- هجرت على عليهالسّلام به همراه فواطم
در خبرى از أمالى شيخ طوسى است كه على عليهالسّلام صبر كرد تا مقدارى از شب سپرى شد و سپس به همراه هند بن ابى هاله حركت كرد تا نزد رسول الله صلّىاللّهعليهوآله در غار رسيدند.
در آنجا نبى اكرم صلّىاللّهعليهوآله به وى دستور داد كه براى خود و فاطمهها (فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت محمد صلّىاللّهعليهوآله، فاطمه بنت زبیر) و افرادى از بنى هاشم كه قصد هجرت به مدينه را دارند، مركب تهيه كند و در آخر گفت: پس از آن كه تمام كارها را انجام دادى آماده هجرت باش و به محض اين كه نامه من به تو رسيد، حركت كن و لحظهاى درنگ نكن. تا اين كه رسول الله صلّىاللّهعليهوآله نامهاى به على عليهالسّلام نوشت و به او دستور داد كه حركت كند و معطل نماند و اين نامه را ابو واقد ليثى به على عليهالسّلام رسانيد. (1)
پس از آن كه نامه رسول الله صلّىاللّهعليهوآله به على عليهالسّلام رسيد، آماده هجرت شد و به همه مؤمنانى كه در فشار و سختى بودند، اعلام كرد كه شب هنگام به طور مخفيانه به وادى ذى طوى بيايند. (2)
على عليهالسّلام به همراه فاطمه، دختر رسول الله صلّىاللّهعليهوآله و مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم و فاطمه دختر زبير بن عبد المطلّب و گفته شده است كه ضباعه از مكه خارج شد و ايمن بن ام أيمن، غلام رسول الله صلّىاللّهعليهوآله و ابو واقد فرستاده رسول الله صلّىاللّهعليهوآله نيز به همراه او بودند. ابو واقد با عجله شترها را مىراند و بر آنها سخت مىگرفت كه على عليهالسّلام به او فرمود: اى ابو واقد با زنان مدارا كن! زيرا آنها توانا نيستند. او گفت: مىترسم كه تعقيب كنندگان به ما برسند؛ اما على عليهالسّلام فرمود: تو را از اين كار بازمىدارم و بدان كه رسول الله صلّىاللّهعليهوآله به من فرمود: اى على، آنها نمىتوانند ضررى به تو برسانند. پس از آن على عليهالسّلام شترها را با رفق و مدارا مىراند. (3)
هنگامى كه به منطقه ضجنان رسيدند، هفت نفر از تعقيب كنندگان قريش كه مسلّح بوده و صورتهايشان را پوشانده بودند، به آنها رسيدند و هشتمين نفر آنها آزاد كرده حارث بن اميّه بود كه جناح ناميده مىشد. در اين حال على عليهالسّلام به سوى أيمن و أبى واقد رفت و فرمود: شترها را بخوابانيد و آنها را ببنديد و جلو رفت تا زنها را پياده كند. سپس شمشيرش را كشيد و به سوى سوارههاى قريشى رفت. آنها هم جلو آمدند.
سوارهها به زنان و اثاثيه نزديكتر شدند تا آنها را غارت كنند، اما على عليهالسّلام بين آنها و زنان و اثاثيه مانع شد. در اين هنگام جناح شمشيرى را حواله على عليهالسّلام كرد و آن حضرت جا خالى داد و فوراً ضربهاى را بر شانهاش زد كه او را دونيم كرد و شمشير به زين اسب رسيد و على عليهالسّلام با پاى پياده آن چنان حمله مىكرد كه گويى بر اسب نشسته است و با شمشيرش به آنها ضربه مىزد.
راه اين كوششگر مجاهد را باز بگذاريد كه من قسم خوردهام كه غير از خداى يكتا را نپرستم. آنها از مقابل وى پراكنده و متفرق شدند و گفتند: اى پسر ابو طالب! خودت را از ما نگهدار! او فرمود: من بايد به سوى عموزادهام در يثرب بروم پس هر كسى خوشش بيايد از اين كه گوشتهايش را پاره پاره كنم و خونش را بريزم، به تعقيب من بپردازد يا به من نزديك شود. سپس به كنار همراهانش: ايمن و ابى واقد رفت و به آنها گفت: شترها را آماده كنيد.
سپس به صورت آشكار و بدون هيچ گونه مخفى كارى به مسير خويش ادامه داد تا به ضجنان رسيد و در آنجا يك شبانه روز توقف كرد و در اين مدت، عدهاى از مؤمنان ناتوان كه در ميان آنها ام ايمن كنيز رسول الله صلّىاللّهعليهوآله نيز بود، به وى ملحق شدند.
او آن شب را به همراه فاطمهها: فاطمه بنت اسد- رضى الله عنها- و فاطمه دختر رسول الله صلّىاللّهعليهوآله، و فاطمه دختر زبير، شبزندهدارى كردند و نماز خواندند و خدا را در قيام و قعود و در همه حال ياد كردند و همين كار را ادامه دادند تا فجر طلوع كرد و على عليهالسّلام نماز را به جماعت براى آنها برگزار كرد. سپس حركت خود را منزل به منزل ادامه دادند و هيچگاه از ياد خدا غافل نشد و فواطم و ديگر همراهان نيز همين گونه بودند تا به مدينه رسيدند و قبل از ورود آنها به مدينه آياتى در شأن آنها نازل شده و پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله آنها را تلاوت كرد: (4)
«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ. رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ. رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ. رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ. فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؛ مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز عبرتى است براى خردمندان. آنان كه ايستاده و نشسته و به پهلو خفته خدا را ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند. پروردگارا! اين جهان را بيهوده نيافريدهاى، تو منزهى، ما را از عذاب آتش نگه دار، پروردگارا! ما نداى منادى توحيد را شنيديم كه دعوت مىكرد: «به پروردگارتان ايمان آوريد!» و ما ايمان آورديم. پروردگارا! آنچه را از طريق پيامبران به ما وعده فرمودى به ما مرحمت فرما و ما را در روز رستاخيز رسوا نكن، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمىكنى. و خداوند درخواست آنها را پذيرفت. من كار هيچ كس را، خواه زن باشد يا مرد، تباه نخواهم كرد و همه از يكديگرند… ». (5)
در اين آيات منظور از ذكر حضرت على عليهالسّلام است و منظور از انثى، فواطم هستند و على عليهالسّلام از فواطم و آنها از على عليهالسّلام هستند. (6)
رسول الله صلّىاللّهعليهوآله به على علیهالسلام فرمود: اى على، تو اوّلين نفر از اين امّت هستى كه به خدا و رسولش ايمان آوردى و اولين كسى هستى كه به سوى خدا و رسولش هجرت كردى و آخرين كسى هستى كه از رسول خدا (جدا مىشوى) قسم به آن كه جانم در دست اوست، هيچ مؤمنى تو را دوست ندارد، مگر كسى كه خداوند قلب او را براى ايمان امتحان كرده باشد و كسى به جز منافق يا كافر با تو دشمنى نمىورزد.
عبيد الله بن ابى رافع مىگويد:
على بن ابى طالب خوابيدن خود در جاى پيامبر در ليلة المبيت و پناه بردن نبى اكرم صلّىاللّهعليهوآله را به غار اين گونه يادآور مىشد: «جان فداى كسى شدم كه بهترين كسى است كه بر روى ريگهاى زمين پا نهاده است، و بهترين كسى است كه بر بيت العتيق و حجر اسماعيل طواف كرده باشد. آن شب را در جايى گذراندم كه چشم انتظار بودم كسى مرا اسير يا پاره پاره كند، در حالى كه من خود را آماده قتل و حبس کرده بودم و رسول الله صلّىاللّهعليهوآله به طور مخفيانه و در پناه خداى متعال و در كمال امنيت و آرامش در غار به سر مىبرد». (7)
- در انتظار امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله به هجرت مبارک خویش ادامه داد تا به نزدیکی مدینه رسید. ابتدا در قباء مهمان خانه عمرو بن عوف شد. ابوبکر پافشاری داشت که وارد مدینه شوند. اما رسول اکرم صلّىاللّهعليهوآله در خواست پسر ابو قحافه را رد کرد و فرمود: من وارد یثرب نمیشوم تا پسر عمو و برادرم و دخترم بیایند. منظور حضرت علی صلّىاللّهعليهوآله و فاطمه سلاماللهعلیها بود. (8)
با فرارسیدن شب، ابوبکر از پیغمبر صلّىاللّهعليهوآله جدا شد و به مدینه رفت و بر قبیلهای انصار وارد شد. رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله در قباء و مهمان کلثوم بن هدم بود. (9)
چون رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله از آمدن علی علیهالسلام با خبر شد، بی درنگ فرمود: علی را برای من بخوانید. گفته شد که علی علیهالسلام را یارای حرکت نیست. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خودش به دیدار علی علیهالسلام آمد؛ چون او را دید، دست در گردن او انداخت و آن گاه که چشمان حضرت به دو پای ورم کرده علی علیهالسلام افتاد که از آن قطرههای خون بر زمین میچکید، از روی دل سوزی گریست. در حالی که قطرههای اشک بر گونههای حضرتش میغلتید خطاب به علی علیهالسلام گفت:
«قَالَ: وَ قَالَ: يَا عَلِيُّ، أَنْتَ أَوَّلُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِيمَاناً بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ أَوَّلُهُمْ هِجْرَةً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ آخِرُهُمْ عَهْداً بِرَسُولِهِ، لَا يُحِبُّكَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ، وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ أَوْ كَافِرٌ؛ (10)
علی؛ تو در این امت در ایمان به خدا و پیامبرش نخستین پیش گامی و در هجرت به سوی خدا و پیامبرش نیز نخستین و در دیار وداع، آخرین. به حق او که جان من به دست قدرت اوست جز مومن تو را دوست نمیدارد، مومنی که خدا دل او را با ایمان آزموده است و تو را جز منافق یا کافر دشمن نمیدارد».
بنابراین هجرت علنی و تهدید به قتل راه گیران قریش از علی علیهالسلام بود نه از هیچ کس دیگر چون عمر بن خطاب. این فضیلت علی علیهالسلام نیز همانند بسیاری از فضایل و مناقب آن حضرت به دیگران نسبت داده شده و در معرض غارت چپاولگران قرار گرفته است. (11)
————————-
1- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 173.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ص 174؛ امالى شيخ طوسى، ص 469- 470 و از او در بحار الانوار، ج 19، ص 64.
3- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 174.
4- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 175.
5- سوره آل عمران، آیات 191-195.
6- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 176.
7- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 177؛ امالى شيخ طوسى، ص 464، حديث 35 و از او در حلية الابرار، ج 1، ص 91 و بحار الانوار، ج 19، ص 66- 67.
8- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 174؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الفصول المهمه 35؛ امال، طوسی، ج 2، ص 83؛ اعلام الوری با علام الهدی، ص66.
9- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 174؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ص66؛ بحار الانوار، ج 19، ص 106.
10- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 176؛ امالی، طوسی، ج 2، ص 83-86؛ بحار الانوار، ج 19، ص 64-67؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 332-333.
11- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 176.