- گوركانيان
ورود اسلام به هند و تشكيل حكومت اسلامى در آن سرزمين مراحل مختلفى داشت. از ابتداى قرن اول هجرى كه تجار و بازرگانان مسلمان توانستند در سواحل مالابار و گجرات با بوميان ساكن منطقه ارتباط برقرار كنند، آرام آرام اسلام بهعنوان آيين جديد و جذاب وارد اين مناطق شد.
آشنايى و جذب هندوان به اسلام در دورههاى بعد با حملات مداوم غازيان مسلمان شدت گرفت.
همراه آن مجاهدان مسلمان، عارفان و صوفيان بسيارى نيز براى ترويج اسلام وارد منطقه شدند كه متفاوت با غازيان مسلمان توانستند آيين خويش را بسيار گسترده و عميق در ميان هندوان ترويج دهند.
عمده فتوحات مسلمانان در هند از مناطق شمالى صورت مىگرفت. در ابتدا سلاطين ترك و افغان وارد اين مناطق شدند. در دورههاى بعدى با تشكيل سلسلههاى متعدد مسلمان، نظير بهمنيان دكن، قطب شاهيان، تغلقيان و در نهايت گوركانيان، مسلمانان به قدرت بلامنازع سياسى- اقتصادى در منطقه تبديل شدند. سلسله گوركانيان به سبب ساختار مستحكم و تشكيلات منسجم توانست سراسر منطقه هند را تحت لواى حكومت واحد گرد آورد. در حقيقت، اوج حكومت مسلمانان در هند در دوره گوركانيان بود.
- تاريخ سياسى
بنيانگذار گوركانيان يا بابريان هند ظهيرالدين بابر بود كه نَسَبش به تيمور گوركانى مىرسيد. تيمور نيز تبارى مغولى داشت و به همين دليل برخى منابع تاريخى، از بابريان با عنوان «مغولان هند» نيز نام مىبرند.
ظهيرالدين بابر در ابتدا حاكم سمرقند بود. وى به سال 910 ق، توانست بر شهر كابل تسلط پيداكند.
همسايگى و مجاورت با دو قدرت مهم آن روزگار، يعنى صفويان و ازبكان، هرگز اين اجازه را به بابر نمىداد تا بتواند قلمرو حكومت خويش را به طرف آسياى مركزى و ايران گسترش دهد. به همين سبب، عمده فتوحات و متصرفات وى در مناطق شرقى مانند كابل و هند بود.
پس از مرگ وى در 936 ق، همايون فرزندش بر تخت سلطنت نشست. همايون كه از طرف رقباى قدرتمندى مانند كامران ميرزا، برادر ناتنى خود، و شيرشاه سورى تحت فشار بود، در 951 ق بعد از شكست از شيرشاه سورى به دربار شاه تهماسب صفوى پناه برد، تا اينكه در سال 962 ق توانست به كمك ايرانيان تاج و تخت خويش را بازپس گيرد.
بعد از همايون، جلالالدين اكبر به حكومت رسيد. وى چهارده سال بيشتر نداشت و به تدبير سرپرست ايرانىاش، بيرامخان شيعى، توانست بر مشكلات اوليه حكومت خويش فايق آيد. اكبر در دوره حكومت خود مركز حكومت را از دهلى به آگره منتقل كرد. وى به كمك وزير باهوش خويش، ابوالفضل علامى، توانست نظم و قانون خاصى بر مناطق تحت سلطه خويش حاكم كند. دوره حكومت اكبر اوج حكومت گوركانيان محسوب مىشود. او با سركوبى شورشهاى فراوان رقباى خويش و نيز شورش هندوها، حكومت خود را به پانزده ايالت تقسيم و خود بر كار استانداران نظارت مىكرد.
جلالالدين اكبر در 1014 ق در آگره درگذشت. بعد از اكبر، پسرش جهانگير به سلطنت رسيد.
جهانگير در دوره حكومتش شورش عظيم سيكهاى هند را سركوب كرد كه اين كار باعث كينه هندوها از وى شد. همراهى هندوها با ساير رقباى جهانگير باعث شد تا مناطقى مانند احمد نگر، دكن، از قلمرو گوركانيان خارج شود و جهانگير به ناچار در سالهاى آخر حكومت در كابل سكنى گزيند.
شاهجهان فرزند ارشد جهانگير در 1037 ق به تخت سلطنت نشست. به سبب آنكه زن او، نورجهان، ايرانى بود، ايرانيان فراوانى به دربار وى راه يافتند. آخرين پادشاه قوى و قدرتمند حكومت گوركانيان اورنگ زيب بود كه به خاطر گرايشهاى مذهبىاش، ميانه چندانى با ايرانيان نداشت. از اين دوره به بعد است كه حكومت گوركانيان ضعيفتر مىشود و آرام آرام قدرت آنان رو به افول مىرود.
- روابط گوركانيان با صفويان
بابر، پادشاه قلمرو سلطنتى در كابل، توانست روابط محدودى با شاه اسماعيل صفوى و نيز شاه تهماسب صفوى برقرار كند. او توانسته بود با بهرهگيرى از دوستى با صفويان در برابر ازبكان مقاومت كند. دوره حكومت همايون اهميت فراوانى دارد. اقامت وى در ايران و آشنايى او با ايرانيان سبب نزديكى هرچه بيشتر اين دو حكومت شد و ايرانيان فراوانى به دربار وى راه يافتند كه مهمترين آنان وزير همايون، بيرامخان، بود. جلالالدين اكبر با دو پادشاه بزرگ صفوى، شاه تهماسب و شاه عباس كبير، معاصر بود.
در روابط خوب دو حكومت، تنها مسئله مهم، قندهار بود، كه اكبر توانسته بود آن را تصرف كند؛ اين نيز در اوايل دوره شاه عباس كبير، كه اوضاع ايران چندان مطلوب نبود، رخ داد.
جهانگير و شاهجهان نيز مانند اكبر در روابط خويش با صفويان تنها با مسئله قندهار مواجه بودند.
به طور كلى قندهار از زمان بابر همواره بين دو طرف دست به دست مىشد، اما صبر و بردبارى دو طرف از ايجاد خصومت حاد جلوگيرى مىكرد. تسخير قندهار به دست يك طرف و سكوت موقت طرف ديگر، از ابتدا بهصورت اصلى در روابط اين دو حكومت درآمده بود. با زوال تدريجى هر دو حكومت اين روابط نيز دستخوش فترت و سستى شد.
- روابط گوركانيان با دول اروپايى
اولين آشنايى اروپاييان با سفر دريايى واسكو دوگاما در 1498 م آغاز شد. پرتغاليها، در سال 1500 م، در سواحل كاليكوت پياده شدند. مدتى بعد، تجار مسلمان، كه از ورود پرتغاليها ناراضى بودند، توانستند آنان را به منطقه كوچين كوچ دهند. بين سالهاى 1509 تا 1515 م، پرتغاليها توانستند، با تصرف بندر گوا، اولين پايههاى استعمار خويش را بنا نهند. آنان، تا اواخر دوره اكبر، تجارت خارجى هندوستان را در انحصارداشتند و اقلامى، مانند پنبه و ادويه هند را به دول اروپايى صادر مىكردند. جلالالدين اكبر در 1580 م در ديدار با دو كشيش پرتغالى بود كه با آيين مسيحيت آشنا شد.
در سال 1600 م، انگليسيها، براى به دست آوردن سود بيشتر در تجارت با مشرقزمين، كمپانى هند شرقى را بنياد گذاشتند. در 1608 م، اولين هيئت از طرف اين شركت به رهبرى ويليام هاوكنيز توانست به دربار جهانگير در آگره راه يابد. در اين ديدار، هاوكنيز نامه جميز اول، پادشاه انگلستان، را تقديم سلطان كرد. هيئت انگليسى از طرف جهانگير با استقبال گرمى مواجه شد و حتى جهانگير به سفير انگليس پيشنهاد مقام فرماندهى چهارصد نفرى سوارهنظام را داد. بعد از مدتى، هاوكينز به بندر «سورت» بازگشت و بدين ترتيب اولين ارتباط انگليسيها از طريق شركت هند شرقى با گوركانيان برقرار شد.
در 1612 م، در زمان سلطنت جهانگير، نيروهاى انگليسى بههمراه هلنديان توانستند شكست سختى بر پرتغاليان، در آبهاى اقيانوس هند، وارد سازند. اين شكست بىاندازه باعث رضايت جهانگير بود. زائران مسلمان، كه براى اجراى مراسم حج به مكه مىرفتند، همواره مورد حمله و تعرض پرتغاليها قرار مىگرفتند. اين شكست مسلمانان زائر را از حملات پرتغاليها تا حدى آسوده مىساخت. بعد از اين حادثه بود كه جهانگير با تقاضاى هيئت انگليسى، مبنى بر اخذ امتياز براى كمپانى هند شرقى، موافقت كرد و گوركانيان توانستند با كمك انگليسيها كاملًا بر پرتغاليها غلبه كنند و آنان را از مناطق ساحلى هند دور سازند.
در دوره شاهجهان، سياست مبارزه با پرتغال و دوستى با انگليس ادامه يافت. در 1622 م، شاهجهان قوايى براى سركوب پرتغاليها به مناطق هوگلى اعزام كرد. اين قوا، به كمك انگليسيها، توانست پرتغاليها را شكست دهد و آنان را به جاى برده در بازارها بفروشد كه اين اقدام در تلافى اقدام پرتغاليها صورت گرفت.
در دوره اورنگ زيب، وى به سبب اعتقاداتش، درگيريهايى با انگليسيها پيدا كرد. او در بنگال با انگليسيها جنگ كرد و طى اين جنگ توانست بندر سورت را كه در دست انگليسيها بود بازپس گيرد، اما به سبب حمايت و حفاظت از راه دريايى زائران كعبه با انگليسيها مصالحه و بندر سورت را به آنان واگذار كرد. در اواخر دوره اورنگ زيب، انگليسيها توانستند در مناطقى مانند مدرس، بمبئى، كلكته مؤسسات فراوانى داير كنند.
در 1707 م كه اورنگ زيب درگذشت، انگليسيها كاملًا جاى پرتغاليها را در اقيانوس هند گرفتند.
فرانسويها در سال 1664 م با كمك كلبرت توانستند كمپانى هند شرقى فرانسه را پايهگذارى كنند. دو سال بعد، دولت فرانسه در منطقه بيچاپور توانست تجارتخانهاى برقرار و شهرى به نام «پونديچرى» بنا كند. آنان در سال 1688 م توانستند در بنگال و چاندرناگور مؤسسات تجارتى خويش را برقرار سازند.
- ساختار ادارى- سياسى گوركانيان
در رأس نظام گوركانى، امپراتور قرار داشت كه بر همه بخشهاى حكومت اشراف كامل داشت. سلطان (امپراتور)، كه اغلب با عنوان شاه از وى نام برده مىشد، با در نظر گرفتن ساختار حكومتهاى مطلقه مىتوانست در هر امرى مداخله كند. به موازات اقتدار هر پادشاه، دخالت وى نيز گسترش مىيافت، چنان كه در دوره جلالالدين اكبر وى در همه موارد نظر خويش را بر رعايا و درباريان تحميل مىكرد.
بعد از امپراتور، ديوانهايى قرار داشتند كه مهمترين آنها، ديوان اعلى بود. وظيفه اين ديوان نظارت بر درآمدهاى سلطان و املاك وى (خالصات) بود و در رأس اين ديوان، وكيل (وزير) قرار داشت. ديوان بعدى، ديوانبخشى بود به رياست ميربخشى، كه مسئوليت حفظ امنيت حكومت را در همه قلمرو برعهده داشت. ديوان قضا به رياست «صدرالصدور» در حوزههاى مختلف قضا شامل امور سياسى، مظالم و قضا فعاليت داشت.
ساختار حكومت در دوره اكبر كاملًا شكل گرفت. وى حكومت را به «صوبه» هايى متعدد تقسيم كرد. در كنار هر صوبهدار، مقام صدر و بخشى نيز وجود داشت. هر صوبه به چند «سركار» تقسيم مىشد.
مقامات نظامى در اين دوره، با عنوان منصب شناخته مىشوند. مانند منصب پنج هزارى، سه هزارى، چهار هزارى. مقامات نظامى بدان سبب كه خواستههاى شاه را، مثل دريافت ماليات و تأمين افراد جنگى، برآورده مىساختند اكثراً املاك و زمينهايى را از شاه دريافت مىكردند؛. اين نوع واگذارى را «جاگير» يا (اقطاع) مىگفتند. البته اين واگذارى مختص نظاميان نبود بلكه اشراف و حتى علما نيز مىتوانستند از آن بهرهبردارى كنند.
- ادبيات فارسى
به قول شيمل، اسلامشناس معروف آلمانى، دوره گوركانيان اوج ادبيات فارسى در هند است، زيرا كثرت شاعران و وسعت موضوعات و مضامين نو و بديع چنان بود كه فارسىزبانان ايرانى به دربار گوركانيان وارد مىشدند تا از خوان نعمت فراوان آنان بهرهمند شوند. در دوره حكومت اكبر، به سال 990 ق، زبان فارسى زبان رسمى حكومت شد. او كه اهتمام ويژهاى به فرهنگ و ادب فارسى داشت حتى به اصطلاح امروزى دارالترجمهاى بنياد نهاد تا متون قديمى از سنسكريت و هندى به فارسى ترجمه شود. شايد يكى از دلايل گسترش و تنوع مضامين اشعار فارسى اين دوره به سبب قرابت و آشنايى شاعران با ادبيات هند باشد.
در اين دوره شعراى معروف آثار منظوم فراوانى پديد آوردند. مهاجرت شاعران ايرانى به هند و حمايت اشراف و امرا از شاعران بود كه شاعرانى، چون فيضى دكنى، غزالى مشهدى، عرفى شيرازى در دوره اكبر ظهور كردند. اين مهاجرت در دوره جهانگير و شاهجهان همچنان ادامه يافت. طالب آملى (1036 ق) معروفترين شاعر جهانگير و ملكالشعراى دربار بود و صائب تبريزى (1081 ق)، از مشهورترين شاعران سبك هندى، مقام شايستهاى در نزد شاهجهان داشت. با پادشاهى اورنگزيب حمايت رسمى از زبان فارسى و به تبع آن، حمايت از شاعران كم شد، اما شاعر معروف ديگرى به نام بيدل دهلوى (1054- 1133 ق) در همين دوره ظهور كرد كه اشعار وى نشاندهنده اوج سبك هندى است. از ديگر شاعران اين دوره مىتوان به غالب دهلوى، شيداى فتحپورى، حزين لاهيجى اشاره كرد.
در دوره گوركانيان نويسندگان و منشيان، آثار ادبى و كتب تاريخى بسيارى به رشته تحرير درآوردند.
انواع كتب تاريخى در موضوعات تاريخ جهانى، تاريخ عمومى و تاريخ سلسلههاىخاص به نگارش درآمد. در اين دوره ترجمه متون هندى به زبان فارسى نيز رونق خاصى داشت.
- عارفان مسلمان و نقش آنان در هند
در ميان مبلغان مذهبى، صوفيان و عارفان مسلمان در كنار فاتحان، نيروهاى نظامى و بازرگانان مسلمان (مخصوصاً تجار ايرانى) با سلوك خويش توانستند هنديان فراوانى را به آيين اسلام درآورند.
اينان به ويژه بعد از دوره غزنوى در مناطق دوردست، مثل شمال هند، چنان نفوذ و اعتبارى پيدا كردند، كه حتى سلاطين و امرا مجبور به اداى احترام به آنان بودند. مثلًا شهر مولتان در زمان شيخ بهاءالدين زكريا، مركز مسلمانان در شبه قاره بود.
نكته قابل توجه در مورد عرفان و صوفيگرى در هند اين است كه به موازات گسترش زبان فارسى به منزله منبع مهم عرفان و تصوف، اين تفكر نيز رو به گسترش بود و با توقف و ركود زبان فارسى در شبه قاره، عرفان اسلامى نيز در اين منطقه دچار سرنوشتى مشترك با زبان فارسى شد. به طور كلى تصوف در منطقه شبه قاره در چهار سلسله مهم نمود پيدا مىكند. چشتيه، سهرورديه، قادريه و نقشبنديه.
مقابر اوليا و اقطاب هر سلسله از احترام برخوردار بود و هنوز هم هر ساله هزاران نفر، مخصوصاً در ايام «عرس»، يعنى روز وفات آنان، در آرامگاههاى مشايخ گردهم مىآيند و مراسم خاصى را برگزار مىكنند. هر چهار سلسله نسب خويش را به امام على عليه السلام مىرسانند.
سهرورديه: چنان كه از نامش پيداست منسوب به شيخ شهابالدين سهروردى است. گسترش اين سلسله در شبه قاره به همت شيخبهاءالدين زكرياى مولتانى (م 666 ق) صورت گرفت، به ويژه در منطقه بنگال كه وى بسيار تأثيرگذار بود. از جمله اقطاب معروف اين سلسله در هند، فخرالدين عراقى، شاعر معروف ايرانى است كه خود داماد شيخ زكريا بود.
قادريه: مؤسس آن عبدالقادر گيلانى (م 561 ق) است. اولين خليفه اين سلسله در هند، صفىالدين صوفى گيلانى بود. مهمترين خليفه، خليفه هشتم ابوعبداللَّه محمود غوث گيلانى است كه در شهر لاهور به سال 923 ق در زمان ظهيرالدين بابر وفات يافت.
نقشبنديه: مؤسس آن خواجه بهاءالدين نقشبند (791- 718 ق) است. پايهگذارى آن در هند در زمان بابر توسط خواجه محمد باقى عبداللَّه (م 1012 ق) صورت گرفت. از جمله مهمترين خلفاى اين سلسله شيخ احمد سرهندى است كه به «الف ثانى» معروف بود.
چشتيه: قديمىترين سلسله صوفيانه است. وجه تسميه سلسله همانا انتساب خواجه معينالدين، مؤسس سلسله در هند، به قريه چِشت، نزديك هرات، است. از جمله مهمترين خلفاى اين سلسله، خواجه حسن بصرى، فضيل عياض، ابراهيم ادهم، ابوالاسحاق شامى را مىتوان نام برد.
خواجه معينالدين در 537 ق متولد شد. او با تحصيل علم و آشنايى با مشايخ سلسله چشتيه، بعد از دريافت خرقه خلافت، در بغداد به ديدار نجمالدين كبرى رفت. در اصفهان با قطبالدين بختيار كاكى آشنا شد كه قطبالدين مريد خواجه معينالدين شد و با خواجه به هندوستان سفر كرد و بعدها در هند از عرفاى مشهور شد.
احترام و مقام بالاى مشايخ صوفيه در نزد حكومت بابريان به حدى بود كه حتى اكبر هر سال پياده به مزار خواجه معينالدين مىرفت و نام فرزند خود را سليم گذاشت كه بعدها به جهانگير ملقب شد و هر ساله هداياى فراوانى به احترام خواجه به زوّار وى اعطا مىكرد. از معروفترين خلفاى خواجه معينالدين، خواجه نظامالدين اوليا بود.
او در شهر «بدايون» به دنيا آمد. سخنان شيخ در كتابى به نام فوايد الفؤاد به همت مريدش، حسن دهلوى، جمعآورى شد. او در 663 ق از دنيا رفت و مردم در عرس وى از همه مناطق هند براى زيارت و اداى مراسم به دهلى مىآمدند. از ديگرعرفاى مشهور هند و اسلام، علىبن عثمان هجويرى است كه به لقب داتا گنج بخش (داتا به معنى معلّم) معروف است.
هجويرى منتسب به هجوير از نواحى غزنه بود. اولين كتاب فارسى مكتوب عرفانى به نام كشفالمحجوب را در باب طريقت و عرفان نگاشت و احتمالًا بين سالهاى 465- 450 ق از دنيا رفت و در لاهور به خاك سپرده شد.
مشهورترين فرد اين سلسله تصوف، امير خسرو دهلوى شاعر تواناى هندى است كه علاوه بر شاعرى، عارفى كامل بود. امير خسرو در شعر، شاگرد شهابالدين محمود بدايونى بود. به زبانهاى تركى، فارسى و هندى مسلط بود و در موسيقى نيز استاد بود. در سرودن مثنوى، تابع نظامى و در غزل مريد سعدى بود. وى در واقع بزرگترين شاعر فارسىزبان شبه قاره هند به شمار مىرود. آثار وى عبارتاند از: 1. ديوان؛ 2. خمسه شامل مطلع الانوار، شيرين و خسرو، مجنون و ليلى، آئينه اسكندرى، هشت بهشت؛ 3. حماسههاى تاريخى، مانند قران السعدين، مفتاح الفتوح.
- هنرهاى هند و اسلامى
هنر هند و اسلامى در اين شبه قاره اساساً با هنر بومى هند تفاوتهايى داشته ولى به شيوههاى گوناگون با هنر بومى هند ارتباط و مراوده پيدا كرده است. پيشينه مشترك جغرافيايى و حتى نژادى و نيز به كارگيرى مواد خام و استادان هندى باعث راهيابى ذوق و هنر هندى در كنار سبك مخصوص مسلمانان شد. بنابراين، سخن گفتن از هنر خالص اسلامى در شبه قاره چندان اعتبار ندارد.
از جمله اين هنرها، معمارى است كه در دوره گوركانيان به اوج خود رسيد. معمارى به عنوان يكى از شاخههاى هنر اسلامى از نظر ريختشناسى داراى ويژگيهاى خاصى است، هرچند به عنوان يك هنر اسلامى با معمارى ساير مناطق اسلامى نيز شباهتهايى نيز دارد. اساساً هنر اسلامى در شبه قاره داراى مراحل مختلفى است: 1. دوره فاتحان اوليه، 2. دوره غزنويان تا گوركانيان، 3. دوره گوركانيان.
گوركانيان به عنوان سلسلهاى جديد، كه نياز به خودنمايى و اظهار وجود داشتند و نيز به عنوان حكومتى كه بر سرزمينهايى وسيع با مردمى با فرهنگ و عقايد گوناگون حكم مىراندند، كاملًا به توانايى هنر معمارى به منزله ابزارى براى خودنمايى آگاهى داشتند. حاكمان مىخواستند به بهترين وجه با ساختن بناهاى بزرگ خود را چنان معرفى كنند كه شأن و مقامشان در ميان مردم بيشتر شود.
برخلاف نقاشان، معماران اين دوره كمتر نام خويش را ذكر مىكردند، و ما از نام معماران اين دوره، بجز چند نفر، اطلاع چندان دقيقى نداريم. اساساً معمارى اين دوره با بنا كردن ساختمانهايى به دستور شاهان يا امرا بنيانگذاشته شد كه بعدها نوآوريهايى نيز از طرف ديگران به آن افزوده شد. البته تغيير و تحول در سبكهاى معمارى آرام آرام صورت مىگرفته است، بدين گونه كه معمارى اوليه گوركانيان از سبك نسبتاً بىروح آرام آرام به ساخت بناهاى جذاب و زيبا تبديل شد.
در دوره جلالالدين اكبر با ساختن مقبره همايون در دهلى، مىتوان الگوى شاخص معمارى گوركانى را مشاهده كرد. اين بنا كه بين سالهاى 978- 970 ق ساخته شده است بهدست معمارانى به نامهاى سيدمحمد و پدرش ميرك سيدغياث بنا گرديد. مسجد فتحپورسيكرى از جمله ديگر نمونههاى معمارى اوليه گوركانيان است.
در دورههاى بعدى در زمان جهانگير و شاه جهان معمارى با قوت و قدرت و با سبكهاى متنوع همچنان قدم در راه تكامل گذاشت. ساخته شدن باغهاى معروف شاليمار به دستور عبدالرحيم خانخانان، وزير ايرانىِ جهانگير، چنان بود كه معروف است كه وى هندوستان را به ايران تبديل كرده است. بناى معروف ديگر تاجمحل است. اين بنا نمونه عالى معمارى گوركانى و نشاندهنده اوج هنر معمارى گوركانيان در دوره شاهجهان است. اين بنا را شاهجهان براى همسر ايرانى خويش، ارجمند بانو بيگم، ساخت. اين بنا چهار مناره و يك گنبد مرتفع پيازى شكل دارد. در اطراف آن باغهاى زيبا، بازار و كاروانسرا نيز قرار داشته كه درآمد آنها صرف نگهدارى از مقبره مىشده است. وجود اين عناصر گوناگون، شامل باغهاى زيبا، احتمالًا نشاندهنده تفكر اسلامى است كه باغهاى بهشتى را در نظر داشته است. ساخت بنا حدود 22 سال طول كشيد و به قول ويلدورانت اين بنا را فقط مىتوان با كليساى «سنپيترو» در واتيكان مقايسه كرد.
نكته پايانى كه درباره معمارى اين دوره بايد مد نظر قرار گيرد، اين مطلب است كه اساساً معمارى گوركانيان تركيبى هنرمندانه از سبكهاى ايرانى و آسياى مركزى و هندى و حتى در اواخر دوره گوركانيان اروپايى است كه توانست نمونههاى عالى با گستره جهانى پديد آورد.
- نقاشى:
نقاشى نيز مانند معمارى ابتدا از تلفيق دو مكتب، ايرانى (تيمورى) و هندى شكل گرفت.
نقاشيهاى دوره گوركانيان مانند معمارى ابتدا در دربار رشد و نمو پيدا كرد و در واقع، اولين محل تولد نقاشى دربارها و مشوق صورتگران، حاكمان بودند.
ظهيرالدينبابر، بنا بر منابع تاريخى، فردى هنرمند و هنردوست بود و علاقه فراوان وى به طبيعت و شكار، موجب شد به اين نوع نقاشى تمايل پيدا كند. تنها نقاشى منتسب به دوره بابر، كه در موزه دولتى برلين موجود است، نشاندهنده اين تمايل و نيز تأثير و نفوذ مكتب بخارا و استاد بهزاد است.
در دوره همايون به واسطه اقامت چندينساله او در ايران و نيز حضور نقاشان ايرانى در دربار وى مانند ميرسيدعلى، عبدالصمد شيرازى و فرخ بيگ قلماق در واقع مكتب نقاشى گوركانيان پايهگذارى شد. در اين دوره، داستان مصور امير حمزه آغاز گرديد و تا دوره جلالالدين اكبر نيز ادامه يافت. اين مجموعه در دوازده جلد و چهار هزار صفحه تدوين شد. اين كار به تقليد از خمسهى نظامى (دوره صفوى) صورت گرفت.
در دوره اكبر شاهد بازگشت موضوعات و سبك نقاشى اوليه گوركانيان هستيم. اكبر در شهر جديد فتحپور مدرسه دولتى نقاشى تأسيس كرد كه در آن متجاوز از يك صد هنرمند زير نظر استادان ايرانى مشغول فعاليت بودند. با پرورش اين هنرمندان، سبك نقاشى نيز به تدريج متحول شد و نقاشىِ صورتِ امرا و حتى زنانِ دربار آرام آرام با طرحها و رنگهاى جديد به مضمون اصلى نقاشيها تبديل شد.
از نقاشان دوره اكبر مىتوان بساوان، بشن داس و عبدالصمد را نام برد. در دوره جهانگير اين سنت ادامه داشت ولى اوج هنر نقاشى همانند معمارى، دوره شاهجهان است. استفاده از رنگهاى بديع و نيز مدلسازى و سايهزنى بر پايه اصل مناظر بسيار رونق گرفت. زندگانى مجلل دربار و مجالس رسمى به بهترين شكل نمايان شد، مانند تصوير شاهجهان بر تخت طاووس و سوار بر اسب با تمامى جلال و شكوه سلطنتى كه در موزه متروپوليتن نيويورك وجود دارد.
هنر نقاشى در دورههاى بعدى به خصوص در دوره اورنگ زيب چندان مورد توجه قرار نگرفت.
نقاشيهاى به جاىمانده از اواخر دوره گوركانى در واقع ادامه سنت نقاشى گذشته است و نوآورى و بديعسازيهاى گذشته وجود ندارد. در پايان مىتوان گفت كه بنابر آثار باقىمانده از اين دوره نقاشى تنها تركيب و تفسيرى از اسلوبهاى ايرانى و آسياى مركزى نبوده است، بلكه با گسترش سبكهاى قديمى، هنرمندان با الهام از عناصر جديد هندى، سبك تازه و ويژهاى را بنيان نهادند، هر چند كه راهيابى عناصر هندى در نقاشيها به علت قدرت غالب مسلمانان (اعم از تركان و ايرانيان) نمىتوانست در مقياس وسيعى انجام گرفته باشد.
از جمله هنرهاى مورد توجه حاكمان گوركانى، خط و خوشنويسى بود. بنابر معتقدات مذهبى حاكمان، اين علاقه و توجه در نوسان بود. بابر قرآن را به خط زيبايى نوشت و آن را به كعبه اهدا كرد.
در دوره همايون نسخنويسى به سبب وجود استادان ايرانى، چون خواجهاحمد مؤتمن قزوينى و ميرقاسم گسترش فراوانى يافت. در دوره شاهجهان بعد از قتل ميرعماد حسنى، شاگردان وى به نامهاى آقاعبدالرشيد، سيدعلى تبريزى و خواجه عبدالباقى در دربار هنرپرور شاهجهان القابى چون «جواهر قلم» و «ياقوت رقم» دريافت كردند كه اين روند تا آخر دوره اورنگزيب ادامه داشت. او به سبب اعتقادات مذهبى و توانايى در نگارش و خوشنويسى بسيار حامى خوشنويسان بود و شكوفايى اين هنر در همين دوره است.
از ديگر هنرهاى دوره گوركانى، قاليبافى و نساجى است. قاليبافى در اين دوره مانند نقاشى، بنمايه ايرانى دارد. قاليبافان در شهرهاى آگره، فتحپور، لاهور در كارگاههاى قاليبافى مشغول فعاليت بودند. استادان ايرانى از شهرهاى كاشان، اصفهان و كرمان و سبزوار در اين كارگاهها استادى مىكردند. قاليهاى گلدار ايرانى الگوى آنان بود. رنگهاى قهوهاى متمايل به قرمز و پرتقالىسير بيشتر استفاده مىشد. مجموعه قاليهاى مهاراجه جايپور به نام قالى اصفهان هندى از اين گونه است.
مجموعه قاليهاى گالرى ملى واشنگتن و موزه متروپوليتن نشاندهنده اسلوب خاص دوره شاهجهان است كه به يادگار مانده است. از نظر فنى اوج اين هنر در دوره شاهجهان است، زيرا قاليبافان هندى از استادان ايرانى بهتر و جلوتر بودند و گرههاى فراوان قالى و رنگآميزى و نقوش بديع و زيبا مؤيد اين امر است.
اسلوب كار در تهيه منسوجات در دوره گوركانى، با توجه به سابقه ديرينه هندوان در زمينه نساجى، طبق همان اسلوب هندى پايهگذارى شد. انواع پارچهها مانند ململ كتان و ابريشم زرين در مراكز بافندگى معروف مثل لاهور، دكن، احمدآباد بافته مىشد. ساريها و شالكمرهاى زيباى هندى از عالىترين منسوجات دنيا بودند كه به ساير مناطق دنيا صادر مىشد.