• فصل هشتم: تاريخ و تاريخ‏نگارى‏

فرهنگ عرب جاهلى اساساً شفاهى بود و بر همين منوال نيز از نسلى به نسل ديگر منتقل مى‏شد. تا پيش از ظهور اسلام و تأكيد آموزه‏هاى قرآنى بر عبرت‏گرفتن از سرگذشت اقوام پيشين، اعراب جاهلى درك درستى از پيوستگى زمان به‏منزله مفهومى تمدنى نداشتند. اما مهم‏ترين مايه ترغيب مسلمانان به تاريخ‏نگارى و تاريخ‏آموزى همانا آموزه‏هاى قرآن و حديث بود.

وحى الهى در قالب قرآن، متضمن آيات فراوانى در مورد سرگذشت پيامبران پيشين و سرنوشت اقوام و پيروان و علل شكست و انحطاط يا شكوفايى و رستگارى آنهاست. در اين دسته آيات بر مفاهيمى كلى، مانند ايام الله، سنه الله، سنن، سير، عبرت و قصص، تأكيد مى شود. بر اين اساس توجه قرآن به تاريخ، نقل صرف رويدادهاى گذشته نيست، بلكه اساسا ارائه شواهدى از تجارب انسان گذشته براى پند گرفتن و يافتن راه درست زيستن است.

بدينسان قرآن، قوانين و سنن حاكم بر زندگى نوع بشر را، كه اختصاصى به گذشته ندارد، به پيروان خود مى آموزد. اين آموزه هاى قرآنى درباره تاريخ و تاريخ آموزى در كلام پيامبر اسلام و ائمه آشكار است. آنها به ترويج و تبليغ و شرح تعاليم قرآن در اينباره پرداخته اند.

اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) در نامه31 نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن (ع)، مى فرمايد:

«پسرم!  هر چند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بوده اند، نزيسته ام، اما در كارهايشان نگريسته ام و در سرگذشتهايشان و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديده ام تا چون يكى از ايشان گرديده ام، بلكه با آگاهى اى كه از كارهايشان به دست آورده ام، گويى چنان است كه با  نخستين تا پسينشان به سربرده ام».

بنابراین مهمترين مايه ترغيب مسلمانان به تاريخ آموزى و تاريخ نگارى، همانا آموزه هاى قرآنى و حديثى بود و متأثر از آن، مسلمانان در مطالعات تاريخى خود، نخست به موضوع سيره و روش زندگی پيامبر(ص) توجه نشان دادند. نياز مسلمانان به آگاهى و شناخت زندگى پيامبر و اصحاب او و چگونگى پيشرفت اسلام و نبردهاى آنها با دشمنان اسلام همراه با فتوحات و افزايش قلمرو بلاد اسلامى و نياز به شناخت اوضاع و احوال مردمان سرزمينهاى تازه مسلمان، مزيد بر علت شد و بر حجم مطالعات تاريخى و تنوع موضوعات آن افزود؛ اين علاقه تا بدان پايه رسيد كه بنابر گزارش حاجى خليفه، نويسنده كشف الظنون، از شمار18500 كتابى كه مسلمين تا آن زمان (سده يازدهم) به نگارش در آورده بودند،1300 جلد آن به تاريخ و تاريخ نگارى اختصاص يافته بود. به هر حال، مسلمانان كتابهاى بسيارى در موضوعِ تاريخ پديدآوردند، چنانكه هيچ قومى پيش از آغازعصر جديد در اين رشته به پايه ايشان نرسيده بود.

بنابراين، ابتداى پيدايش دانش تاريخ و تاريخ‏نگارى را نزد اعراب بايد از همان ابتداى ظهور اسلام دانست. مسلمانان در مطالعات تاريخى خود، با تأثير از آموزه‏هاى قرآن و حديث، نخست به موضوع سيره و روش زندگی پيامبر پرداختند و پس از آن متوجه ديگر موضوعاتِ تاريخ‏نگارى شدند.

از نخستين مورخان مسلمان بايد از ابومِخْنَف (م 157 ق) نام برد. او مؤلف تاريخهاى تك‏موضوعى متعددى است كه بخشهايى از آن در تاريخ طبرى آمده است. ابن‏اسحاق (م 150 ق) نيز نخستين كسى است كه به نگارش سيره نبوى دست زد.

كتاب او، جز بخشهايى كه در تاريخ طبرى نقل شده، مستقيماً به دست ما نرسيده، اما همه آن در سيره ابن‏هشام آمده است. واقدى (م 209 ق) كتابى معروف به نام المغازى درباره جنگهاى پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته است. ابن‏سعد، شاگرد واقدى، نيز كتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پيامبر صلى الله عليه و آله، صحابه و تابعين نوشت. در سده سوم، بلاذرى (م 279 ق) دو اثر پر ارزش تاريخى به نامهاى فتوح‏البلدان و انساب‏الاشراف از خود به‏جاى گذاشت. در نيمه دوم سده سوم و اوايل سده چهارم، محمد بن جرير طبرى، حديث شناس مشهور ايرانى، (م310 ق) بزرگترين نام در ميان مورخان است.

كتاب عظيم او تاريخ الامم و الرسل و الملوك نام دارد. اين كتاب يكى ازعمده ترين تأليفات بزرگ تاريخى است كه در سال 302 ق پايان يافت.

در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابن‏مسكويه مؤلف تجارب الامم، عُتبى مؤلف تاريخ يمينى كه آن را براى سلسله غزنوى نگاشت و خطيب بغدادى مؤلف تاريخ بغداد.

در سده ششم، اسامة بن منقذ (م 584 ق) الاعتبار را، كه به‏نوعى شرح حال به‏شمار مى‏رود، نوشت و عمادالدين اصفهانى (م‏589 ق) نصرةالفتره را در تاريخ سلجوقيان نوشت.

در سده هفتم، با مورخان بزرگى روبه‏رو هستيم: ابن‏اثير (م 632 ق) كه از مشهورترين مورخان عرب زبان است و كتابهاى الكامل فى التاريخ و اسد الغابة را نگاشت. ديگر مورخ بزرگ اين سده ابن‏خلكان است كه رساله مهم وفيات‏ الاعيان را نگاشت كه فهرست‏گونه‏اى از تذكره رجال و تاريخ ادب است.

در سده هشتم، ابن ابى زرع (م 727 ق) كتاب مهم خود روض القرطاس را در تاريخ مغرب و ابوالفدا كتاب المختصر فى اخبار البشر را تأليف كرد.

در سده نهم، تقى‏الدين فاسى تاريخ مكه را نوشت. در همين سده، مقريزى مهم‏ترين اثر خود، الخطط و الآثار، را درباره تاريخ و جغرافى مصر نگاشت. در سده يازدهم نيز، مقَرّى كتاب نَفح الطيب را در تاريخ اسپانيا به نگارش درآورد.

همانند دوره‏اى كه درباره تاريخ‏نگارى به زبان عربى برشمرديم، تاريخ‏نگارى به زبان فارسى نيز موازى با آن به حركت خود ادامه داده و رشد كرد. همچون تاريخ‏نگاران عربى‏نويس، نويسندگان ايرانى هم در دوره‏هاى متعددى كتب تاريخى تأليف كردند يا از عربى به فارسى برگرداندند. از كهن‏ترين كتابهاى تاريخ عمومى به زبان فارسى كه تاكنون باقى مانده است، تاريخ بلعمى نوشته ابوعلى بلعمى در سال 352 ق است. پس از آن، زين‏الاخبارِ گرديزى (تأليف نيمه اول سده پنجم)، را مى‏توان نام برد. اما مهم‏ترين دوره تاريخ‏نگارى در ايران و به زبان فارسى، دوره مغول يعنى از سده هفتم به بعد است. در اين دوره شاهد رستاخيزى در نگارش كتابهاى تاريخى به فارسى هستيم.

مهم‏ترين كتابهاى تاريخى اين دوره، تاريخ جهانگشاى جوينى نوشته عطاملك جوينى، طبقات ناصرى نوشته عثمان‏بن محمد جوزجانى (تأليف 658 ق)، نظام ‏التواريخ نوشته عبداللَّه‏بن عمر بيضاوى، جامع‏التواريخ نوشته رشيدالدين فضل‏اللَّه همدانى، تاريخ بناكتى تأليف فخرالدين داود بناكتى، تاريخ گزيده تأليف حمداللَّه مستوفى، تجزية الامصار يا تاريخ وصاف نوشته شرف‏الدين عبداللَّه وصاف شيرازى و مجمع‏الانساب تأليف محمدبن على شبانكاره‏اى است. مجد و عظمت تاريخ‏نگارى به زبان فارسى در دوره تيمورى و تركمانان نيز ادامه يافت. از آثار اين دوره مى‏توان مجمع‏التواريخ السلطانيه نوشته حافظ ابرو، ظفرنامه نوشته شرف‏الدين على يزدى را نام برد.

پس از تركمانان و با استقرار دولت صفوى، تحول مهمى در تاريخ‏نگارى به زبان فارسى رخ داد و آن، شكل جديدى از تاريخ‏نگارى بر اساس تفكر شيعى بود. از مهم‏ترين اين گونه كتابهاى تاريخى، بايد صفوةالصفا نوشته ابن‏بزاز، تاريخ عالم آراى عباسى نوشته اسكندر بيك منشى تركمان، لب‏التواريخ نوشته يحيى‏بن عبداللطيف قزوينى و تاريخ جهان آرا از قاضى احمد غفارى را ذكر كرد.

بخش مهمى از تاريخ‏نگاران اين دوره تاريخ حكومت پادشاهان صفوى را به‏عنوان اصلى‏ترين موضوع تاريخ‏نگارى انتخاب كرده و آثار متعددى در اين زمينه تأليف كردند كه از آن جمله جواهرالاخبار، تأليف بوداق منشى قزوينى، قابل ذكر است.

در دوره افشاريه و زنديه سنت تاريخ‏نگارى صفوى با همان گرايش شيعى ادامه يافت. از مورخان مهم اين دوره ميرزا مهدى‏خان استرابادى، منشى مخصوص نادرشاه، بود كه آثار متعدد تاريخى ازجمله دُرّه نادره و جهانگشاى نادرى را تأليف كرد. در دوره زنديه نيز، از وجود مورخانى همچون ابوالحسن گلستانه صاحب مجمل‏التواريخ، ميرزا محمد كلانتر، مؤلف روزنامه ميرزا محمد كلانتر، و ميرزا صادق موسوى اصفهانى، مؤلف تاريخ گيتى‏گشا، خبر داريم.

در دوره قاجار، رخداد مهم ديگرى در تاريخ‏نويسى ايران به فارسى صورت گرفت كه تحت تأثير آن بايد تاريخ‏نگارى اين دوره را به دو قسمت تقسيم كرد. تا پيش از آشنايى ايرانيان با علوم جديد و از آن ميان، تاريخ‏نگارى، يعنى در بخش اول دوره حكومت قاجار، تاريخ‏نويسى اين دوره همانند تاريخ‏نويسى در دوره صفويه و زنديه و طبق همان سبك و سياق و نثر ادبى سابق بود، كه يك قسمت از تاريخ‏نگارى دوره قاجار را تشكيل مى‏دهد و، در دوره دوم، تاريخ‏نگارى اين دوره از آشنايى ايرانيان با روش جديد تأليف تاريخ اروپايى آغاز مى‏شود. شكست ايران از روسيه و توجه به دلايل اين شكست و روى آوردن به ترجمه از زبانهاى اروپايى آغازگر بخش دوم تاريخ‏نگارى قاجار است.

از آثار مهم تاريخ‏نگارى در بخش اول دوره قاجار، تاريخ محمدى و تاريخ ذوالقرنين نوشته ميرزا فضل‏اللَّه خاورى شيرازى؛ مآثر سلطانى نوشته عبدالرزاق مفتون دنبلى؛ و تاريخ عضدى نوشته عضدالدوله سلطان احمد ميرزا و ناسخ التواريخ نوشته محمدتقى سپهر را مى‏توان نام برد. در دوره دوم تاريخ‏نگارى قاجاريه بر اساس ترجمه از زبانهاى اروپايى نمونه‏هاى چندى از كتابهاى تاريخ اروپايى، ازجمله تاريخ انحطاط و زوال امپراتورى روم نوشته ادوارد گيبون به فارسى ترجمه شد.

سرجان ملكم نيز كتاب تاريخ ايران را به انگليسى تأليف كرد كه بعداً به فارسى برگردانده شد.

اينها جملگى مواردى از تاريخ‏نگارى بودند كه بدانها اشاره شد. يكى ديگر از مباحثى كه بايد در جريان بررسى تاريخ‏نگارى در دوره اسلامى بدان توجه شود اين است مورخان به لحاظ رونق تاريخ‏نگارى از سبك و سياق متنوعى در تأليف كتب پيروى مى‏كردند. از اين‏رو، آثار تاريخى آنان را به‏ چند دسته مى‏توان تقسيم كرد كه عبارت‏اند از:

الف) تاريخ‏نگارى خبر: كه در موضوعات متعددى مانند حديث، قصه، مَقتَل، سيره و روش زندگی دسته‏بندى مى‏شود.

ب) وقايع‏نگارى: كه تدوين رويدادها و حوادث بر اساس نظم تاريخى به شكلى پيوسته و يكپارچه است.

ج) ذيل‏نويسى و مختصرنويسى: نوشتن ذيل و تكمله‏هايى بر آثار تاريخى گذشتگان.

د) تاريخ‏نگارى عمومى: ذكر وقايع ممالك اسلامى، بدون دخالت عناصر قومى و جغرافيايى و مانند آن، به روش تقويمى و سال‏شمار.

ر) تاريخ‏نگارى بر اساس نسب‏شناسى: ذكر حوادث تاريخى بر اساس شناسايى پشت به پشت و شجره‏شناسى و پيوند آن با قبايل و طوايف، كه پيشينه آن به دوره جاهلى بازمى‏گردد.

ز) تاريخ‏نگارى به سياق طبقات: اين روش، كهن‏ترين روش تاريخ‏نگارى در كار مورخان اسلامى است. در كتب تاريخى «طبقات» مورخ شرح احوال بزرگان دينى و علمى و سياسى هر دوره يا نسل را در يك طبقه مجزا از ديگر دوره‏ها يا طبقات، به ترتيب زمانى تدوين مى‏كرد.

و) سرگذشت نامه ها: تك نگاريهايى درباره سرگذشت خلفا، فرمانروايان و دانشمندان است و شمار بسيارى از متون تاريخى را در بر مى گيرد. اين شيوه، متأثر از نگارش سيره پيامبر (ص) به وجود آمد و در روايت مكتوب وقايع تاريخى متداول شد، بدين معنا كه رويدادهاى تاريخى در ضمن سرگذشت يا بر محور زندگى فلان خليفه يا فرمانروا يا دانشمند بيان مى شد. در دستگاه حكومتى خلفا و امرا، كاتبان و مورخانى رسمى حضور داشتند كه به امر خليفه و امير، سيره يا سرگذشت آن امير و خاندان حكومتى او را مى نوشتند.

نگارش سرگذشت نامه هاى مرتبط با علما و اوليا پس از سده چهارم آغاز شد.

ه) سده‏نامه‏ها: اين روش تاريخ‏نگارى از سده هفتم متداول شد. در اين روش سرگذشت رجال در يك سده مشخص به شيوه عام و الفبايى آورده مى‏شود.

ی) تاريخ‏نگارى محلى: ذكر رويدادها و حوادث تاريخى يك محله يا سرزمين يا شهر بر اساس تقويم‏نگارى تاريخى و سال‏شمارى.

در هر يك از اين تقسيم‏بندي ها كتابها و رسالات گوناگون به زبانهاى فارسى و عربى تدوين شده است. نمونه اين كتابها را بايد در كتاب‏شناسي ها يا منابع مفصّل تاريخى جست‏وجو كرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا