- معمارى، نقاشى، خطاطى، صنايع ظرف سازی
بديهى است كه اقوام و ملل جهان در آشنايى با هنر و بهرهورى از آن تقدّم و تأخر دارند. ايرانيان و روميان، سدهها پيش از ظهور اسلام با هنر آشنا شده بودند و هر يك از اين دو قوم، هم زمان با ظهور اسلام، سنتهاى هنرى چند صد ساله داشتند.
عربستان پيش از اسلام، از نظر هنرى به استثناى خط عربى كه بالقوه آمادگى پذيرش زينتهاى هنرى را داشت، و بعدها، از سده سوم تا نهم هجرى، آن زينتها را يافت، از درونمايه چندانى برخوردار نبود. شعر و سرود بيشترين هنر عرب بود تا آنكه فتوحات مسلمانان موجب شد تا آن چادرنشينان ناگهان ديده بر كاخهاى باشكوه ايرانيان و كليساها و پرستشگاههاى يونانيان و روميان بگشايند. به همين سبب، هنر صنعتگران ايرانى و يونانى و مصرى و سورى با هم پيوند خورد و زير فرمان اسلام، به شيوههايى مبدل شد كه امروزه هنر اسلامى ناميده مىشود.
از پايان سده اول هجرى فرمانروايان مسلمان، در نواحى فتح شده، ساخت مسجدها و كاخهاى با شكوه را آغاز كردند و كوشيدند تا آثار بزرگتر و با شكوهترى از بناهاى دوران پيش از اسلام بهوجود آورند. اما از اوايل سده دوم هجرى به بعد كه كمكم سنتى معين و مشخص در هنر اسلامى بهوجود آمد و رو به كمال گذارد، هنرمندان ناگزير، ويژگيهاى قومى و ملّى را از بناهايى كه نياز به تجديد مىيافتند مىگرفتند و همه را بر سنّت هنر اسلامى منطبق مىساختند.
معمارى اسلامى در هيئت و شكل سه نوع بناى عمده به ظهور رسيد: مساجد، مدارس و مقابر يا بقاع متبرك. «مسجد جامع دمشق» كه بين سالهاى 87 تا 96 ق به روزگار «وليد» بر جاى پرستشگاه ژوپيتر (خداى خدايان روم) ساخته شد، در شمار كهنترين بناهاى اسلامى است.
بناى ديگر آغاز عهد اسلامى، كاخ هشام بن عبدالملك (125- 105 ق) است كه «مشتّى» (سراى زمستانى) خوانده مىشد و در بيابانى در نزديكى اريحا برافراشته گشت. وجود شيرهاى بالدار و برخى ديگر از جانوران افسانهاى- كه از ويژگيهاى فلزكارى و پارچهبافى عهد ساسانى بهشمار مىآيد- نشانهاى آشكار از تأثير هنر ايرانى در آن كاخ با شكوه است.
مسجد جامع قرطبه با منارههاى بلند و ستونهاى متعددش يكى ديگر از نمونههاى زيباى هنر اسلامى در اسپانيا و در جهان اسلام است. اين مسجد امروز به كليسا بدل شده، اما هنوز قداست اسلامىاش بر لباس مسيحىاش مىچربد.
براى عبدالرحمان سوم در نزديكى قرطبه در طول سيزده سال كاخى برافراشته گشت كه «مدينةالزهرا» خوانده شد و اگر چه امروزه رو به ويرانى گذاشته، اما بخشهايى از آن مرمّت شده و محافظت مىشود.
قاهره يكى ديگر از كانونهاى تجلى هنر اسلامى به شمار مىآيد. البته شهر فسطاط، پايتخت پيشين مصر در كنار رود نيل، همچنان مركز بازرگانى صنايع مصر بود. سخن از هنر اسلامى مصر بدون يادآورى از «سوق القناديل» يا بازار چراغان در فسطاط ناتمام مىماند.
سوقالقناديل، يكى از مراكز دادوستد اشياى هنرى و صنعتى آن روز جهان اسلام بود. در فسطاط و قاهره، نه تنها ظرفهاى شيشهاى سبز شفاف، همچون زمرّد درخشان و شيشههاى سفيد لعابدار و گلدانهاى بلند مِسين دمشقى به چشم داعى اسماعيلى خوش آمده بود، كه پارچههاى دستباف و اطلسهاى موجدار و حرير و كتان و مليله دوزيهاى زيباى آن نيز حيرت ناصرخسرو را برانگيخته بود.
سرانجام با هجوم تركان سلجوقى، كه به سال 464 ق به فلسطين رسيدند، سلجوقيان، مصريان را از فلسطين راندند و بيتالمقدس را تصرف كردند و اين باعث شد تا صليبيان به قصد تصرف دوباره بيتالمقدس به قلمرو حكومتهاى اسلامى بتازند و در اين نبردها با بسيارى از شگفتيهاى فرهنگ و هنر مشرق زمين آشنا شوند.
دستهاى از صليبيان كه به سرزمينهاى خود بازگشتند، گنجينههايى از هنر اسلامى را با خود بردند و اين آثار الهامبخش هنرمندان و صنعتگران اروپا شد.
صلاحالدين ايوبى، در اواخر سده ششم هجرى، نبرد با صليبيان را آغاز كرد و بيتالمقدس را آزاد ساخت. در روزگار او، بر تزئينات هنرى مسجدالاقصى افزوده شد. منبرى از چوب سدر، ساخت حلب را آوردند و محرابى ديگر در مسجد ساخته شد و پوشش زرين گنبد تجديد گشت.
با اين همه، وقتى سخن از هنر اسلامى در ميان است، ايران و ايرانى جايگاهى ويژه در رشد و اعتلاى آن دارد. از سده چهارم هجرى تا آغاز سده دهم هجرى كه قيام صوفيان صفوى آغاز شد، ايران مهد هنر و هنرآفرينى در جهان اسلام بود. در حقيقت تشكيل دولت سلجوقى در ايران و بينالنهرين و آسياى صغير و قفقاز نقطه عطفى در بازگشت دوباره ايرانيان به فعاليتهاى هنرى شد.
در معمارى، نخستين بناى اصيلى كه به دست معماران ايرانى در اوايل سده چهارم هجرى ساخته شد، بناى آرامگاه شاه اسماعيل سامانى در بخارا بود، كه سرمشق براى ساخت ديگر آرامگاههاى باشكوه قرار گرفت. بناى آرامگاهها، كه در كنار مساجد و مدرسهها نوع سومى از معمارى اسلامى بهشمار مىرود، از حدود سال 390 ق تا پايان سده نهم هجرى رواج داشت. اين بناها در آغاز بيشتر ساده بود، مانند بناى آرامگاه قابوس و شمگير در گنبد قابوس (به سال 397 ق) كه بعدها نماى خارجى آن تزيين يافت. كمكم آرامگاههايى ايجاد شد كه به نقشهاى مفصّل كاشى معرّق مزيّن شد و بيشتر به دوره تيموريان تعلق دارد، مانند مزار خواجه عبداللَّه انصارى در نزديكى هرات كه به سال 832 ق بنا شده است.
در مسجدسازى، ايرانيان مسلمان ابتدا از همان شيوه مسجدسازى با ستون- كه در جهان عرب معمول بود- پيروى كردند؛ اما چندى نگذشت كه پايههاى آجرى را جانشين ستونهاى سنگى ساختند و طاقهاى قوسدار گوناگونى را ابداع كردند كه با آجر بسته مىشد.
شيوه خاص مسجدسازى ايرانى نيز با استفاده از ايوان و رواق، از خانه ايرانى به مسجد، و از آن به بناى مدارس رسمى، كه از نيمه دوم سده پنجم هجرى براى طالبان علوم ساخته مىشد، راه يافت. سلجوقيان ايران، اصفهان را كه از مدتها پيش از ايشان كانون صنعت و هنر بود پايتخت خود قرار دادند. هنوز بناى مسجد جامع سلجوقى اصفهان پا برجاست؛ اگر چه از كاخ شاهان آن سلسله و ميدان بزرگ مقابل آن خبرى نيست.
مسجد جامع اصفهان يا مسجدى كه به سال 530 ق در زواره ساخته شد و هنوز بر جاى مانده، بايد نخستين مسجد تاريخدارى باشد كه در آن، از معمارى چهار ايوانى استفاده شده است. در دوره سلجوقى، آجر در زينت بخشيدن به بناها نقش اساسى داشت؛ در همين دوره كمكم حواشى نما و متن داخل آن را با كاشى زينت بخشيدند.
اين طرح كلى بناى مسجد، مشتمل بر چهار ايوان به اضافه نمازخانه گنبددار، از عهد سلجوقيان به بعد در ساختن تمامى مساجد ايرانى به كار رفت.
زينتكارى با گچ و گچبرى از اواخر سده پنجم هجرى متداول شد كه گاهى همان نقشهاى حاصل از آجركارى تزئينى را تكرار مىكرد و گاهى نقوش گياهى و اسليمىهايى بهوجود مىآورد كه با شكل اصلى بنا پيوندى نداشت. كاشى معرّق هم در حوالى سال 494 ق به ظهور رسيد. در آغاز به رنگهاى فيروزهاى و لاجوردى محدود بود، اما بعدها رنگهاى سورمهاى، سفيد، سياه، ارغوانى و زرد هم بر آن افزوده شد.
هنر عصر سلجوقى به بناى مساجد و كاشىكارى آنها منحصر نبود. ساختن ظروف سفالين زيبا، بخش ديگرى از هنر آن دوره به شمار مىآمد و ممتازترين نمونههاى آن، در دوران سلجوقيان تا سده هفتم هجرى در رى و كاشان پديد آمد. كاسهها، كوزهها و گلدانهاى مزيّن به آب طلا و رنگهاى ديگر يا داراى پوششى از لعاب سياه و فيروزهاى و آبى كم رنگ از آن جملهاند. برخى از آنها با هفت رنگ زينت مىيافت.
پس از استيلاى مغول هنرمندان به ظروف چينى دورههاى يوآن و مينگ، كه به رنگهاى سفيد و آبى ساخته مىشد، تمايل نشان دادند. هنرمندان ايرانىِ عصر سلجوقى افزون بر سفال، روى ابريشم و پارچههاى زربافت و قطعات فلز نيز كار مىكردند. در عهد سلجوقيان كار روى طلا چندان معمول نبود، اما كندهكاريهاى زيبايى بر روى برنج، مس و نقره از آن عصر بر جاى مانده است.
در عهد چيرگى مغولان، هنرهاى دستى در ايران اندك اندك رو به انحطاط گذارد، اما با اين حال از دوره تيمورى شاهكارهايى از فلزكارى به دست آمده است؛ همچنين فولادهاى دوره صفويه، بهويژه انواع مشبك آن، بىنظير است. در همين هنگام در ايران هنر ظريف و زيباى ديگرى آغاز شد و آن آراستن نسخههاى خطى به مينياتورهاى زيبا و مجالس دلربا بود كه اندك اندك رونق گرفت.
خطاطى بايد دنباله فن قرآننويسى در صدر اسلام باشد. بسيارى از برگزيدهترين خطاطان، ايرانى بودند و در ميان انواع شيوههاى خطاطى دو شكل عمده آن، يعنى نستعليق و شكسته، از نوآوريهاى ايرانيان بود.
از سده ششم هجرى، كه سلطان علاءالدين كيقباد سلجوقى حكومت خود را در آسياى صغير استوار ساخت، چون خود او هم خطاط بود و هم نقاش و هم درودگر (نجار)، پايتخت خود، قونيه را به كانون هنرمندان و دانشمندان بدل ساخت. در حقيقت بايد گفت، اگر چه حكومت تركان آسياى صغير از سده پنجم هجرى از زير فرمان سلجوقيان خراسان و عراق بيرون رفت و مستقل شد، اما هنر و معمارى آنان همچنان وابسته به هنر و معمارى ايرانى بود. در هجوم مغولان به ايران بىآنكه خود بخواهند يا بدانند با متوارى ساختن هنرمندان ايرانى به آسياى صغير، باعث راهيافتن اين سنت هنرى به آن سرزمين گرديدند.
پهناورى جغرافيايى جهان اسلام و تعدد و تنوع حكومتهاى درونش، اين ويژگى را به آن بخشيده بود كه هرگاه، بنابر حوادث، در يكى از بخشهاى آن موجبات افول هنر فراهم مىآمد، در بخشى ديگر اسباب پيشرفت آن حاصل مىگشت. هم زمان با هجوم وحشيانه مغولان به ايران، در مصر سلطان بيبرس از هنرمندان و جنگاوران حمايت مىكرد. در دژى، كه به فرمان بيبرس بر روى تپهاى بلند در كنار آن بارو ساخته بودند، سنگهاى اهرام باستانى جيزه به كار رفته بود.
در همين روزگار شيشهگرانى كه شاهكارهايشان را صليبيان مىپسنديدند و مىخريدند، در حلب و دمشق مستقر بودند و ظرفهاى شيشهاى خود را با آب طلا و لعاب برّاق به رنگهاى زرد و سرخ و سبز و آبى مىآراستند. هنر جلدسازى اسلامى هم در شكلهاى هندسى و بر روى چرمهاى جلد كتابها، هنرمندان مصر و شمال افريقا را به سوى خود مىكشيد و اين درست زمانى بود كه كمكم خط كوفى از داخل اين نسخههاى خطى رخت بربسته و جايش را به خط نسخ كه از انحناهاى بيشترى برخوردار است، داده بود.
غازان خان، هفتمين ايلخان مغول (703- 694 ق) پايتخت خود، تبريز را به كانون دانش و هنر اسلامى مبدل ساخت. او كه رسماً مسلمان شده بود، در جنوب تبريز شهرى نو بنا كرد و در آنجا مدرسههاى دينى و كتابخانه و بيمارستان و يك كاخ ساخت. وزيرش، رشيدالدين فضلاللَّه همدانى هم كه از فرهيختگان زمان خود بود، در جانب شرقى تبريز مجموعهاى به نام رَبعرشيدى، مشتمل بر بناهاى فرهنگى و خانههاى متعدد براى طالبان علوم، نقاشان، خطاطان و مينياتورسازان بناكرد.
از كهنترين مينياتورهاى موجود ايرانى تصويرهايى است كه براى كتاب منافعالحيوان ساختهاند و آن كتاب در سال 699 ق و به فرمان ايلخان مغول در مراغه رونويسى شده است. در ميان مينياتورهاى اين كتاب و نيز تصويرهاى يك نسخه نفيس از شاهنامه فردوسى، كه به سال 720 ق در تبريز نسخهبردارى شده، تأثير هنر چينى را در نقاشى ايران اسلامى آشكارا مىتوان ديد.
سفالگرى ايرانى هم مانند نقاشى مينياتور از هنر سفالگرى چينى تأثير پذيرفت و سفالگران به جاى آنكه همان شيوه سلجوقى را ادامه دهند، اقدام به ايجاد طرحهاى آزاد و پرانحنا كردند. رنگهاى مورد استفاده كمجان و رقيق و شامل سياه، خاكسترى، فيروزهاى، ارغوانى و آبى است كه بهويژه در كاشيهاى ديوارى بسيار زيبا و دلربا مىنمايد.
تلاش فرهيختگان ايرانى و اسلامى، در ايجاد اين روح مدنى در مغولزادگان عصر ايلخانى، تازه به بار نشسته بود كه اين حكومت گرفتار مخالفتهاى درونى و داخلى شد و از هم پاشيد. پس از آنان تيمور لنگ بر ايران مسلط شد؛ حملات وحشيانه او، هيچ كدام از سرزمينهاى ايران، هند، سوريه، مصر و آسياى صغير را بىبهره نگذاشت اما فرزندان و نوادگان تيمور، بهويژه شاهرخ و بايسنقر و الغبيگ و سلطان حسين بايقرا و آن تيره از فرزندزادگان تيمور، كه با نام «گوركانيان هند» يا «حكومت مغولى كبير هند» معروف شدند، باعث ايجاد آثار هنرى فراوان در زمينههاى گوناگونى شدند كه به آن خواهيم پرداخت.
در پايان سده پانزدهم ميلادى اندلس از دست مسلمانان خارج شد. با اين همه، آن مركز كوچك حكومت اسلامى، در سالهاى پايانى حياتش به هنرهاى بسيار زيبا آراسته بود. «قصر الحمراء» (كاخ سرخ) يكى از بناهاى باشكوه آن دوره است. هنگامىكه محمدبن احمر، نخستين امير دودمان بنىنصر، به سال (634 ق/ 1236 م) غرناطه را گشود، كاخ خود را بر روى بخشى از يك كوه بلند و پر صخره بنا كرد و از آن پس، هريك از اميران آن دودمان بخشهايى را بر كاخ اصلى افزودند. از آن ميان، «محمد پنجم» در سده هشتم هجرى الحمراء را به صورت زيبايى درآورد كه امروز برجاى است.
تقريباً در همان زمان كه كاخالحمراء ساخته مىشد، در قاهره «مدرسه سلطان حسن» بنا گرديد، البته با معمارى كاملًا متفاوت. آن سوى مدرسه سلطان حسن، كه رو به قبله دارد، به آرامگاه سلطان متصل است و از بناى مكعب شكل يافته و گنبد آن اقتباسى از گنبدهاى بيزانسى است.
زيبايى كاخهاى اسلامى در معماران مسيحى اسپانيا، اثرى شگرف داشت. شاهان مسيحى در شهرهاى گشوده شده اسپانيا، صنعتگران مسلمان را به ساختن بنا به شيوه اسلامى مىگماشتند و چون با خانههاى حياطدار مسلمانان خو گرفتند، اين شيوه را به آمريكا بردند.
در ايران عهد تيموريان نيز، همان گونه كه اشاره شد، با وجود غارت و مردمكشى تيمور، هنر راه بالندگى را در پيش گرفت. فرزند تيمور، شاهرخ، پايتخت را از سمرقند به هرات برد و به ترميم ويرانيهايى كه به دست پدرش پديد آمده بود، پرداخت. همسر شاهرخ، گوهرشاد، در كنار آرامگاه امام رضا عليه السلام، مسجدى به نام خودش بنا كرد. در روزگار فرمانروايى شاهرخ و ديگر شاهان پس از او، هنر موزاييكسازى با كاشيهاى ريز لعابى رنگين در بناهايى كه در مشهد و اصفهان ساخته شد، به اوج خود رسيد. همچنين عهد تيموريان، بهويژه دوران شاهرخ و بايسنقر، عصر طلايى هنر تهيه كتابهاى خطى نفيس بود. هنر جلدسازى، خطاطى، صحافى و تصويرگرى اين دوره هرگز در دورههاى بعد مانندى نيافت. نگارگران در مينياتورسازى شيوهاى را ابداع كردند كه «مكتب هرات» خوانده شد.
مينياتور به سبك و شيوه هرات با آنچه در مكتب بغداد و شيراز پديد مىآمد، كاملًا متفاوت بود.
مينياتورهاى سبك بغدادى و شيرازى در سده هشتم و نهم هجرى بيشتر تحت تأثير هنر چينى عهد ايلخانى قرار داشت. مكتب هرات پس از شاهرخ نيز ادامه يافت. بايسنقر ميرزا، فرزند شاهرخ، كه اميرى هنردوست و آرامخو بود، چهل تن از بهترين نقاشان و نگارگران ايران را در هرات گردآورد تا براى نسخههاى خطى كتابخانه او مينياتور بسازند. مشهورترين اثرى كه در پى اين دلبستگى او به هنر مينياتور بهوجود آمد، شاهنامه معروف بايسنقرى است كه در 833 ق كار نگارگرى آن به پايان آمد.
هنرمندان شيرازى در روزگار فرمانروايى تركمانان «قراقوينلو» و «آق قوينلو» به شيوهاى نو دست يافته بودند كه به شيوه «تركمان» معروف شد.
در اواسط سده نهم هجرى كودكى ديده به جهان گشود كه بهزاد نام گرفت و چون بالنده گشت در دربار سلطان حسين بايقرا در هرات به كار پرداخت و چيزى نگذشت كه نامش در نقاشى ايرانى جاودانه شد. كمالالدين بهزاد، شيوهاى نو در پيش گرفت و در آن به وصف جزئيات واقعى زندگى روزانه پرداخت. بهترين و گوياترين اين گونه مينياتورها در آغاز سده دهم هجرى و در عهدشاه تهماسب صفوى در تبريز و قزوين و مشهد پرداخته شد و آراستهترين شيوه رنگآميزى را با نمودهاى گويايى از زندگى روزانه مردم ايران، در خود گرد آورد.
قلمرو فرمانروايى تركان عثمانى در آسياى صغير نيز يكى ديگر از مظاهر بروز هنرهاى اسلامى بود. تأثير «اياصوفيه»، كه در آغاز كليسا بود و سپس مسجد شد، در روحيه آنان به درجهاى بود كه بازتابهايى از معمارى آن در بسيارى از مسجدهاى ساخته شده از پايان سده نهم هجرى به بعد، در شهر قسطنطنيه يا ديگر نقاط امپراتورى عثمانى، باقى و مشهود است. يكى از بزرگترين و با عظمتترين آنها، «مسجد سلطان احمد اول» است، كه به سال 1609 تا 1616 م ساخته شد، «مسجد سليمانيه»، كه به فرمان «سلطان سليمان قانونى» و با معمارى و طراحى «سنان پاشا» ساخته شد، يكى ديگر از نمونههاى معمارى اسلامى است. سنان پاشا كه به سال 968 ق بناى مسجد سليمانيه را به پايان برد، مسجد ديگرى را به نام «رستم پاشا» برپا كرد. كاخى را كه سلطان محمد فاتح ساختن آن را آغاز كرده بود، در عهد سليمان قانونى به اندازه شهرى كوچك بود كه چهار حياط بزرگ و چند دروازه داشت.
اين امر مسلم است كه صنعت قالىبافى از سده پنجم پيش از ميلاد در خاور نزديك، بهويژه ايران، معمول بوده است. نشت كردن آب، به درون مقبره يكى از فرمانروايان سده پنجم پيش از ميلاد در سيبرى جنوبى در محلى به نام پازيريك و تبديل آن به يخى جاودانى، يك قاليچه پشمين را به گونهاى معجزهآسا براى ما محفوظ نگاه داشته است. اين فرش به نام جايى كه در آنجا يافته شده به «قالى پازيريك» مشهور شده است.
با اين همه، بافت انواع قالى به تعداد زياد و با روشى پيوسته از سده هفتم هجرى رواج داشته است و مجموعه كاملى از آنها در مساجد بزرگ سلجوقى در قونيّه و شهرهاى ديگر به دست آمده است. دگرگونى در قالىبافى ايران هنگامى رخ داد كه قالىبافان دربار صفوى، همان تركيب كلى تذهيب كارى نسخههاى خطى را به كار بردند. رنگآميزى قاليها از همان هنگام و با ايجاد تضادى چشمنواز ميان ترنج و نقشهاى زمينه و حاشيه غنىتر شد. در دوره صفويه نفيسترين فرشهاى ايرانى براى اهدا به مساجد و مقابر و اماكن متبركه بافته شد. يكى از آنها كه هنوز باقى است، فرشى است كه براى آرامگاه شيخ صفى بافته شده بود. اين فرش يا طرح آن، كار مقصود كاشانى است كه در سال 946 ق بافت آن به پايان رسيد و اكنون در گنجينه لندن است.
فرشهاى عصر صفوى بيشتر از پشم بافته مىشد، اما در زمان شاه عباس بزرگ گهگاه فرشهاى ابريشمى و گاه با نخهاى زرين و سيمين نيز تهيه مىشد. ناحيه قفقاز برخى از نقشهاى قالى ايران را به وام گرفت و آنها را با شيوهاى كه در آن شكلهاى گل و بوته همراه با جانوران طراحى شده بود، به كار برد. پارچههاى ابريشمى و زربفت ايرانى عصر صفوى نيز در ميان اروپاييان خواهان داشت و زمينههاى آن را بيشتر گل و بته و گاه صورت جانوران يا آدميان پُر مىكرد.
در ميان شاهان صفوى شاه عباس بزرگ از ديگران ممتاز بود. او پادشاهى هنردوست و هنرپرور بود و در حقيقت، اصفهان ساخته و پرداخته اوست. ميدانها، مسجدها، كاخها، بازارها و باغهايى كه او در اصفهانِ نو (در جنوب غربى اصفهان كهنه) برپا داشت، از اصفهان «نصف جهان» ساخت. در زمان شاه عباس براى معمارى شهرى و عمومى، نقشه منطقى تهيه شد، بدينگونه كه ميدان بزرگى به نام ميدان «نقش جهان» ايجاد شد و سپس در وسط هر يك از چهار ضلع آن، بنايى بزرگ برپا گرديد؛ به گونهاى كه طرح كلى آن بازتابى از يك ساختمان چهار ايوانى بسيار بزرگ بود كه در معمارى ايرانى از دوره باستان به اين سو سابقه داشت. چهار بناى عمده آن عبارت بود از: مسجد شاه، مسجد شيخ لطفاللَّه، سر در بازار قيصريه، و عمارت عالىقاپو. ميدان شاه در قلب شهر به درازاى بيش از پانصد متر، هم بازار بود و هم ميدان چوگانبازى و تيراندازى با كمان. اطراف ميدان را يك بناى دو طبقه مىپوشانيد. طبقه زيرين آن، دكانهايى بود كه فلزكاران، كندهكاران و پيشهوران در آن به آفرينشهاى هنرى خود مىپرداختند. در جانب شرقى ميدان، مسجد معروف و زيباى شيخلطفاللَّه ساخته شد (1012 ق/ 1603 م)؛ البته مسجد شاه اصفهان از مسجد شيخلطفاللَّه بزرگتر است و حياطى در وسط دارد و شكوه آن چشمگير است. در جانب غربى ميدان شاه، كاخ عالىقاپو در شش طبقه ساخته شده و در طبقه چهارم آن يك ايوان پر ستون براى نشستن شاه و ديدن بازيها و جشنها فراهم آمده است. شاهعباس در مركز شهر خيابانى عريض و دلگشا به نام چهارباغ با چندين رده درخت چنار احداث كرد كه پايان آن به سىوسه پل يا پل اللَّهورديخان مىپيوست.
شايد جَنْسِن حق دارد كه اوايل سده يازدهم هجرى/ نيمه اول سده هفدهم ميلادى را آخرين مرحله شكوفايى نبوغ اسلامى در جهان معمارى بهشمار آورده است؛ زيرا در آن برهه از زمان بود كه سه شاهكار هنرى در سه گوشه جهان اسلام رخ نمود: مجموعه بناهاى ميدان شاه اصفهان در ايران، بناى آرامگاه «ارجمند بانو بيگم» يا تاج محل در هند، و مسجد سلطان احمد اول در عثمانى.
در اصفهان عصر شاه عباس، نقاشيهاى يك يا دو تن از نقاشان برجسته رواج فراوان داشت و مورد پسند عموم قرار گرفت؛ آقا رضا و سپس رضا عباسى كه در عين حال پيشوايان آن شيوه هنرى شناخته شدند. نامدارترين هنرمند اين سبك، رضا عباسى بود كه به دربار شاه عباس تعلق داشت و كارهاى او به سرعت سرمشق هنرمندان معاصر او شد. يك هنرمند نامى ديگر در ربع اوّل سده يازدهم هجرى «معين مصوّر» بود كه بهويژه نقاشيهاى او در موضوعهاى افسانهاى و تاريخى شهرتى به هم رسانده بود.
در هند تحت توجهات «بابرميرزا» ى هنردوست، نواده تيمور، برخى از آثار مكتب هرات، بهويژه كارهاى بهزاد گردآورى شد. فرزندش همايون، كه عشق پدر به هنر را به ارث برده بود، پس از يك زندگى يك ساله در ايران به هنگام بازگشت گروهى از هنرمندان را با خود به هند برد و موجب نفوذ دوباره فرهنگ و هنر ايرانى در هند شد.
در واقع، شيوه گوركانى هند در نقاشى، از دل همين آميزه نگارگرى ايرانى و هندى بيرون آمد و مير سيّدعلى تبريزى و عبدالصمد شيرازى پايهگذاران مكتب گوركانى هند شدند. تهيه يك رونويس از داستان اميرحمزه با كارهاى ميرسيّدعلى و پنجاه هنرمند هندى تا روزگار پادشاهى اكبر، فرزند همايون، به درازا كشيد.
اكبر كه بزرگترين پادشاه گوركانى هند است، به معمارى دلبستگى فراوان داشت. او در آگره و «فتحپور سيكرى» گنبدها و قبّهها و كاخها برآورد. مسجد بزرگ فتحپور آميختهاى از معمارى ايرانى و هندى بود. او به سال 1014 ق درگذشت و فرزندش، جهانگير، بر تخت نشست. او نيز به نقاشى و مينياتور علاقهاى فراوان نشان مىداد. از اينرو، رونق هنر نقاشى در هند ادامه يافت و چون در 1038 ق شهابالدين فرزند جهانگير ملقب به «شاه جهان» بر تخت شاهى نشست، نقاشى هند پيشرفت فراوانى كرده بود. با اين همه، او به معمارى بيشتر گرايش نشان مىداد. به دستور وى بناى زيبا و مجلّل «تاج محل» بهعنوان آرامگاه همسرش، «ارجمند بانوبيگم» ساخته شد. سبك اين بنا متأثّر از معمارى ايرانى عهد تيمور است، اين آرامگاه را اگرچه شاه جهان براى همسرش ساخت، اما خود او نيز در كنار همسر خُفت.
ايران در پايان عصر صفوى و هند در پايان عهد گوركانى، هر دو گرفتار جنگها و اختلافات داخلى شدند و نادر شاه افشار، به دوران احتضار طولانى اين دو امپراتورى پايان بخشيد. در آن ايام امپراتورى عثمانى از آرامشى نسبى بهرهداشت و سلطان احمد شيفته جشن و سرور بود، به همين سبب، مينياتورها و مجالسى از هنرمندان روزگار او، مانند لِوْنى بر جاى مانده و از صد متجاوز است.
با ورود صنعت چاپ به استانبول به سال (1140 ق/ 1727 م) دوران رونويسى كردن و مصور ساختن نسخهها و كتابها به سر آمد و به همان نسبت كه معمارى عثمانى از پايان عهد سلطان احمد سوم زير تأثير معمارى اروپا، داراى كلاهفرنگى شد و ديگر هنرهاى اسلامى، مانند نقاشى، سفالگرى و كاشىسازى، آن رونق و رواج سده دهم هجرى خود را از دست داد؛ هر چند كه يكباره نَمُرد و هنرهايى چون گوهرگرى، زرىبافى و سوزندوزى توانست تا اواسط سده هجدهم ميلادى به حيات خود ادامه دهد.
ايران عهد قاجاريه اگرچه مىكوشيد تا جايگاه هنرى عصر صفوى را براى خود محفوظ دارد، اما چندان موفق نبود. با اينكه بسيارى از شاخههاى هنرى دوره قاجاريه رو به افول گذارد، اما هنر خوشنويسى در سه بخش نستعليق، شكسته نستعليق و نسخ به اوج خود رسيد. همچنين گل و مرغسازى و بهويژه آثار لاكى، بسيار پيشرفت كرد و تنها در اين دوره است كه نقاشى مستقل از كتاب و به صورت مكتبى ايرانى شكل گرفت.