- حجاب و نقش آن در پایداری خانواده و اجتماع
اسلام براى پوشش زن فلسفه خاصى قائل است كه نظر عقلى آن را موجّه مىسازد. پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمايى نپردازد. آيات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام همين معنى را ذكر مىكند و فتواى فقها شیعه هم مؤيد همين مطلب است.
فلسفه پوشش اسلامى به نظر چند چيز است. بعضى از آنها جنبه روانى دارد و بعضى جنبه خانه و خانوادگى، و بعضى ديگر جنبه اجتماعى، و بعضى مربوط است به بالابردن احترام زن و جلوگيرى از ابتذال او.
حجاب در اسلام از يك مسأله كلىتر و اساسى ترى ريشه مىگيرد و آن اين است كه اسلام مىخواهد انواع التذاذهاى جنسى، چه بصرى و لمسى و چه نوع ديگر، به محيط خانوادگى و در كادر ازدواج قانونى اختصاص يابد، اجتماع منحصراً براى كار و فعاليت باشد. برخلاف سيستم غربى عصر حاضر كه كار و فعاليت را با لذتجوييهاى جنسى به هم مىآميزد، اسلام مىخواهد اين دو محيط را كاملًا از يكديگر تفكيك كند.
بنابراين اسلام به زنان مسلمان دستور پردهنشينى نداده، و تعبير «پردگيان و پردهنشینان» در مورد زنان و تعبيراتى شبيه به اين جنبه اسلامى ندارد، آنچه درباره زن مسلمان لازم است داشتن همان پوشش اسلامى است.
از نظر اسلام محدوديت كاميابيهاى جنسى به محيط خانوادگى و همسران مشروع، از جنبه روانى به بهداشت روانى اجتماع كمك مىكند، و از جنبه خانوادگى سبب تحكيم روابط افراد خانواده و برقرارى صميميت كامل بين زوجين مىگردد، و از جنبه اجتماعى موجب حفظ و استيفاى نيروى كار و فعاليت اجتماع مىگردد، و از نظر وضع زن در برابر مرد، سبب مىگردد كه ارزش زن در برابر مرد بالا رود.
- رابطه حجاب و سلامت روانى زن
بدون ترديد حجاب و پوشش، تأثيرات بسيار مثبتى بر روح و روان زن دارد. عفاف و پوشيدگى براى زنان، همچون سد و حفاظى است كه زن در سايۀ آن از هر ذلت و تحقيرى در امان مىماند. دين اسلام با واجب كردن حجاب، نمىخواهد زن بازيچۀ دست شهوتپرستان شود و ارزش او به ميزانى پايين بيايد كه تنها وسيلهاى براى برطرف ساختن شهوتها باشد. اسلام، خوشىهاى مشروع را براى زن مىپسندد و البته تأمين آن را در سايۀ عفاف مىداند. عفاف كه ثمرۀ حجاب و پوشش است، عامل آرامش و سكون انسان و دور ماندن او از عوامل پريشانى و در نهايت باعث رضايت وجدان است. چه بسيارند عوامل ناامنى فكرى و ذهنى كه عفاف مانع بروز آنهاست. عفاف، موجب احساس امنيت و شرف آدمى است و باعث مىشود كه آدمى بتواند در طول حياتش درست فكر كند و نيكو تصميم بگيرد.
زن به دليل اين كه دارای عواطف و احساسات قوىترى نسبت به مرد است، از نظر روانى نفوذپذيرتر از او است؛ يعنى از عوامل بيرونى بيشتر از مرد تأثیر مىپذیرد. اين تأثیر و نفوذپذيرى وقتى از يك منبع، يعنى از سوى شوهر باشد، باعث مىشود وحدت و يگانگى روانى زن حفظ شود؛ ولى وقتى زن بدون حجاب در اجتماع مردان نامحرم حاضر مىشود، به آسانى تحت تأثير روانى و عاطفى آنان قرار مىگيرد و وحدت روانى او از بين مىرود و با از بين رفتن وحدت روانى، دچار اضطراب و آشفتگى مىشود.
در منابع اسلامى دربارۀ برخى از آثار روانى حجاب و بىحجابى مطالب زيادى وجود دارد. براى مثال در آيۀ 60 سورۀ نور، دربارۀ فلسفۀ حجاب مىفرمايد:
«وَ اِن يَستَعففنَ خيرٌ لَهُنَّ؛ و اگر (زنان) خود را بپوشانند براى آنها (خير) بهتر است.» كلمۀ«خير» كه به معناى سود و نفع است، به دليل اطلاقش، هم نفع مادى و هم نفع معنوى را دربرمىگيرد.
در آيۀ 53 سورۀ احزاب، سود و نفع حجاب مشخصتر بيان شده است؛ آن جا كه مىفرمايد: «ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن؛ اين كار (حفظ حريم بين زن و مرد) براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است.»
همچنين در آيۀ30 سورۀ نور دربارۀ تأثير حفظ عفت مرد به واسطۀ نگاه آلوده نكردن به زن، مىفرمايد:«وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُم؛ و عفاف خود را حفظ كنند، اين براى آنان پاكيزهتر است.»
قرآن كريم، نتيجه نهايى عفت را با تعابيرى چون «خَيرٌ لَهُنَّ»، «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن»، و «أَزْكى لَهُم» بيان مىكند كه مقدمهاى براى عفيف ماندن و آلوده نشدن به فحشا است و در نتيجه، راهى براى رسيدن به سلامت قلبى يا قلب سليم مىباشد كه در آيه 89 سوره شعرا به آن اشاره كرده است؛ زيرا صاحب قلب سليم كسى است كه از آلودگىهاى معنوى و اخلاقى پاك میباشد و اين زمانى است كه او تعادل فكرى و روانى كافى داشته باشد. در روانشناسى، از اين ويژگىها به سلامت روانى تعبير مىشود. البته ملاكهاى قلب سليم از نظر اسلام بسيار ژرفتتر و ريشه آن ايمان و باور قلبى به خدا و آخرت است. و به عبارت ديگر، سلامت روانى مد نظر اسلام، مفهوم وسيعترى دارد، به طورى كه رسيدن به آنچه روانشناسان مىگويند بخشى از آن است، ولى به هر حال مىتوان ادعا كرد از نظر قرآن، رعايت حجاب و داشتن عفت، راهى به سوى سلامت روانى به شمار مىآيد.
در روايات نيز به تأثير روانى حجاب بر زن اشاره شده است. امام على عليهالسلام در وصيت خود به امام حسن عليهالسلام مىفرمايند:
«وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ خَیرٌ لَکَ * زنان را در پردۀ حجاب نگاهدار تا نامحرمان را ننگرند؛ زيرا سختگيرى در پوشش، برای تو بهتر است.» (1)
همچنين آن حضرت در حديث ديگرى مىفرمايند:
«صِيَانَةُ المَرْأَةِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا * پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او مىشود.» (2)
منظور از حال زن در اين حديث، مىتواند وضعيت روانى باشد كه رعايت حجاب سبب تعادل بيشتر آن مىشود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز مىفرمايند:
«خَيْرُ نِسَائِكُمُ الْعَفِيفَة * بهترين زنان شما زنان پاك دامن و عفيفاند.» (3)
اين روايت نيز همان چيزى را مىگويد كه در آيۀ 60 سورۀ نور گذشت؛ يعنى منظور از كلمه خير، به طور مطلق مفهومى است كه شامل خير جسمى، روانى، مادى و معنوى مىشود.
اكنون پس از بيان اين مقدمه، به بعضى از آثارى كه حجاب در سلامت و آرامش روانى زنان دارد مانند، امنيت، رشد روانى و عاطفى، ارزشمند شدن زن، تعديل كنندۀ غريزۀ خودنمايى و تبرج، افزايش احساس خود ارزشمندى، محافظت از عواطف انسانى زن، پايبندى به اصول اخلاق انسانى و حفظ استوارى خانواده اشاره مىكنيم.
- امنيت
امنيت، يكى از طبيعىترين و ضرورىترين نيازهاى بشرى است. به نظر مزلو (1970-1908) پدر معنوى جنبش انسانگرايى در روانشناسى، نياز به امنيت از نيازهاى زيربنايى براى رشد و شكوفايى شخصيت انسان است كه در صورت ارضاء نشدن، رشد شخصيت مختل مىشود. مزلو معتقد بود نياز به ايمنى در نوزادان و بزرگسالان روان رنجور، بيشترين اهميت را داراست. بزرگسالان بهنجار و سالم عموماً اين نياز را به خوبى برآورده كردهاند. ارضاى اين نياز، مستلزم امنيت، ثبات، حمايت، ساختار، نظم و رهايى از ترس و اضطراب است. در نوزادان و كودكان خردسال، نيازهاى ايمنى با روشنى بيشترى ديده مىشود؛ به همين دليل نوزادان واضحتر و فورىتر به تهديد و ترس واكنش نشان مىدهند تا بزرگسالانى كه آموختهاند واكنشهاى ترس خود را تا حدودى بازدارى كنند. (4)
بنابراين، اگر انسانها در زندگى روزمره خود و در كوچه و خيابان و محل كار و تحصيل و حتى داخل منزل احساس امنيت نكنند و همواره در ترس و دلهره باشند، به تدريج دچار اضطراب مىشوند. در اين ميان، زنان به دليل ويژگىهاى شخصيتى و موقعيت اجتماعى، آسيبپذيرى بيشترى دارند و طبعاً نياز به امنيت در آنها بيشتر احساس مىشود؛ زيرا در بين جوامع بشرى، هميشه مردانى كه به دليل نداشتن تربيت صحيح انسانى، به دنبال فرصتى هستند تا زنان را مورد سوء استفادههاى جنسى قرار دهند، يا دست كم مردانى كه زمينههاى انحرافى در آنها ديده مىشود و به تعبير قرآن «فى قَلبهِ مَرَضٌ * بيماردل هستند»، وجود دارند كه با ديدن كوچكترين صحنه برانگيزانندۀ جنسى، عنان اختيار از كف داده و به زنان بىحرمتى روا مىدارند.
در اين شرايط، زنانى كه در انظار عمومى بدن خود را به نمايش مىگذارند و باعث تحريك مردان مىشوند، ناگزير بايد منتظر آزار و اذيت اين افراد لاابالى و فرصت طلب نيز باشند. اين آزارها كه گاهى به آدم ربايى و قتل مىانجامد، به شدت زندگى زنان بدحجاب و نيز آرامش و سلامت روانى آنها را به خطر مىاندازد.
به ناامنى و خطرى كه زنان بد حجاب را تهديد مىكند، در بعضى از آيات حجاب نيز توجه شده است:
- آيۀ 59 سورۀ احزاب: قرآن در اين آيه، بعد از اين كه به همه زنان دستور مىدهد بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند، مىفرمايد: «ذلك اَدنى اَن يُعرَفنَ فَلا يُؤذَين؛ اين كار براى اين كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است.»
در تفسير على بن ابراهيم قمى چنين آمده است:
زنان مسلمان به مسجد مىرفتند و نماز جماعت را با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مىخواندند. هنگامى كه ايشان براى خواندن نماز صبح يا مغرب و عشا از خانه بيرون مىرفتند. جوانها بر سر راهشان مىنشستند و به آزار آنان مىپرداختند. در اين زمان آيۀ 59 سورۀ احزاب نازل گرديد و بر پوشش زنان به عنوان حفاظ در مقابل آزار و اذيت ديگران تأكيد ورزيد. (5)
بنابراين پوشش و حجاب باعث مىشود همه، به ويژه افراد بيماردل و كسانى كه اسير هواى نفساند، بفهمند كه اين زنان، پاك و باوقارند، پس مزاحم آنان نشوند و امنيت ايشان را به خطر نيندازند. اين مطلب با مبحث روانشناسان در مورد كنترل محرك و دادن سرنخ براى رفتار با ديگران كاملاً هماهنگى دارد.
به هر حال حجاب و پوشيدگى، گرچه براى زن تا حدى محدوديت مىآورد، ولى به او در برابر بسيارى از خطرها، مصونيت مىبخشد و امنيت جانى و روانى او را تأمين مىكند. بهترين شاهد اين مدعا، وضعيت اسفبار زنان بىحجاب در جوامع غربى است. از يك طرف فرهنگ غربى تا جايى پيش رفته كه كلمه شرم و حيا را به عنوان كلمات قبيحى در دايرۀ واژگان زنان و دختران مىداند و مىكوشد اين ويژگى فطرى را از آنان بزدايد، و از طرف ديگر اين واقعيت تلخ را متوجه ما مىكند كه برهنگى، وجود روابط آزاد و عدم رعايت حريم بين زن و مرد، چه مشكلات بزرگى بر سرشان آورده و چگونه امنيت و آسايش آنها را مختل كرده است.
يكى از نويسندگان معاصر از وضعيت امنيت زنان جامعۀ انگليسى مىنويسد:
داشتن روابط آزاد و بىحجابى، توأم با آرايشهاى هوسانگيز زنان در غرب، ميل جنسى مردان را چنان برانگيخته است كه اكثر نسل جوان حاضر، به بيمارىهاى جنون جنسى مبتلا شده است. در انگلستان، رسانهها هر روز اخبار وحشتناك حملههاى وحشيانۀ اين افراد به زنان را منتشر مىكند. آمارها حاكى از آن است كه زنان اين كشورها به خاطر توصيۀ راديو و تلويزيون براى حفظ جان خود، از وسايل دفاعى از قبيل اسپرىهاى بىهوش كننده و سلاحهاى سرد و غيره استفاده مىكنند. اين در حالى است كه معمولاً در حملۀ وحشيانۀ مردان به آنها، اين سلاحها عليه خودشان به كارگرفته مىشود. حتى مجازاتهاى شديد براى جنايتكاران حملات جنسى باعث شده تا جانيان، قربانى خود را كه تنها شاهد جنايت است، به قتل برسانند. يكى ديگر از آمارهاى تكان دهنده در انگلستان، حاكى از آن است كه آزادى و بىبند و بارى در روابط جنسى، سبب سوء استفادههاى جنسى از كودكان شده است كه حتى در بعضى موارد، منجر به قتل آنان مىشود. اين آمار به حدى بالاست كه دولت براى جلوگيرى از آن، خط تلفن ويژهاى به نام خط ارتباطى كودكان داير كرده است و از كودكان خواسته كه هر زمان به كمك احتياج داشتند، از اين شماره استفاده كنند. البته اكثر اين قربانيان خردسال، دختر بچههايى هستند كه بر اثر اين حملات وحشيانه، دچار آسيبهاى روانى شديدى مىشوند كه معمولاً تا پايان عمر اثرات منفى آن باقى مىماند. (6)
در يك گزارش از وضع امنيتى زنان آمريكايى آمده است:
در آمريكا در زمستان كه مردم مجبورند به جهت سردى هوا خود را پوشانده و پوشش بيشترى داشته باشند، تجاوز به عنف كمتر مىشود؛ ولى در تابستان تجاوز به عنف نسبت به زنان و حتى پيرزنان افزايش پيدا مىكند و حتى راهبهها هم مصون نمىمانند. (7)
بنابراين، يكى از ثمرات مهم حجاب، ايجاد امنيت براى زنان است كه در صورت نبود آن، زنان آرامش خود را از دست مىدهند و دچار ترس و اضطراب روانى مىشوند.
- رشد روانى- اجتماعى
يكى از نتايج مهم حجاب و پوشيدگى كه در سلامت روانى زن تأثير مستقيم دارد، بلوغ و تكامل روانى و شخصيتى زن است. يكى از روانشناسان بين نتايج حجاب و عوامل بلوغ روانى در زن مقايسهاى انجام داده و به نتايج جالبى رسيده است. او در كتاب خود مىنويسد كه بيشتر روانشناسان مانند فرويد، اريك فروم، پياژه، كولبرگ، اريكسون و غيره مراحل و ادوار تكامل روانى انسان را به پنج دوره تقسيم كردهاند
اين مراحل عبارت است از:
- مرحلۀ گيرندگى غيرفعال؛ 2. مرحلۀ گيرندگى فعال يا رشد احساسهاى بچهگانه؛ 3. مرحلۀ رشد عضلانى؛ 4. مرحلۀ تحرك و آغاز تشخيص هويت يا دوران نهان تناسلى؛ 5. مرحلۀ كمال هويت زنان يا مردان. (8)
نويسنده، در ادامه، به توضيحاتى در مورد ويژگىهاى اين مراحل مىپردازد؛ ولى از آن جا كه فقط مرحلۀ چهارم و پنجم مربوط به بحث حجاب مىشود، ما نيز به توضيح اين دو مرحله بسنده مىكنيم.
مرحلۀ چهارم، مرحلۀ تحرك يا دوران نهان تناسلى نام دارد كه مهمترين مرحله در بازشناسى اثر حجاب است. در سه مرحلۀ قبل، بين پسر و دختر تمايز چندانى وجود ندارد؛ ولى با شروع اين مرحله، جدايى دو جنس در حالتهاى روانى و بروز شخصيت آغاز مىشود. در اين مرحله تفاوت پسران با دختران، در نحوۀ سلوك اجتماعى يا برخورد با اشياى بيرونى و محيط پيرامون خويش است. پسران معمولاً حالت تهاجمى، ستيزهجويى و نيز تمايل آشكار براى تسلط بر ديگران از خود نشان مىدهند و در نتيجه به افرادى خودرأى، كلهشق و داراى خويى آمرانه و تقليد از بزرگسالان تبديل مىشوند؛ اما به عكس در دختران حالت جذب و انقياد و قدرت جلب توجه آشكار مىشود و در نتيجه، علاقۀ به پوشيدن لباسهاى زيبا، آرايش كردن، با عشوه سخن گفتن، با ناز قدم برداشتن و بروز حالتهاى مادرانه در آنان طبيعى است. (9)
مرحلۀ پنجم، مرحلۀ تكامل بلوغ و تعيين هويت انسانى است. در اين مرحله، پسران و دختران ويژگىهاى بلوغ و هويت انسانى خود را ظاهر مىسازند. مردان، صفتهايى مانند آرامش، پذيرش و صبر را به ويژگىهاى پيشين خود اضافه مىكنند و به جاى تسلط بر همه چيز و از جمله همۀ زنان، ميل به تسلط بر زندگى و خانوادۀ خود را دارند. زنان نيز به جاى تمايل به جذب همۀ مردان و صرف تمام وقت و نيروى حياتى در اين راه، تنها به يك مرد (نامزد، شوهر) توجه كرده و بقيه توانايىهاى جسمى و روحى خود را صرف سازندگى مىكنند. (10)
نويسنده، در مورد نتايج اختلال در مرحله چهارم مىگويد: در مرحلۀ چهارم، ممكن است دو نوع اختلال به وجود آيد. نخست، عوض شدن نقش پسر و دختر كه خطر همجنسخواهى از همين جا به وجود مىآيد، و دوم، تثبيت در اين مرحله و متوقف شدن رشد شخصيت است كه باعث مىشود پسران هميشه تشنۀ قدرت و خواهان تسلط بر ديگران بوده و دختران به موجوداتى كاملاً گيرنده تبديل شده، هميشه اسير توجه ديگران باشند. اينان همواره مجبورند پذيرش خود را به خويشتن و ديگران اثبات كنند؛ از اين روى چنين زنانى از سازندگى و به ويژه استقلال شخصيت باز مىمانند. (11)
متأسفانه امروز در بيشتر جوامع بشرى، اين توقف شخصيت به عناوين مختلف تشويق و تبليغ مىشود. عرضه كردن زنان بىبندوبار و عشوه فروش بر پردۀ سينما يا تلويزيون و امثال آن و الگو كردن آنان؛ يا نمايش شخصيتهاى كاذبى كه به سرعت آدم مىكشند و بر تصاحب زنان بسيار و نداشتن همسر و ويرانگرى مىبالند، از بدترين نمونههايى هستند كه دختران و پسران را از رشد و رسيدن به مرحلۀ بلوغ روانى باز مىدارد. (12)
نويسنده در ادامه، به بيان بعضى از نتايج فردى و اجتماعى فرهنگ ابتذال مىپردازد و مىگويد: زنان و مردانى كه از چنين فرهنگى تأثير مىپذيرند، هميشه از زوال قدرتِ جلب و نفوذ، نگران و ناراضىاند، به شدت از روزگار پيرى مىهراسند و عطش رنجآور آنها براى پيروزى خاموش شدنى نيست. چنين زنان و مردانى، به طور طبيعى طعم محبت واقعى را نچشيدهاند و مجالى براى مهرورزى، عشق و قبول مسؤوليت ندارند. شايد به همين دليل است كه اكنون بيش از 63 درصد خانوادههاى آمريكايى تك والدى هستند؛ زيرا لازمۀ زندگى مشترك گذشت، قبول مسؤوليت، مهرورزى و محبت انسانى است و چنين ويژگىهايى با ايدهآلها و نمونههاى عرض شده در آن جامعه كه هنرى جز نفوذ بر ديگران و جلب توجه آنها ندارند، در تعارض است. زندگى خانوادگى، نه مكانى است براى تصاحب همۀ زنان، و نه مجالى براى جلب توجه همۀ مردان.
در مقابل، زنانى كه به مرحلۀ تكامل و بلوغ روانى رسيدهاند، زنانى سازنده، دانشمند، ايثارگر و خدمتگزارند و در تمام جوامع از اين سبك سرىها به دور بوده، در زندگى و سلوك اجتماعى به مراتب از ديگر زنان، سادهتر زيسته و شخصيت بالغ آنها اسير جلب كردن ديگران نيست. آنها لباسهاى جلف نمىپوشند، كمتر از ديگران در انظار آرايش مىكنند و عموماً در زندگى خانوادگى موفقاند.
بنابراين، فاصله گرفتن جامعه از فرهنگ حجاب و رعايت نكردن حريم بين زن و مرد، عامل بسيارى از مشكلات روانى و اجتماعى براى افراد، به ويژه زنان است؛ چنان كه نويسنده در ادامه مىگويد: هر چه زنان و دختران در استفاده از وسايل آرايش و زيبايى بيشتر افراط كنند، عطش آنها در خودنمايى و جلب توجه ديگران بيشتر مىشود، و وابستگى و بىارادگىشان شديدتر مىگردد. روشن است كه اين روند به خودى خود نفاق، كُرنش، قبول اسارت، سبكسرى، از خودبيگانگى، بىتفاوتى به ديگر مسائل انسانى، سطحى بودن در انديشه و عمل، احساس دلتنگى و بالاخره در روزگار ميانسالى و پيرى، اندوه و رنج پايانپذيرى را به ارمغان خواهد آورد و با سپيد شدن هر تار مو و آشكار شدن هر خطى بر چهره، گويى ذخيرۀ حياتى اين گونه زنان پايان مىپذيرد؛ زيرا از تنها وسيله دلگرمى و اميد براى زندگى، چيزى باقى نمانده است. (13)
اين نويسنده سپس به تأثير رعايت حجاب در رشد و تكامل شخصيت زن پرداخته و مى گويد: در برابر اين توصيهها، اديان توحيدى نيز شيوهاى توصيه كردهاند. يكى از مؤثرترين روشها براى رشد شخصيت زن و آزادى از قيد وابستگى به جلب توجه و خودنمايى، پوشيدگى و مستورى است. پوشيدگى براى دختران از زمره نيازهاى اساسى براى رشد و بلوغ روانى در اين مرحله است كه بايد در دوران نوجوانى تأمين شود. دختران با پوشیده نگه داشتن خويش به غير از محدودۀ خانواده، در حقيقت اختصاصى بودن جلب توجه ديگران را مىآموزند تا بعدها نيز از اين گيرندگى و جذابيت در محدودۀ خانواده به طور سازنده استفاده كنند و اين نهاد مقدس را تحكيم بخشند. اين تمرين (حجاب) در حقيقت تعديلى است در برابر خواست طبيعى. پوشيدگى دختران همانند رفتن به مدرسه در يك صبح سرد و زمستانى است كه طبيعتاً با قبول رنج و تحمل فشار همراه است، اما براى هرز نرفتن نيروهاى تعالى بخش و سازندۀ نوجوانان دختر و بعدها زنان، ضرورى است؛ چنان كه آيات حجاب نيز بدان اشاره كرده است. (14)
نويسنده در پايان، زنان و دختران را متوجه ارزشهاى واقعى خود كرده و مىگويد: مواهب خداوند به زنان تنها زيبايى ظاهرى نيست كه با پايان يافتن آن، زن به پايان نقش خود در حيات اجتماعى نزديك شود؛ ارزش زنان به كسب كمالات و فضيلتهاى اخلاقى و انسانى و جلب رضاى خداوند متعال است، نه اصرار بيهوده بر جلب توجه ديگران؛ متأسفانه بزرگترين بازندۀ اين بازى، زنان خواهند بود. (15)
- ارزشمند شدن زن
يكى ديگر از ثمرات حجاب براى زن، گرانبهاتر شدن او براى مرد و در نتيجه، به وجود آمدن عشق است كه لذتبخشترين عواطف انسانى به شمار مىآيد. نياز به دوست داشتن و محبوب ديگران واقع شدن، يكى از نيازهاى مهم هر انسان است. ميزان اين نياز در زنان بيش از مردان است؛ زيرا موجوديت روانى و شخصيتى زن به اين است كه مورد توجه و محبت ديگران، به ويژه نزديكانش مثل پدر، مادر، شوهر و فرزندان قرار گيرد به طورى كه اگر اين جايگاه را نداشته باشد، اميد خود را از زندگى از دست مىدهد. به عبارت ديگر، شكست در عشق، شكست در همه چيز اوست.
به گفتۀ شهيد مطهرى آفرينش، مرد را مظهر طلب و عشق، و زن را مظهر محبوبيت و معشوقيت قرار داده است. احساسات مرد نيازآميز و احساسات زن نازخيز است. احساسات مرد طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است. (16)
بنابراين يكى از خواستههاى جدى زنان اين است كه محبوب همسرانشان قرار گيرند و شوهرانشان به آنها عشق بورزند. اين مطلب از روايات نيز به دست مىآيد كه ما براى نمونه، به چند روايت اشاره مىكنيم؛
رسول اکرم صلى الله عليه و آله وسلم میفرمایند:
«قول الرَّجُل لِلمراةِ انّى اُحبّكِ، لا يذهب مِن قَلبِها ابداً * اگر مردى به زنش بگويد: من تو را دوست دارم، هرگز از خاطرش محو نمىشود». (16)
اين نشانۀ نيازى است كه زن به مورد توجه بودن، به ويژه از طرف شوهر دارد.
حضرت صادق عليهالسلام میفرمایند:
«مِن اَخلاقِ الاَنبياءِ حُبُّ النِّساءِ * دوستى و محبت به زنان، از خلق و خوى پيامبران عليهمالسلام است.» (17)
و در روایتی دیگر میفرمایند:
«مَا أَظُنُّ رَجُلًا يَزْدَادُ فِي الْإِيمَانِ خَيْراً إِلَّا ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاء * گمان نمىكنم ايمان مردى زياد شود، مگر آن كه (به سبب آن) دوستى و محبتش به زنان (همسر و زنان محرم) افزون گردد». (18)
همچنين از بعضى روايات به دست مىآيد كه به دختران و زنان بيش از پسران و مردان محبت كنيد. در روايتى ابنعباس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل مىكند:
«مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِيَالِهِ كَانَ كَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَإِنَّهُ مَنْ فَرَّحَ أُنْثَى فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ * هر كس وارد بازار شود و تحفه و هديهاى براى خانواده خود بخرد، چون كسى است كه صدقهاى براى گروهى نيازمند مىبرد و موقع تقسيم كردن، از دختران شروع كند؛ زيرا هر كه زنى از محارم خود خود را خوشحال كند همانند آن است كه اسيرى از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است.» (19)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حديث ديگرى مىفرمايند:
«مَن كانَ لَهُ اُنثى فَلَم يُبِدها وَ لَم يُهِنهَا وَ لَم يُؤثِر وُلدَهُ عَلَيهَا أَدخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ * هر كس دخترى داشته باشد كه حقوقش را پايمال نكند، او را تحقير ننمايد و پسرش را بر او مقدم ندارد، خداوند به واسطۀ اين عمل او را به بهشت مىبرد.» (20)
و نيز امام رضا عليهالسلام از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل مىكنند:
«ان الله تبارك و تعالى علىَ الاُناثِ اَرقَ مِنهُ علىَ الذُّكورِ وَ مَا مِن رَجُل يُدخِلُ فَرحَةً عَلىَ امرأَةٍ بَينَهُ وَ بَينَهَا حُرمَةٌ إِلاَّ فَرّحَهُ اللهُ يَومَ القِيَامَةِ * همانا خداوند بلند مرتبه در مورد زنان مهربانتر از مردان است. پس هر مردى زنى از محارم خود را شاد كند، خدا عوض اين كار، او را در روز قيامت شاد گرداند.» (21)
نيز فرمودند:
«خَيرُكُم خَيرُكم لِنِسائِهِ و لِبَناتِهِ * بهترين شما كسى است كه براى زنان و دختران خود بهتر باشد.» (22)
در باب محبت و دوستى به والدين نيز، در دين اسلام توجه بيشترى به نيكى و احسان به مادر شده است. امام صادق عليهالسلام فرمودند:
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَبَرُّ قَالَ أُمَّكَ قَالَ ثُمَّ مَنْ قَالَ أُمَّكَ قَالَ ثُمَّ مَنْ قَالَ أُمَّكَ قَالَ ثُمَّ مَنْ قَالَ أَبَاك * مردى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤال كرد: به چه كسى احسان و نيكى كنم؟ پيامبر خدا فرمودند: به مادرت، مرد پرسيد: سپس به چه كسى؟ فرمودند: به مادرت. مرد پرسيد: سپس به چه كسى؟ فرمودند: به مادرت، مرد پرسيد: سپس به چه كسى؟ فرمودند: به پدرت.» ؛ (23)
نيز در حديث ديگرى فرمود:
«اذا دَعاك ابَواك فَاَجِب اُمّكَ * هنگامى كه پدر و مادرت هم زمان تو را مىخوانند، مادرت را اجابت كن.» (24)
از اين دو روايت به دست مىآيد كه محبت به مادر، بايد چند برابر محبت به پدر باشد و اين از نياز بيشتر مادر، به عنوان يك زن، به محبت و دوستى خبر مىدهد.
بنابراين در دين اسلام، بر توجه و محبت به زن در سه مقطع زمانى تأكيد شده است:
- زمانى كه دختر است، پدر و مادر به او بيشتر محبت كنند؛
- بعد از ازدواج مورد محبت زياد شوهرش باشد؛
- زمانى كه مادر مىشود از طرف فرزندان مورد محبت و توجه خاص قرار گيرد.
پس از اين همه تأكيد اسلام به محبت و دوستى به زن مىتوان نتيجه گرفت كه علت اصلى اين كار، نياز بيشترى است كه زنان و دختران به توجه و محبت ديگران دارند تا بتوانند نقش مهم خود را، كه تزريق عشق و عاطفه به جامعه است، به خوبى ايفا كنند.
به يقين اگر زنان مورد بىمهرى و بىتوجهى قرار گيرند يا تحقير شوند، بيشتر در معرض ناراحتىها و مشكلات روانى قرار مىگيرند و از سلامت روانى مناسبى برخوردار نمىشوند. آنان زمانى مىتوانند اين نياز را در خود تأمين كنند كه ارزش واقعى خود را به عنوان يك انسان از دست ندهند. مسأله مهمى كه در اين جا مطرح مىشود، اين است كه زن از چه راهى مىتواند ارزش واقعى خود را حفظ كند. اسلام و ديگر اديان الهى، بهترين عامل حفظ ارزش زن را «حجاب» مىدانند. بىترديد حجاب و خوددارىهاى ظريفانۀ زن، او را در نظر مرد دوست داشتنىتر كرده، و مرد را آمادۀ فداكارى و جان فشانى براى او مىكند. در واقع نقش مهم حجاب براى زن حفظ جايگاه معشوقيت اوست.
حريم نگه داشتن زن در ميان خود و مرد، يكى از وسايل مرموزى بوده است كه زن براى حفظ مقام و موقعیت خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است. اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند. اسلام مخصوصاً تأكيد كرده است كه زن هر اندازه متينتر و باوقارتر و عفيفتر حركت كند و خود را در معرض نمايش براى مرد نگذارد، بر احترامش افزوده مىشود، قرآن كريم پس از آن كه توصيه مىكند زنان خود را بپوشانند، مىفرمايد:
«ذلكَ اَدنى اَن يُعرفنَ فَلا يُؤذَين» يعنى اين كار براى اين كه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود كه خود را در اختيار مردان قرار نمىدهند، بهتر است و در نتيجه وقار و حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبك سر مىگردد.
البته طبيعى است كه وقتى زن زيبايىهاى خود را در معرض نمايش قرار مىدهد، كم كم براى مردان عادى شده و اندك اندك از ارزش آن كاسته مىشود؛ ولى وقتى زن خود را مىپوشاند، نه تنها ارزش او كم نمىشود، بلكه براى مرد رؤيايىتر جلوه مىكند.
حجاب براى دختر همچون وسيلۀ دفاعى است كه به او اجازه مىدهد تا از ميان خواستگاران خود، شايستهترين آنان را برگزيند، يا خواستگار خود را ناچار سازد كه پيش از دست يافتن بر وى، به تهذيب خود بپردازد. موانعى كه حجاب و عفت زنان در برابر شهوت مردان ايجاد كرده، خود عاملى است كه عاطفه و عشق شاعرانه را پديد آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است. (26)
بنابراين همان طور كه پوشش زن جذابيت او را در نظر جنس مخالف بيشتر مىكند و ارزش و بهاى او را بالا مىبرد، بى حجابى و خودنمايى در بين انظار عمومى، از جذابيت و ارزش زن مىكاهد و كشش و جاذبۀ او را پايين مىآورد و باعث محروميت او از به دست آوردن مقام معشوقيت نزد مرد (شوهر يا نامزدش) مىشود. البته زنى كه خود را در معرض تماشاى عمومى مىگذارد و با انواع آرايشها و عشوههاى زنانه، سعى در جلب نظر مردان دارد، ممكن است مدت زمانی احساس رضايت و خوشايندى از اين كار داشته باشد، ولى به زودى متوجه مىشود كه قدر و منزلتى نزد انسانهاى با شخصيت و محترم ندارد و خريدارش فقط مردان پست و شهوتپرستى هستند كه او را تنها براى برطرف ساختن غرايز حيوانى خود مىخواهند و اين در حالى است كه بين آنان هرگز رابطۀ عاشقانه به وجود نمىآيد.
راسِل، در اين مورد مىنويسد:
تصور من بر اين امر است كه اگر مردى به سهولت به زنى دست بيابد، احساس آن مرد نسبت به آن زن، يك نوع احساس عاشقانه عميق نمىتواند باشد. (27)
بنابراين هر چه زن در روابط خود با مرد آزادتر باشد و كمتر حريم حجاب را رعايت كند، ارزش انسانى خود را از دست مىدهد و به وسيلهاى براى ارضا شهوتهاى مرد تبديل مىشود، بدون اين كه جايگاهى در قلب او به دست آورد و در نتيجه، با دست نيافتن به اين جايگاه و ارضا نشدن نيازش به عشق و محبت، در معرض مشكلات و اختلالهاى روانى قرار مىگيرد و اندك اندك سلامت روانى خود را از دست مىدهد.
- تعديل كنندۀ غريزۀ خودنمايى و تبرج
پوشش و حجاب به دليل اين كه نقش اساسى در متعادل كردن غريزۀ خودنمايى و تبرج زن دارد، عامل مهمى براى جلوگيرى از بخش بزرگى از پريشانىها و دغدغههاى فكرى زن به شمار مىآيد؛ زيرا آزادى زن در خودآرايى و به نمايش گذاشتن جلوههاى زنانه در بين جامعه، باعث افراط در تجمل و توجه به زيبايىهاى ظاهرى مىشود كه اين توجه افراطى، مىتواند بروز اختلالهاى روانى را در زن در پى داشته باشد.
توضيح مطلب اين كه وقتى زن بىحجاب و آرايش كرده در بين مردان ظاهر مىشود، طبعاً عدهاى خوششان مىآيد و او را مورد تحسين و تكريم (ظاهرى) قرار مىدهند. به همين دليل همواره سعى مىكند وضع ظاهرى خود را طورى قرار دهد كه بيشتر مورد پسند آنها قرار گيرد. معمولاً اينگونه زنان و دختران براى اين كه زيباتر شوند، هر روز وقت زيادى را صرف آرايش و تقليد از مدهاى جديد مىكنند. اين روند مىتواند ناراحتىهاى روانى زيادى را براى آنان ايجاد كند؛ زيرا به دليل اين كه هميشه كارها به دلخواه پيش نمىرود، باعث بروز نگرانىهايى براى آنها مىشود. براى مثال اين تصور كه آيا با صرف اين همه وقت و هزينۀ مالى توانستهاند نظر ديگران را به طرف خود بكشند و مورد پسند آنان شوند يا به عكس، مورد تمسخر و تحقير آناناند، مىتواند همواره ذهن آنها را به خود مشغول كند و ايشان را به موجوداتى نگران تبديل سازد. دليل بعدى كه مىتواند بر نگرانى آنها بيفزايد، اين تصور است كه هر لحظه رقيبى زيباتر از راه برسد و شكار آنها را بربايد. نيز دليل ديگرى كه باعث ناراحتى براى آنها مىشود، اين است كه مىبينند به مرور زمان از زيبايىشان كاسته مىشود و زنان جوانتر و زيباتر جاى آنها را مىگيرند و نقش آنها را در ربودن دلها كمتر مىكنند. آنها براى اين كه در اين رقابت، ضعف خود را جبران كنند، دست به كارهاى مختلفى مىزدند؛ يعنى تنوعطلبى بيشترى در لباس، آرايش، در جلوهگرى و خودآرايى است كه البته نتيجۀ چندانى برايشان ندارد.
هنگامى كه يك زن در اثر آزادى در خودآرايى و جلوهگرى به چنين احساسى رسيد، به زودى متوجه مىشود كه در اين رقابت، ديگر توان مقابله با زنان زيبا و جوان را ندارد، به ويژه وقتى پا به سن مىگذارد اين احساس تلخ در او بيشتر مىشود؛ زيرا مىبيند همان مردانى كه چندى پيش خريدار نازها و كرشمههاى او بودند، ديگر حاضر نيستند با او رفت و آمد داشته باشند و بهاى چندانى به او نمىدهند. اين جاست كه زن دچار افسردگى و اضطراب مىشود و حتى گاه ديده شده كه دست به خودكشى مىزند.
آنچه اين مشكل را حادتر مىكند، اين است كه زنان بدحجاب، خيلى زودتر از زنان ديگر زيبايى خود را از دست مىدهند؛ زيرا در علم پزشكى اثبات شده است كه برهنگى اعضاى زن در محيط گرم يا سرد، سبب به هم خوردن تعادل چربىهاى زير پوست شده، لطافت، ظرافت و صافى عضلات را به ناهموارى و مردانه شدن آنها مبدل مىكند. (28)
افزون بر اين وقتى که زن تمام زيبايىهاى خود را در معرض تماشاى عموم قرار داد، ديگر چيزى براى جلب نظر ندارد و بر اساس قانون عرضه و تقاضا، ارزش خود را از دست خواهد داد. بنابراين بدحجابى، هم از نظر جسمى و هم از جهت روانى، از زيبايى زن مىكاهد و اين خود عاملى در تشديد سرخوردگى و ناراحتى زن مىباشد. اما برعكس، رعايت حجاب سبب افزايش زيبايى زن مىشود.
امام على عليهالسلام در روايتى مىفرمايند، عفت و حجاب، سبب افزايش و رشد زيبايى زن مىشود:
«صِيَانَةُ المَرْأَةِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا * پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او مىشود.» (29)
- افزايش احساس خود ارزشمندى
حجاب، مانند ديگر احكام اسلام، به عنوان نشانهاى از يك مكتب و ايدئولوژى الهى، به زنان و دختران باحجاب، احساس ارزشمندى و افتخار مىدهد؛ زيرا جهان بينى الهى، يعنى داشتن ايمان به خداوند و اين كه آغاز و انجام جهان به دست خداست و ما انسانها بندگان او هستيم و زندگى و مرگمان براى اوست، به زندگى انسان محتوا و ارزش مىدهد و او را از احساس پوچى و در نتيجه از شكنندگى و بىهويتى خارج مىكند؛ محتوا و ارزشى كه براى آن زندگى مىكند و در مقابل تمام مشكلات و سختىها صبور است.
زنان وقتى با اين تفكر، حجاب و پوشش را برمىگزينند، احساس مىكنند با اين كار به خدا نزديكتر شدهاند و مورد نظر و رحمت او هستند. افزون بر اين كه با پوشش و حجاب، نزد انسانهاى مؤمن نيز محترم هستند و از جايگاه ويژهاى به عنوان يك مسلمان معتقد برخوردار هستند و حتى در نظر افراد غير مسلمان نيز به وقار و پاكدامنى شناخته مىشوند و احترام خاصى مىيابند. به يقين چنين احساسى براى زن مسلمان و باحجاب، لذت بخش و آرامش دهنده است و باعث مىشود احساس ارزشمندى و احترام كند.
در واقع يكى از حكمتهاى حجاب زن، حفظ احترام و شخصيت انسانى اوست. به همين دليل اسلام به آنان دستور داده است براى حفظ حرمت خود، حجاب را مراعات كنند و به مردان نيز دستور داده از نگاه شهوت انگيز و حيوانى به زنان، و نيز از هرگونه لذت برى جنسى خارج از دايرۀ ازدواج، جدا پرهيز كنند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در حديثى مىفرمايند:
«لا حُرمَة لِنِساءِ اَهل الذّمَّه اَن ينظر الى شُعورهنَّ و ايديهنَّ * احترامى براى زنان غير مسلمان نيست تا به موها و دستهايشان نگاه نشود.» (30)
بنابراين در فرهنگ اسلام، حجاب نوعى احترام به زن و حرمت براى او است كه نامحرمان به او ديد حيوانى نداشته باشند، ولى اين حرمت براى زن كافر نيست.
اما وقتى زن به دليل ضعف ايمان يا بىاعتقادى، باحجاب نيست و در نتيجه از يك منبع آرام بخش بسيار قوى به نام دين محروم است، احساس پوچى و بىارزشى مىكند؛ زيرا تكيه گاه محكمى براى خود و دليلى براى زندگى نمىيابد. او به ناچار براى رهايى از اين احساس تخريبگر و رسيدن به پايگاهى فكرى كه بتواند به آن تكيه كند، تلاش مىكند؛ ولى چون پايگاه منطقى و عقلانى قابل اعتمادى نمىيابد، مىكوشد در صورت توان، با روى آوردن به علم و تحصيل و به دست آوردن مدارج علمى و امثال آن، به زندگى خود معنايى بدهد كه تجربۀ زندگى غربى نشان داده اين راه حل، موقتى و زودگذر است. اما اگر در اين راه موفق نشود و نتواند براى خود پايگاه فكرى، هرچند در حد ضعيف و ناقص دست و پا كند، به تدريج دچار احساس بىارزشى و كمبود شخصيتى و خلاء عاطفى مىشود.
اين حالت در زن باعث مىشود او به هر وسيلهاى دست زند تا خود را از شر اين احساس شكننده نجات دهد؛ اما چون هيچ كمالى در خود نمىبيند تا از راه آن به زندگى خود معنا بدهد، از بدن خود كمك مىگيرد و با برهنگى و خودنمايى، مىكوشد توجه ديگران را به خود بكشاند تا مورد تحسين آنان قرار گيرد و از اين راه، نياز خود را به توجه برطرف سازد.
نياز به توجه و احترامی كه يكى از نيازهاى مهم عاطفى انسان است. هر انسانى نيازمند آن است كه در نظر ديگران فردى بالياقت و شايسته باشد و در نتيجه مورد احترام و ستايش آنان قرار گيرد و احساس حرمت خود داشته باشد.
ارضاى نياز به عزت نفس، به احساساتى از قبيل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لياقت، كفايت و مفيد و مثمر ثمر بودن در جهان منتهى مىشود؛ اما بىاعتنايى به اين نيازها، موجب احساساتى از قبيل حقارت، ضعف و درماندگى مىشود. اين احساسات يا به وجود آورندۀ دلسردى و يأس اساسى خواهند شد و يا اين كه گرايشهاى اختلالی و جبرانى را به وجود خواهد آورد.
بى شك افراط زن در خودآرايى و برهنگى، مىتواند يكى از همين گرايشهاى اختلالی به شمار آيد كه جبرانى براى خلاء عاطفى و شخصيتى وى باشد. بنابراين مىتوان گفت معمولاً بىحجابى يا بدحجابى، در زنان و دخترانى ديده مىشود كه از درون تهى هستند و پايگاه شخصيتى محكمى ندارند. ولى كسانى كه از ثبات فكرى و در نتيجه از ثبات عاطفى برخوردارند، باوقارترند و پوشش مناسبترى دارند. حتى اگر به ميزان پوشش دختران تيزهوش و خلاق آمريكايى در برابر دختران معمولى آنان نگاه كنيم، تغيير محسوسى مىبينيم. پس مىتوان گفت بىحجابى و برهنگى، از ضعف شخصيت، خود كمبينى و عدم ارضاى صحيح ميل به خودنمايى و نياز به احترام و عزت نفس حكايت دارد، در حالى كه حجاب و پوشيدگى اگر همراه با نگرش و باور دينى باشد، اين خلاء را جبران مىكند.
مطلب ديگر اين كه گرچه يكى از عوامل بىبندوبارى و افراط زنان در خودنمايى و تبرج، احساس خلاء و كمبود عاطفى است كه در آنان به وجود آمده، ولى در اين جا مىتوان گفت عكس مطلب هم صحيح است؛ يعنى افراط در بدحجابى و نمايش زيبايىهاى جسمانى نيز مىتواند عامل احساس حقارت، درماندگى و كمبود عاطفى در زن باشد و آن را تشديد كند؛ زيرا آسيبهاى اجتماعى كه از اين راه متوجه زن مىگردد، باعث مىشود آنان داراى شخصيتى متزلزل و وابسته شوند؛ شخصيتى كه به خواستههاى مردان هرزه وابسته است، اين مردان، كه محبت و علاقهشان حقيقى نيست و فقط به دنبال ارضاى غرايز حيوانى خود هستند و به چيزى جز بهرهكشى جنسى نمىانديشند و حاضرند براى ارضاى اين غرايز، تمام شرف و شخصيت زن را قربانى كنند. آيا خفتى از اين بالاتر براى زن وجود دارد كه تمام ارزش و سرمايۀ خود را به طور رايگان در اختيار مردان حيوان صفتى قرار دهد كه يا براى ارضاى غرايز شهوانى خود اظهار دوستى مىكنند يا براى رسيدن به پول و ثروت از زيبايى زنان بهره مىبرند؛ چنان كه يكى از نويسندگان عرب مىگويد:
زن امروزى به حدى از بيگانگى و خودباختگى رسيده كه روح و جسم او در اختيار ديگران است. او اختيارى حتى بر جسمش ندارد كه به ميل خود به آن بپردازد، بلكه بايد ببيند مد از او چه مىخواهد و پسند مشتريان در چيست و اربابان سرمايهدار مد در پاريس يا نيويورك چه چيزى را مناسب با تن او مىدانند. (31)
همچنين مهاتما گاندى رهبر آزادى خواه هند میگويد:
اى زنان! اگر آرايش كردن شما تنها به منظور جلب توجه شهوت مردان است، از اين كار خود جدا خوددارى كنيد و زير بار چنين خفتى نرويد. (32)
با اين فرض مىتوان تصور كرد كه وقتى دختران و زنان بدحجاب متوجه اين بىحرمتىها مىشوند، عميقاً دچار عذاب روحى مىشوند و از اين كه چنين خيانتى به آنان شده خشمگين و ناراحت مىگردند.
خانم سيمون دوبووار دانشمند و حقوقدان معروف فرانسوى مىنويسد:
دختران جوان دوست دارند مردان خود آنها را بخواهند، نه برقرارى رابطه جنسى با آنان را؛ فلذا نگاههاى مردان در عين اين كه آنها را مىستايد، آزار هم مىدهد. هوس مذكر به همان اندازه كه تحسين است، توهين است. دختران طبيعتاً اگر احساس كنند مردان به بدن آنها نظر جنسى دارند، سعى مىكنند خود را بپوشانند؛ شرم و حيا از همين جا معلوم مىشود. (33)
از پيامدهاى ديگر روابط آزاد، كاهش سطح مشاركت اجتماعى و علمى زنان است. توجه به آرايش و سرگرم شدن زنان به روابط ناصحيح و پوششهاى ناهنجار، آنان را نه تنها از اهداف تكاملى كه خداوند برايشان آفريده باز مىدارد، بلكه از طرفى باعث پايين آمدن كيفيت وظايف مادرى و همسرى، و از طرف ديگر كاهش سطح مشاركتپذيرى زنان مىشود. امروز براى نمونه سطح مشاركتپذيرى زنان آمريكا كه افتخار ليبرال دموكراسى غرب است، در تمام سطوح علمى، آموزشى، پژوهشى، سياسى و اجتماعى بسيار پايين است. بالاترين ميزان مشاركت آنان در عالىترين سطح علمى و اجتماعى، چهارده درصد و در عرصۀ سياسى كمتر از ده درصد است. بيشترين آمار مشاركت آنها در امور خدماتى و سرگرمى، و ايجاد منبع درآمدى از راه نيازهاى جنسى است.
شايد يكى از علل شيوع هيسترى در بين زنان اين است كه چون مىخواهند از راه بدننمايى و جلب توجه جنس مخالف، براى خود پايگاه شخصيتى بنا كنند و موفق نمىگردند، به هيسترى دچار مىشوند. (34)
همچنين علت بالا بودن خودكشى بين زنان تحصيل كردۀ غربى اين است علم و پيشرفتهاى علمى، نتوانسته خلاء عاطفى و كمبود شخصيت آنها را پركند و از طرفى جلوههاى جسمانى آنها هم ارزش عرضه كردن خود را از دست داده، پس چارهاى جز خودكشى براى آنها باقى نگذاشته است. (35)
اوضاع غم انگيز زنان در غرب كه به دليل آزادىهاى بىحد و حصر در نمايش اعضاى جنسى و شهوتى، هر روز ابعاد گستردهترى مىيابد، گوياى همين مطلب است. در گزارشى كه يكى از نويسندگان معاصر از زندگى زنان از جوامع غربى دارد، آمده است:
آزادى زنان در پوشیدن هر گونه لباس و آرايش ظاهرى و هر نوع معاشرت با هر مردى، كه ظواهر دلفريب و مهيج و لذايذ كوتاهمدت اين روشها دختران بىتجربه و فاقد اعتقادات مذهبى را به سرعت جذب كرده و مىكند، نه تنها نتايج ارزشمندى براى زنان نداشته، بلكه بر عكس، آنان را بيش از پيش حقير نموده و احساسات آنان را جريحهدار ساخته است؛ زيرا در اين روابط، زنان به علت عميقتر بودن احساسات عاطفى، به مراتب بيشتر از مردان از قطع ارتباط و جدايىها، كه بيشتر از جانب مردان و پسران صورت مىگيرد، صدمۀ روحى مىخورند و اغلب به گروههاى ظاهراً مذهبى مسيحى كه فقط به پول فكر مىكنند، پناه مىبرند. (36)
بنابراين، بدحجابى و بدن نمايى زنان، نه تنها به آنها احساس ارزشمندى و عزت نفس نمىدهد، بلكه به خلاء عاطفى و كمبود شخصيتى آنان مىافزايد و اندك اندك آنها را دچار انواع و اقسام بيمارىهاى روانى مثل اضطراب و افسردگى مىكند و در نتيجه، سلامت روانىشان را به مخاطره مىاندازد و آنان را از قبول و انجام مشارکتهای اجتماعی سالم باز میدارد.
- محافظت ازعواطف انسانى زن
از تفاوتهاى آشكار بين زن و مرد، تفاوت در ميزان عواطف و احساسات است. خداوند متعال، احساسات و عواطف زن را قوىتر و متنوعتر از مرد قرار داده و نقش اين عواطف در زندگى انسان بسيار مهم و حياتى است، به طورى كه بدون آن، ادامۀ زندگى ناممكن مىشود. اين نقش مىتواند از دو جهت باشد: نخست اين كه منبع مهم و عامل اصلى آرامش و سكون در زندگى زناشويى است، چنان كه قرآن كريم مىفرمايد:
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ، لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة * و از نشانههاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. سورۀ روم، آیۀ 21».
بنابراين وجود عاطفه و احساسات در زندگى زن و مرد، عامل اصلى كشش و پيوند بين آن هاست كه منبع اصلى آن را خداوند در وجود زن قرار داده است. اين عواطف قوى، سبب ايجاد عشق و به تعبير قرآن، مودت مىشود و همين عشق است كه به زندگى انسان حيات و تازگى مىبخشد. البته روشن است كه اين كشش و تمايل شديد زن و مرد به يكديگر، غير از كشش غريزى و جنسى است، بلكه نيازى روانى و عاطفى است كه آنها به يكديگر دارند و در سايۀ آن آرامش مىيابند.
در روايتى از امام صادق عليهالسلام آمده است كه خداوند پس از آفرينش آدم، حوا را آفريد. آدم پس از آگاهى از آفرينش حوا از پروردگار پرسيد: اين كيست كه نزدیک بودن و نگاه به او، مايۀ انس من مىشود؟ خداوند فرمود: اين بندۀ من حوا است. آيا دوست دارى كه با تو بوده و مايۀ انس تو شود و با تو سخن بگويد و پيرو تو باشد؟ آدم گفت: آرى، پروردگارا تا زندهام سپاس تو بر من لازم است. آن گاه خداوند فرمود: از من او را خواستگارى كن، چون صلاحيت همسرى تو را از نظر تأمين شهوت نيز دارد، و خداوند شهوت جنسى را به او بخشيد.» (54)
از اين روايت مشخص مىشود كه منشأ گرايش مرد به زن و آرميدن مرد در سايۀ انس به زن، مودت و رحمتى است كه خداوند بين آنها قرار داده است و اين مودت و انس، پيش از ظهور غريزۀ شهوت جنسى هم در آدم بوده؛ زيرا جريان غريزه بعداً مطرح شد. بنابراين اگر قرآن مودت و عشق بين زن و شوهر را از نشانههاى قدرت خدا مىداند، به دليل اهميت آن است و همان طور كه گفتيم، اين مودت غير از گرايش غريزى نر به ماده است كه در حيوانات هم وجود دارد.
دومين نقش مهم عواطف در زن، مسؤوليت مادرى است كه آفرينش بر عهدۀ او قرار داده است. مادر شدن كه از بزرگترين و عالىترين افتخارات زن است، تعيين كنندۀ نقش اساسى عاطفه در وجود اوست. قرآن از استعداد شگفت انگيز توليد مثل زن به «قَرارٍ مَكِين * قرارگاه مطمئن. سورۀ مؤمنون آیۀ 13»، تعبير مىكند. اين استعداد زمانى مىتواند فعليت يابد كه روح و روان زن سرشار از عاطفه باشد؛ زيرا عواطف معجزهآساى زن است كه سبب به وجود آمدن انگيزۀ مادر شدن و پرورش فرزند مىشود و در يك كلمه، رمز بقاى نسل انسانى است. در واقع زن با تربيت فرزندان، عواطف انسانى را به آنها منتقل مىكند؛ عواطفى كه جامعۀ انسانى سخت به آن نيازمند است و تمام مصيبتها و مشكلات دنياى كنونى از كمبود آن سر چشمه مىگيرد.
البته مهم اين است كه بدانيم چگونه بايد از اين منبع بسيار با ارزش حفاظت كرد و در رشد و گسترش آن كوشيد تا خرابى و فساد در آن راه نيابد و نسل بشرى متضرر نگردد؟ اسلام يكى از راههاى آن را واجب كردن حجاب مىداند كه، بهترين راه را براى حفظ و بقاى عواطف و احساسات با ارزش و انسانى زن محسوب مىشود؛ عواطفى كه اگر در او نابود شود، نه تنها هستۀ روانىاش را تهديد مىكند و او را دچار مشكلات روانى حاد مىسازد، بلكه جامعۀ انسانى را نيز به نابودى مىكشاند.
اسلام زن را در سايۀ حجاب و ساير فضايل به صحنه مىآورد تا معلم عاطفه، لطف، صفا، وفا و مانند آن شود و دنياى كنونى، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان وسیله بازی به بازار بيايد و غريزه را تأمين كند. زن وقتى با سرمايۀ غريزه به جامعه آمد، ديگر معلم عاطفه نيست؛ فرمان شهوت مىدهد نه دستور گذشت. و لذا در غرب مىبينيم كه كمتر اثرى از رحم و شفقت هست و آنچه حاكم است، قدرت است و كشورهاى ضعيف حق حيات ندارند. مردم محروم به هيچ وجه حق زندگى ندارند. آنان كه سرنشينانى به كمك سفينهها به فضاى دور مىفرستند، اما نزديكترين محيط از ستم و قهر آنان مىسوزد. سِرّش در آن است كه زن منهاى عاطفه، دستور غريزه و شهوت مىدهد و شهوت، جز كورى و كرى، چيزى به همراه ندارد. اما زن به علاوۀ حجاب، دستور عاطفه مىدهد و عاطفه است كه بنيان اجتماع، را نگه مىدارد. هم چو این بنیانی، میتواند به عنوان يك كاخ سربى در مقابل تهدیدات و مشکلات خارجی عمل کند.
هرگز نمىشود كاخى ساخت همهاش از آهن و سنگ سخت باشد، بلكه يك ملات نرم نيز لازم است تا سنگهاى سرد و سخت و آهنهاى فشرده شده را بروی هم قرار دهد. زن مظهر عواطف و احساسات است و اگر عاطفه را از جامعه گرفتيد، مثل آن است كه اين ملاتها را از لابهلاى اين ديوارها و آجرها و سنگها برداشتهايد كه رفتن اين ملاتها همان، و سقوط آن قصر همان.
لذا اسلام اصرار دارد كه زن، با حجاب در جامعه بيايد؛ يعنى بيايد، كه درس عفت و عاطفه بدهد، نه اين كه بيايد درس شهوت و غريزه بياموزاند. اين كه ديده مىشود دنياى استكبار تلاش و كوشش مىكند كه از غريزه و شهوت مدد بگيرد، براى آن است كه مىخواهد اين ملات نرم را از جا درآورد و بنيان اجتماع را فرسوده كند.
در مقابل تمام تلاش و كوشش اسلام اين است كه اين ملات (زن با عاطفه) را در همان حجاب، حفظ كند تا اين بنيان مستحکم سالم بماند.
بنابراين، اگر زنان حجاب و پوشش نداشته باشند و در مقابل مردان حريم خود را حفظ نكنند، به مرور زمان، به موجودات سرد و بىعاطفه تبديل مىشوند كه نه تنها از رسيدن به كمال و شكوفايى انسانى باز مىمانند، بلكه دچار مشكلات روحى و روانى جبران ناپذيرى خواهند شد؛ افزون بر اين كه تمام جامعه را نيز به ورطۀ نابودى مىكشانند.
- پايبندى به اصول اخلاق انسانى
يكى از ضرورىترين نيازهاى آدمى در رسيدن به سلامت روانى، اخلاق و پايبندى به اصول آن است. انسان زمانى مىتواند به سلامت و آرامش روانى برسد كه در سايۀ ايمان و اخلاق زندگى كند. ايمان به خدا، بزرگترين پايگاه درونى هر فرد است كه مىتواند به تمام اضطرابها، نگرانىها و ترسهاى او خاتمه دهد؛ چنان كه قرآن مىفرمايد:
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب * فقط با ياد خدا دلها آرام مىشود. سورۀ رعد، آیۀ 28».
همان آرامشى كه نتيجه سلامت روانى فرد است.
شرط اصلى پايبندى به اخلاق، پرهيز از سقوط در پرتگاه شهوتهاى حيوانى است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در حديثى، بزرگترين زمينۀ سقوط اخلاق را افتادن مردان و زنان در دام شهوتهاى جنسى مىدانند. (38)
امام على عليهالسلام نيز در اين باره مىفرمايند:
«لَوْ لَا النِّسَاءُ لَعُبِدَ اللَّهُ حَقّاً حَقّا * اگر بىحجابى و بىبندوبارى زنان نبود، (آن قدر ايمان و اخلاق مردم خوب مىشد كه هيچ كس نافرمانى خدا را نمىكرد و) خداوند حقيقتاً مورد پرستش قرار مىگرفت». (39)
همچنين امام رضا عليهالسلام، وجود روابط آزاد بين زن و مرد را علت بسيارى از جنايتها و مفاسد اخلاقى معرفى مىكند. (40)
براى اتقان بيشتر مطلب، به چند روايت ديگر اشاره مىكنيم:
رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم میفرمایند:
«پس از من براى مردان، فتنهاى زيان بارتر از زنان نخواهد بود.» (41)
و همچنین آن حضرت در ضمن روایتی دیگر میفرمایند:
«… و اتَّقوا النِّساء فَانَّ اِبليس طلّاع رصّاد و ما هو بشىء مِن فخوخِه بِأوثَقِ لِصيدهِ فِى الاتقياءِ مِنَ النِّساءِ * از شيطان بپرهيزيد؛ زيرا شيطان (از حالتهاى درونى شما) بسيار آگاه و در كمين شماست و هيچ يك از دامهاى وى براى صيد پرهيزكاران مانند زنان مورد اطمينان نيست.» (42)
بنابراين مىتوان نتيجه گرفت حفظ اخلاق و ايمان جوامع و برقرارى صلح و صفا، بستگى زيادى به حفظ حجاب و حريم زن و مرد دارد. اين جاست كه مىتوانيم به ارزش حجاب و پوشش زن پى ببريم و آن را عاملى مهم در حفظ اخلاق و راهى براى رسيدن به سلامت روانى بدانيم.
به يقين اگر زن حجاب و پوشش مناسب نداشته باشد، عامل به وجود آمدن فساد در جامعه و نابودى اخلاق مىشود و زمينه تنزل انسان را به حيوانيت و متصف شدن به صفتهايى چون بىوفايى، دروغگويى، حيلهگرى، تشتت افكار و غيره به وجود مىآورد و باعث مىشود كه انسان هر جنايتى را انجام دهد. بنابراين، بىحجابى مىتواند به بستر مناسبى براى به وجود آمدن بيمارىهاى روانى براى زنان و مردان تبديل شود.
چنانچه وضعيت كنونى جوامع غربى كه پوشش و حجاب از ارزشهاى زن به شمار نمىآيد، گوياى اين حقيقت است كه بر اثر بىحجابى و برهنگى، فساد و فحشا چنان گسترش يافته است كه دختران و پسران از خانواده خود هم در امان نيستند و زن كه بايد مظهر عاطفه و اخلاق باشد، عامل قساوت، بىرحمى، فساد، قتل، آدم ربايى و تجاوز به عنف شده است. اما وقتى ما براى روابط بين زن و مرد، حريم و قانونى چون حجاب قرار دهيم و لذتهاى جنسى را محصور در خانواده كنيم، هرگز به اين مشكلات درمانناپذير روانى و روحى مبتلا نمىشويم و بهتر مىتوانيم زمينۀ رشد و شكوفا شدن استعدادهاى انسانى و رسيدن به سلامت روانى افراد، به ويژه زنان و دختران را، آماده كنيم.
- حفظ استوارى خانواده
يكى ديگر از آثار و فوايد حجاب كه در سلامت روانى زنان تأثير دارد، نقشى است كه در پايبندى همسران به پيمان مقدس ازدواج دارد؛ زيرا حجاب و پوشش باعث مىشود زن از نگاههاى آلوده مردان هوس باز و گرفتار شدن به دام عشقهاى آزاد محفوظ بماند و به زندگى و خانواده خود وفادار باشد. در حالى كه شيوع بىحجابى و بىبندوبارى، باعث مىشود شوهران به جاى توجه و محبت به همسرانشان، به دنبال لذتجويى از زنان آرايش كردۀ كوچه و بازار باشند و زنان نيز از جلوهگرى و طنازى براى به دام انداختن مردان بيگانه، ابايى نداشته باشند و در نتيجه عشق و علاقه بين همسران از بين رفته و باعث فروپاشى خانواده شود.
اهميت اسلام به حجاب و پوشش از آن جهت است كه نظام خانواده از گسستگى حفظ شود و اعضاى آن از خطرها و آسيبهاى روانى بىبندوبارى مصون بمانند. در حالى كه آزادى زن در جلوهگرى و نمايش زيبايىهاى زنانگىاش، آثار مخربى بر سلامت روانى خانواده و به ويژه خودش مىگذارد؛ زيرا مفهوم بىحجابى اين است كه زن مجاز باشد براى هر مردى خودآرايى كند. بدون ترديد ادامه اين روند باعث مىشود زن از خانه بيرون بيايد و آواره كوچه و خيابان گردد. اين در حالى است كه رشد و نمو نيروى فعال زن در خانه و خانواده است و تمام استعدادها و قدرت تأثير شگفتى كه زن مىتواند در رشد و تعالى جامعۀ انسانى داشته باشد، در سايۀ خانه و خانواده شكوفا مىشود.
به گفتۀ لمبروزو «براى زن نيكوترين دورۀ زندگانى، همان دورهاى است كه همه نيروهاى روحى و جسمى او صرف پرداختن به خانواده و جامعه مىشود.» (43)
آزاد شدن از قيد خانه و خانواده، به معناى از دست دادن آرامش و امنيت روانى است. خانه را مسكن گويند؛ زيرا محل سكونت و آرامش روحى براى انسان است. اگر زن اين جاى امن و سكون و محل شكوفايى استعدادها و نيروهاى درونىاش را از دست داد، آرامش و سلامت روانى خود را نيز از دست مىدهد. فشارهاى روانى كه امروز دامنگير زنان غربى شده، به اين دليل است كه بىبندوبارى و داشتن روابط جنسى، سبب شده از زندگى در خانه بيزار شوند، وظيفۀ مادرى خود را فراموش كنند و به جاى آن در قيد و بند رقابتهاى زندگى مدرن امروزى بيفتند و تمام ارزشهاى معنوى خود را فدا كنند.
اينك يكى از نتايج عشق آزاد و تأثير آن در به خطر انداختن سلامت روانى زنان را يادآورى مىكنيم. در شوروى (سابق) در ضمن نخستين سالها پس از انقلاب اكتبر، گرايش رسمى به طرف عشق آزاد جلب شد و حاکمان زناشويى را يكى از شكلهاى تاريخى باقى مانده از سرمايهدارى مىپنداشتند. بنابراين در شوروى پيوند آزاد همچون زناشويى، مورد موافقت بود و شناخته مىشد و به نسبت گسترش شعور كمونيستى در تودهها، زناشويى بايستى كاملاً از بين مىرفت و عشق آزاد جانشين آن مىشد. نتيجۀ اين تجربه كاملاً آشكار است؛ خودكشى زنانى كه ترك شده بودند، به نسبت، شيوع بيشترى يافت و افزايش آهنگ سقط جنين به طور جدى در جمعيت كشور اثر گذاشت و سلامت جسمى و روانى تعدادى از زنان را به مخاطره انداخت…. به طور غم انگيزى تعداد زيادى از كودكان ترك شده، آدمهاى خانهبهدوش و آواره و جانى، كسانى بودند كه از پيوند عشق آزاد به دنيا آمده بودند. خلاصه اتحاد شوروى از ديدگاه اجتماعى شكست تجربۀ عشق آزاد را پذيرفت. (44)
امروزه ما شاهد تكرار اين تجربۀ تلخ در جوامع غربى هستيم و پيش بينى ويل دورانت از روند بىبندوبارى در غرب عملاً تحقق پيدا كرده است. وى در اين باره مىگويد:
به زودى زمانى خواهد رسيد كه هيچ مردى نخواهد خواست با زنى كه با هم از تپه زندگى بالا رفته بودند، پايين برود و ازدواج بىطلاق چنان نادر خواهد شد كه باكره در شب زفاف. (45)
وضع كنونى جوامع غربى بر اثر آزادى بىحد و حصر زنان در خودآرايى و دلبرى، از اين هم بدتر شده و بر اساس آمارهاى موثق، روز به روز به تعداد ازدواجهاى غير رسمى افزوده مىشود.
يكى از آثار بىبندوبارى و عشق آزاد اين است كه مردان از تشكيل خانواده خوددارى مىكنند؛ زيرا لذتهاى جنسى براى آنها هميشه فراهم است و به آسانى مىتوانند به آن برسند، بدون آن كه بخواهند خود را در قيد و بند خانواده و مشكلات آن قرار دهند.
بدين ترتيب معلوم مىشود كه بىحجابى و بىبندوبارى تا چه حد مىتواند نظام خانواده را متزلزل كند و سلامت روانى اعضاى آن را به خطر اندازد.
در اين جا تأثير بىحجابى را بر تزلزل و فروپاشى خانواده از چند جهت بررسى مىكنيم تا معلوم شود چگونه سست شدن اركان خانواده، باعث از بين رفتن جايگاه زن مىشود و نشاط و آرامش او را زير سؤال مىبرد.
- عوارض بد حجابی
الف) تأثير گسترش فحشا و بىبندوبارى در تزلزل خانواده
اگر زنان در جلوهگرى و نمايش زيبايىهاى ظاهرى خود در خارج از محدودۀ خانواده آزاد باشند، چگونه مىتوانند براى شوهران خود همسرى با وفا باشند و در نتيجه مايۀ خرسندى خود و آرامش دهندۀ زندگى باشند؟ آنها به زودى محبت همسرانشان را از دست مىدهند و عشق و صميميت، جاى خود را به اختلاف و نزاع مىدهد و نتيجۀ آن جز دچار شدن زنان به فشارهاى روانى چيز ديگرى نيست.
فلسفۀ پوشش و منع كاميابى جنسى از غير همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگى اين است كه همسر قانونى شخص، از لحاظ روانى، عامل خوشبخت كردن او به شمار برود؛ در حالى كه در سيستم آزادى كاميابى، همسر قانونى از لحاظ روانى يك نفر رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار مىرود و در نتيجه كانون خانوادگى بر اساس دشمنى و نفرت پايهگذارى مىشود. (46)
براین اساس، زناشويى نبايد از نظرگاه عشق بازىهاى موقتى نگريسته شود. اگر اين عشقهاى موقتى و زودگذرى كه در سر راه هر زوج ممكن است قرار گيرد، با تحمل و انديشه برطرف نگردد، چه بسا كه هر يك از دو زوج به سوى شخص ديگرى متمايل شده و زندگى آنها به هم ريخته شود و يك زناشويى تازه، شكوفه شود و اين زناشويى تازه نيز خود دستخوش عشق زودرس ديگرى شود كه در صورت تداوم اين وضع، چه بسا كه به سرعت اساس خانوادۀ مشترك به هم ريخته شود.
ب) افراط در مصرف وسايل آرايشى
از عوارض ديگر بدحجابى در به خطر انداختن كانون محبت خانواده، توجه به مدگرايى و مصرف بىرويۀ وسايل آرايشى و روى آوردن به كارهايى از قبيل جراحى پلاستيك براى زيباتر شدن و در نتيجه، صرف هزينههاى فراوان است كه براى بسيارى از مردان پرداخت آن مقدور نيست و يكى از اين دو نتيجه را به دنبال دارد: يا باعث جنگ و نزاع هميشگى بين زن و شوهر مىشود؛ زيرا مردان غالباً توان پرداخت چنين هزينههاى سرسام آورى را ندارند و اگر هم براى مردى پرداخت آن مقدور باشد، خوشايند او نيست؛ چون از اين كه مىبيند بايد هزينۀ زيادى بپردازد تا همسرش در انظار عمومى و براى مردان بيگانه خود را نشان دهد، رنج مىبرد و از پرداخت آن اكراه دارد؛ و يا زنان از حسرت نداشتن آن غصه مىخورند. همه اينها نتيجهاى جز فشارهاى روانى براى زنان ندارد.
ج) سرد مزاجى جنسى
مطالعات علمى نشان مىدهد هرچه زنان در بين انظار عمومى بيشتر برهنه شوند، در آميزش جنسى سرد مزاجتر خواهند بود و كمتر مىتوانند شوهران خود را به اوج لذت جنسى برسانند. محققی در مطالعۀ خود، تأثير جاذبههاى زنان را در آستانۀ ادراكى مردان بررسى مىكند و نتيجه مىگيرد كه در اثر رعايت نكردن حجاب و افراط در جلوهگرى زنان، آستانۀ ادراكى مردان تغيير كرده و درك آنها از زيبايى زنان كمتر مىشود. بنابراین هر چه انسانها در برابر يكديگر عريانتر شوند، سطح برداشت جنسىشان، سوز و عشق و جذبهاش كمتر و يك نواختتر و نزديك به يكديگر مىگردد و در عمل مىبينيم متخصصان مامايى و زنان، زودتر از ديگران، به علت سر و كارشان با اعضاى جنسى، با ارگاسم و اوج لذت جنسى وداع مىكنند. (47)
از بين رفتن لذت جنسى در روابط بين زن و شوهر، اثرات زيان بخشى در روابط خانوادگى آنان گذاشته و به ايجاد تنش و جدايى مىانجامد؛ چنان كه سعدى نيز در كتاب گلستان در ضمن يك حكايت مىگويد:
«زن كز بر مرد بىرضا برخيزد * بس فتنه و جنگ از آن سرا برخيزد» (48)
——————————–
1- بحارالانوار، ج 74، ص 213.
2- مستدرك الوسائل، ج 14، ص 255.
3- الكافى، ج 10، ص 572.
4- آبراهام مزلو، به نقل از دوان شولتر، نظريههاى شخصيت، ص 264.
5- تفسير القمى، ج 2، ص 196.
6- آيين بهزيستى، احمد صبور اردوبارى، ج 3، ص 298.
7- آيين بهزيستى، احمد صبور اردوبارى، ج 3، ص 219.
8- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 11.
9- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 23.
10- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 32.
11- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 25.
12- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 35.
13- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 49.
14- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 51.
15- بررسى مسأله پوشيدگى از ديدگاه روانشناسى، شهريار روحانى، ص 55.
16- مجموعه آثار (حقوق زن در اسلام)، مرتضى مطهرى، ص 135.
16- وسائل الشيعه، ج 20، ص 23.
17- وسائل الشیعه، ج 20، ص 22.
18- وسائل الشیعه، ج 20، ص 22.
19- وسائل الشیعه، ج 21، ص 514.
20- مستدرك الوسائل، ج 15، ص 118.
21- وسايل الشيعه، ج 21، ص 367.
23- نهج الفصاحة، ص 472.
24- وسايل الشيعه، ج 21، ص 491.
25- نهج الفصاحة، ص 567.
26- تاريخ تمدن، ويل دورانت، احمد آرام و همكاران، ج 1، ص 60.
27- زناشويى و اخلاق، برتراند راسل، مهدى افشار، ص 79.
28- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيد رضا پاك نژاد، ج 19، ص 6.
29- مستدرك الوسائل، ج 14، ص 255.
30- وسائل الشیعه، ج 20، ص 205.
31- چهره عريان زن عرب، نوال السعداوى، ص 146.
32- آيين بهزيستى، احمد صبور اردوبادى، ص 158.
33- جنس دوم، سيمون دوبووار، حسين مهرى، ص 56.
34- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيد رضا پاك نژاد، ج 11، ص 187 – 193.
35- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيد رضا پاك نژاد، ج 11، ص 225.
36- در غرب چه مىگذرد، منوچهر دبير سياقى، ص 31.
37- وسائل الشیعه، ج 20، ص 13.
38- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 159. «النِّسَاءُ حَبَائِلُ الشَّيْطَان»
39- وسائل الشيعه، ج 20، ص 35.
40- بحار الانوار، ج 76، ص 24. «حَرَّمَ الزِّنَا لِمَا فِيهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ الْأَنْفُسِ وَ ذَهَابِ الْأَنْسَابِ وَ تَرْكِ التَّرْبِيَةِ لِلْأَطْفَالِ وَ فَسَادِ الْمَوَارِيثِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنْ وُجُودِ الْفَسَاد.»
41- نهج الفصاحه، ص 687.
42- نهج الفصاحه، ص 164.
43- روح زن، جنيا لمبروزو، حسام شهرئيسى، ص 9.
44- روان شناسى عشق ورزيدن، لپ اينياس، كاظم سامى، ص 189.
45- لذات فلسفه، ويل دورانت، عباس زرياب، ص 170.
46- مجموعه آثار (مسأله حجاب)، مرتضى مطهرى، ص 437.
47- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيد رضا پاك نژاد، ج 19، ص 39.
48- گلستان، مصلح الدين شيرازى، ص 142.