• حکمت الهی، غایتمندی افعال خداوند

یکی از مسائل عمومی افعال الهی آن است که آیا اعمال خداوند دارای غایت و غرض است یا آن که بدون هیچ غایت خاصی انجام می‌پذیرد؟ این بحث ارتباط وثیقی با مسأله «حکمت الهی» دارد؛ زیرا یکی از معانی حکمت آن است که فاعل از انجام افعال لغو و بیهوده خودداری کند و کارهای او دارای اغراض معقول و موجهی باشد. بر این اساس، مسأله حاضر به اثبات یا نفی حکمت الهی (به معنای بالا) باز می‌گردد.

در پاسخ به پرسش بالا، متکلمان امامیه بر این اعتقادند که افعال الهی غایات و اغراض خاصی دارند.

  • غایت فاعل و غایت فعل

با تأمل در افعال اختیاری و هدفمند خود، در می‌یابیم که ما در چنین افعالی ابتدا غایتی را برای خود در نظر می‌گیریم که از طریق وصول به آن می‌توانیم نیازی را از خود برطرف کنیم. تصور این غایت در ذهن ما قبل از انجام فعل، ما را بر می‌انگیزاند تا به انجام آن اقدام کنیم و از این رهگذر به منفعتی دست یابیم. بنابراین، در افعال ما دست کم دو خصوصیت وجود دارد: نخست آن که غایت فعل در جهت رفع نیازها و کمبودهای فاعل است و فاعل از طریق انجام فعل کمال خود را خواهان است و خصوصیت دوم آن است که تصور غایت (هدف نهایی) قبل از انجام فعل، در انجام آن تأثیر می‌گذارد و فاعل را برای ارتکاب فعل بر می‌انگیزاند.

اینک باید در نظر داشت که وقتی سخن از غایتمندی افعال الهی در میان است، مقصود ما مشابهت آن با افعال انسان­ها نیست. به عبارت دیگر، دو ویژگی یاد شده به هیچ وجه در فعل خداوند وجود ندارد: اولاً غایت افعال خداوند رسیدن به کمال نیست؛ زیرا فاعل (یعنی ذات مقدس الهی) کامل مطلق است و نقصی ندارد تا بخواهد از طریق فعل خود آن را برطرف سازد؛ بلکه غایت افعال الهی به مخلوقات او باز می‌گردد و در جهت استکمال مخلوقات اوست.

از سوی دیگر، چنین نیست که تصور غایت فعل سبب انجام آن گردد؛ زیرا علم خداوند از سنخ علم حصولی که ملازم با تصور مفاهیم باشد، نیست؛ بلکه ذات الهی به گونه‌ای است که به دلیل کمال مطلق خود، خواهان رساندن مخلوقات خود به کمالات مطلوب آنها می‌باشد.

بدین ترتیب، مقصود ما از غایتمند بودن فعل خداوند این است که فعل او مشتمل بر مصالح و منافعی است که به مخلوقات او باز می‌گردد. از این رو، غایت در افعالی الهی، غایت فعل است نه غایت فاعل؛ زیرا ذات خداوند، کامل مطلق و غنی است و هیچ غایتی برای آن قابل تصور نیست.

  • دلیلی بر حکمت الهی (غایتمندی افعال خداوند)

بر این مدعا که افعال خداوند دارای غایت و غرض است، ادله متعددی اقامه شده که به ذکر یک استدلال اشاره می‌کنیم:

فعلی که فاقد غایت باشد، عبث و لغو است و انجام فعل عبث عقلاً قبیح است و از آن جا که (بر اساس اصل حسن و قبح عقلی) ارتکاب کار قبیح از سوی خداوند محال است، ممکن نیست افعال او عبث باشند؛ در نتیجه تمام افعال الهی غایتمند و دارای غرض است.

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، این استدلال بر اصل حسن و قبح استوار است؛ زیرا مبنای آن این است که عقل می‌تواند قبح انجام فعل عبث را درک کند و بر مبنای این ادراک، اجتناب خداوند از چنین فعلی را نتیجه بگیرد.

بنابر آنچه گذشت، افعال الهی لغو و عبث نیست؛ بلکه دارای اغراض و غایاتی حکیمانه است که همگی در جهت رفع نیازهای مخلوقات او و نیل آنها به کمالات مطلوب خود است.

  • حکمت الهی در قرآن و روایات

قرآن کریم در آیات متعددی بر حکیمانه بودن افعال الهی و عبث نبودن آن تأکید می‌کند. برای نمونه می‌توان به آیات زیر اشاره کرد:

«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ * آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و این که شما به سوی ما بازگردانیده نمی‌شوید؟ سوره مؤمنون آیه 115»؛

در این آیه، قرآن به آفرینش انسان‌ها به مثابه یکی از افعال الهی اشاره و بیان می‌کند که این کار عبث و بیهود نبوده؛ بلکه غایتی حکیمانه داشته است. شاید بتوان بخش دوم آیه را اشاره‌ای ظریف به غایت مزبور دانست؛ یعنی خداوند انسان‌ها را آفریده تا در حیات دنیوی خود از امکانات تحصیل کمال و سعادت بهره گیرند و سرانجام نیز آثار و نتایج اعمال خویش را در جهان اخروی دریافت کنند.

در آیه دیگری نیز سخن از حکیمانه بودن آفرینش آسمان‌ها و زمین و موجودات میان آن‌هاست (که می‌تواند کنایه‌ای از خلقت جهان باشد):

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ * و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریده‌ایم. سوره دخان آیه 38».

در پاره‌ای روایات نیز از غایتمند بودن افعال الهی و عبث نبودن آن و از بازگشت غایت افعال الهی به مخلوقات سخن گفته شده است. برای مثال، در روایتی از امام رضا علیه‌السلام می‌خوانیم:

«إِنْ‏ سَأَلَ‏ سَائِلٌ‏ فَقَالَ‏: هَلْ يَجُوزُ أَنْ يُكَلِّفَ الْحَكِيمُ عَبْدَهُ فِعْلاً مِنَ الْأَفَاعِيلِ لِغَيْرِ عِلَّةٍ وَ لَا مَعْنًى قِيلَ لَهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ حَكِيمٌ غَيْرُ عَابِثٍ وَ لَا جَاهِل‏ * اگر شخصی بپرسد؛ آیا جایز است خداوند حکیم بنده‌اش را بدون علت و قصد به انجام کاری مکلف سازد، در جواب او گفته می‌شود: چنین کاری جایز نیست؛ زیرا او حکیم است و کار بیهوده و جاهلانه انجام نمی‌دهد.» (1)

امام صادق علیه‌السلام نیز در پاسخ به این سؤال که چرا خدا بندگان را آفرید؟ فرمود:

«إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَبَارَكَ‏ وَ تَعَالَى‏ لَمْ‏ يَخْلُقْ‏ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِيُكَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَ يُوصِلَهُمْ إِلَى نَعِيمِ الْأَبَدِ * خداوند تبارک و تعالی آفریدگان خود را بیهوده و عبث نیافرید و آنان را به حال خود وانگذارد؛ بلکه آنان را برای اظهار قدرت خویش آفرید تا طاعت خویش را بر آنان تکلیف کند و آنان (به سبب طاعت) مستحق رضای الهی گردند و آنان را نیافرید تا سودی برد یا به وسیله آنان از خود زیانی را دفع کند؛ بلکه آفرید تا به آنان سودی رساند و به نعمت جاودان واصلشان گرداند.» (2)

  • حکمت الهی و شرور

تاکنون روشن شد که تمام افعال خداوند؛ حکیمانه و دارای غایاتی معقول است که البته این غایات به مخلوقات او باز می‌گردد. از سوی دیگر، این یک واقعیت انکارناپذیر است که در جهان پیرامون ما اموری هستند که آن‌ها را شر می‌دانیم. بلایا و مصیبت‌های ناشی از پدیده‌های طبیعی، همچون سیل، طوفان، زلزله، بیماری‌ها، درد، رنج، مرگ، سختی‌های گوناگون و… مجموعه بزرگی از شرور را پدید می‌آورند که هر انسانی کم و بیش با آنها دست به گریبان است.

حال ممکن است در نگاه نخست به نظر آید که وجود این امور با حکمت الهی و غایتمندی آفرینش انسان سازگاری ندارد؛ زیرا غرض خداوند از خلقت آدمیان، تأمین مصالح و منافع آن‌هاست و امور یاد شده همگی بر خلاف مصالح انسانی است و از این‌رو با غایت خلقت بشر تعارض دارد. اگر هدف آفرینش نفع رساندن به مخلوقات است پس چرا خداوند اموری را پدید می‌آورد که برای انسان‌ها زیان بار است؟ به دیگر سخن، چه بسا گمان شود که خداوند با تجویز شرور و جلوگیری نکردن از آن‌ها، نقض غرض کرده است و نقض غرض (یعنی آن که فاعل کاری انجام دهد که با اغراض و مقاصدش منافات داشته باشد) با حکیم بودن فاعل سازگار نیست.

بدیهی است که در پاسخ به ادعای بالا باید نشان دهیم که وجود بلا، مصیبت،‌ درد، رنج و سختی و… در دنیا خالی از غایات معقول نیست و این امور در جهت مصالح حقیقی فردی یا نوعی انسان‌ها قرار دارد؛ از این رو نباید وجود آنها را لغو و بیهوده یا مخالف با اغراض عمومی آفرینش دانست. پیش از آن که بخشی از مهم‌ترین فواید و منافع شرور را یادآور شویم، لازم است به چند اصل کلی که توجه به آن‌ها برای نتیجه‌گیری مطلوب از این بحث سودمند است، اشاره کنیم.

  1. محدودیت علم انسان

بی‌تردید معلومات آدمی در مقایسه با مجهولات او چون قطره‌ای در کنار اقیانوس بیکران است. نه تنها در قلمرو جهان بیرون، که حتی در وجود خود انسان اسرار ناشناخته فراوانی وجود دارد که هنوز فهم بشر به آن راه نیافته است. از این روست که بزرگان دانش و اندیشه پس از سال‌ها تحقیق و مطالعه، متواضعانه اعتراف می‌کنند که هیچ نمی‌دانند! قرآن نیز بر این واقعیت مهر تأیید زده است:

«وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً * و از دانش جز اندکی به شما داده نشده است. سوره اسراء آیه 85»؛

با توجه به محدودیت دانش بشری، نمی‌توان ادعا داشت که ما به همه اسرار و رموز پدیده‌هایی که آن‌ها را شر می‌دانیم، آگاهی داریم؛ بلکه چه بسا مصالح و منافع فراوانی در این امور نهفته باشد که ما از آن بی‌خبریم و بدیهی است که نیافتن چیزی نشانه قطعی نبودن آن نیست. بدین ترتیب، خردمندی اقتضا می‌کند که در داوری‌های خود درباره حکیمانه نبودن وجود شرور با احتیاط بیشتری گام برداریم؛ زیرا بسیار محتمل است که آنچه را که در واقع خیر است، شر بپنداریم؛ همان‌گونه که قرآن می‌فرماید:

«وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ * و بسا چیزی که آن را خوش نمی‌دارید در حالی که برای شما خوب است. سوره بقره آیه 216».

  1. غایت نهایی خلقت انسان

اصل دیگر این است که هدف نهایی از آفرینش انسان آن نیست که در دنیا به تن‌آسایی و بهره‌مندی هر چه بیشتر از نعمت‌های مادی مشغول باشد؛ بلکه غایت اصلی و نهایی او رسیدن به سعادت و رستگاری حقیقی است که جز در سایه عبادت خداوند و قرب او فراهم نمی‌گردد. بر این اساس، به صرف آن که امری با آسایش و رفاه مادی شخصی معارض بود، نباید آن را با غایت آفرینش انسان ناسازگار دانست؛ زیرا چه بسا سعادت و رستگاری آن شخص در گرو تحمل سختی‌ها و ناهمواری‌ها باشد.

به هر تقدیر، توجه به غایت حقیقی خلقت آدمی، در ارزیابی ما از رابطه شرور با حکمت الهی نقش اساسی دارد.

  1. تقدم مصالح عمومی بر مصالح فردی

از آن‌جا که عالم ماده و طبیعت، عالم برخورد و تزاحم است، گاه می‌شود که مصلحت فردی و شخصی با منافع نوعی و جمعی معارض می‌شود؛ به گونه‌ای که چاره‌ای جز ترجیح یکی بر دیگری نیست. در این موارد عقل سلیم حکم می‌کند که منافع جمعی بر مصلحت فردی مقدم گردد. بر این اساس، تجویز وجود پدیده‌هایی که با مصلحت فرد ناسازگار است، لیکن مصالح جمعی گروهی از انسان‌ها را تأمین می‌کند، نباید کاری غیرحکیمانه قلمداد شود. حقیقت این است که ما در بسیاری از ارزیابی‌های خود صرفاً به بخش کوچکی از واقعیت توجه داریم؛ در حالی که اگر چشم انداز وسیع‌تری انتخاب کنیم، خواهیم دید که بسیاری از امور به ظاهر شر، با لحاظ مصالح عمومی مردم و در گستره وسیع‌تری از زمان و مکان، غایات حکیمانه‌ای را دنبال می‌کنند. البته همان‌گونه که در بحث عدل الهی خواهیم گفت، دادورزی خداوند اقتضا می‌کند که آن دسته از مصالح فردی را که در کشمکش با مصلحت‌های عمومی از بین می‌روند، به شکلی جبران کند.

  1. نقش انسان در ایجاد پدیده‌های شر

نکته مهم دیگری که نباید از آن غفلت کرد، تأثیر اعمال انسان‌ها در ظهور برخی پدیده‌های شر است. از آن‌جا که آدمی موجودی مختار است، گاه برای خود و دیگران شر آفرین می‌شود؛ اما به دلیل ناآگاهی از رابطه عمل خویش با آثارش، نتایج نامطلوب اعمال خویش را بهانه‌ای برای اعتراض بر حکمت الهی (و عدالت و رحمت او) قرار می‌دهد.

قرآن کریم در بیان تأثیر اعمال انسان‌ها در ظهور حوادث ناگوار و پدیده‌های ناخوشایند آیات متعددی دارد. از آن جمله در سوره نساء می‌خوانیم:

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ * به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده (و بر اثر اعمال ناشایست آنان) فساد در خشکی و دریا نمودار شده. سوره روم آیه 41»؛

و در جای دیگر، عموم مصیبت‌ها و بلایا را محصول اعمال خود انسان می‌داند.

«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ * و هر مصیبتی که به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست و (خدا) از بسیاری (از گناهان شما) در می‌گذرد. سوره شوری آیه 30».

به هر تقدیر، با توجه به غایت آفرینش انسان و لزوم اختیار برای رسیدن به این غایت، انسان موجودی مختار آفریده شده است و بر اساس اصل عمومی علیت، پاره­ای از اعمال اختیاری او (که از سوء اختیارش نتیجه می‌شود) منشأ بروز بلایا و مصیبت‌هایی می‌گردد؛ اما مجموعه این امور، به ویژه با نظر به برخی فواید و آثار مثبت بلایای مزبور، از چارچوب حکمت الهی خارج نیست.

با توجه به اصول یاد شده، اینک نظری به برخی فواید و نتایج مثبت شرور در حیات فردی و جمعی انسان‌ها خواهیم داشت تا روشن گردد که وجود چنین پدیده‌هایی به هیچ‌وجه با حکمت خداوند ناسازگار نیست و در هر مورد نیز نمونه‌ای از آیات قرآن خواهیم آورد. اما پیش از آن تذکر دو نکته سودمند است:

  1. ما به هیچ وجه مدعی نیستیم که در بحث خود تمام فواید شرور را برخواهیم شمرد (به ویژه با توجه به اصل اول، یعنی محدودیت علم انسان)؛ بلکه نیک می­دانیم که اسرار فراوان دیگری در این میان هست که چه بسا بتوان با تأمل و تدبر بیشتر به تدریج به آنها دست یافت.
  2. ممکن است ما به دلیل تصور دانشمان، نتوانیم همه فواید و حکمت‌هایی را که برای توجیه شرور ذکر خواهیم کرد، در یکایک شروری که با آنها مواجهیم، بیاییم؛ لیکن این مطلب خدشه‌ای بر مطلوب ما وارد نمی‌سازد؛ زیرا اگر در مورد هر شری تنها یکی از حکمت‌های مورد بحث ثابت شود، برای رفع شبهه و پاسخ‌گویی اعتراض معترضان کافی است.

  • فلسفه شرور
  1. شکوفا شدن استعدادها

خلقت انسان و وضعیت عمومی جهان طبیعت به گونه‌ای است که بسیاری از استعدادهای مادی و معنوی آدمی جز در سایه مواجهه با سختی‌ها و مشکلات شکوفا نمی‌گردد.

همان‌گونه که عضلات بدن یک ورزشکار تنها از طریق تمرین‌های سخت و طاقت‌فرسا ورزیده می‌گردد، پاره‌ای از قابلیت‌های روحی و معنوی انسان نیز در برخورد با بلایا و مصائب به فعلیت می­رسد. برای مثال، ملاحظه می‌کنیم که بسیاری از اکتشافات و اختراعات علمی، تحت تأثیر نیاز جدی انسان، در برخورد با مشکلات حیات فردی و جمعی خود رخ داده است. قرآن کریم در اشاره به این واقعیت بیان می‌کند که در دامان هر سختی و مصیبتی، آسانی و سهولتی نهفته است:

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * پس با دشوار آسانی است. * آری، با دشواری آسانی است. سوره انشراح آیات 5 و6».

  1. آزمون الهی

یکی از سنت­های عمومی خداوند، «سنت آزمون و ابتلا» است. خداوند، بر اساس غایت خلقت انسان و ویژگی‌های وجودی وی، او را در صحنه‌های گوناگون زندگی می‌آزماید. البته این نکته روشن است که بر خلاف آزمون‌های بشری، امتحان الهی به انگیزه کشف حقیقت مجهول انجام نمی‌پذیرد؛ بلکه در این‌جا نیز غایت فعل، به مخلوق، یعنی انسان باز می‌گردد و غرض از آزمایش، چیزی جز پرورش استعدادهای نهفته انسان و ظهور مکنونات درونی او نیست. آدمی، در آزمایشات الهی، همانند سنگ معدنی می‌ماند که در کوره‌ای آتشین نهاده می‌شود تا ناخالصی‌های آن جدا گردد و جوهره گران بهای آن، از ناخالصی­ها، آشکار شود. خداوند گاه انسان را با رفاه و آسایش و گاه نیز با قرار دادن او در موقعیت‌های سخت و دشوار و گرفتار ساختن او در دامان بلایا و مصائب می­آزماید:

«وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ * و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و به سوی ما بازگردانیده می‌شوید. سوره انبیاء آیه 35».

عبارت «شر و خیر» در این آیه، معنایی بس گسترده دارد و شامل انواع مصائب، بیماری‌ها، گرفتاری‌ها، شکست‌ها، فقر و تنگدستی و درد و رنج و نیز انواع آسایش‌ها، تندرستی، ثروت، پیروزی و… می‌گردد و بر طبق آیه، همه امور جنبه آزمون دارند و علاوه بر پرورش روح و جسم انسان‌ها، واقعیت درونی و باطنی آنان را آشکار می‌سازند.

قرآن در آیات متعدد دیگری بر آزمایش انسان‌ها از طریق سختی‌ها و بلایا تأکید می‌کند. در یکی از آیات سوره بقره، فهرست برخی از مهم‌ترین مواد امتحان الهی در حیات دنیوی ارائه شده است:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جان‌ها [یعنی مرگ] و کاهش در محصولات می آزماییم و شکیبایان را مژده ده. سوره بقره، آیه 155»؛

از عبارت «بَشِّرِ الصَّابِرينَ» آشکار می‌شود که فرجام نیکو و پاداش بزرگی در انتظار کسانی است که از این آزمایش‌ها سربلند بیرون آیند. البته چنین نیست که این پاداش نصیب همه بندگان گردد؛ بلکه گروهی از مردم در میدان آزمایش از خود ضعف و سستی نشان می‌دهند و به جای تلاش و مقاومت، بر خداوند خرده می‌گیرند.

  1. هشدار و بیدارگری

یکی از فواید عمده بلایا و مصائب آن است که آدمی را از خواب غفلتی که بر اثر فرو غلطیدن در نعمت‌های دنیوی بدان دچار شده است، بیدار می‌کند و مسؤولیت‌های خطیر او در برابر خدای خویش یادآور می‌شود و استکبارش را به تواضع و خضوع مبدل می‌سازد و زمینه مناسبی برای بازگشت او به مسیر حق آماده ‌می‌کند. قرآن در آیات متعددی به این فلسفه اساسی اشاره می‌کند:

«وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ * و در هیچ شهری پیامبری نفرستادیم مگر آن که مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم تا مگر به زاری درآیند. سوره اعراف آیه 94»؛

«وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ * و قطعاً غیر از عذاب بزرگ‌تر [عذاب آخرت] از عذاب نزدیک‌تر [عذاب دنیا] به آنان می‌چشانیم؛ امید آنکه [به سوی خدا] باز گردند. سوره سجده آیه 21».

همچنین در مورد آل فرعون بیان می‌شود که غرض از نزول بلا و سختی بر آنان، این بود که متذکر گردند و حقایقی را که از آن غفلت کرده‌اند، یادآور شوند:

«وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * و در حقیقت، ما فرعونیان را به خشکسالی و کمبود محصولات دچار کردیم، باشد که عبرت گیرند. سوره اعراف آیه 130».

البته بسیاری از انسان‌ها در مقابل سختی‌ها و گرفتاری‌ها واکنش مناسبی از خود نشان نمی‌دهند و به جای تذکر و هدایت، به غفلت و سرکشی خود ادامه می‌دهند:

«وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ * و به راستی ایشان را به عذاب گرفتار کردیم؛ اما برای پروردگارشان فروتنی نکردند و به زاری درنیامندند. سوره مؤمنون آیه 76».

  1. قَدرشناسی نعمت‌های الهی

انسان ها را به یاد موقعیت‌هایی می‌اندازد که از آن نعمت‌ها محروم بودند؛ گویا سلب نعمت، مقتضی قدرشناسی بهتر آن است:

«وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً * و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل‌های شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید. سوره آل‌عمران آیه 103».

  • بیان فلسفه سختی‌ها و گرفتاری‌ها در روایات

در روایات اسلامی نیز نکات ارزشمندی را در بیان فواید و آثار شرور می‌توان یافت. امیرمؤمنان، علی علیه‌السلام تأثیر سختی‌ها و بلایا را در شکوفایی استعدادهای نهفته انسان چنین بیان می دارد:

«أَلَا وَ إِنَ‏ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً * بدان که شاخه درختی که در بیابان می‌روید سخت‌تر و پوست سبزه‌های خوش نما نازک‌تر و آتش گیاهان صحرایی افروخته‌تر و خاموشی آنها دیرتر است.» (3)

همچنین در روایات متعددی به این حقیقت اشاره شده است که بخشی از شرور جنبه آزمون الهی دارند. برای مثال، امام علی علیه‌السلام در یکی از خطبه‌های خویش فرمود:

«وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِه‏ * ولی خداوند بندگانش را با انواع شداید می‌آزماید و با اقسام مشکلات به عبادت فرا می‌خواند و به انواع گرفتاری‌ها مبتلا می‌نماید.» (4)

و درباره اغراض خداوند از آزمایش بندگان خود به وسیله سختی‌ها حضرت می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ يَبْتَلِي‏ عِبَادَهُ‏ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِبٌ وَ يُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ يَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ وَ يَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ * خداوند بندگان خویش را هنگامی که به اعمال زشت دست زنند با کمبود میوه‌ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن درهای گنج‌های خیرات به روی آنان آزمایش می‌کند تا آنان که اهل توبه‌اند توبه کنند و آنان که باید از گناه دست کشند خودداری نمایند و پندپذیران پند گیرند و آنان که آماده‌اند، از گناه بازایستند». (5)

در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام به این حقیقت که بلایا و سختی‌ها موجب یادآوری نعمت‌های الهی است، اشاره شده است:

«إِنَّ هَذِهِ الْآفَاتِ وَ إِنْ كَانَتْ تَنَالُ الصَّالِحَ‏ وَ الطَّالِحَ‏ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ ذَلِكَ صَلَاحاً لِلصِّنْفَيْنِ كِلَيْهِمَا. أَمَّا الصَّالِحُونَ فَإِنَّ الَّذِي يُصِيبُهُمْ مِنْ هَذَا يذکرهم نِعَمَ رَبِّهِمْ عِنْدَهُمْ فِي سَالِفِ أَيَّامِهِمْ فَيَحْدُوهُمْ ذَلِكَ عَلَى الشُّكْرِ وَ الصَّبْر * این آفات هر چند به افراد نیکوکار و بدکار هر دو می‌رسد، ولی خداوند آن را مایه اصلاح هر دو گروه قرار داده است. اما آفات و بلایایی که به نیکوکاران می‌رسد، مایه تذکر نعمت‌های پروردگارشان که در گذشته در اختیار آنان بود، می‌گردد و این امر آنان را به شکر و شکیبایی وا می دارد.» (6)

———————-

1- بحارالانوار، ج 6، ص 58.

2- بحارالانوار، ج 5، ص 313.

3- نهج البلاغه، نامه 45.

4- نهج البلاغه، خطبه 192.

5- نهج البلاغه، خطبه 143.

6- بحارالانوار، ج 3، ص 139.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا