- حجة الوداع
- نزول دستور الهى براى انجام حج
امام صادق عليهالسّلام مىفرمايد: «ده سال از اقامت رسول الله صلّىاللّهعليهوآله در مدينه مىگذشت در حالى كه حجّى به جاى نياورده بود».
در سخنی از امام باقر عليه السّلام است که فرمودند: «جبرئيل بر رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله نازل شد و به او فرمود: اى محمد، خداوند متعال سلام مىرساند و مىفرمايد: من هيچ يك از پيامبران و رسولان خود را قبض روح نكردم، مگر بعد از اكمال دينم و تأكيد بر حجتم. حال دو فريضه از دين تو باقى مانده كه لازم است آنها را به قوم خود ابلاغ كنى: فريضه حج و فريضه ولايت و خلافت بعد از خودت. به درستى كه من هيچگاه زمين را از حجت خويش خالى نگذاشتهام و خالى نخواهم گذاشت. حال خداوند متعال به تو امر مىفرمايد كه فريضه حج را به قوم خود ابلاغ كنى و حج به جاى آورى و اعلام كن تا هر كسى كه استطاعت دارد، همراه تو حج به جاى آورد و احكام حج را همانند احكام نماز و زكات و روزه به آنها بياموزى و آنان را به امور حج واقف گردانى». (1)
پس به تمام كسانى كه اسلام آورده بودند، پيام فرستاد كه رسول الله صلّىاللّهعليهوآله قصد حج دارد و آن را به همه اعلام مىكند تا هر كسى كه توانايى دارد، او را همراهى كند. به دنبال آن مردم براى انجام حج روى آوردند. علاوه بر اين، آن حضرت به جارچىها دستور داد كه با صداى بلند اعلام كنند: رسول اکرم صلّىاللّهعليهوآله مىخواهد در اين سال فريضه حج به جاى آورد.. او مىخواهد كه احكام حج را مثل ساير احكام دينى به شما بياموزاند و شما را بر آنها واقف گرداند، كسانى كه استطاعت دارند او را همراهى كنند. به دنبال آن، اهالى مدينه و اطراف و باديهنشينان براى انجام مراسم در كنار رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله آماده شدند». (2)
- حركت براى حجة الوداع
پيامبر صلّىاللّهعليهوآله ابو دجانه انصارى يا شباع بن عرفطه غفارى را جانشين خود در مدينه قرار داد و چهار روز مانده به آخر ذى القعده، از مدينه خارج شد.
روایات در شمار حاجیان همراه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله اختلاف دارند. ارقامی که در روایات مختلف آمده چنین است:
هفتادهزار، صدوچهارده هزار، صد و بیست هزار، صد و بیست و چهار هزار و بیشتر. (3)
به عقیده علامه امینی:
این شمار کسانی است که همراه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله آمدند،؛ اما شمار کسانی که با او حج گزاردند، از این بیشتر بود. مثل اهالی مقیم مکه و کسانی که از یمن همراه علی علیهالسلام و ابوموسی آمدند. (4)
پس از آنكه آن حضرت به شجره در ذى الحليفه رسيد، فرود آمد. آنجا ميقات اهل مدينه به سوى مكه بود. در آنجا پيامبر دستور داد كه افراد غسل به جاى آورند و در يك إزار و رداء محرم شوند و كسانى كه رداء ندارند با إزار و عمامه محرم شوند و تحت الحنكهاى عمامه را بر شانه بيندازند.
ورود رسول الله به ذى الحليفه در هنگامه ظهر رخ داد. آن حضرت شب جمعه را در آنجا اقامت كرد تا اصحاب و قربانىها به وى برسند. پس از آنكه زنانش – كه سوار بر هودجهايى شده بودند- و تمام اصحاب و قربانىها به وى رسيدند، صبر كرد تا ظهر شد. سپس غسل كرد و از اقامتگاه خود خارج شد و به مسجدى كه در شجره بود، رفت؛ و نماز را به صورت دو ركعتى، به جاى آورد و آنگاه قصد حج افراد كرد.
سپس آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله حركت كرد تا به بيداء رسيد. در آنجا مردم در دو دسته صف كشيدند و آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله تلبيه حج افراد را به اين صورت تلقين فرمود: «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، انّ الحمد و النعمة لك و الملك، لا شريك لك لبیک.»
دو قطعه احرام پيامبر صلّىاللّهعليهوآله از كرباس يمنى بود. مردم چشم به پيامبر دوخته بودند و منتظر بودند كه ببينند آن حضرت به چه كارى دستور مىدهد، يا چه كارى را خودش انجام مىدهد، تا از او پيروى كنند. بنابراين، همه مردم به قصد حج محرم شدند و هيچ كدام نيّت عمره نكردند و اصلاً نمىدانستند كه حج تمتع چيست. (5)
به علاوه، عده زيادى از آنان بدون برداشتن قربانى همراه وى حركت كرده بودند. (6)
- ورود پيامبر به مكه
آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله در روز دوشنبه در مرّ الظّهران بودند. از آنجا حركت نكردند تا خورشيد غروب كرد.
آنگاه حركت كردند تا ما بين دو تنگه كدى و كداء رسيدند و نماز مغرب و عشا را در آنجا به جاى آوردند. اين در حالى بود كه چهارم ذى الحجّه را پشت سر گذاشته بودند.
صبح روز بعد، آن حضرت غسل كرد و پس از روشن شدن هوا وارد مكه شد. ورود وى از سمت عقبه در بالاى مكه انجام شد. وقتى كه به درب مسجد الحرام از باب بنى شيبه رسيد، رو به كعبه توقف كرد و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و بر پدرش ابراهيم درود فرستاد.
سپس در حالى كه بر ناقه خود، سوار بود، وارد مسجد شد و با عصاى كوچك خود حجر الاسود را استلام كرد و آنگاه عصا را بوسيد. پس از آن، هفت شوط به دور خانه خدا طواف كرد و بعد دو ركعت نماز در پشت مقام ابراهيم به جاى آورد. سپس، وارد زمزم شد و از آب آن نوشيد.
سپس به سوى صفا رفت و به اصحاب خود فرمود: از همان جايى آغاز كنيد كه خدا آغاز كرده است؛ زيرا كه مىفرمايد: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ.» از صفا بالا رفت و در بالاى آن رو به كعبه ايستاد.
سپس از صفا پايين آمد و بالاى مروه رفت و همين عمل را در آنجا هم تكرار كرد. (7)
- ملحق شدن على عليهالسّلام به رسول اللّه صلّىاللّهعليهوآله
پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله طى نامهاى از على عليهالسّلام خواسته بود كه از يمن عازم حج شود، اما متذكر نشده بود كه خودش براى چه نوع حجى حركت كرده است. على عليهالسّلام همراه با سپاهى كه از مدينه با وى عازم يمن شده بودند، به سوى مكه حركت كرد و سى و چهار شتر را براى قربانى در نظر گرفت. از نكات قابل توجه اين است كه مقدار زيادى حٌلّه يمنى همراه آن حضرت عليهالسّلام بود. او هنگامى كه به ميقات يلملم رسيد، به همان نيت پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله محرم شد و فرمود: «خدايا به همان نيت پيامبر تو محرم مىشوم».
وقتى كه رسول الله صلّىاللّهعليهوآله از راه مدينه به مكه نزديك شد، على علیهالسلام نيز از راه يمن به مكه نزديك شده بود و در منطقه فتق در نزديكى طائف، ابو رافع قبطى را جانشين خود قرار داد و خودش براى ديدار پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله پيش افتاد. او آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله را كه مشرف به مكه شده بود، ملاقات كرد و پس از ديدار و عرض سلام، آن حضرت را در جريان اقدامات خويش قرار داد و عرض كرد كه به شوق ديدن حضرت، از سپاه خود پيش افتاده است.
رسول الله صلّىاللّهعليهوآله نيز بسيار خوشحال و با ديدن على، چهرهاش شكوفا شد. آنگاه پرسيد: با چه نيتى محرم شدى، اى على؟ جواب داد: اى رسول خدا، شما در نامه ننوشته بوديد كه با چه نيتى محرم مىشويد، براى همين من نيت خود را همانند نيت شما قرار دادم و گفتم: «خدايا به همان نيت پيامبر تو محرم مىشوم؛ و سى و چهار شتر را براى قربانى مشخص كردهام».
رسول الله صلّىاللّهعليهوآله فرمود: اللّه اكبر! و من هم شصت و شش قربانى آوردهام. تو شريك من در حج و مناسك و قربانىام هستى. بر همين احرام باقى باش و به سوى سپاهت برگرد و به سرعت آنان را بياور تا ان شاء الله در مكه جمع شويم.
- خطبه پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله پس از انجام عمره
امام صادق عليهالسّلام فرمودند: هنگامى كه حضرت از سعى خود فارغ شد، در مروه ايستاد و رو به مردم كرد و پس از حمد و ثناى خداوند، در حالى كه با دست مبارك به پشت سر خود اشاره مىكرد، فرمود: به درستى كه اين جبرئيل است كه به من دستور مىدهد به افرادى كه قربانى به همراه نياوردهاند، بگويم كه از احرام خارج شوند؛ و اگر من نيز دوباره به حج بيايم، همين كار را انجام خواهم داد. اما از آنجا كه قربانى به همراه آوردهام، سزاوار نيست از احرام خارج شوم تا وقتى كه: «حتى يبلغ الهدى محلّه»؛ قربانىها به قربانگاه خود برسند.
پس از آن، سراقة بن مالك كنانى گفت: اى رسول خدا، دين ما را چنان به ما ياد بده كه گويى همين امروز متولد شدهايم؛ اما اين چيزى كه ما را بدان امر فرمودى، براى همين سال است يا براى سالهاى آينده هم مىباشد؟
رسول الله صلّىاللّهعليهوآله فرمود: اين حكم ابدى است و تا روز قيامت حاكم است و آنگاه انگشتان دو دستش را در هم داخل كرد و فرمود: تا روز قيامت عمره در حج داخل شده است. سپس به جارچى امر فرمود كه اعلام كند: «هر كس قربانى به همراه خود نياورده، محرم شود و آن را عمره قرار دهد و هر كس كه قربانى آورده است، بر احرام خويش باقى بماند».
بعضى از مردم از وى اطاعت كردند و عدهاى از اجراى دستور آن حضرت امتناع ورزيدند! رسول الله صلّىاللّهعليهوآله از آنان ناراحت شد و فرمود: اگر من نيز قربانى به همراه نياورده بودم، از احرام خارج مىشدم و آن را به عمره تبديل مىكردم، پس هر كسى كه قربانى نياورده است از احرام خارج شود.
پس از اين، عده ديگرى از احرام خارج شدند. ولى بعضى همچنان بر احرام خويش باقى ماندند! بعضى از آنان مىگفتند: چگونه ممكن است كه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله آفتاب سوخته و غبارآلود باشد، ولى ما لباس بپوشيم.
از جمله كسانى كه با دستور رسول خدا مخالفت مىكرد، عمر بن خطاب بود. براى همين، آن حضرت او را فراخواند و پرسيد: اى عمر، چه شده است كه تو را مُحرم مىبينم؟ آيا قربانى به همراه آوردهاى؟ عمر گفت: نه! پرسيد: پس چرا محل نشدهاى، در حالى كه دستور دادم كسانى كه قربانى نياوردهاند، از احرام خارج شوند؟! جواب داد: اى رسول خدا، به خدا قسم تا وقتى كه شما محرم هستيد، از احرام خارج نمىشوم! پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله به وى فرمود: تو به اين دستور الهى ايمان نمىآورى تا اينكه مىميرى! (8)
- انجام مناسك حج
مرحوم كلينى از امام صادق عليهالسّلام روايت مىكند كه فرمود: «پس از زوال خورشيد در روز ترويه پيامبر صلّىاللّهعليهوآله به مردم دستور داد كه غسل كنند و محرم شوند. سپس آن حضرت و اصحابش در حالى كه محرم شده بودند و تلبيه مىگفتند، حركت كردند تا به منى رسيدند. در آنجا پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا و نماز صبح را به جاى آورد». سپس كمى صبر كرد تا خورشيد طلوع كرد.
آنگاه به عدهاى فرمود كه چادرى را براى او در نمرة در منطقه عرفات برپا كنند و خودش به همراه مسلمانان به سوى عرفات حركت كرد. (9)
آن حضرت پس از ورود به عرفات وارد چادر خود شد و در آن باقى ماند تا هنگامه ظهر نزديك شد.
پس از نزديك شدن ظهر، رسول الله صلّىاللّهعليهوآله دستور داد كه ناقهاش را آماده كردند. آن حضرت در حالى كه غسل كرده بود، خارج شد و مسلمانانى را كه در اطراف او حلقه زده بودند، مورد خطاب قرار داد و فرمود: «اى مردم، همانا خداوند متعال در اين روز به شما مباهات مىكند و همه شما را مورد مغفرت عام خويش قرار مىدهد. آنگاه متوجه على عليهالسّلام شد و فرمود: و على عليهالسّلام را مورد مغفرت خاص خويش قرار مىدهد». سپس فرمود: اى على، به نزديك من بيا. على عليهالسّلام به پيامبر نزديك شد، آن حضرت در حالى كه دست او را در دست گرفته بود، فرمود: «همانا سعادتمند واقعى و به تمام معنا كسى است كه بعد از من از تو اطاعت كند و تو را دوست داشته باشد و به درستى كه بدبخت واقعى و به تمام معنا كسى است كه بعد از من از تو نافرمانى كند و با تو دشمنى بورزد.»
سپس سوار ناقه شد و حركت كرد تا در جايى كه امروزه مسجد نمرة قرار دارد، ايستاد و اين خطبه را ايراد فرمود: «حمد و سپاس مخصوص پروردگار متعال است. او را سپاس مىگوييم و از او كمك مىخواهيم و به درگاه او استغفار و توبه مىكنيم و از شر و بدىهاى نفسهايمان و زشتىهاى اعمالمان به او پناه مىبريم…».
پس از آنكه خطبه رسول الله صلّىاللّهعليهوآله به اتمام رسيد، ساكت و آرام شد و بلال شروع به اذان گفتن كرد.
پس از اذان، آن حضرت شترش را خوابانيد و از آن پياده شد. سپس بلال اقامه را گفت و پيامبر نماز ظهر را به جاى آورد و آنگاه بدون آنكه نماز ديگرى بخواند اقامه را گفت و نماز عصر را به جاى آورد.
- وقوف به مشعر
سپس پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله از عرفات افاضه كرد و به مردم هم دستور داد كه عرفات را ترك كنند تا به مزدلفه كه همان مشعر الحرام است رسيد.
در آنجا نماز مغرب و عشا را با يك اذان و دو اقامه به جاى آورد و به افراد ضعيف دستور داد كه شبانه به سوى منى پيش بروند و به آنها سفارش كرد كه جمره عقبه را رمى نكنند تا وقتى كه خورشيد طلوع كند.
همچنين زنان را شبانه به همراه اسامة بن زيد به سوى منى فرستاد و فرمود: هر كدام كه قربانى به همراه آوردهاند، رمى را انجام دهند و از منى خارج نشوند تا قربانىها ذبح شوند و هر كدام كه قربانى نياوردهاند، رمى را انجام دهند و به سوى مكه بروند. واقدى روايت كرده است: هنگام سحر، پيامبر به زنان و بچههايى كه ضعيفتر بودند و از آن حضرت درخواست كرده بودند تا قبل از ازدحام جمعيت به سوى منى بروند، اجازه داد تا حركت كنند.
آن حضرت ريگهاى رمى جمره عقبه را در مزدلفه جمع كرد. پس از اينكه فرا رسيدن صبح كاملاً براى او روشن شد، نماز صبح را با يك اذان و اقامه به جاى آورد. سپس سوار مرکب خود شد و به مشعر الحرام آمد. در آنجا رو به قبله ايستاد و آن قدر ذكر گفت و دعا كرد تا اين كه سفيدى صبح كاملاً نمايان شد، اما هنوز خورشيد طلوع نكرده بود و پس از طلوع خورشيد، حركت كرد.
- ورود به منى
پس از آنكه رسول خدا به وادى محسّر رسيد، كمى پيش رفت و آنگاه راه وسطى را كه به جمره عقبه منتهى مىشد در پيش گرفت. سپس در حالى كه بر ناقه صهباء نشسته بود، جمره را با هفت سنگ رمى كرد و همراه با پرتاب هر سنگى تكبير مىگفت در اين حال، پيامبر همانند ساير مردم بود و از آداب و رسومى كه درباره رؤسا و امرا انجام مىدادند، خبرى نبود. هيچ كس، مردم را از اطراف رسول خدا دور نمىكرد و آن حضرت تلبيه گفتن را تا قبل از رمى جمره ادامه داد.
سپس به قربانگاه رفت. ناجية بن جندب شترها را يكى پس از ديگرى پيش مىآورد و آن حضرت شصت و سه شتر را با دست خودش قربانى كرد، سپس كارد را به على عليهالسّلام داد و او بقيه را (كه سى و چهار شتر بود) نحر كرد.
در اين حج، معمّر بن عبد الله عدوى مسئول تراشيدن سر رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله شد. هنگامى كه مىخواست سر آن حضرت را بتراشد، قريشىها به او گفتند: اى معمّر! گردن محمد و تيغ تيز در دست توست! امّا معمر گفت: به خدا قسم كه عهدهدار شدن اين كار را از الطاف بزرگ خدا بر خود مىدانم.
سپس رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله لباسش را پوشيد و به خودش عطر زد. آنگاه عبد الله بن حذافه سهمى را فرستاد كه در ميان مردم اعلام كند: اى مردم، رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله فرموده است: اين روزها، روزهاى خوردن و نوشيدن و ذكر گفتن است. به دنبال آن مسلمانان از روزه گرفتن دست كشيدند.
پس از آن، پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله سوار شتر شد و به سوى كعبه حركت كرد و نماز ظهر را در مكه به جاى آورد و به منى بازگشت. در آنجا بيتوته كرد تا در روز سوم، كه آخرين روز از ايام تشريق است، به رمى جمرات پرداخت.
پيامبر صلّىاللّهعليهوآله در نزديكى ظهر و پيش از نماز، به رمى جمرات پرداخت. او در كنار جمره اولى بيشتر از وسطى مكث كرد و در كنار جمره عقبى اصلاً توقفى نكرد و آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله بالاى جمرهها را رمى مىكرد. ایشان به مسلمانان فرمود كه در روز عيد همراه او كوچ كنند و اما زنان آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله در بعد از ظهر عيد قربان كوچ كردند و رمى جمرات را هم شبانه انجام مىدادند. همچنين آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله به چوپانان و خدمه اجازه داد كه شبانه عمل رمى را انجام دهند و شب را در خارج از منى بيتوته كنند.
- خطبه منى
قمى در تفسيرش مىنويسد: در آخرين روز از ايام تشريق، فرمود كه مردم براى نماز جماعت در مسجد خيف جمع شوند.
پس از اجتماع مردم، حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و فرمود: «خداوند خير و بركت عنايت فرمايد به كسى كه سخن مرا بشنود و آن را خوب حفظ كند و به كسانى كه آن را نشنيدهاند، برساند. چه بسا كسى که حامل فقه است ولى فقيه نيست و چه بسا حامل فقهى، فقه را براى كسى كه فقيهتر از او مىباشد، حمل مىكند…». (10)
- نزول سوره مائده
مرحوم علامه طباطبائى مىنويسد: «اهل حديث اتفاق نظر دارند بر اين كه سوره مائده، آخرين سوره مفصلى است كه در اواخر عمر رسول خدا بر وى نازل شده است». (11)
عياشى در تفسير خود از على عليهالسّلام روايت مىكند كه فرمود: «آخرين سورهاى كه بر رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله نازل شد، سوره مائده بود. اين سوره هنگامى که بر ایشان نازل شد، حالت نزول آن چنان سنگين بود كه حيوان از حركت بازايستاد و كمرش خم شد، به طورى كه ديدم نزديك است شكم حيوان با زمين تماس پيدا كند. آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله در حالت خلسه فرو رفت، به طورى كه دستش را بر سر شيبة بن وهب جمحى گذاشت. سپس از اين حالت خارج شد و سوره مائده را براى ما قرائت كرد». (12)
از اين رو، علامه طباطبائى از زاويه ديگرى به زمان نزول سوره مائده نگريسته و گفته است: «اگر در آيات اين سوره دقت كنيم و در مواعظ و داستانهاى آن تدبر كنيم، درمىيابيم كه غرض اصلى از اين سوره، دعوت به وفاى به عهد، پايدارى در عهد و پيمانها، پرهيز از پيمانشكنىها و اينكه سنت خداى متعال به آسان كردن تكاليف بندگان و تخفيف دادن به تقوا پيشگان و رحمت است. در مقابل، بر اين معنا تأكيد شده است كه خدا نسبت به كسى كه پيمان خود را با امامش بشكند و گردنكشى و طغيان کند و اطاعت از امام را ترك گويد و حدود و ميثاقهاى دينى را بشكند، سختگيرى خواهد كرد.
در اين سوره به بسيارى از احكام قصاص، حدود و داستان مائده زمان عيسى عليهالسّلام و داستان پسر آدم و ظلمها و پيمانشكنىهاى بنى اسرائيل اشاره شده است و در آياتى خداوند به مردم منت مىگذارد كه دينشان را كامل و نعمتشان را تمام كرده است و طيّبات را حلال و خبائث را حرام قرار داده و احكام و دستوراتى را تشريع كرده كه باعث طهارت و تزكيه است و در عين حال باعث سختى و مشكلات نمىشود. تذكر اين مطالب متناسب با زمان نزول اين سوره بوده است؛ زيرا اهل حديث و تاريخ متفق القول هستند كه سوره مائده آخرين سوره مفصلى است كه در اواخر زندگانى پيامبر صلّىاللّهعليهوآله نازل شد. (13)
- آيات سهگانه اوّل
آيههاى اول و دوم سوره مائده متناسب با مناسك حج است. محرمات چهارگانهاى كه در ابتداى اين آيه آمده است، براى چهارمين مرتبه در اينجا ذكر شده است و پيش از آن در آيه 14 از سوره انعام (پنجاه و پنجمين سوره نازل شده) و در آيه 115 از سوره نحل (هفتادمين سوره نازل شده) و در آيه 173 از سوره بقره (هشتاد و هفتمين سوره نازل شده)، تكرار شده است و حتى شبيه ذيل آيه كه مىفرمايد: «و هركس دچار گرسنگى شود، بى آنكه …» در آيات فوق تكرار شده است. (14)
- بررسى ارتباط آيات
اگر ما به اين قسمت از آيه دقت كنيم كه مىفرمايد: «ذلِكُمْ فِسْقٌ … فَمَنِ اضْطُرَّ … فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، متوجه مىشويم كه اين قسمت يك جمله كامل است و معناى خود را به خوبى مىرساند و براى افاده معنا به آن قسمتى كه در وسط كلام آمده است، احتياجى ندارد.
آن قسمت مىفرمايد:
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ …»؛ امروز كسانى كه كافر شدهاند از كارشكنى در دين شما نوميد شدهاند. پس از ايشان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم؛ و اسلام را براى شما به عنوان آيين برگزيدم.
بنابراين، فهميده مىشود كه اين كلام جمله معترضهاى است كه در وسط اين آيه قرار داده شده است و آيه براى رساندن معنا و دلالت خود، هيچ احتياجى به آن ندارد. البته فرقى نمىكند كه بگوييم:
آيه از همان ابتدا به همين صورت نازل شده و اين جمله معترضه در آن قرار داشته است و يا اينكه بگوييم: اين قسمت در زمان ديگرى نازل شده و هنگام تأليف در وسط اين آيه قرار داده شده است؛ و يا اين كه بگوييم: خود پيامبر اكرم صلّىاللّهعليهوآله به كاتبان وحى دستور داده است كه اين جمله معترضه را در وسط اين آيه قرار دهند. اگر چه از جهت معنا و زمان نزول با هم اختلاف دارند. چنان كه سيوطى اين مطلب را در الدر المنثور به نقل از شعبى روايت كرده است: وقتى آيه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» نازل شد، رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله در عرفه بود و از آنجا كه اين آيه اعجاب حضرت صلّىاللّهعليهوآله را برانگيخت، دستور داد كه آن را در ابتداى سوره قرار دهند». (15)
- نزول آيه ولايت در مكه
ابن طاووس از كتاب النشر و الطىّ از حذيفة بن يمان نقل مىكند: هنگامى كه على عليهالسّلام از يمن آمد و در مكه با پيامبر صلّىاللّهعليهوآله ملاقات كرد؛ ما در آنجا حاضر بوديم. روزى على عليهالسّلام رو به كعبه نماز مىخواند كه به هنگام ركوع سائلى به وى مراجعه كرد و او در همان حالت ركوع، حلقه انگشترش را به وى صدقه داد. در همين زمان رسول خدا كه در جاى ديگر بود تكبير گفت و آيهاى را كه خداوند درباره اين عمل على عليهالسّلام نازل كرده بود قرائت كرد:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ همانا سرپرست شما، خدا و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز برپاى مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند».
پس از قرائت آيه، آن حضرت فرمود: برخيزيد تا صاحب اين صفات كه خدا او را توصيف كرده است، بيابيم. به دنبال آن هنگامى كه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله وارد مسجد مىشد، با سائلى مواجه شد. آن حضرت از او پرسيد: از كجا مىآيى؟ جواب داد: از پيش آن نمازگزار كه در حال ركوع اين حلقه انگشتر را به من داد. پس رسول خدا تكبير گفت و به سوى على عليهالسّلام رفت. آنگاه از او پرسيد: اى على، امروز چه كار خيرى انجام دادهاى؟ على عليهالسّلام جريان را براى آن حضرت بازگو كرد و پيامبر اكرم براى سومين بار تكبير گفت.
حلبى مىنويسد: روايت شده است كه وقتى آيه: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ …» نازل شد، پيامبر دستور داد كه ولايت على عليهالسّلام اعلام شود و از اين امر نگران بود.
بحرانى در البرهان از زيد بن ارقم روايت كرده است: رسول خدا عدهاى را نزد خود فراخواند كه من هم از جمله آنها بودم. او به ما فرمود كه روح الامين، جبرئيل موضوع ولايت على بن أبي طالب را بر او نازل كرده است و با ما مشورت كرد تا اين مطلب را در ايام موسم حج اعلام كند. ما نمىدانستيم كه چه بگوييم و از نزد وى پراكنده شديم تا اينكه در جحفه فرود آمديم و مشغول برپا كردن چادرهاى خود بوديم كه ناگهان شنيديم رسول خدا با صداى بلند اعلام مىكند: اى مردم! من فرستاده خدا هستم، پس دعوت كسى كه شما را به سوى خدا فرامىخواند، اجابت كنيد. در آن هنگام كه هوا به شدت گرم بود به سوى او رفتيم. آن حضرت فرمود: اى مردم! بعد از ظهر عرفه چيزى بر من نازل شد كه قلب مرا در فشار قرار داده است، زيرا خوف آن را دارم كه اهل إفك آن را تكذيب كنند. تا اينكه در اينجا خداوند نازل فرمود:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ …» اى پيامبر، آنچه را كه از سوى پروردگارت نازل شده است، ابلاغ كن و اگر چنين نكنى، رسالت خود را به انجام نرساندهاى و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند.
امام باقر عليهالسّلام مىفرمايد: «رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله خوف اين را داشت كه قريش و منافقان آشوب برپا كنند و به دوران جاهليت بازگردند، زيرا مىدانست كه دشمنى و كينه ديرينه و عميقى با على عليهالسّلام دارند. براى همين از جبرئيل درخواست كرد كه از خدا بخواهد تا او را از شرّ مردم نگه دارد، لذا اعلان ولايت على عليهالسّلام را به تأخير انداخت تا جبرئيل امان الهى را برايش بياورد تا به مسجد خيف رسيد. در مسجد خيف جبرئيل نازل شد و به او فرمود كه به عهد خود وفا كند و على را به جانشينى خود اعلام كند تا مردم به وسيله او هدايت شوند و هنوز امان الهى را كه پيامبر درخواست كرده بود، نازل نشده بود، تا اينكه آن حضرت صلّىاللّهعليهوآله به كراع الغميم رسيد. در آنجا هم جبرئيل بر وى نازل شد و همان امر قبلى را بر وى نازل كرد، تا اينكه پيامبر به منطقه غديرخم رسيد. در آنجا به هنگامى كه پنج ساعت از روز گذشته بود، جبرئيل همراه با امان الهى نازل شد و آن حضرت را تحريض و تهديد كرد كه هرچه سريعتر رسالت الهى را ابلاغ كند:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ …» اى پيامبر، آنچه را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم اعلان كن، اگر چنين نكنى، رسالت الهى را به انجام نرساندهاى و همانا خداوند تو را از شرّ مردم نگه مىدارد …»
عياشى از امام صادق عليهالسّلام روايت كرده است: «وحى الهى درباره ولايت على عليهالسّلام در منى نازل شده بود، اما رسول خدا از اعلان آن خوددارى كرد؛ زيرا از واكنش مردم نسبت به اين دستور الهى خوف داشت. تا اينكه از مكه بازگشت در حالى كه پنج هزار نفر از اهل مكه او را مشايعت مىكردند. (16)
علامه طباطبائى در اين باره مىفرمايد: «بايد در آيه سوم سوره مائده كه مىفرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» و احاديثى كه درباره آن از طرف شيعه و سنى وارد شده و خبرهاى متواتر مربوط به حادثه غدير خم و اوضاع اجتماعى زمان رسول خدا دقت كرد. آنچه از تأمل و دقت در اين امور به نظر مىرسد، اين است كه موضوع ولايت چند روز قبل از غدير نازل شده بود، اما پيامبر صلّىاللّهعليهوآله از اعلان آن واهمه داشت، زيرا مىترسيد كه مورد قبول قرار نگيرد و يا نسبت به وى سوءقصدى انجام گيرد و به دنبال آن امر دعوت الهى مختل شود، براى همين اعلان اين امر را به تأخير مىانداخت و امروز و فردا مىكرد تا اين كه آيه شصت و هفت سوره مائده نازل شد. آنگاه پيامبر صلّىاللّهعليهوآله اين دستور الهى را اعلان كرد.
بنابراين اين احتمال وجود دارد كه خداوند بخش اعظم سوره مائده كه امر ولايت هم در آن بوده است را در روز عرفه (يا غروب آن) بر پيامبر اكرم نازل كرده باشد و آن حضرت آن را تلاوت كرده باشد، اما بيان امر ولايت را تا غدير به تأخير انداخته باشد. در اين صورت بعيد به نظر نمىرسد كه مقصود بعضى از روايات كه مىگويد: اين آيه در غدير نازل شده است، تلاوت اين آيه به وسيله پيامبر اكرم باشد و در صدد بيان شأن نزول آيه بودهاند و بدين جهت گفتهاند كه اين آيه در روز غدير نازل شده است، بنابراين هيچ منافاتى بين اين دو دسته از اخبار نيست. (17)
—————————-
1- بحار الانوار، ج 21، ص 390.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 481.
3- صح، ج 10، ص 395.
4- الغدیر، ج 1، ص 9.
5- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 483.
6- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 383؛ شيخ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 173.
7- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 486؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بحارالانوار، ج 21، ص 404.
8- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 489.
9- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 491؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بحار الانوار، ج 21، ص 395، به نقل از فروع كافى، ج 1، ص 234.
10- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 500.
11- الميزان، ج 5، ص 157.
12- تفسير عياشى، ج 1، ص 288، حديث 2.
13- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 501.
14- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 502.
15- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 503؛ الميزان، ج 5، ص 163- 168؛ الدر المنثور، ج 2، ص 285- 289.
16- بحار الانوار، ج 3، ص 165؛ احتجاج، ج 1، ص 69.
17- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 507؛ الميزان، ج 5، ص 196- 197.