- حوادث قبل از حجة الوداع
- مرگ ابراهيم فرزند رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله
مسعودى مىنويسد: در ماه ربيع الاول سال دهم هجرى، ابراهيم پسر رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله از دنيا رفت؛ در حالى كه يك سال و دو ماه و دو روز از عمرش مىگذشت. حلبى در مناقب از تفسير نقاش با سند خود از ابن عباس روايت مىكند: پيش پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله بودم كه فرزندش ابراهيم بر دامن چپ و حسين بن على بر دامن راستش نشسته بودند و آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله گاهى اين و گاهى آن را مىبوسيد. در همين حال جبرئيل از جانب خدا نازل شد و وحى آورد. پس از آنكه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله از حالت وحى خارج شد، فرمود: جبرئيل از جانب پروردگارم آمد و بیان کرد: اى محمد، پروردگارت سلام رساند و فرمود: هر دو را براى تو نگه نمىدارم، يكى را فداى ديگرى كن.
سپس نگاهى به ابراهيم كرد و گريست و آنگاه به حسين نگاه كرد و گريست و فرمود: مادر ابراهيم از كنيزان است و اگر ابراهيم بميرد، كسى غير از من ناراحت نمىشود؛ اما مادر حسين، فاطمه و پدرش على است كه گوشت و خون من هستند. اگر حسين بميرد، دخترم و پسر عمويم و من ناراحت و اندوهگين مىشويم. پس من تمام حزن و اندوه را به جان مىخرم. اى جبرئيل من ابراهيم را فداى حسين مىكنم.
پس از سه روز ابراهيم از دنيا رفت و پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله هرگاه حسين عليهالسّلام را مىديد، او را در آغوش مىكشيد و مىبوسيد و مىفرمود: من فرزندم ابراهيم را فداى حسين عليهالسّلام كردم.
مرحوم كلينى در فروع كافى با سند خود از امام صادق عليهالسّلام روايت كرده است: هنگامى كه ابراهيم، پسر رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله از دنيا رفت، چشمهاى آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله پر از اشك شد و فرمود: چشمها گريان و قلب محزون است؛ اما چيزى را نمىگوييم كه باعث خشم خداوند شود و ما در عزاى تو اى ابراهيم، ناراحت و اندوهگين هستيم. (1)
- اسلام آوردن باديهنشينهاى نجران
ابن اسحاق مىنويسد: در ماه ربيع الثانى سال دهم هجرى، رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله خالد بن وليد را به سوى بنى حارث بن كعب در نجران فرستاد و به او دستور داد كه سه بار آنان را به اسلام دعوت كند، پس اگر پذيرفتند كه از آنان قبول كند و در غير اين صورت با آنان بجنگد. در صورتى كه اسلام آوردند، مدتى در ميان ايشان اقامت كنند و كتاب خدا و سنت پيامبر و تعالیم اسلام را به آنها بياموزند.
هنگامى كه خالد به نجران رسيد، افرادى را فرستاد كه اعلام مىكردند: اى مردم، اسلام بياوريد تا سالم بمانيد و آنها اسلام آوردند. (2)
- سريه على عليهالسّلام به يمن
شيخ مفيد در ارشاد نقل كرده است: آنچه كه سيرهنويسان بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه: پيامبر صلّىاللّهعليهوآله خالد بن وليد را به سوى اهل يمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند خالد به مدت شش ماه (از ربيع الثانى تا آخر ماه رمضان يا اوايل شوال) در ميان اهل يمن اقامت كرد، اما كسى دعوت او را اجابت نكرد! اين جريان براى رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله سخت بود، براى همين على عليه السّلام را فراخواند و به او دستور داد كه به دنبال خالد برود و اگر افرادى از سپاه خالد به سپاه او پيوستند آنها را آزاد بگذارد. وى اين مطلب را بدون تاريخ ذكر كرده است. اما واقدى گفته است كه اين اعزام در ماه رمضان سال دهم هجرى بوده است. (3)
شيخ مفيد علت اعزام على عليهالسّلام را به يمن چنين بيان مىكند: رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله على عليهالسّلام را به يمن فرستاد تا احكام اسلام و حلال و حرام را به آنان بياموزد و با احكام قرآن و اسلام در ميان آنان قضاوت كند.
امير المؤمنين عليهالسّلام به آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله عرض كرد: اى رسول خدا، مرا براى قضاوت مىفرستى، در حالى كه جوان هستم و به تمام احكام قضاوت آگاهى ندارم؟ آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله فرمود: به من نزديك شو.
على عليه السّلام به پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله نزديك شد. آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله با دست بر سينهاش زد در حالى كه مىفرمود:
خدايا قلبش را هدايت كن و زبانش را ثابت گردان و قضاوت را به او بياموزان … سپس فرمود: هنگامى كه دو نفر براى قضاوت پيش تو مىآيند، با شنيدن سخنان يكى، قضاوت نكن، بلكه سخنان ديگرى را هم بشنو و اگر چنين كنى، مطلب بر تو روشن مىشود و به درستى قضاوت مىكنى. (4)
- قضاوتهای على عليهالسّلام در يمن
در ايامى كه آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله در يمن حضور داشت، براى قضاوت درباره حادثه زبيه پيش وى آمدند. زبيه، گودالى بود كه در مكانى بلند براى به دام انداختن شير حفر شده بود. پس از مدتى شيرى در اين گودال افتاد و مردم براى تماشاى شير در اطراف گودال جمع شده بودند. در اين حال پاى مردى لغزيد و داشت به داخل گودال مىافتاد كه فرد ديگرى را چسبيد و اين فرد هم سومى و او هم چهارمى را چسبيد و آنگاه همگى با هم داخل گودال افتادند و كشته شدند.
آن حضرت على عليهالسّلام فرمود كه اولى، شكار شير بوده و يك سوم ديه دومى برگردن او بوده است و دو سوم ديه سومى بر گردن دومى و ديه كامل چهارمى بر گردن سومى تعلق گرفته است كه بايد پرداخت شود.
خبر اين قضاوت به اطلاع رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله رسانده شد و آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله فرمود: هرآينه ابو الحسن به قضاوت خداوند متعال در عرش، در ميان آنها قضاوت كرده است.
همچنين نزد آن حضرت عليهالسّلام آمدند و عرض كردند: كنيزى در يك بازى، كنيز ديگرى را بر شانههاى خود سوار كرده بود. در اين هنگام كنيز ديگرى اين كنيز را نیشگون گرفت و اين كنيز ناگهان از جا پريد و در نتيجه كنيزى كه بر دوش او سوار بود، از دوش او پرت شد و گردنش شكست و در نتيجه از دنيا رفت.
حال ديه او را چه كسى بايد بپردازد؟
على عليهالسّلام در قضاوت خويش فرمود: كنيزى كه نیشگون گرفته، بايد يك سوم ديه را بپردازد و كنيزى كه او را از دوش پرت كرده، بايد يك سوم ديگر را بدهد و يك سوم ديگر، ساقط مىشود، زيرا كنيز به هلاكت رسيده است. او بيهوده سوار ديگرى شده بود و ثلث ديه بر گردن خودش است.
وقتى كه خبر اين قضاوت به رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله رسيد، آن را تأييد كرد و شهادت داد كه او به درستى قضاوت كرده است. (5)
—————————-
1- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 460؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجلسى، بحار الانوار، ج 22، ص 153، از مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 234- 235، چاپ نجف أشرف.يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 87.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 461.
3- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 464؛ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 171.
4- من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 13.
5- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 469؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مفيد، ارشاد، ج 1، ص 196؛ المقنعه، ص 750؛ و با اختلافى در من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 125؛ تهذيب، ج 10، ص 241؛ و ابن اثير در النهاية، ج 4، ص 108 و 214 به اين حديث اشاره كرده است.