• حکومت و زمامداري

به نظر مي رسد، از نظر تاريخي در هيچ مسأله اي بين شيعه و ديگر فرق اسلامي به اندازه مسأله ي حکومت و خلافت بحث و مناقشه، صورت نگرفته باشد. شيعه از همان روزهاي اول وفات پيامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله، حساب حکومت و زمامداري خود را از ديگر گروه‌ها جدا کرد و اين جدايي تا روزگار ما نيز ادامه يافته است.

ديد حکومتيِ شيعه اين است که اصل حکومت، لازمه و ضرورت حيات اجتماعي است و پس از وفات رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله، اين منسب طبق نص، در اختيار اميرالمؤمنين علیه‌السلام است و پس از او در نسل و ذريه فاطمه عليهاالسلام، نسل به بعد نسل تا به امام مهدي، که اميد منتظران است برسد و در عصر غيبت اين منصب در اختيار افاضل امت، از فقهاي عادل و پرهيزکار و جوشناس و جريان شناس است و در صورت نبودن فقهاي واجد شرايط، با رعايت الافضل و فالافضل است. ضمن اينکه زمين خدا، هرگز از حجت خالص و معصوم خدا، خالي نخواهد بود تا حدي که اگر همه مردم جهان بميرند و تنها دو تن باقي بمانند، يکي براي ديگري حجت و امام است.

  • تعيين زمامدار

اين تأکيد به خاطر عقلانيت مسأله و نيز اتمام حجت خدا بر مردم است. رهبر قوم، قائد و پيشتاز است و زمام امور قومي را بر عهده دارد و در واقع او بايد پاسخگوي هدايت و ضلالت قوم باشد و در روز قيامت هر قومي را به امام آنان مي‌خوانند و صدا مي کنند، «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم‏». (1) و اين امام ممکن است، پيشواي هدايت باشد يا گمراهي.

تشيع در اين عرصه، دست به دامان امامان معصوم و منصوص است. خداي خود را به حق شناخته و رسول اعزامي او را به حقانيت قبول دارد. طبيعي است که شيعه آن پيامبري را به حق مي‌شناسد که واجد صفات معين باشد.

هيچ پيامبري از جانب خود و بيهوده حرف نمي‌زند، آنچه مي‌گويد از سوي خدا و مؤيد به وحي است. (2)

پس اگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله علي علیه‌السلام را به جانشيني خود برگزيد، به خاطر رابطه خويشاوندي نبود که پيامبر صلی‌الله‌علیه‌واله به غير از او دامادي داشت که او بعدها ذوالنورين خوانده شد. (3)

و تازه مگر ممکن است که پيامبري مصالح امت را، فداي روابط خويشاوندي کند؟ او حتي حق ندارد سخني را از خود بگويد و آن را براي تنفيذ به خدا نسبت دهد که خداوند را در اين عرصه پيام تهديدآميز است. (5)

  • صفات زمامدار

بر اساس باور شيعه، زمامدار بايد واجد شرايط و صفاتي باشد که در قران به آنها اشاره شد و سنت هم به بيان و تفسير آن پرداخته است. او بايد:

– دانا به احکام و آگاه به جريانات روز، مردم شناس و آشناي به امور مملکت باشد.

– عامل به دانايي‌ها، به ويژه در عرصه اسلام و احکام ديني و حتي داراي قاطعيت و جديت در عمل باشد.

– داراي توان تربيت و سازندگي مردم و قدرت ابلاغ پيام باشد.

– بر هواي نفس خويش غالب و مدير بر اعضاء و ابعاد وجودي خود باشد و خويشتن را کنترل کند.

– مصالح مردم را بر مصالح خويش، مقدم دارد و در موارد لازم، خود را فدا کند.

– پاسدار دين باشد و از شر شيادان و راهزنان ديني، مذهب را دور و بر کنار دارد.

– با بدبيني، جهل، خرافات و موهومات، مبارزه کند و مردم را به راه هدايت درآورد.

– عدل داشته باشد و اين لغتي گرانسنگ با تمام ابعاد آن و به همه معاني و مفاهيم آن است.

– در مصرف بيت المال، امين باشد و مال الله را حق مردم بداند و خود را يکي از مردم.

– جو شناس و جريان شناس باشد و مردم را در خط جريانات مفيد و مثبت، قرار دهد.

– از ظلم و جور و فريب و حقه‌بازي بپرهيزد و از خون‌ريزي به ناحق، دوري گزيند.

– به مردم راست بگويد، «فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَه»‏، (6) به آنان دروغ نگويد و به اندازه سر سوزني، حق را پنهان نسازد. علي عليه‌السلام مي فرمايد: «وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَسِمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كَذِبَة؛ (7)

به خدا قسم، به ميزان سر سوزني حق را پنهان نکردم و هرگز سخني به دروغ نگفتم».

و بالاخره واجد صفات اخلاقي، در بالاترين سطح امت باشد، آن‌چنان که مردم را الگوي اخلاق و رفتار و اتخاذ مواضع خود بداند. زور و تهديد و تطميع، سبب آن نشود که هراسي در او راه يابد و يا از مرز عدالت و حق خارج شود و…

  • زمامداري بلافصل

شيعه بر اساس اسنادي که مورد قبول فريقين است و نيز بر اساس ملاک‌هاي معتبر عقلي و هم به استناد به مشي و روش سران است و هواداران جدي قرآن و پيامبر، اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام را زمامدار بلافصل پيامبر و امام به حق مي‌داند.

– به عنوان سند تاريخي، چه سندي قوي‌تر از سند غدير که دوست و دشمن آن را ثبت کرده‌اند؟

– در عرصه فضل، چه کسي افضل از علي که پيامبر بارها و بارها از نمونه‌هاي آن سخن گفت؟

– در عرصه پيشتازي، چه کسي پيشتازتر از علي در قبول اسلام و دفاع از کيان آن؟

– در عرصه شجاعت، چه کسي چون علي که ضربه‌ي به جايش، سرنوشت اسلام و کفر را

معين کرد؟

– در بعد عقلانيت، چه صفات و خصايصي را عقل براي زمامداران تأييد مي‌کند که علي فاقد آن باشد؟

– در جنبه هواداران، چه هوادارني برتر از ابوذر و مقداد و سلمان و…

شيخ محمد مظفر از محمد کرد علي، صاحب کتاب «خط الشام»، نقل کرده است که يکي از هواداران علي عليه‌السلام و از صحابه بزرگ پيامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، سلمان فارسي است. سلمان گويد: ما با رسول خدا پيمان بستيم که خيرخواه مسلمين و پيرو علي عليه‌السلام و دوستدار او باشيم.

غلوّي که درباره علي شد و او را تا سر حد خدايي به پيش بردند، ناشي از عظمت شخصيت او بود. بسياري از آنان که به علت محدوديت فکري، قادر به توجيه اعمال و رفتار و اتخاذ مواضع علي علیه‌السلام نبودند، به ستايش بي‌حساب از او پرداختند و او را حتي بالاتر از پيامبر و گاهي خدا دانسته‌اند. خواننده محترم مي‌داند که شيعه به پيروي از حضرات ائمه، با غلو کنندگان هم آواز نيست و آنان را مطرود مي‌شناسد.

  • در وصف علي عليه‌السلام

در وصف علي به عنوان اولين زمامدار بلافصل، آيات و رواياتي آمده است که به به آنها اشاره‌ای می‌شود:

– آيه تطهير: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً». (8)

– آيه اطعام: «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا». (9)

– آيه ايثار: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة». (10)

– آيه مباهله: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ- وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم»‏. (11)

– آيه فداکاري و اخلاص: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ». (12)

– آيه ولايت: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة…». (13)

– و ده‌ها حديث و سندي که آن آيات را تبيين و تفسير مي‌کند، مثل حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏»، (14)

صاحب کنزالعمال، او را امام نيکان و قاتل آلودگان معرفي مي‌کند، هر کس ياريش کند منصور است و هرکس به خواريش اقدام کند، مخذول است. (15)

اين اسناد، درباره امامان بعدي او صادق است و مردم نبايد در آن سرگردان باشند و نبايد سر به هر کجا داشته باشند و نيز نبايد در گمراهي به سر برند، در حالي که عترت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در ميان مردم‌اند و آنان زمامداران صدقند و زبان پاي حق، «أَيْنَ تَتِيهُونَ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّى‏ تُؤْفَكُونَ‏ وَ عَلَامَ‏ تَعْمَهُون‏…». (16)

علي علیه‌السلام رهبر واجب الطاعه است و پس از او 11 تن از فرزندانش که همه از نسل فاطمه‌اند و اين ادعائي بي‌سند نيست. بلکه اسناد آن به قدري است که اين مقال، گنجايش ذکر آنها را ندارند.

  • پس از امامان

امامان معصوم 12 نفرند و اين سخن نيز مورد اتفاق است که نام و نشان آنان را بر اساس اسناد مورد قبول، ذکر کرده‌ايم. حضرات معصومين در تمام طول تاريخ، خود را سزاوارترين افراد به ولايت و حکومت معرفي کرده‌اند و شايد در کمتر مسأله‌اي مثل اين امر، به دور از تقيه بوده‌اند.

امام اميرالمؤمنين در تمام دوران دوري از سياست، دعوي اولويت را در حکومت داشتند و حتي حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها، در بستر مرگ آن را از نظر دور نداشت و دور نگه داشتن علي علیه‌السلام را از حکومت، خسارتي براي امت اسلام و حتي بشريت خواند تا قيام قيامت که آن خود سخن حقي است. (17)

امام حسين عليه‌السلام در روز عاشورا، خطاب به مردم فرمود: «نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُم‏…»، (18)

ما اهل بيت پيامبر، به ولايت اين امر بر شما، از اين مدعيان سزاوارتريم… و اين امر درباره ديگر امامان نيز صادق است. اما در مورد پس از امامان معصوم، او فرمود: مجاري امور و احکام به دست علماي به خدا پيوسته و امناب او بر حلال و حرامند. «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ». (19)

  • پرهيزها

در همه حال، بايد پرهيزهايي در گزينش زمامداران داشت. برخي از آنها، همان‌هايي هستند که در متون صريح اسلام گنجانده شدند. مثل کفر و بي‌ديني که خدا اجازه نداد، مسلمان تا تحت سلطه کفر به سر برند. (20)

و يا کافري را به زمامداري خويش برگزينند.

همچنين است وضع کساني که آلودگي‌هايي دارند، اهل گناه و معصيت‌اند، خلاف خط قرآن و سنت عمل مي‌کنند و احکام الهي را به بازي مي‌گيرند و يا حکومت را براي اقتدار شخصي، حفظ مرتبت و منافع خود مي‌خواهند و يا بيت‌المال را وسيله و ابزاري براي ثروتمندي خود مي‌شمارند.

اعتقاد شيعه اين است: «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِين‏». (21)

فرمان مسرفان را (به معناي عام) اطاعت نکنيد و حتي آن کس که به زمامداري فردي تن در دهد و او راضي شود، به آنچه که خداي را نسبت به آن خشم و سخطي باشد، از دين خدا بيرون رفته است. «مَنْ أَرْضَى سُلْطَاناً بِمَا يُسْخِطُ اللَّهَ خَرَجَ مِنْ دِينِ اللَّهِ.» (22)

زمامداران ناحق، طاغوتند و طاغوت معزول از منصب و موقعيت؛ و اگر به کناري نروند، مردم وظيفه دارند ايشان را ساقط سازند. (23)

———————–

1- سوره اسراء، آيه 72.

2- سوره نجم، آيه 3.

4- عثمان داماد پيامبر بود و با دو دختر او يکي پس از ديگري ازدواج کرد.

5- سوره الحاقه، آيه 46.

6- با تفحص در قرآن، نهج البلاغه روايات و با تعمق در سيره و مشي زندگي حضرات معصومين، ده‌ها مورد ديگر را به آن مي‌توان افزود.

7- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 57 .

8- سوره احزاب، آيه 33.

9- سوره انسان، آیه 8.

10- سوره حشر، آيه 9.

11- سوره آل عمران، آيه 61.

12- سوره بقره، آيه 207.

13- سوره مائده، آيه 55.

14- حديث غدير؛ الأمالي (للطوسي)، النص، ص 9.

15- کنزالعمال، ج 12، حديث 1149.

16- غررالحکم و دررالکلم، ص 182.

17- فاطمه در بستر مرگ. ص 52

18- الکامل في التاريخ، ج 2، ص 552.

19- تحف العقول، النص، ص  238.

20- سوره نساء، آيه 141.

21- سوره شعراء، آيه 151.

22- پيامبر- تحف العقول، النص، ص 57 .

23- سخنان حسين عليه السلام در مسير مکه تا کربلا. ص 187- 193.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا