• هدايتگران و گمراه كنندگان

آيات فراوانى از قرآن مجيد به توصيف هدايتگران به سوى حق پرداخته و آياتى نيز كسانى را كه به اغواى بشر مى­پردازند و او را گمراه می­کنند، معرفى نموده است. در اين فصل به بررسى اين دو گروه از ديدگاه آيات قرآن خواهيم پرداخت.

  1. هدايتگران

الف) خداوند، هدايتگر اصلى عالم هستى

همانگونه كه خداوند متعال تنها خالق موجودات عالم هستى است، و اگر اسباب و عللی نيز وجود دارد همگى واسطة فيض هستند، در مسأله اعطاى كمالات به موجودات و همچنين نشان دادن راه كمال و هدایت نيز عامل اصلى تنها خداست و ديگر هدايتگران نيز هدايتگران تَبَعى محسوب مى شوند.

در آيه­اى از قرآن كريم هدايت را فقط از آن خداوند می­داند، و گوياى آن است كه هر چه به جز هدايت الهى، نام هدايت به خود گيرد جز ضلالت چيزى نخواهد بود:

«قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى * بگو: هدايت، تنها هدايت الهى است. سوره بقره آیه 120».

آيه­اى نيز كه به زبان حصر همه خيرات عالم را در انحصار خداوند متعال مى­داند و مى­فرمايد: «بِيَدِكَ الْخَيْرُ * همه خوبيها به دست توست. سوره آل عمران آیه 26»؛ ناظر به همين واقعيت نيز مى باشد، زيرا از جمله خيراتى كه به همه موجودات و از جمله انسان مى رسد مسأله هدايت شدن به سوى كمال مى باشد.

مسأله هدايتگرى بالاصاله خداوند متعال و واسطه بودن دیگران در هدایت در آية ذيل به خوبى نمودار گشته است:

«يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * خداوند به بركت او، كسانى را كه از خشنودى خدا پيروى كنند به راههاى سلامت ، هدايت مى­كند و آنان را به اذن خود از ظلمت‏ها به سوى نور خارج ساخته به سوى صراط مستقيم هدايت مى‏كند. سوره مائده آیه 16».

وسائطى را كه خداوند براى هدايت انسان در بُعد هدايت تشريعى قرار داده است مى توان در دو گروه، يعنى هدايتگران درونى و بيرونى تقسيم نمود كه در اينجا به شرح اين دو گروه مى پردازيم.

ب) عقل، هدايتگر درونى

عقل، موهبت الهى و مشعل فروزانى است كه در وجود انسان تعبيه شده و انسان با توجه به نداهاى روشنگرانة آن مى تواند راه را از چاه تشخيص دهد.

در فرهنگ قرآنى نيز به عقل اهميّت فراوانى داده شده است. همة آياتى كه انسان را به تعقل فرا مى­خواند، و يا به سرزنش كسانى مى پردازد كه تعقل نمى­كنند، بيانگر همين مطلب است كه در سايه تعقل و تفكر، هدايت نصيب انسان مى شود و از گمراهى نجات خواهد يافت. حسرت گمراهان در روز قيامت نيز به همين است كه چرا از چراغ عقلشان بهره نگرفته و زندگى در تاريكى را بر نور ترجيح داده اند. آنان در اعتراف خود مى گويند:

«وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي اءَصْحَابِ السَّعِيرِ * و مى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مى كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم. سوره ملک آیه 10».

در روايات نيز به هدايتگرى عقل تصريح شده و در كنار هدايت پيامبران قرار گرفته است.

امام موسى كاظم (ع) مى­فرمايد:

«خداوند دو حجت بر مردم دارد، حجتى ظاهرى و حجتى باطنى، حجت ظاهرى همان رسولان و پيامبران و امامان عليهم السلام مى باشند و حجت باطنى، عقل هاى مردم است». (1)

در مورد هدايتگرى عقل، توجه به اين نكته لازم است كه هر چند در هدايت بشر عنصر عقل لازم است و حتى بدون وجود آن، هدايت­هاى پيامبران نيز كارساز نخواهد بود و اين عقل است كه انسان را به پيروى از هدايت­هاى آنان فرا مى­خواند، امّا همانگونه كه قبلاً نيز متذكر شديم، هدايت هاى عقل هرگز براى انسان كافى نيست و نياز به هدايت هاى برونى را برطرف نخواهد كرد.

ج) پيامبران، هدايتگران برونى

پيامبران مشعلداران هدايت بشر به سوى صراط مستقيم عبوديت و بندگى بوده اند. آنان پس از آنكه خود مورد تفضل الهى قرار گرفته و هدايت شده اند، به مقام هدايتگرى بشر برانگيخته شده اند:

«رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً * پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا بعد از پيامبران حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند و خداوند، توانا و حكيم است. سوره نساء آیه 165».

همه پيامبران براى اجراى برنامه هدايتگرى خويش به ابزار مشترك بيّنات، كتاب و ميزان مجهز شده اند.

«لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ اَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ * ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان نازل كرديم. سوره حدید آیه 25».

چون خطوط كلى دعوت و هدايت پيامبران يكى است، مؤمنان موظف به ايمان و پذيرش همه آنها مى باشند و به همين دليل مى گويند:

«لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ * ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم. سوره بقره آیه 136».

پذيرش گروهى از پيامبران و تكذيب گروهى ديگر كفر و ضلالت است؛ زيرا پذيرش رسالت يك پيامبر مستلزم پذيرش همه پيامبران و ترك پذيرش دعوت يك پيامبر، مستلزم نفى دعوت همه پيامبران است. در قرآن مجيد نيز به همين دليل، هر قومى كه پيامبرش را تكذيب نموده و دعوت وى را نپذيرفته است، تكذيب كننده دعوت همه پيامبران دانسته است؛ مثلاً در مورد قوم نوح فرموده: «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلينَ * قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند. سوره شعراء آیه 105».

در حالى كه مى دانيم آن قوم، تنها حضرت نوح (ع ) را تكذيب كرده بود.

البته اين مطلب كه همه پيامبران در خصيصه هدايتگرى مشترك بوده و اصول دعوت و هدايت آنان يكى بوده است با اين سخن منافات ندارد كه بگوييم بين شرايع آنان -كه راه هدايت امّت­ها بوده است- اختلاف وجود داشته؛ زيرا شريعت هر پيامبر شامل طريقى است كه مردم با اجراى دستورات آن به سوى خداوند تقرب مى­جويند و اين شرايع با توجه به سطح فهم و استعداد مردم به حَسَب مرور زمان و ارتقاى انسان­ها در استعداد، و آمادگى براى طى درجات كمال متغير بوده و به همين جهت شريعت هر پيامبر از شريعت پيامبر سابق وسيع تر و جامع تر بوده است.

  • اوصاف مشترك پيامبران در هدايتگرى:

همه پيامبران از سرچشمه وحى الهى سيراب شده و با اتكاء بر قدرت حق به امر هدايت مردم مبادرت ورزيده اند. اصول تعليمات آنها نيز مشترك بوده و هدف همگى آنان نجات خلق از تاريكى ها و رهنمونى به سوى نور بوده است. به همين دليل در امر هدايتگرى اوصاف مشتركى داشته اند كه در اين قسمت از بحث به برخى از آنها اشاره مى شود:

1ـ عصمت در هدايت:

پيامبران همانگونه كه در دریافت و حفظ وحى معصوم از خطا و اشتباه بوده اند، در مرحله ابلاغ اين هدايت نيز مصون از خطا بوده­اند. آنان نه بر آنچه مأمور به ابلاغشان شده­اند مى­افزايند و نه چيزى از آن را فرو مى­گذارند. اين خصيصه همه پيامبران است كه قرآن مجيد درباره آن مى فرمايد:

«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أحَداً إِلا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يـَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أن قَدْ أبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَ أحْصَى كُلَّ شَيءٍ عَدَداً * داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبى اش آگاه نمى سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد تا بداند پيامبرانش رسالت هاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصا كرده است. سوره جن آیات 26 تا 28».

عصمت عملى پيامبران نيز تأثير بسزايى در قبول هدايت آنان توسط مردم دارد، زيرا سبب اعتماد مردم در پذيرش سخنان و پيروى عملى از اعمال و رفتار آنان مى شود.

2- هاديان بى توقع:

پيامبران در مسير هدايت مردم به سوى رشد و آگاهى، هرگز توقع اجر و مزد از مردم را نداشتند. اين مطلب در قرآن مجيد از زبان پيامبرانى چون نوح، هود، صالح، لوط و شعيب عليهم السلام نقل شده كه همگى مى گفتند:

«وَمَا أسْاءَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أجْرٍ إِنْ أجْرِيَ إِلا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ * من در برابر اين دعوت، پاداشى از شما نمى طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالميان است. سوره شعراء آیه 109».

د) هدايتگرى امامان معصوم (ع)

خداوند متعال مسئوليت هدايت امّت اسلامى را پس از پيامبر اكرم (ص) بر عهده امامان معصوم (ع) قرار داده و خود، آنان را براى اين امر مهم انتخاب و نصب فرموده است.

ابلاغ اين نصب به عهده پيامبر اكرم (ص) نهاده شده و براى تفهيم عظمت آن، عدم ابلاغ آن را به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله آن حضرت دانسته است.

پيامبر گرامى اسلام (ص) اين مأموريت را انجام داده و در موارد متعدد به هدايتگرى اهل بيتش اشاره نموده است. از جمله اين موارد كه صراحت تمام در اين معنا را دارد حديث مشهور و متواتر ثقلين است كه تمسّك به هدايت امامان (ع) در كنار تمسّك به هدايت قرآن ذكر شده است:

«من دو چيز گرانبها را بين شما مى­گذارم، كتاب خدا و عترت خود، اهل بيتم را، و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا اينكه بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند؛ مادامى كه شما به اين دو تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد».

هدايتى كه به واسطه ی تبعيّت مردم از امامان (ع) نصيبشان مى شود مواردى است نظير:

توضيح و تفسير آيات قرآن مجيد و بيان لطايف و حقايق قرآنى، تشريح احكام الهى و فلسفه آن، بيان مواعظ و نصايح، هدايت عملى جامعه براى تقرب به خدا و اجراى حدود و احكام شرعى.

ه) عالمان هدايتگر

دسته دیگر از هدايتگران عالمان دينى هستند كه به ارشاد و امر و نهى مردم همّت مى گمارند، اينان وارثان علوم پیامبرانند.

پيامبر اكرم (ص) اين گروه را به دليل هدايت مردم به صراط مستقيم از نزديك ترين افراد به مقام نبوت دانسته، مى فرمايد:

«نزديك­ترين مردم به مقام نبوت اهل علم و جهاد مى باشند؛ امّا اهل علم مردم را به آنچه پيامبران آورده اند راهنمايى كرده اند و اهل جهاد به وسيله شمشيرهايشان براى (دفاع از) آنچه پيامبران آورده اند، جهاد نموده اند». (2)

تأكيد بر فضيلت و برترى عالِم نسبت به عابد كه در روايات به برترى خورشيد بر ستارگان تشبيه شده به دليل همين هدايتگرى و ايستادگى در برابر شبهات دشمنان است كه مى خواهند با القاى شبهه ايمان مؤمنان را تضعيف كنند.

پيامبر اكرم (ص) در مورد اينگونه عالمان فرمود:

«برترى عالِم بر عابد هفتاد درجه است كه فاصله هر دو درجه به مقدار دويدن اسبى به مدت هفتاد سال است؛ و دليل اين برترى آن است كه شيطان بدعت­هايى را براى مردم قرار مى­دهد، پس عالم به آنها آگاه شده و از آنها نهى مى­كند در حالى كه عابد بر عبادت خود رو آورده و متوجه بدعت­ها نشده و آنها را نمى­شناسد».

البته در اينكه عالمان هدايتگر كدامند و چه ويژگى­هايى آنان را از ديگر عالمان امتياز بخشيده، بايد به وجود خصايصى در آنها توجه شود كه سبب شده جزء عالمان حقيقى محسوب گردند.

برخى از أهم اين خصائص عبارتند از:

1- خشيت از خدا:

دقت در مفهوم علم از نظر فرهنگ قرآن اين مطلب را ثابت مى­كند كه علم حقيقى از نظر قرآن علمى است كه نتيجه اش قرب به خدا باشد. شخصى كه به نعمت اين علم مزيّن شود داراى خصوصياتى چون خشيت داشتن از مقام پروردگار، حلم ورزيدن و… مى شود. قرآن مجيد خشيت از خدا را تنها از آنِ عالمان مى داند.

پس عالِم كسى است كه معارف الهى در جانش رسوخ كرده و به مرحله باور رسيده است. او از خدا مى ترسد و نگران پايان كار خود است. در مقابلِ جاهلان حلم مى­ورزد و تلاش خود براى نجات بندگان خدا را مضاعف مى­كند. در برابر شبهات مخالفان مى­ايستد و علم خود را مشعلى در برابر در راه ماندگان قرار مى­دهد. چنين عالمى است كه هم خود را نجات داده و هم توان نجات ديگران را داراست؛ امّا كسى كه چنين صفاتى در وى بروز نكند، نورانيّت علم در او ظهور نكرده و بهره­اى از علم نبرده است، او نه تنها توان تعالى بخشيدن به ديگران را ندارد كه خود نيز در چاه ظلمات نفس خويش اسير است.

2- عمل به علم:

عالمانى هدايتگر جامعه محسوب مى­شوند كه خود به آنچه مى­گويند عمل كنند. مردم نيز در تبعيّت از عالمان، بيش از دقت در گفتار آنان، به عملشان نگاه مى­كنند. عالم با عمل سكوتش نيز درس مى­دهد در حالى كه عالم بى عمل سخنش هم بى تأثير است. امام صادق (ع) عالم بودن عالمان بى عمل را نفى كرده و مى فرمايد:

«كسى كه عملش سخنش را تصديق نكند، عالم نيست». (3) و چنين كسانى قطعاً هدايتگر ديگران نيز نخواهند بود.

3- اظهار حق:

مسئوليّت چندين امر بر عهده دانشمندان است كه در صورتى كه به وظايف خويش عمل كنند مى­توانند هدايتگرانى مفيد براى جامعه باشند. وظيفه اول آنان تعليم دادن به مردم است. امام على (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

«خداوند از اهل جهل پيمان نگرفته كه به علم آموزی بپردازند مگر اينكه (قبلاً) از اهل علم پيمان گرفته كه به آنان بياموزند».

وظيفه دوم دانشمندان آن است كه عِلمشان را كتمان ننموده و در مواقع مقتضى و بويژه در برابر بدعت­ها و كج رويهاى جامعه ظهور دهند. توبيخ شديد علماى اهل كتاب در قرآن در همين رابطه است كه چرا بر سر پيمانى كه از آنان گرفته شده كه حقايق را بيان كنند و از كتمان آن بپرهيزند، عمل نكرده اند.

و يا چرا از هدايت مردم طفره رفته و آنان را از كارهاى زشت نظير گفتار گناه آلود و حرامخوارى باز نمى دارند. خلاصه آنكه دانشمندى توان هدايت را دارد كه برابر باطل شجاعت به خرج داده و وظايف الهى خويش را بر سود و زيان اندك دنياى مادى ترجيح دهد.

4- ساده زيستى:

يكى از ويژگى­هاى عالمان هدايتگر مسأله زُهد و ساده زيستى و عدم اقبال آنها به دنيا و ماديّات است. دانشمندى كه خود را اسير منافع مادى نكرده و از دام طمع رهايى جسته توان رهنمايى ديگران را دارد امّا كسى كه از زهد رو گردان بوده و خود را در بند مطامع دنياى مادى قرار داده هرگز قدرت بر اصلاح ديگران را ندارد.

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

«كسى كه علمش زياد شود امّا زهد او در دنيا افزون نشود، جز دورى از خدا چيزى بر او افزون نگردد». (4)

و مسلّم است عالمى كه از خدا فاصله گيرد، هرگز هدايتگر جامعه نيز نخواهد بود.

  • گمراه كنندگان

قرآن مجيد همانگونه كه به معرفى هدايتگران پرداخته و تبعيّت از آنان را لازم دانسته است، گمراه كنندگان را نيز معرفى كرده و به انسان­ها هشدار داده كه گرفتار دام­هاى آنان نگردند. در اين بخش با استفاده از آيات كتاب الهى به معرفى اين گروه در قالب گمراه كنندگان درونى و برونى پرداخته و به روش هاى گمراهگرى هر كدام نيز اشاره خواهيم كرد.

1) نفس اماره، گمراه كننده درونى

هر شخص با تأمّل در درون خويش مى­يابد كه دو نيروى متضاد او را به سوى انجام كارهاى خوب و بد دعوت مى كنند:

عقل، او را به كارهاى نيك و پسنديده و امورى كه تضمين كننده سعادت دو جهان است مى­خواند و نفس او را به انجام امور موافق طبع و لذّات زودگذر دعوت مى كند. قرآن مجيد از گمراهگرى نفس درونى انسان نام برده و آن را با وصف (امّاره) كه نشان دهنده كثرت فعاليت نفس در اين زمينه است، همراه كرده، از زبان حضرت يوسف، با تأكيد مى­فرمايد:

«إِنَّ النَّفْسَ لاَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي * نفس (سركش) بسيار به بديها امر مى كند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! سوره یوسف آیه 53».

در آيات فراونى نيز انسان را از تبعیّت خواسته­هاى نفس برحذر داشته و آن را انحراف از راه خدا دانسته است:

«وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ * و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد. سوره ص آیه 26».

در بيانات معصومين عليهم السلام نيز به تفصيل پيرامون سركشى نفس امّاره و هلاكت ناشى از تبعیّت آن سخن به ميان آمده است. حضرت على (ع) ضمن اشاره به آيه شريفه، هشدار داده كه اعتماد به نفس امّاره، انسان را به ضلالت خواهد كشاند.

«به درستى كه نفس، بسيار به بدى­ها و كارهاى زشت فرمان مى­دهد؛ پس كسى كه به آن اعتماد كند، (نفس) به او خيانت مى­كند و هر كس (در مقابل حيله­هاى نفس) به خواب رود، نفسش او را هلاك گرداند و كسى كه راضى به (عمل) نفس خود شود، او را به بدترين جايگاه خواهد كشاند». (5)

  • روش گمراهگرى نفس امّاره

با توجه به وجود عناصر عقل و فطرت در وجود انسان و شناختى كه از امور زشت و زيبا به انسان ارائه مى­كنند، چگونه نفسِ انسان به گمراهى او اقدام مى­كند و به چه شيوه­اى متوسل مى شود كه انسان را مطيع خود مى گرداند؟

قرآن مجيد در پاسخ اين سؤال در چندين آيه از واژه «تسويل» استفاده نموده و آن را عملكرد نفس در اين زمينه دانسته است.

«تسويل»، به معنى زينت دادن چيزى كه انسان به آن ميل دارد و ارائه صورتى زيبا از عمل زشت است. تسويل و تزيين نفس امّاره به معنى آراستن عمل گناه و زشت نزد انسان است؛ مثلاً با اينكه انسان زشتى دروغ را مى فهمد، امّا براى اينكه بخواهد مرتكب آن شود ابتدا مصلحتى را در نظر خود مجسم می­كند و سپس دروغ مى­گويد. انسان به خطاى خود در غيبت ديگران اعتراف می­کند، امّا براى اينكه آن را به راحتى انجام دهد، ابتدا شخص غيبت شونده را جايز الغيبه دانسته و سپس به غيبتش مى پردازد. انسان نه تنها قبل از انجام عمل، بلکه در موارد فراوانى پس از انجام عمل نيز براى رهايى از عذاب وجدان به تسويل و تزيين عملش مبادرت كرده و سرپوشى بر خطاهاى خود مى گذارد.

قرآن مجيد متذكر مى شود كه آنچه سبب شده برادران يوسـف (ع)، عمل ننگين به چاه انداختن برادرشان را مرتكب شوند و به توجيه آن نيز بپردازند، همين تسويل نفس آنان بوده است. از زبان يعقوب (ع ) نقل مى­كند كه:

«بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً * هوس هاى نفسانى شما، اين كار را برايتان آراسته است. سوره یوسف آیه 83».

2) شیطان گمراه كننده برونى

اوّلين دشمن قسم خورده­ی انسان از ديدگاه قرآن، شيطان است. خداوند متعال در آيات فراوانى به معرفى شيطان، اهداف، راههاى نفوذ و دشمنى سرسختانه­اش با انسان پرداخته و به انسان­ها هشدار داده كه در دام شيطان نيفتند. به عنوان مثال در آيه­اى همه­ی انسانها را مورد خطاب قرار داده، مى فرمايد:

«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوُّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أصْحَابِ السَّعِيرِ* به درستى كه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد، (او) فقط دار و دسته اش را مى خواند تا آنها از ياران آتش باشند. سوره فاطر آیه 6».

در آيه اى نيز بيان مى دارد كه او به عزّت پروردگار سوگند ياد كرده كه بندگان خدا مگر مخلصان را گمراه خواهد كرد.

شيطان همچنين از خداوند خواسته كه تا روز قيامت به او مهلت دهد تا همه فرزندان آدم، جز تعداد كمى را لجام زده و به دنبال خود بكشد.

البته در مورد گمراهگرى شيطان بايد توجه داشت إذن الهى به شيطان كه به اغواى بشر بپردازد، به معناى مسلط كردن او بر انسان ها نيست؛ بلكه اين خود انسان­ها هستند كه با اختيار خود به تبعيّت از او مى­پردازند، و ولايتش را بر خود مى پذيرند. قرآن مجيد در تبيين اين نكته كه شيطان بر چه كسانى تسلط مى­يابد و از تسلط بر چه كسانى عاجز است، مى فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ اَّمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ و َالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ * به درستى كه او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى­كنند، تسلّطى ندارد. تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده­اند و آنها كه نسبت به او (خدا) شرك مى ورزند و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مى نهند. سوره نحل آیات 99 و100».

————————-

(1) کافی، ج 1، ص 16.

(2) كنز العمّال، ح 10647.

(3) کافی، ج 1، ص 36.

(4) بحار الانوار، ج 2، ص 37.

(5) غررالحکم و درر الکلم، ص 227.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا