• حادثه احد

جنگ احد در سال سوم هجری در دامنه کوهی به همین نام- حدوداً در یک فرسخی مدینه – روی داد.

علتش آن بود که نتایج جنگ بدر برای مشرکان مکه شکننده و برای یهودیان و منافقان مدینه غافلگیر کننده بود. قریش نمی‌توانست پیش از اعاده حیثیت از دست رفته و گرفتن انتقام خون بزرگان خویش آرام بگیرد. قریش خود را برای جنگ با پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله آماده می‌کرد. بدین منظور برای انتقام‌گیری و زدودن ننگ و عار، به گرد‌آوری نیرو و تجهیز قوای جنگی پرداخت. یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسی و اقتصادی خود، در منطقه احساس خطر می‌کردند و سلطه فرهنگی خود را در معرض نابودی می‌دیدند، با اعزام نمایندگانی به مکه به تشویق قریش برای انتقام‌گیری پرداختند. (1)

قمى در تفسير خود مى‏نويسد: علّت جنگ احد اين بود كه وقتى قريشيان از جنگ بدر كه طى آن دچار مصيبت‏هاى زيادى شده و هفتاد كشته و هفتاد اسير داده بودند؛ ابو سفيان فرياد زد: اى جماعت قريش! نگذاريد كه زنان در مصيبت كشته‏شدگان گريه كنند؛ زيرا گريه كردن باعث مى‏شود كه غم و اندوه و بغض و كينه نسبت به محمد از دل‏ها بيرون برود و او و يارانش ما را مورد شماتت و سرزنش قرار دهند! (2)

پس از آن كه تصميم گرفتند به جنگ با محمد صلی‌الله‌علیه‌واله بپردازند، به ميان هم‏پيمانان خود در كنانه و دیگر جاها رفتند و به جمع‏آورى افراد و اسلحه پرداختند.

آنان سه هزار نفر بودند. (3)

مسلمانان مى‏بايستى چه اقدامى مى‏كردند؟ آيا در مدينه مى‏ماندند و از شهر دفاع مى‏كردند يا در صحرا با دشمن رودررو مى‏شدند؟ روز جمعه، بعد از نماز، بحث مفصلى در اين‌باره ميان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله و اصحابش صورت گرفت. از ميان مردم مدينه، عبد الله بن ابَىّ اصرار بر ماندن در شهر را داشت. استدلال او آن بود كه، در صورت ماندن در شهر، زنان نيز مى‏توانند در انداختن سنگ به سوى دشمن كمك كنند. او گفت: تجربه جنگ‌هاى جاهلى آنان مؤيد آن است كه هر گاه از شهر بيرون رفته‏اند شكست خورده‏اند اما بالعكس، هيچ‌گاه در پناه حصار شهر، شكستى تحمل نكرده‏اند. (4)

مورخان مى‏گويند: عقيده خود حضرت ماندن در شهر بوده است، اما زمانى كه مشاهده كردند مردم، تنها خروج از مدينه را مطرح مى‏كنند، نظرشان را پذيرفت، سپس به موعظه آنان پرداخت و آنان را به تلاش و جهاد توصيه فرمود.

يك سؤال اين است كه آيا ماندن در شهر، وحى الهى بوده است يا نظرى كه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله ابراز كرده است؟ در نقل‌هاى رايجِ تاريخى اشاره به وحيانى بودن آن از سوى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله نشده است جز آنكه صحابه در مرحله‏اى پس از پوشيدن زره توسط پيامبر صلی‌الله‌علیه‌واله، گفتند كه، آنان نمى‏بايست آن حضرت را در پذيرفتن رأى خودشان مجبور مى‏كردند، چه، اين كار به دست خدا و سپس رسول اوست. اين تعبير نيز آمده است كه آنان بين خود گفتند كه «و الامر ينزل عليه من السماء». اما خود رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بر عقيده‏ خويش به اعتبار آنكه دستور الهى است اصرار نكرد و بعيد است كه اگر چنين بود، آن را ابراز نمى‏كرد.

چنين گمان می‌رود كه عقيده شخصى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بر ماندن در شهر بود. اما وقتى رأى اكثريت مردم را در خروج از شهر ديد نخواست با آنان مخالفت كند. پس از آنكه انصار متوجّه اشتباه خود شدند، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: اكنون كه زره خويش را پوشيده‌ایم، بيرون آوردن آن مناسب نيست. دليل اين امر آن بود كه به هر روى تصميم‌گيرى در اين امور نمى‏تواند در جوّ دودلى و ترديد باشد و هر لحظه آن را عوض كرد. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله در مسأله جنگ، خواست مردم را در نظر مى‏گرفت، زيرا تحمل صدمات جنگ چندان آسان نبود و اگر مردم خود بر كارى موافق و بر آن مصرّ بودند، هر گونه پيامدى را ناشى از تصميم خود مى‏ديدند، به علاوه اعتناى به آنان در چنين امر مهمى، آنها را در جنگيدن، دلگرم مى‏كرد. (5)

  • سپاه قریش در راه احد

کاروانی که جنگ بدر به خاطر آن به وقوع پیوست، چنانکه گفته می‌شود، هزار شتر و همه اموال آن دست نخورده در محل دار الندوه موجود بود. قریش با صاحبان کالاها به توافق رسیدند که اصل سرمایه را که بیست و پنج یا پنجاه هزار دینار می‌شد، بردارند و سود آن را برای جنگ با مسلمانان هزینه کنند. هر دینار سرمایه، یک دینار سود داشت. این مبلغ در آن روزگار که پول ارزش زیادی داشت و با مقدار ناچیزی می‌شد، کالاهای فراوان خریداری کرد، مبلغ هنگفتی به شمار می‌رفت.

قریش نمایندگانی برای کمک‌گیری از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله‌های کنانه و مردم تهامه را جلب کنند. (6)

قریشیان از مكه خارج شدند در حالى‌كه هزار نفر سواره و دو هزار نفر پياده‏ بودند. آنها زنان را هم با خود برده بودند تا آنها را به جنگ تشويق كند و هند دختر عتبة بن ربيعه و عمره دختر علقمه حارثى هم خارج شدند. (7)

وقتى اين خبر به رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌و‌آله رسيد، اصحاب خود را جمع كرد و به آنها گفت: خدا به او خبر داده است كه قريشى‏ها جمع شده‏اند و مى‏خواهند به مدينه حمله كنند. (8)

  • خبر قریش در مدینه

می‌گویند: عباس بن عبد المطلب درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه‌ای نوشت و آن را به مردی از بنی غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفاری به مدینه آمد و نامه عباس را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله داد که بر در مسجد قباء بود. نامه را ابی بن کعب برای حضرت خواند. پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌واله به او دستور داد که داستان را پوشیده نگه دارد.

هدف حضرت جلوگیری از جنگ روانی یهودیان و منافقان و گرفتن فرصت هر گونه توطئه احتمالی بر ضد مسلمانان از سوی این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلی به شمار می‌رفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملاً آشنا بودند. (9)

  • قریش در حوالی مدینه

وقتی مشرکان در نزدیکی مدینه فرود آمدند و مسلمانان برای حفاظت از شهر خصوصاً مسجد پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله نگهبانانی گماشتند و آن‌گاه که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله آماده حرکت شد، یاران خویش را فراخواند تا درباره مقابله با سپاه آنان با آنها مشورت کند. (10)

درباره رایزنی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله با یارانش درباره جنگ لازم می‌دانیم، چند نکته را بیان کنیم؛ تردیدی نداریم که مشورت و رایزنی با دیگران یک امر پسندیده و مفید است. از ابن عباس روایت شده است که گفت: وقتی آیه: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر»، (11)

فرود آمد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله فرمود: همانا که خدا و رسول او از مشورت بی‌نیازند، اما خداوند مشورت را چونان رحمتی برای امت من قرار داده است. هر که از امت من مشورت کند، رشد و هدایت را از دست نخواهد داد و آنکه مشورت نکند، گمراهی را به جای خواهد گذشت. (12)

حال این، پرسش مطرح می‌شود که اگر خدا و رسول از مشورت و رایزنی بی‌نیاز هستند، پس چرا خداوند، رسولش را فرمان می‌دهد که با یاران خود مشورت کند؟

  1. از برخی روایات به دست می‌آید که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله جز در جنگ، هرگز با یاران خود مشورت نکرد.
  2. آیه «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر»، مخصوص مشورت در جنگ است، زیرا لازم در واژه «امر» برای جنس نیست تا همه کارها را در برگیرد، بلکه لام عهد است؛ یعنی در همین مسئله مورد بحث در این آیات، جنگ است. بنابراین شمول آن برای کارهای دیگر، دلیل می‌خواهد.
  3. همین آیه مبارکه تصریح دارد که مشورت با یاران به معنی عمل به رأی آنان نیست، اگر چه همه یک رأی داشته باشند؛ زیرا آیه تأکید دارند که اتخاذ تصمیم نهایی با خود پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله است؛ «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه‏». (13)
  4. بر پایه روایت ابن عباس، مشورت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله با اصحاب هیچ ارزشی در اتخاذ تصمیم ندارد، زیرا خدا و رسول از آن بی‌نیاز هستند؛ زیرا رأی درست را می‌دانند. بنابراین مشورت نه به علم آنان می‌افزاید و نه جهلی را از سر راه آنان بر می‌دارد. بنابراین مشورت با یاران فقط بک امر آموزشی و اخلاقی برای امت است، زیرا هدف از مشورت امعان نظر برای به دست آوردن رأی درست از طریق مراجعه به آرای گوناگون است. (14)

دیدگاه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله

اغلب روایات بلکه همه اخبار و احادیث وارده درباره جنگ احد یکپارچه بر آن است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله ترجیح می‌داد که در داخل مدینه بماند؛ اما اصرار و پافشاری برخی از یاران موجب شد که از رأی خود منصرف شود و به دیدگاه اکثریت مردم گردن نهد. در این میان علامه هاشم معروف الحسنی معتقد است:

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله بر عکس عبد الله بن ابی، معتقد بود که برای جنگ با دشمن باید از مدینه بیرون روند.

در پاسخ به این دیدگاه چند نکته را بیان می‌کنیم؛

  1. ابوسفیان از این می‌ترسید که مبادا مردم یثرب در داخل دژها و کوشک‌های خود بماند و بیرون نیایند. این بدان معنی است که ماندن مسلمانان در داخل شهر را به معنی نابودی فرصت قریش برای تحقیق اهداف تجاوزگرانه خویش، ارزیابی می‌کردند.
  2. ضرار بن خطاب هم از همین وحشت داشت؛ زیرا انصار اقوام او را در بدر کشته بودند و او به احد آمد تا انتقام آنان را بگیرد. او می‌گفت:

اگر مسلمان‌ها در حصارهای مرتفع خود بمانند که ما به آنان دسترسی نداریم. ناچار چند روزی می‌مانیم و بر می‌گردیم؛ ولی اگر از حصارهای خود بیرون آیند، انتقام خود را می‌گیریم.

  1. روشن است که عبد الله بن ابی و منافقان همراه او نمی‌توانستند در آن شرایط چنین خیانتی به اقوام خویش روا دارند؛ زیرا این اقدام به معنی نابودی شمار انبوهی از خزرج و مهاجران بود و او نمی‌توانست چنین فاجعه‌ای را تحمل کند، چون آنان اقوام، خویشاوندان، برادران، فرزندان و پدران اینان بودند و دست برداشتن از آنها تا این اندازه هم سهل و آسان نبود.

طبرسى مى‏نويسد: آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله به مشورت با ياران خود پرداخت و نظر خودش اين بود كه مردان جنگى در كوچه‏ها به جنگ بپردازند و ضعيف‏ترها و زنان و بچه‏ها از بالاى بام سنگ بيندازند. (15)

بازگشت منافقان

هزار و سيصد مترى قبل از احد، استخرى وجود داشت كه مال يهوديان بود و پيامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله هنگام مغرب به آنجا رسيد و نماز را به جاى آورد و همانجا استراحت كرد تا نماز صبح را هم در همان جا خواند.

سپس لشكر خود را ارزیابی کرد و كسانى را كه كم سنّ و سال بودند، برگردانيد. در آنجا عده‏اى از يهوديان مدينه كه با وى پيمان بسته بودند، براى عرضه كمك‏هاى خويش حاضر شدند؛ ولى آن حضرت فرمود: از مشركان براى مقابله با مشركان كمك نمى‏خواهيم!

از همين جا عبد اللّه بن سلول به همراه عده‏اى از منافقين كه از او اطاعت مى‏كردند و سيصد نفر بودند که حدوداً يك سوم سپاه مسلمانان را تشكيل مى‏دادند؛ برگشتند و دليلشان هم اين بود كه نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله از رأى و نظر ديگران پيروى كرده است. (16)

بدین ترتیب آن حضرت با هفتصد یا ششصد تن از یاران خود ماند. (17)

طبرسى در اعلام الورى مى‏نويسد: لشكريان اسلام هزار نفر بودند كه وقتى مقدارى از راه را پيمودند؛ عبد اللّه بن أبيّ به همراه يك سوم از سپاهيان بازگشت. آنها مى‏گفتند كه: به خدا قسم نمى‏دانيم كه چرا بايد خودمان را به كشتن بدهيم، در حالى كه اينها قوم و قبيله او هستند؟! و حتى بنى حارثه و بنى سلمه هم تصميم به بازگشت گرفته بودند كه خداوند عز و جلّ آنها را از اين خطا حفظ كرد. (18)

پرچم‌دار سپاه

ما معتقدیم که در همه جنگ‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله پرچم‌دار سپاه، علی علیه‌السلام بود، به جز جنگ تبوک که علی علیه‌السلام در آن حضور نداشت و به دستور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله در مدینه ماند تا «نسبت به او همانند هارون نسبت به موسی» باشد. ما در اثبات دیدگاه خود به چند روایت استدلال می‌کنیم.

  1. در جنگ بدر علی صلی‌الله‌علیه‌واله پرچم‌دار بود.
  2. عبد الله بن عباس گفت: علی بن ابی طالب صلی‌الله‌علیه‌واله را چهار چیز است که احدی در این باره با او مشارکت ندارد؛ نخستین فرد در میان عرب و عجم است که با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله نماز خواند، پرچم‌دار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله در همه لشکر کشی‌ها بود، روز نبرد که همگان فرار کردند، فقط او ثابت قدم ماند و اوست که پیکر پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله را در قبر گذاشت. (19)
  3. مالک بن دینار گفت: از سعید بن جبیر و دیگر برداران قاری او پرسیدم: پرچم‌دار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله که بود ؟ گفتند: علی علیه‌السلام پرچم‌دار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله بود. (20)
  4. جابر گفت: از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله پرسیدند: روز قیامت، چه کسی پرچم‌دار تو است؟ فرمود: امید است که چه کسی پرچم مرا در روز قیامت حمل کند، جز کسی که در دنیا پرچم‌دار من بوده است: علی بن ابی طالب؟ (21)

از اهل لغت و شاعران عرب در جنگ بدر، اینگونه استنباط می‌شود که تفاوتی بین لواء و رایت نیست، بلکه هر دو به معنی پرچم است. (22)

استقرار تيراندازان بر تنگه احد

حضرت رسول صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله پنجاه نفر از تيراندازان را به فرماندهى عبد اللّه بن جبير بر تنگه احد مستقر كرد؛ زيرا احتمال مى‏داد كه مشركان از آن ناحيه، از پشت به مسلمانان حمله كنند و به عبد الله بن جبير و افرادش‏ فرمود:

اگر ديديد كه آنها را به عقب رانده‏ايم تا جايى كه آنها را وارد مكه كرده‏ايم، از جاى خود تكان نخوريد و اگر ديديد كه آنها ما را شكست داده‏اند و تا مدينه ما را تعقيب كرده‏اند، جايگاه خود را ترك نكنيد و در جاى خود ثابت قدم باشيد.

آنگاه فرمود: از خدا بترسيد و صبور باشيد و حتى اگر ديديد كه از بيكارى پرنده بر سر ما نشسته است، باز هم از جاى خود تكان نخوريد تا به شما اطلاع بدهم و آنها را بر بالاى تنگه مستقر كرد.

همچنين فرمود: از جاى خود تكان نخوريد، اگر چه تا آخرين نفر كشته شويم، زيرا تنها از همين موضع آسيب‏پذير هستيم. (23)

خطبه رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله‏

واقدى مى‏گويد: رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله پياده راه مى‏رفت و صفوف را منظم مى‏كرد و «مؤمنين را براى جنگ آماده مى‏ساخت» و مى‏گفت: جلوتر بيا فلانى، عقب‏تر برو فلانى و اگر مى‏ديد كه پاى كسى از صف جلوتر است، او را عقب‏تر مى‏برد.

سپس ايستاد و در ضمن خطبه‏اى فرمود: «اى مردم، شما را سفارش مى‏كنم به آنچه كه خداوند در كتابش مرا بدان سفارش كرده است، كه از دستورهايش اطاعت و از محرمات او دورى كنم. شما امروز در جايگاه كسب أجر و پاداش هستيد. براى كسى كه خدا را به ياد داشته باشد و خودش را به صبر و يقين آراسته كند و تلاش و فعاليت داشته باشد. بدانيد كه جهاد با دشمن سخت است و افرادى كه ايستادگى كنند، كم هستند، مگر آنان كه خداوند اراده آنها را قوى كرده باشد». (24)

شروع جنگ‏

نقل شده است اوّلين كسى كه آتش جنگ احد را برانگيخت، ابو عامر عبد عمرو بود كه همراه با پنجاه نفر از افراد قوم خود جلو آمد و غلامان قريش نيز همراه وى بودند. وى فرياد زد: اى آل أوس، من ابو عامر هستم!

رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله او را فاسق ناميده بود و وقتى كه قومش صداى او را شنيدند گفتند: لعن و نفرين بر تو باد اى فاسق! و وقتى كه جواب ردّ قوم خودش را شنيد گفت: قوم من بعد از رفتن من به مكه گرفتار شرّ و جهل شده‏اند. سپس بين آنها و مسلمانان سنگ‏پرانى شروع شد و آنها فرار كردند.

آنها گودال‏هايى براى مسلمانان حفر كرده بودند كه از جمله رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله در يكى از آن‏ها افتاد. (25)

  • شروع جنگ تن به تن‏

قمى در تفسير خود مى‏نويسد: پرچم قريش در دست طلحه بن ابى طلحه عبدرى (از بنى عبد الدار) بود. وى جلو آمد و فرياد زد:

اى محمد! گمان مى‏كنيد كه با شمشيرهايتان ما را به جهنم مى‏فرستيد و ما با شمشيرهايمان شما را به بهشت مى‏فرستيم؟ پس هر يك از شما كه مى‏خواهد به بهشت برود، به كارزار من بيايد! امير المؤمنين عليه السّلام به مبارزه وى رفت‏. (26)

  • نافرمانى تيراندازان‏

پس از آنكه مسلمانان بر مشركان حمله كردند، آنها شكست تلخى خوردند به طورى كه اصحاب رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به لشكرگاه آنها رسيدند و در اين هنگام خالد بن وليد به همراه دويست اسب سوار بر عبد الله بن جبير (و اصحابش) حمله كردند؛ ولى با تيراندازى كمانداران به عقب نشستند.

در همين حال اصحاب عبد اللّه بن جبير مشاهده كردند كه مسلمانان به لشكرگاه قريش رسيده‏اند، براى همين به عبد الله بن جبير گفتند: ما را در اينجا نگه مى‏دارى و رفقاى ما به جمع‏آورى غنائم مى‏پردازند و ما بى‏نصيب مى‏مانيم؟!

عبد اللّه گفت: از خدا بترسيد: مگر رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله تأكيد نكرد كه از جايمان تكان نخوريم؟

اما آنها قبول نكردند و يكى يكى از سينه كوه پايين آمدند تا اينكه تنها عبد اللّه بن جبير به همراه دوازده نفر در آنجا باقى ماندند.

و خالد بن وليد به همراه يارانش بر عبد اللّه بن جبير حمله كردند و پس از فرار ياران ابن جبير، وى به همراه تعداد كمى در جايگاه خود باقى ماند كه در نتيجه به شهادت رسيدند. پس از آن بود كه مشركان از پشت بر مسلمانان حمله كرده و آنها را از دم شمشير گذراندند. (27)

و قريشيان كه در ابتدا شكست خورده بودند؛ وقتى كه ديدند پرچم آنها برافراشته شده است، به دور آن جمع شدند.

  • شكست مسلمانان‏

پس از آنكه مسلمانان شكست سختى را متحمل شدند، از هر سو شروع كردند به بالا رفتن از كوه.

هنگامى كه رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله شكست مسلمانان را مشاهده كرد، كلاه‏خود را از سرش كنار زد و فرمود: من رسول خدا هستم، از خدا و رسولش به كجا فرار مى‏كنيد؟

از آنجایی که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهی کل از دست داده بودند و همگی سرگرم جمع آوری غنیمت بودند، طبیعی بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانی مقاومت کنند. بدین ترتیب هرکس تلاش می‌کرد تا جان خودش را نجات رهد. خصوصاً آن‌گاه که یکی از مشرکان قریش به هوای اینکه مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله بود؛ حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد بر آورد که محمد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرئت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند و یکپارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط علی علیه‌السلام ثابت و استوار ماند و از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله دفاع می‌کرد.

دشمن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله دسترسی پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونه‌اش فرو رفت و مورد هجوم سنگ‌پرانی قریش قرار گرفت؛ چنان‌که در گودالی که دشمن کنده بود، افتاد. (28)

  • جايگاه على عليه‌السّلام و ساير صحابه‏

قمى مى‏نويسد: على عليه‌السّلام مشتى از سنگريزه برداشت و به روى مسلمانان فرارى پاشيد و فرمود: رويتان سياه باد و پاره پاره و تكه تكه شود؛ به كجا فرار مى‏كنيد؟! به سوى جهنم؟! امّا آنها بازنگشتند، على عليه‌السّلام براى دومين بار اين كار را تكرار كرد در حالى كه در دستش شمشير پهن لبه‏اى بود كه از آن خون مى‏چكيد و فرمود: پيمان بستيد و سپس پيمان شكستيد؟! به خدا قسم كه شما براى كشته شدن اولى از كسانى هستيد كه كشته شدند! و در اين حال گويى كه چشمانش همانند دو كاسه خون شده بود! (29)

در اين حال كسى در كنار رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله باقى نماند مگر امير المؤمنين عليه‌السّلام و ابو دجانه سمّاك انصارى. هر طايفه‏اى كه به رسول اللّه‌ صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله حمله‏ور مى‏شدند، به مقابله با آنها مى‏پرداخت و آنها را دور مى‏كرد يا به قتل مى‏رسانيد تا جايى كه شمشيرش شكست؛ (30)

بنابراین نزد پیامبراکرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله آمد و فرمود: مى‏دانيد كه مرد با شمشيرش مى‏جنگد و حال شمشير من شكسته است! و رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله شمشير خودش، «ذو الفقار» را به وى داد و فرمود: با اين بجنگ. و هيچ كسى نبود كه به رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله حمله كند، مگر اين كه على عليه‌السّلام در مقابلش مى‏ايستاد و وقتى كه او را مى‏ديدند، برمى‏گشتند.

كم‏كم رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به گوشه‏اى از احد رفت و براى استراحت اندكى توقف كرد و جنگ تنها از يك طرف جريان داشت و اصحاب پیامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله شكست خورده بودند. اميرالمؤمنين عليه‌السّلام همچنان مشغول كارزار بود تا اينكه در روى و سينه و شكم و دست‏ها و پاهايش نود زخم ايجاد شده بود.

در این هنگام همگان شنيدند كه منادى از آسمان ندا مى‏دهد: «لا سيف الّا ذو الفقار و لا فتى الّا على».

جبرئيل بر رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نازل شد و فرمود: اى محمد، به خدا قسم كه اين عين برادرى و فداكارى است.

رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله هم فرمود: زيرا كه او از من است و من از او هستم!

و جبرئيل فرمود: و من از شما هستم. (31)

علامه سید جعفر مرتضی در این خصوص می‌گوید:

روایات درباره کسانی که در احد مقاومت کردند و به هنگام یورش مشرکان و تهاجم خالد بن ولید، پا به فرار نگذاشتند، اختلاف جدی دارد، چنان‌که ارقام گوناگونی از شمار پایمردان، از یک نفر تا سی نفر ثبت کرده‌اند.

ما معتقدیم که در این روز فقط علی علیه‌السلام ثابت قدم و استوار در معرکه نبرد ماند و جانانه از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله دفاع کرد، اما دیگران؛ همه و همه پا به فرار گذاشتند و از میدان گریختند.

در این باره دلایل زیادی وجود دارد که در روایات و متون تاریخی ثبت شده است. برای نمونه به چند مورد اشاره می‌شود؛

  1. قوشچی پس از بیان این مطلب که علی علیه‌السلام پرچم‌داران قریش را کشت، می‌گوید:

خالد بن ولید با نیروهایش به پیامبرصلی‌الله‌علیه‌واله حمله کرد. آنان با شمشیر، تیر و سنگ حضرت را چنان آماج حملات خود قرار دادند که بر زمین افتاد. همه مردم جز علی از اطرافش فرار کردند. پیامبرصلی‌الله‌علیه‌واله پس از آنکه قدری بهبودی یافت، به اطراف نگریست و به علی علیه‌السلام فرمود: اینان را از من دور ساز. علی علیه‌السلام آنان را  پراکنده ساخت و بیشتر کشته‌های مشرکین را او کشت.

  1. عبد الله بن عباس گفت:

علی علیه‌السلام دارای چهار خصلت است؛ او نخستین فرد در میان عرب و عجم است که با پیامبرصلی‌الله‌علیه‌واله نماز خواند؛ در همه جنگ‌ها پرچم‌دار پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله بود؛ در روز مهراس (احد) با پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌واله صبر کرد، در حالی که همه مردم جز او پراکنده و فراری شدند و او بود که پیغمبر را غسل داد و دفن کرد.

  1. کسانی که گفته می‌شود در روز احد مقاومت کردند و پا به فرار نگذاشتد، بی‌تردید از میدان جنگ گریختند. متون تاریخی بر این گفته دلالت آشکار دارد. (32)

قهرمانى‏هاى نُسَيبه خزرجى‏

از جمله كسانى كه در كنار رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله باقى ماند، نسيبه، دختر كعب مازنيه بوده است. وى در غزوه به همراه رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مى‏رفت تا مجروحان را مداوا كند و پسرش نيز به همراهش بود. پس از شكست، پسر او نيز مى‏خواست كه فرار كند، ولى نسيبه جلوى او را گرفت و گفت: از خدا و رسولش به كجا فرار مى‏كنى؟! و او را بازگردانيد!

پس از لحظه‏اى مردى به پسرش حمله كرد و او را به شهادت رسانيد و نسيبه فوراً شمشير پسر را برداشت و به آن مرد حمله كرد و ضربه‏اى بر ران او وارد كرد و او را به قتل رساند!

رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: درود بر تو اى نسيبه! و او دست‏ها و سينه‏اش را سپر رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله قرار مى‏داد تا اين كه زخم‏هاى زيادى بر بدنش وارد شد.

در اين حال رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مردى از مهاجرين را ديد كه سپر خود را بر پشت خود گذاشته و فرار مى‏كند! لذا فرياد زد: اى صاحب سپر، سپر را بينداز و به سوى جهنم برو! آن مرد سپر را به سوى آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله پرتاب كرد و رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: اى نسيبه: سپر را بردار. او سپر را برداشت و به جنگ با مشركان پرداخت و رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله در منزلت او فرمود: شأن و مقام نسيبه از فلانى؟ و فلانى؟ بيشتر است.

جايگاه على عليه‌السّلام‏

كلينى در روضه كافى از امام صادق عليه‌السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: پس از آنكه مردم شكست خورده و فرار كردند؛ آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله بسيار ناراحت شد … در اين حال نگاهش به على عليه‌السّلام افتاد كه در كنارش است. به او فرمود: تو را چه شده است كه به آنها ملحق نشده‏اى؟

على عليه‌السّلام فرمود: اى رسول خدا، يعنى پس از اسلام آوردن، كفر را اختيار كنم؟! من تو را الگوى خود مى‏دانم. رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: حال كه اين چنين است، مرا از اينها در امان نگه دار و على عليه‌السّلام به آنها حمله كرد و بر اوّلين كسى از مشركان كه رسيد، ضربه‏اى وارد ساخت.

جبرئيل فرمود: اى محمد، به اين مى‏گويند فداكارى و از خودگذشتگى و رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: (33)

او از من است و من از او هستم! و جبرئيل فرمود: و من از شما هستم.

شيخ مفيد در ارشاد با اسناد به زيد بن وهب از عبد الله بن مسعود (34)

نقل مى‏كند كه: خالد بن وليد از پشت بر مسلمانان حمله كرد و به دنبال رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مى‏گشت تا اينكه او را ديد كه به همراه تعداد كمى از اصحابش مشغول كارزار است؛ لذا به يارانش گفت: مى‏بينيد كه آنچه مى‏خواستيد بسيار به شما نزديك است؛ پس هر اقدامى كه مى‏توانيد بكنيد! آنها هم به صورت دسته جمعى با شمشير و نيزه و تير و پرتاب سنگ به او حمله كردند.

امير المؤمنين عليه‌السّلام و ابو دجانه و سهل بن حنيف به دفاع از نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله پرداختند و حملات مشركان بر آنها لحظه به لحظه شديدتر مى‏شد و نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به واسطه ضربه‏هایى كه دیده بود، بيهوش شد و هنگامى كه چشمانش را باز كرد؛ على عليه السّلام را ديد و سؤال كرد: مردم چه كردند؟

فرمود: پيمان‏شكنى كرده و فرار كردند. در اين ميان عدّه‏اى از مشركان قصد جان او را كردند.

پيامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: اينها قصد جان مرا كرده‏اند، آنها از من دور كن. امير المؤمنين عليه‌السّلام به آنها حمله‏ور شد و آنها را عقب راند و سپس بازگشت و از ناحيه ديگرى به آنها حمله كرده و آنها را پراكنده ساخت و ابو دجانه و سهل بن حنيف بالاى سر آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله ايستاده بودند و با شمشير از آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله دفاع مى‏كردند. (35)

زيد بن وهب مى‏گويد: از ابن مسعود سؤال كردم كه يعنى تمام مردم از اطراف رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله پراكنده شدند، به طورى كه به جز على بن ابى طالب عليه‌السّلام و ابودجانه و سهل بن حنيف در كنار آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله باقى نماندند؟! پاسخ داد: و طلحة بن عبيد الله هم به آنها ملحق شد.

پرسيدم: ابو بكر و عمر كجا بودند؟ گفت: آنها از كسانى بودند كه به سوى كوه فرار كرده بودند! (36)

سؤال كردم: عثمان كجا بود؟ گفت: سه روز بعد از واقعه احد آمد! و رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به وى گفت: هرآينه آبروى خويشاوندى را بردى؟

سؤال كردم: تو كجا بودى؟ گفت: من هم به بالاى كوه فرار كرده بودم!

سؤال كردم: پس چه كسى اين حديث را براى تو بازگو كرده است؟ گفت: عاصم و سهل بن حنيف.

گفتم: ثبات قدم على در آن موقعيت باعث تعجّب است!

گفت: اگر از آن تعجب مى‏كنى، بايد بدانى كه ملائكه هم تعجّب كردند. آيا نشنيدى كه جبرئيل در آن روز در حالى كه به سوى آسمان عروج مى‏كرد گفت: «لا سيف الّا ذو الفقار و لا فتى الّا على»! شمشيرى به جز شمشير ذو الفقار و جوانمردى جز على نيست!

سؤال كردم: از كجا معلوم كه جبرئيل آن را گفته باشد؟ گفت: مردم شنيدند كه اين صيحه در آسمان طنين‏انداز است و وقتى كه از نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله در اين مورد پرسيدند، فرمود: اين صداى جبرئيل است. (37)

فراریان احد

ما عقیده داریم که در معرکه احد همگان فرار کردند و احدی جز علی علیه‌السلام در کنار پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله ثابت قدم و استوار نماند. ما در فرار آن عده که برخی از روایات بر ثبات آنان تأکید دارد، ذره‌ای تردید نداریم.

بنابراین نمی‌توان تردید کرد که علی علیه‌السلام به تنهایی در کنار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله ماند و دیگران همه از میدان گریختند؛ حتی طلحه و دیگران.

فراریان مشهور احد که برخی تلاش دارند بر ثبات آنان تأکید کنند، اما روایات و متون تاریخی بر فرار آنان به صراحت یا اشاره دلالت دارند، عبارتند از:

– سعد بن ابی وقاص

– ابوبکر بن ابی قحافه

موارد زیر بر فرار پسر ابوقحافه از معرکه احد دلالت دارد: (38)

  1. عایشه می‌گوید: هر گاه ابوبکر روز احد را یاد می‌آورد، می‌گریست. سپس می‌گفت: آن روز، روز طلحه بود.

آن‌گاه درادامه سخن می‌گفت:

روز احد؛ من نخستین کسی بودم که به میدان بازگشتم. مردی را دیدم که همراه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله می‌جنگید؛ گفتم: کاش طلحه باشد، حال که از من فوت شده است، مردی از قوم من باشد.

بر اساس متن دیگری از عایشه از پدرش:

وقتی روز احد مردم از اطراف رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله پراکنده شدند، من نخستین کسی بودم که به میدان بازگشتم. از دور به او نگریستم، ناگهان مردی مرا از پشت همانند پرنده ای در بغل گرفت. دیدم او که قصد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله داشت، ابو عبیده بود.

لیکن ابوبکر به آنچه می خواست، نرسید؛ زیرا طلحه نیز مانند او فرار کرده بود لیکن پیش از او نزد رسول خداصلی‌الله‌علیه‌واله بازگشت.

  1. اسامه بن منذ گوید:

وقتی عمر بن خطاب دیوان را تدوین کرد، طلحه گروهی از بنی تمیم را به حضور آورد تا برای آنان سهمیه بگیرد. یک نفر انصاری، جوانی زردگون چاق را آورد. عمر از وی درباره جوان پرسید. گفت: او براء بن انس بن نضر است. عمر چهارصدر هزار برای او سهمیه قرار داد و برای یاران طلحه، ششصد دینار. طلحه اعتراض کرد. عمر پاسخ داد من روز احد، پدر او را دیدم و در حالی که من و ابوبکر با هم سخن می‌گفتیم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله کشته شده است، او گفت: ای ابوبکر؛ و ای عمر، چرا می‌بینم که نشسته‌اید ؟! اگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله کشته شده، خداوند که زنده است و نمی‌میرد…

  1. زیر بن وهب از عبدالله بن مسعود پرسید: ابوبکر و عمر کجا بودند ؟! گفت: از شمار آنان بودند که به گوشه‌ای گریختند.
  2. مرحوم مظفر می‌گوید:

چگونه ممکن است که ابوبکر در آن روز بحرانی و در گیرودار جنگ سخت و کوبنده که حتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله هم سالم نماند، تا چه رسد به علی علیه‌السلام ثابت قدم بماند؛ اما نه کسی را زخمی کند و نه خود زخمی بردارد؟! چگونه سالم ماند و حال آنکه ایستاد تا از پیامبرصلی‌الله‌علیه‌واله در مقابل شمشیرها، نیزه‌ها و سنگ ها دفاع کند؟! خصوصاً که دوستداران و هواخواهان وی گمان می‌بردند که اهمیت او برای قریش، همانند اهمیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله بوده است و از این رو برای کشتن وی همان قدر تلاش می‌کردند که برای کشتن پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله؟

آیا گمان می‌کنید که برای انگشتان طلحه جار و جنال می‌کنند، اما به زخم و جراحت ابوبکر اهمیت نمی‌دهند؟!

 واقدی پس از بیان اعتراض عمر به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله در حدیبیه، می‌گوید: سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله رو به عمر کرد و به وی گفت: آیا روز احد را فراموش کرده‌اید که از کوه بالا می‌رفتید و پشت سرتان را نگاه نمی‌کردید و من یک یک شما را صدا می‌زدم؟!

  1. به روزگار خلافت، زنی نزد عمر آمد و برده‌ای از او تقاضا کرد. یکی از دختران عمر هم با زن آمد و او نیز تقاضا داشت که یکی از برده‌ها را به او بدهد. عمر یک برده به زن داد اما به دخترش چیزی نداد.

در این باره از او پرسیدند. گفت: پدر این زن در روز احد ثابت قدم ماند؛ اما پدر این یکی (یعنی دخترش) روز احد فرار کرد و ثابت نماند!

 عمر به رعب و وحشت خود از علی علیه‌السلام اعتراف دارد که وقتی فراریان را تعقیب می‌کرد، به آنان می‌گفت: چهره هایتان زشت باد… به کجا فرار می‌کنید؟! به سوی آتش می‌گریزید؟!

و می‌گفت: بیعت کردید و سپس پیمان شکستید؟ به خدا قسم؛ شما به قتل سزاوارترید از آنان که من می‌کشم.

به هر حال، فرار عمر از میدان نبرد در جنگ‌های احد، صفین و خیبر معروف است و علما آن را از جمله مطاعِن وی می‌شمارند، زیرا فرار از میدان نبرد از جمله گناهان کبیره است.

زبیر بن عوام: حال که دانستیم احدی جز علی ابن ابی طالب علیه‌السلام و یا علی علیه‌السلام و ابودجانه در میدان احد ثابت نماند و پس از تقدم متون فراوان درباره ثابت قدمان و فراریان احد، نیازی به اثبات فرار زبیر از میدان جنگ احد نداریم.

البته تلاش‌هایی انجام داده‌اند که زبیر را سواره اسلام نشان دهند و مرد جنگ که نظیر ندارد تا آنجا که عمر بن خطاب هم او را برابر هزار جنگجوی سواره می‌داند.

مشخص است هدف، ایجاد شخصیت‌های جایگزین در مقابل امام علی بن ابی طالب علیه‌السلام است که پس از رسول اکرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله شجاع‌ترین فرد بشر بود.

عثمان بن عفان: درباره فرار عثمان دو نفر هم با هم اختلاف ندارند، بلکه این موضوع مورد اجماع و اتفاق مورخان است و همواره از این بابت مورد سرزنش بود. او پس از سه روز به مدینه بازگشت. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله به او فرمود: «خیلی راه رفتید». (39)

  • بازگشت مسلمانان

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله همراه گروهی از رزمندگان مجاهد به دامنه کوه احد رسیدند و در آنجا مستقر شدند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد. آنان وقتی دیدند، مسلمانان به پایگاه‌های نخست خود بازگشته و نیروهای پراکنده‌شان را فراهم کردند، که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آنها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام کنند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابوسفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالای کوه ایستاد و با صدای بلند گفت:

اُعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابوسفیان می‌خواست چنین وانمود کند که این پیروزی ظاهری موید دین و خدای او هبل است. پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله یا علی بن ابیطالب علیه‌السلام از پیش خود یا به فرمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله پاسخ داد:

الله اعلی و اجل: خداوند بلند مرتبه و شکوه‌مند‌تر است.

به هر تقدیر، پس از پایان جنگ علی علیه‌السلام صورت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله را شست و فاطمه سلام‌الله‌علیها زخم‌های پدر را بست.

  • كشته شدن حمزه عليه‌السّلام‏

قمى در تفسير خود مى‏نويسد: حمزه بر مشركان حمله مى‏كرد و هرگاه كه او را در مقابل خود مى‏ديدند، فرار مى‏كردند و جلو او مقاومت نمى‏كردند.

وحشى غلام حبشى جبير بن مطعم بود و هند دختر عتبه به وى گفته بود كه: اگر محمد يا على يا حمزه را بكشى، تو را راضى مى‏كنيم؟!

وحشى گفت: قادر به كشتن محمد نيستم و على هم فرد محتاطى بود و طمع به كشتن وى نداشتم؛ بنابراین در كمين حمزه نشستم و او را ديدم كه به شدت مى‏جنگد و همين‏طور پيش آمد تا از كنار من گذشت ناگهان پايش را بر كناره گودى جويى گذاشت و در آن افتاد و من فوراً حربه خودم را برداشتم و چند بار آن را نشانه‏گيرى كردم و به سوى او پرتاب كردم. حربه به پهلويش اصابت كرد و از طرف ديگر درآمد. (40)

شيخ مفيد در ارشاد با سندى از زيد بن وهب از عبد اللّه بن مسعود نقل مى‏كند كه: هند دختر عتبه جايزه‏اى را براى وحشى قرار داد تا او محمد يا امير المؤمنين يا حمزه را بكشد. وحشى مى‏گويد: حربه‏ام را چند بار نشانه رفتم و وقتى كه حمزه نزديك من رسيد، آن را پرتاب كردم كه به او اصابت كرد و در بدنش فرو رفت. آن هنگام او را رها كردم و بعداً كه مسلمانان به خاطر شكست خوردن، من و او را رها كرده بودند، پيش رفتم و حربه‏ام را از بدنش بيرون كشيدم.

هند پيش آمد و دستور داد كه شكم حمزه را پاره كنند و كبد او را بيرون بكشند و او را مثله (پاره پاره) كنند، لذا بينى و گوش‏هايش را قطع كردند و رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله هيچ اطلاعى نداشت كه چه بر سر جنازه حمزه آورده‏اند. (41)

سپس از امام صادق عليه‌السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: وحشى تيرى به بالاى سينه‏اش زد كه حمزه به زمين افتاد و آن‏گاه چند نفر بر او هجوم آوردند و او را شهيد كردند. سپس وحشى جگر او را درآورد و آن را به هند دختر عبته داد و او آن را گرفت و به دندان كشيد؛ اما جگر همانند استخوان سر زانو شد و هند آن را بيرون انداخت!

هنگامى كه رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به سوى مدينه آمد، از كنار خانه‏هاى بنى الأشهل و بنى ظفر گذشت و صداى گريه آنها بر شهداى خود را شنيد، پس اشك از چشمان رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله جارى شد و گريه كرد و سپس فرمود: اما امروز حمزه گريه كننده‏اى ندارد! وقتى كه سعد بن معاذ و اسيد بن حضير اين را شنيدند، گفتند: هيچ زنى براى شهيد خود گريه نكند مگر پس از آنكه به نزد فاطمه بيايند و او را در گريه يارى دهند. (42)

  • شهادت حنظله، غسيل الملائكه‏

حنظله بن ابى عامر در كنار حمزه به شهادت رسيد و قمى در تفسيرش درباره او مى‏نويسد:

پس از شروع درگيرى حنظله، ابوسفيان را ديد كه بر اسبى سوار است و بين دو لشكر جولان مى‏دهد، پس بر او حمله‏ور شد و ضربه‏اى به پاى اسب او وارد كرده آن را پى كرد و در نتيجه ابو سفيان بر زمين افتاد و فرار كرد در حالى‌كه فرياد مى‏كشيد: اى جماعت قريش، من ابوسفيان هستم و اين حنظله مى‏خواهد كه مرا به قتل برساند! حنظله در طلب ابو سفيان بود كه فردى از مشركان متعرّض او شد و ضربه‏اى بر وى وارد كرد، با وجود اين ضربه، حنظله به سوى ضارب پيش رفت و با ضربه‏اى او را به قتل رساند و آن‏گاه حنظله در ميان حمزه و عمرو بن جموع و عبد الله بن حرام (پدر جابر) و جماعتى از انصار بر زمين افتاد. رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله درباره او فرمود: ملائكه را ديدم كه حنظله را بين زمين و آسمان با آب باران و با ظرف‏هايى زرين غسل مى‏دهند! لذا حنظله، غسيل الملائكه ناميده شد.

اصحاب رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله كه به هر سو پراكنده شده بودند، همگى بازگشتند و به بالاى كوه رفتند … و گروهى از قريش به همراه ابو سفيان از كوه بالا رفتند و وى فرياد زد: أعل هبل، أعل هبل؛ برتر شوى هبل! (يعنى دينت را بالا ببر).

قمى در تفسيرش مى‏نويسد: در اين حال رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به امير المؤمنين عليه‌السّلام فرمود: به او بگو: اللّه اعلى و أجل: خداوند بالا و برتر است. على آن را گفت: سپس ابو سفيان گفت: اى على، همانا هبل به ما نعمت داد.

سپس ابو سفيان گفت: اى على، تو را به لات و عزّى، آيا محمّد كشته شده است؟

على عليه السّلام فرمود: خداوند تو را به همراه لات و عزّى لعنت كند، به خدا قسم كه محمّد كشته نشده است و الان سخنان تو را مى‏شنود.

سپس ابو سفيان فرياد زد: قرار ما و شما سال آينده؛ و رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به على عليه‌السّلام فرمود: بگو: باشد.

سپس ابو سفيان به سوى اصحابش رفت و گفت: از تاريكى شب استفاده كنيد و برگرديد. (43)

  • برخی از صحنه‌های احد

در اینجا چند مورد از صحنه‌های جنگ احد بیان می شود. (44)

  1. روز احد، مخیریق دانشمند یهودی، به قومش گفت:

ای گروه یهودی؛ به خدا می‌دانیم که پشتیبانی از محمد بر شما حق واجبی است. گفتند: امروز روز دوشنبه است. گفت: مبارکتان مباد. شمشیر و ساز و برگ نبردش را بر گرفت و گفت: [من به جنگ می روم] اگر باز نگشتم، اموالم از آن محمد است که هر نوع تصمیم بگیرد، اختیار دارد. سپس به راه افتاد و جنگید تا کشته شد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله می فرمود: مخیریق، بهترین یهود است.

  1. عمرو بن جموح که از ناحیه پا لنگ بود، اصرار داشت که عازم جنگ شود. او از خداوند مسئلت کرد که شهادت را نصیب وی کند و او را سر افکنده به خانواده‌اش بر نگرداند. عمرو در احد شهید شد.
  2. سعد بن ربیع در احد کشته شد و از جمله آخرین سخنانی که گفت وصیت بلندی بود که در آن به مسلمانان وصیت کرد: شما در پیشگاه خداوند هیچ عذری ندارید که تا چشمی در میان شما می‌گردد، آسیبی به پیامبرتان برسد. سپس مرد.

روزی عمر نزد ابوبکر آمد. در این هنگام دختر سعد بن ربیع در حضور وی بود و برایش فرشی پهن کرده بود تا روی آن بنشیند. عمر درباره وی از ابوبکر سوال کرد. ابوبکر گفت: او دختر مردی است که از من و تو بهتر بود.

گفت: ای خلیفه رسول خدا؛ آن مرد کیست؟

گفت: مردی که جایگاهش را در بهشت قرار داد اما من و تو ماندیم. او دختر سعد بن ربیع است.

  1. ابوسفیان کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه بن عبدالمطلب می‌زد و سخنی جسارت‌آمیز می گفت که: جلیس بن زیان سرور احابیش از کنار او گذشت و کار ناپسند او را دید و گفت: ای بنی کنانه؛ این مرد سرور قریش است که با پیکر بی‌جان عموزاده خود چنین رفتار می‌کند. ابوسفیان گفت: این کار را از من نهفته دار که لغزشی بود.
  2. قریش شهدای مسلمان را قبیح ترین صورت ممکن، مثله کردند.

  • شکست پس از پیروزی

شاید بتوان در تحلیل حوادث احد، نکته‌هایی را از علل شکست مسلمانان به دست آورد. در ادامه به مواردی اشاره می‌کنیم؛

  1. روشن است که سبب اصلی آنچه به پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله و مسلمانان رسید و هفتاد نفر از آنان کشته شدند و شمار انبوهی زخمی؛ نافرمانی و سرپیچی از دستور پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌واله به عنوان فرمانده کل نزاع و درگیری مسلمانان بوده است.
  2. غرور و خود زیادبینی مسلمانان نیز تأثیر عمده‌ای در شکست آنان داشت.
  3. خداوند همواره مسلمانان را نصرت می‌کرد تا اینکه به طمع دنیا از فرمان پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله سرپیچی کردند و حطام دنیا را بر زندگی جاوید و بهشت برین ترجیح دادند. در این حالت لازم بود که دوباره به بلا و مصیبت آزموده شوند تا به سوی خدا بازگردند و مؤمن از منافق بازشناخته شود و مؤمنان را ایمان فزونی گیرد.
  4. عدم رعایت انضباط و سلسله مراتب فرماندهی.
  5. آن دسته از تیر اندازان که سنگر های خود را رها کردند، همه یا برخی از آنان گمان بردند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله در غنایم آنان را فریب خواهد داد و غنایم را در میان سپاهیان تقسیم نخواهد کرد. این نشان می‌دهد که در میان مسلمانان، برخی افراد، از معرفت و آگاهی و حتی ایمان مطلوبی برخوردار نبودند و دست کم روحیات و اخلاقیات آنان از جمله رویگردانی از دنیا و ایثار دیگران، در حد مطلوب قرار نداشت.

  • غزوه حمراء الأسد

هنگامى (45) كه ابوسفيان و اصحابش به روحاء رسيدند، از بازگشت خويش پشيمان شدند و خود را ملامت كردند و گفتند: نه محمد را كشتيم و نه تمام مسلمانان را قتل عام كرديم و با وجودى كه مى‏توانستيم آنها را تا نفر آخر به قتل برسانيم. رهايشان كرديم، حال بايد برگرديم و آنها را نابود كنيم.

در این هنگام جبرئيل بر رسول اللّه صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نازل شد و فرمود: خداوند به تو امر مى‏كند كه به تعقيب مشركان بپرداز و تنها كسانى كه مجروح شده‏اند، در اين غزوه شركت کنند.

  • اهداف و نتایج حمراء الاسد

می‌توان به طور خلاصه اهداف این حرکت رسول الله را چنین بیان کرد:

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله می‌دانست که اگر به حمراء الاسد نرود، نتایج جنگ احد به نفع قریش به شرح زیر خواهد شد.

  1. بازگشت اعتماد به نفس قریش و افزایش فشار برای جنگ با مسلمانان و اعمال خشونت و لجاجت هر چه بیشتر در مواضع خویش بر ضد مدینه.
  2. بهره‌برداری تبلیغاتی برای تضعیف موقعیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله نزد قبایل عرب و افزایش گستاخی و جسارت آنان برای مقاومت در مقابل حضرت و پاسخ مثبت به در خواست‌های جنگی با مدینه
  3. نفوذ ضعف و سستی در پایه‌های حکومت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله در مدینه پس از آنکه دشمنان و رقبای داخلی حضرت، خواه منافقان و خواه یهودیان، کاملاً مرعوب شده بودند. شماتت و اظهار سرور و شادمانی منافقان و یهودیان از نتایج نبرد احد، دلیل این نکته است.
  4. تضعیف ایمان شماری از مسلمانان سست ایمان و دو دل.
  5. باز ایستادن کسانی که از نظر روانی برای پذیرش اسلام آماده شده بودند تا عادی شدن اوضاع و مشخص شدن مواضع طرف‌های درگیر. (46)

————————–

1- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 60.

2- تفسير قمى، ج1، ص110- 111.

3- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 37؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سيره ابن هشام ج 3، ص 70؛ اعلام الورى ج 1، ص 176؛ مناقب ج 1، ص 191.

4- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 507.

5- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 509.

6- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 61.

7- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 37- 38.

8- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 38؛ تفسير قمى، ج 1، ص 111.

9- الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج 3، ص 64.

10- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 66.

11- سوره آل عمران، ص 159.

12- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 70؛ تفسیر الدر المنثور، ج 2، ص 80.

13- سوره آل عمران، آیه 159.

14- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 70-71.

15- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 39.

16- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 42.

17- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 80.

18- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 43.

19- المستدرک علی الصحیح ، ج3، ص 111؛ الارشاد، 48.

20- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 78؛ ذخائر العقبی، ص 75؛ المناقب خوارزمی، 258- 259.

21- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 78؛ الریاض النظره، ج 3، ص 172.

22- الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج6، ص 120- 121.

23- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 46.

24- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 47.

25- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 48.

26- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 53.

27- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 57.

28- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 94.

29- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 58.

30- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 59؛ تفسير قمى، ج 1، ص 115.

31- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 59؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تفسير قمى، ج 1، ص 116؛ روضه كافى، ص 320؛ بحار الانوار، ج 20، ص 107- 108؛ بحار الانوار، ج 20، ص 70- 71 و در خصال، ج 2، ص 556؛ عيون اخبار الرضا عليه السّلام، ج 1، ص 85؛ شرح الأخبار قاضى نعمان، ج 3، ص 286؛ شرح ابى الحديد معتزلى، ج 14، ص 250.

32- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 101.

33- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 60.

34- الارشاد، ج 1، ص 80- 84.

35- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 61.

36- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 61.

37- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 62.

38- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 107.

39- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 115.

40- تفسير قمى، ج 1، ص 116.

41- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 79.

42- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 101.

43- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 86.

44- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 136.

45- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 106.

46- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 3، ص 171.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا