاص و يا بدون آنكه فسادي در زمين كرده باشد، به قتل برساند مثل آن است كه همه مردم را كشته است. سوره مائده آیه 32».
طبق اين آيه، قتل يك نفر برابر با قتل همه افراد جامعه شمرده شده و از اين رو، جرمي سنگين محسوب ميشود و مجرم بايد تاوان آن را پس بدهد؛ چرا كه يك جامعه را با خطر رو به رو كرده است.
- آزادي هاي عمومي، و حقوق سياسي
حدود 300 آيه در قرآن وجود دارد كه مردم را به انديشه و تفكر و تعقل دعوت ميكند؛ و اين نشانة اهميت آزادي در ديدگاه اسلام ميباشد.
در مورد آزادي دين و مذهب هم، اين امر بر كسي پوشيده نيست كه اسلام، كسي را به خاطر عقيده غير اسلامي، مجازات نميكند و بر اين اساس اسلام اقليتهاي مذهبي را به رسميت شناخته است.
اما در مورد آزادي بيان هم بايد گفت: سيره پيامبر و ائمه عليهم السلام بر احترام به آزادي عقيده و انتقاد پذيري بوده است. البته اين آزاديها تا هنگامي معتبر است كه حقوق ديگران مراعات گردد و مزاحم آزاديهاي ديگران نباشد و امنيت جامعه را به خطر نيندازد.
برخي از انديشمندان مسلمان، قلمرو آزادي در اسلام را از جنبه ديگري به شرح زیر مدّ نظر قرار داده اند:
در فقه اسلامي، احكام به دو دسته الزامي و غير الزامي تقسيم ميشود؛ دستورات الزامي شامل آنچه باید انجام داد و آنچه نباید انجام داد، ميگردد و احكام غير الزامي، در سه نوع آنچه بهتر است انجام داد، آنچه بهتر است انجام نداد و مباحات مطرح ميشود، که در حقيقت همین احکام غیر الزامی قلمرو آزاد زندگي بشر ميباشد.
لذا انسان ميتواند بر اساس اين تقسيم بندي در خارج از قلمرو احكام الزامي، در انتخاب راه و شيوه زندگي آزاد باشد و در اين قلمرو وسيع، به قانونگذاري در زمينههاي مختلف زندگي از جمله حقوق بشر بپردازد.
اين قوانين را ميتوان بر اساس اصل احترام به قراردادها، به صورت قراردادي بر خود و ديگران الزام آور ساخت. البته در اسلام توصيه شده، كه در اين قلمرو، كه بسي فراخ تر از بخش مربوط به احكام الزامي است، از محدود ساختن خود خودداري نمايد.
امام علي (عليه السلام) در اين زمينه ميفرمايند:
«خداوند در مورد اموري سكوت كرده و اين سكوت او ناشي از نسيان و فراموشي نبوده بلكه خداوند از روي اراده در مورد اين امور سكوت كرده است. پس شما در اين موارد خود و ديگران را به سختی نيندازيد». (3)
مصداق ديگر تفاوت مزبور را ميتوان در آزادي اقتصادي ملاحظه كرد. در فضاي باز و روشن اسلامي، پس از بيان حلالها و حرامهای مسائل اقتصادی، گفته شده كه هر انساني ميتواند بر دستاوردهاي اقتصادي خويش تسلّط يابد:
«لِلرّجالِ نصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا و لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ * مردان از آنچه به دست مي آورند بهره اي دارند؛ و زنان نيز به همين شکل از دستاورد خود بهره دارند. نساء، آيه 32».
از توالي بحث استقلال اقتصادي و حلال و حرام ميتوان دريافت كه در تفكّر اسلامي، آزادي اقتصادي در چهارچوب بندگي خدا و احترام نهادن به حريم حلالها و حرامها تفسير مي گردد. امّا در تفكّر مادّي، هيچ چيز جز ملاحظات اقتصادي بشري نميتواند مرزي براي داد و ستدها و رفتار اقتصادي انسان تعيين كند. به همين دليل، ناشايست ترين تبادلها و زشت ترين داد و ستدها در انديشه مادّي مجاز شمرده ميشوند، مانند: تجارت اسلحه، تجارت مشروبات الکلی و … حتّي اگر ارجمندترين نهادهاي اخلاقي و انساني را در خطر افكنند.
بنابراین اسلام كمال اهميت را براي آزاديهاي بشر قائل است مشروط بر اينكه موجب اهانت و اخلال در شرافت و كرامت انسانها نباشد.
ج: عدالت
سومين حقي را كه اسلام به عنوان حقی از حقوق انسانها مطرح مينمايد، عدالت است.
در تبیین مفهوم عدل باید گفت که عدل عبارت است از «قراردادن هر چيز در جاي مناسب خويش».
در نگاهی به همة ادیان، اعم از آسمانی و غیر آسمانی، شاهد هستیم که همگی به عنصر مهم عدالت توجه کردهاند و از آن یا به عنوان اصلیترین حق و یا یکی از حقوق مهم هر انسانی نام بردهاند.
در دین اسلام هم این بحث از نظر دور نمانده و تعداد 29 آیه از آیات قرآن مستقیماً دربارة عدالت نازل شده است و حدود 290 آیة دیگر هم در مورد ظلم که ضد عدالت میباشد، نازل شده است. در مجموع میتوان ادعا کرد که حدود یک دهم از آیات قرآن یا به طور مستقیم و یا به طور غیرمستقیم به این بحث اشاره دارند و این امر نشان دهندة اهمیت آن در دین اسلام می باشد.
بر این اساس قرآن كريم همگان را حتي پيامبران و انبياء را به عدل دعوت ميكند و اصولاً فلسفه بعثت آنان را اجراي قسط و عدل معرفي ميكند:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ * به راستى ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند. سوره حدید آیه 25».
عدالت در تمام زمینهها، به خصوص در بخش اجتماعی و اقتصادی، ریشه در باورهای عمیق و دقیق اسلام دارد، از این رو عدالت، در همه مرحلههای زندگی انسان، چه فردی و چه جمعی، در قرآن کریم، بازتابی از عدالت حاکم بر گیتی شمرده میشود.
هستی، در نگرش اسلامی بر پایه عدل و حق پایه گذاری شده است و کسی که برای دین و رستگاری میکوشد، باید در رفتارش عادل و با آفرینش هماهنگ باشد، وگرنه او جسمی است غریب و ناآشنا در جهان.
- عدالت اقتصادی
یکی از مسایل مهم در مسایل مسایل اجتماعی از منظر اسلام، بحث توزیع ثروت است. توزیع ثروت در هر نوع اجتماعی، میتواند یکی از عوامل تعیین کننده بقای آن اجتماع باشد.
عدالت اقتصادی را طبق معارف اسلامی میتوان اینچنین معنا کرد:
الف. تامین متوسط رفاه و آسایش اجتماعی برای همه افراد اجتماع و جلوگیری از انباشته شدن بیش از حد ثروت در دست افرادی خاص.
ب. تعیین مرزها و حدود مصرف و جلوگیری از رفاه زیاد،
ج. جلوگیری از انحصار و احتکار اموال و تجمع ثروت در دست بخشی از جامعه و فراهم کردن امکان کار و تولید برای همة افراد جامعه.
د) حقوق زن
نگرش اسلام به زن، با نگرش مكتب غرب به وي بسي متفاوت است. مكاتب غير الهي گاهي زن را به جامعه عرضه ميكنند تا از اين رهگذر، به خاك و زمين دست يابند. اما دين، زن را آزاد ميگذارد تا با عاطفه خويش، به انسانها درس مهر بياموزد و آنها را رشد دهد. هنگامي كه نگرشها تا اين اندازه متفاوتند، پيداستكه حقوق زن نيز از نگاه اين دو، شرح و تفسيري متمايز دارد.
در انديشه اسلامي، زن موعظه پذيرتر از مرد است و در راه دل، توفيقمندانه تر از مرد گام مي گذارد و از اين جهت زودتر به مقصد ميرسد. زن در مناجات و اشك ريختن و آه بر آوردن، دلي آزمودهتر و چشمي آمادهتر دارد. و ميدانيد كه راه دل زودتر از راه عقل به منزل منتهي ميشود. به همين دليل، چشمداشت اسلام از زن اين است كه مادر شود و با بهره گيري از آن آزمودگي و آمادگي، انسان بسازد.
بيان زيباي امير المؤمنين عليه السلام راهنماي همين حقيقت است:
«زن گلي خوشبوست و نه قهرماني زورمند». (4)
البته بايد حيطهها را از يكديگر باز شناخت. در اموري كه نيازمند نيرو و درشت اندامياند، مرد پيروزتر است؛ امّا براي در نورديدن راه دل و عشق ورزيدن و تربيت كردن، زن شايسته تر و موفّقتر است. از اينرو گفته شد چشمداشت اسلام از زن اين است كه مادر شود و انسان بسازد. اگر چه اسلام هم از آزادي زن و حقوق ويژه او سخن گفته است، امّا بسي تفاوت است ميان واژه ها و مصطلحات مشترك كه هر يك باردار معنايي جداگانه اند.
نهايت راه زن غربي اين است كه همسري خوب باشد؛ و پيداست كه چه مايه تفاوت است ميان يك همسر خوب و يك مادر شايسته. آزادي زن غربي، در بهترين شكل، به تساوي او با مرد در حقوق مادّي ميانجامد؛ امّا زن مسلمان در طيّ راه تكامل، دستمايه هايي دارد كه او را بر مرد هم برتري ميبخشد. به همين سبب، زن شايسته در مكتب الهي الگوي همه انسانهاي صالح است و نه فقط زنان صالح. قرآن كريم در ستايش از همسر فرعون، او را نمونه همه مؤمنان، خواه مرد و خواه زن، ميشمارد:
«ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا آمْرأَةَ فِرْعَوْنَ * خداوند همسر فرعون را نمونه همه مؤمنان برشمرد. سوره تحریم آیه 11».
همانگونه كه قبلا گفته شد، آنچه در انسان اصالت دارد جان اوست. از اينرو مايه سنجش ميان دو انسان، اِمكان رشد روحي است. با توضيحي كه گذشت، اگر هم در تفكّر اسلامي، تفاوتي ميان زن و مرد باشد، در كشاكش اين تفاوت، برتري از آنِ زن است. شايد پرسيده شود كه اگر چنين است، چرا در برخي از امور اقتصادي برتري از آنِ مرد است؛ مثلاً چرا در دريافت «ديه» و «قصاص»، زن بهرهاي كمتر دارد؟ پاسخ آن است كه اينگونه امور در حيطه جسم و پيكره انسانند و نه روح و جان او. در ارزش گذاري، بايد بهرههاي روح را در نظر گرفت. آيا در مَثَل، بزرگي اندام ميتواند معيار برتري يك جاندار باشد؟ «ديه» و مانند آن، گاه براي حيوان نيز پرداخت ميشوند. آيا اين، نشانگرِ آن است كه در تراز ارزشمندي، آن حيوان جايگاهي ويژه دارد؟ در فرهنگ اسلامي، اينگونه تفاوت ها كه به جسم مربوطند، هرگز سبب برتري يا فروتري انسان به شمار نميآيند. لذا ديه مرد با تقوا و بي تقوا يكسان است و ديه مرد تقي و مرد اَتْقي همسان ميباشد، با اين كه قرآن كريم صريحاً مرد اَتْقي را گراميتر معرفي كرده است.
- ديدگاه كلي اسلام نسبت به انسان و حقوق بشر
طبق آنچه تا کنون بیان شد، بین اندیشمندان اسلامی و متفکران غربی در مسئله حقوق بشر، اختلافات مبنایی وجود دارد.
یک مورد اساسی و مبنایی به تعریف قانون صحیح و معتبر برمیگردد. متفکران غربی قانونی را معتبر میدانند که موافق با خواستههای انسانها و در راستای انسان محوری باشد، از این رو، منشاء اعتبار قانون را آراء و خواستههای مردم میدانند. بررسی اعلامیههای جهانی حقوق بشر نشان میدهد که اینان، محور تمام تصمیم گیریها را امیال نفسانی افراد میدانند و در واقع امیال نفسانی مشترک بین غربیها را در قالب قوانین و به نام حقوق بشر جای داده اند.
اما از دیدگاه اسلام قانونی صحیح و معتبر است که از سوی خدا و از طریق وحی به دست ما رسیده باشد و مطابق با مصالح واقعی انسانها باشد و از این رو، ارزش قانون به مطابقت با مصالح مادی و معنوی انسانها است.
طبق این دیدگاه، بشر تکویناً و تشریعاً بنده خداوند متعال است و برخلاف متفکران غربی که انسان را در برابر خدا هم آزاد میپندارند، بر تسلیم و فرمانبرداری انسانها در برابر خدا تأکید میورزد.
بنابراین با توجه به مباني و منابعي كه براي حقوق بشر در اسلام بيان شد، ميتوان گفت كه بي ترديد از ديدگاه اسلام انسان موجودي ارزشمند است كه بايد به عنوان يك موجود باشعور و داراي اراده و اختيار به ديد احترام به او نگريست.
قرآن كريم، خداوند را به لحاظ آفريدن انسان، از او به عنوان «احسن الخالقين، بهترين آفرينندگان» نام برده است:
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ * سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده]، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم و بر استخوانها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازهاى داديم پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است. سوره مؤمنون آیه 14».
آزادي بشر و احترام به حقوق و حيثيت ذاتي انسان و دخالت ندادن عوامل غیر ذاتی، از قبيل نژاد، زبان، رنگ، مليّت و غيره در اعتبار و امتياز براي انسانها، بسیار مورد توجه اسلام است؛ و اساساً فلسفه بعثت پيامبران و به خصوص پيامبر اسلام (ص)، آزاد كردن انسان از اين گونه قيد و بندها و توجه دادن او به حيثيت ذاتي و كرامت و شرافت انساني خويش است.
بدين جهت خداوند پیامبر را چنین معرفي ميكند:
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىِ الْأُمِّىَّ الَّذِى يجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنهَئهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يحُلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَئثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ كاَنَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى» پيروى مىكنند پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مىيابند آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منكر باز ميدارد أشياء پاكيزه را براى آنها حلال مىشمرد، و ناپاكيها را تحريم مى كند و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مىدارد، پس كسانى كه به او ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگارانند. سوره اعراف آیه 157».
قرآن در اصل همهی انسانها را در گوهرِ انسانيت، فضيلت، ارزش و حيثيت ذات انساني، يكي ميداند و رنگ، نژاد، قوميت و مليّت را به عنوان وسيله تشخيص و شناخت انسانها از یکدیگر حساب ميكند، نه امتياز و برتري.
اسلام دو جنس زن و مرد را نيز دو گوهر انساني ميداند و در شرافت و كرامت بشري تفاوتي بين آنها قائل نيست؛ به تعبير قرآن، هر دو از يك منشأ به وجود آمدهاند و خطابات مربوط به ارزش ذاتي انسان، شامل زن و مرد ميشود.
اساساً مبارزه پيامبران و بزرگان ديني در طول تاريخ، در جهت در هم شكستن امتيازهاي طبقاتي و تفاخرها و برتري جوييهاي ناشي از قوميت، نژاد، ثروت و غيره و ارزش دادن به شخصيت ذاتي انسان و آزادي او بوده است.
از این رو میتوان به جرئت ادعا كرد كه تقريباً تمام آنچه به عنوان حقوق اساسي انساني در اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است، به گونهای كامل، در نظام اسلامي مورد توجه قرار گرفته و در بسياري از موارد به بهترين صورت به اجرا گذاشته شده است.
——————————
(1) كافي، ج 1، ص 59، روايت 1.
(2) بحارالانوار، ج 20، باب 12، ص 98، روايت 28.
(3) نهج البلاغه، حکمت 102.
(4) نهج البلاغه، نامه 31، ص 129، بند 118.