- قضاوت و دادرسى و قوانين جزا در اسلام
درست است كه تربيت صحيح و زنده بودن روح ايمان و اصول اخلاق انسانى در يك اجتماع جلوى بسيارى از تجاوزها و تبهكارىها را مىگيرد، ولى با اين حال برقرار ساختن عدالت اجتماعى و تحكيم آن در جوامع انسانى بدون حمايت «يك دستگاه نيرومند و عدالتگر قضايى» امكانپذير نيست، چرا كه در هر محيطى افراد گردنكش و طغيانگرى وجود دارند كه شرارت آنها به قدرى است كه شعاع نيرومند ايمان و اخلاق براى روشن ساختن روح و فكر تاريك آنها به تنهايى كافى نبود.
و جز در برابر يك دستگاه قضايى عادل و مقتدر سر فرود نمىآورند.
به همين دليل اسلام تنها به توصيههاى اخلاقى و تربيتهاى معنوى، در پياده كردن برنامه عدالت اجتماعى خود قناعت نكرده و تشكيلات قضايى نيرومندى را در پشت سر همه دستورات خود پيش بينى كرده است.
در مورد شخص قاضى بيش از همه چيز به دو موضوع اهميّت داده، «علم و دانش و آشنايى به تمام رموز و جزئيّات احكام الهى» و ديگرى، «عدالت» و «درستكارى و امانتداری» است.
در مسأله «مساوات» و برابرى كامل همه طبقات در برابر «دادگاه» تا آنجا پيش رفته كه به قاضى توصيه مىكند، حتّى در سخن گفتن و تعارفات عادى و معمولى، نگاه كردن به طرفين دعوا و همچنين در نشستن يا ايستادن آنها عدالت و مساوات را رعايت كند و طرفين دعوا هر كه باشند و هر قدر مقام اجتماعى آنها متفاوت باشد، بايد بدون كوچكترين امتياز و تفاوت در برابر دادگاه قرار گيرند.
در كلمات پيشوايان اسلام قضاوت، به عنوان يك كار پر مسؤوليت و خطرناك و در عين حال مهم معرفى شده است، زيرا كوچكترين انحراف و تمايل خصوصى قاضى به يك طرف، براى سقوط او از مقام عدالت و طرد از مقام قضا و دادرسى كافى است.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«زبان قاضى در ميان دو شعله آتش قرار گرفته است»! يعنى اگر متمايل به يك طرف شود، فوراً مىسوزد!
در اسلام رشوه گرفتن و تحريف حق به سود رشوه دهنده يكى از گناهان كبيره است:
«رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه ميان آن دو، همه در آتشند!».
آيين دادرسى اسلام بسيار دقيق و گسترده است، بگونهاى كه در ميان آيينهاى دادرسى گسترده دنياى امروز، درخشندگى و اصالت خاصى دارد.
در كتب فقه اسلامى كتاب مخصوصى تحت عنوان «كتاب قضاوت» وجود دارد كه اصول كلّى و تمام جزئيات آيين دادرسى اسلام، شرايط قاضى، شرايط شهود؛ طرز اقامه دعوا، دلايلى كه طرفين دعوا مىتوانند به آن استناد جويند و مانند اينها به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفته است. براى پى بردن به گوشهاى از اين دستورات و نيز اهميّتى كه اسلام به مقام ارجمند قاضى مىدهد، كافى است به چند دستور زير كه اميرمؤمنان على عليه السلام در فرمان معروفى كه به مالك اشتر استاندار مصر نوشته توجه كنيم:
«براى تصدّى مقام قضاوت و دادرسى ميان مردم، كسى را انتخاب كن كه:
از همه مردم از نظر علم، تقوا و فضيلت برتر باشد.
تراكم قضايا و هجوم مسائل گوناگون او را به تنگنا نيفكند.
به هنگام مراجعات مكرر ارباب دعوا، ناراحت و تنگ حوصله نشود.
اگر خطا و اشتباهى از او سر زد در اشتباه و خطاى خود اصرار نورزد.
و از بازگشت به سوى حق آزرده خاطر نگردد.
حریص و طمعكار نباشد.
نظرات سطحى و مطالعات ابتدايى، او را از تعمّق و باريك بينى در امور باز ندارد.
در موارد مشكوك احتياطش از همه بيشتر، در استناد به دليل از همه كوشاتر، در برابر مراجعات مكررّ ارباب رجوع از همه پر حوصلهتر، در كشف حقايق امور شكيباتر و به هنگام روشن شدن حق در دادن رأى نهايى از همه قاطعتر و برنّدهتر باشد.
كسى كه نه ثنا خوانى و تملّق چاپلوسان او را بفريبد و نه تطميع اين و آن او را از جادّه حق منحرف سازد».
سپس براى اين كه هيچگونه بهانهاى براى قاضى باقى نماند و صاحبان زر و زور نتوانند در او نفوذ كنند دو دستور ديگر صادر كرده و در همان فرمان مىگويد:
«آن قدر از بيتالمال در اختيار او بگذار كه زندگى او كاملًا تأمين گردد و نيازى به مردم نداشته باشد. و او را از همه نزديكان و ياران به خود نزديكتر ساز تا افراد نزديك تو به نفوذ در او طمع نكند». (1)
- قوانين جزائى
كيفرهايى كه براى مجرمان قرار داده مىشود بايد هم عادلانه باشد و هم اثر پيشگيرى نسبت به آينده در مجرم يا ديگران داشته باشد و در عين حال راه را به روى افراد فريب خوردهاى كه پشيمان و نادم مىشوند (در مواردى كه تخفيف امكان دارد) نبندد.
در قوانين جزائى اسلام به اين جهات سه گانه توجّه شده است به عنوان مثال، در عين اينكه قصاص را به عنوان يك اصل اساسى در مورد «قتل نفس عمدى» معرفى مىكند و مىفرمايد: «وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَا أُولِى الأَلْبَاب * قصاص مايه حيات و امنيّت اجتماعى شما است اى انديشمندان. سوره بقره آيه 179»، ولى به صاحبان خون (اولیاء دم) اجازه مىدهد كه در صورت تمايل قاتل را عفو كنند؛ و يا به جاى قصاص «خونبها» بگيرند.
در پارهاى از موارد مانند مجازات اعمال منافى عفّت، اگر پيش از طرح حكم در دادگاه، مجرم از كرده خود پشيمان گردد و درصدد جبران برآيد، او را مشمول عفو قرار داده است.
موضوع ديگر اينكه دستورهاى اسلامى بيش از هرچيز كوشش خود را روى اين مسئله متمركز مىكند كه اصولًا جرم و جنايتى در جامعه رخ ندهد و تمام تدابير ممكن را براى تربيت اخلاقى افراد از طريق توجّه آنها به خدا و معنويّت يا ترس از مجازاتهاى رستاخيز و تشويق به پاداشهاى نيكوكاران، به عمل آورده است.
ولى با اين حال اگر على رغم همه اين كوششها جرم و جنايتى رخ دهد، با آنها كه گرفتار عواطف كاذب مىشوند و به عنوان مثال در «مجازات اعدام» در مورد مرتكبين قتل عمد و يا اجراى مجازاتهاى ديگر در حقّ متجاوزان و ستمگران ترديد مىكنند و عملًا حفظ مجرم و گناهكار را بر حفظ جامعه ترجيح مىدهند، مخالف است.
تجربه نيز نشان مىدهد كه فراموش كردن شدّت عمل در مورد اينگونه اشخاص، به توسعه فساد و سلب امنيّت اجتماعى كمك مىكند.
ممكن است بعضى بر پارهاى از قوانين جزايى اسلام خردهگيرى كنند و آن را خشن بشمارند، در حالى كه به هيچ وجه چنين نيست، زيرا:
اوّلًا، شدّت عمل تنها در مواردى است كه جنبه حياتى دارد و امنيّت اخلاقى و اجتماعى ملّتى به خطر مىافتد و نظير آن در همه قوانين جهان وجود دارد، منتها ممكن است بعضى از جوامع مسائلى از قبيل مبارزه با بىعفّتى و فحشا را جزو مسائل حياتى نشمرند و موضوعات ديگرى را به جاى آن قرار دهند و حال آن كه قوانين اسلامى با مو شكافى مخصوص خود اين مسائل را جزو حياتىترين موضوعات شمرده است.
ثانياً، در عين اينكه بعضى از اين مجازاتها گاهى شديد به نظر مىرسد، راه اثبات اين جرمها را چندان مشكل و شرايط آن را آن به قدرى زياد قرار داده كه به آسانى چنان جرمى ثابت نمىگردد و ممكن است در تمام سال تنها يك يا چند فرد محدود مشمول آن مجازات شوند. بنابراين با اينكه اثرات خاصّ تربيتى خود را دارد و ترس از مجازات را براى همه تبهكاران به وجود مىآورد، در عين حال افرادى كه اين گونه مجازاتها در حقّ آنها اجرا گردد در عمل نادر است.
ثالثاً، بايد به اين نكته كاملًا توجّه داشت كه قوانين و دستورات اسلامى براى حفظ حقوق و روابط انسانها و جلوگيرى از فساد و تجاوز «يك واحد به هم پيوسته است» و اثر نهايى و كامل آن در صورتى است كه همه با هم پياده شود، يعنى نخست بايد محيطى فراهم شود كه دستورهاى تربيتى و رفاه اجتماعى اسلام آن چنان پياده شود كه در عمل اجراى حدود كاهش فراوان يافته و در نتيجه كمتر جرم و جنايتى رخ دهد، زيرا بسيارى از جرمها و جنايات محصول سوءِ تربيت و يا محروميّتهاى گوناگون مادّى و اجتماعى است كه از ميان رفتن آنها زمينه اين گونه جرايم و جنايات را از ميان مىبرد و در چنان محيطى از تعداد كسانى كه مشمول مجازات مىشوند به درجات كاسته شده، و وحشتى كه از كثرت مجازات شوندگان در نخستين برخورد با اين مسأله براى بعضى بوجود مىآيد، منتفى مىگردد.
البتّه اين سخن به آن معنا نيست كه اگر در محيطى، قسمتى از برنامههاى اسلام در زمينههاى تربيتى يا مبارزه با فقر اجرا نشود، بايد از بقيه به كلّى صرف نظر كرد، بلكه منظور اين است كه اين برنامهها چون به يكديگر پيوستگى دارد اگر همه با هم پياده شود اثر بهترى خواهد بخشيد.
- حدود اسلامی، عامل بازدارنده
در نگاه اول و سطحی مجازات و حدودی که برای انواع جرمها توسط خداوند به عنوان قانون معرفی شده است بسیار خشن و گاه غیرقابلقبول تلقی میشود چنانچه کسانی که در ظاهر مدعی حقوق بشر هستند فریاد وانسانا سر میدهند و خواستار توقف اجرای این دست قانونها در اسلام هستند. اینها برای رنگ و لعاب دادن به فکر سطحیشان از مسئله جذاب آزادی استفاده میکنند و میگویند این مجازاتها مخالف آزادی انسان است! و تا آنجا پیش رفتند که حتی شنیعترین کارهایی که در بین حیوانات بیعقل و بیشعور رواج ندارد و آنها بر حسب غریزه از انجام دادن آن ابا دارند (همجنس بازی) را به عنوان آزادی تجویز میکنند و از این لحاظ بر خود میبالند که توانستند گامی مهم در پیشبرد تمدن انسانی بردارند!! متاسفانه غربزدگانی که از قدرت تفکر بیبهرهاند دنباله روان بی قید و شرطیند که در داخل آن را به عنوان سند افتخار بیان میکنند.
در دیگر کارهایی که به شدت در اسلام با آنها مخالفت شده است نیز وضع بدین منوال است. البته آن آزادی که آنها مدام دم از آن میزنند چیزی جز «آزادی جنسی و شهوانی» نیست و گرنه چه کسی باور میکند که آنها از آزادی تفکر و سیاسی دفاع میکنند؟! يكى از بدبختيهاى دنياى امروز تحقير كردن اصول عفاف و تقواى در امور جنسى است.
اما براستی چرا خداوند با وصف رحمان و رحیم، رفیق و شفیق و ودود این چنین قوانینی برای جامعه اسلامی وضع نموده است و دستور داده است در اجرای آن کوچکترین رأفتی به خود راه ندهید؟ آیا خداوند از پدر و مادر مهربان تر نیست؟ چرا در اینجا نیز عفو را توصیه ننموده است؟
در پاسخ باید اشاره شود زاویه دید و بررسی در اینجا بسیار مهم است؛ اگر از منظر کسانی که مورد حد واقع شدند نگاه شود این قوانین بسیار سختگیرانه است. اما امام علی علیه السلام نگاهی واقع بینانه و دقیق دارند. ایشان در این مورد میفرماید:
«فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ … وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنَى تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلنَّسْل * خدا ايمان را براى پاكسازى دل از شرك و نماز را براى پاك بودن از كبر و خودپسندى، … و قصاص را براى پاسدارى از خونها، و اجراى حدود را براى بزرگداشت محرّمات الهى، و ترك شراب خواری را براى سلامت عقل، و دورى از دزدى را براى تحقّق عفّت، و ترك زنا را براى سلامت نسل آدمى، و ترك لواط را براى فزونى فرزندان واجب نمود». (2)
حضرت اشاره میکنند اجرای حدود عامل بازدارنده ایست که افراد را از نزدیک شدن به گناهان شنیع باز میدارد؛ گناهانی که آثار خسارت باری برای فرد، خانواده، اجتماع و حتی نسلهای بعدی به جا میگذارد. آیا نباید برای چنین فردی که بیملاحظه این چنین خسارتی را در این ابعاد به بار میآورد مجازاتی در نظر گرفت؟ در ادامه امام علیه السلام خسارت مصیبت بار رواج زنا را تباه شدن نسل انسانی معرفی میکند! و خسارت عمل همجنس بازی را جلوگیری از ازدیاد نسل انسانی معرفی میکند. البته این تنها اثری از آثار بیان شده در روایات است.
بزرگترین امتیاز انسان نسبت به دیگر موجودات «عقل و تفکر» اوست و شراب خواری این امتیاز را از بین میبرد و آن وقت انسان با حیوانی مانند کفتار تفاوتی ظاهری دارد! گناهانی که خداوند برای آنها حدود سنگینی مشخص نموده است دارای عقوبتهای سنگینی در امتهای قبل بوده است چنانچه قرآن در مورد همجنس بازی در میان قوم حضرت لوط علیه السلام که امروزه سند افتخار بشر مدرن است، اشاره میکند:
«فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَلِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَ مَا هِىَ مِنَ الظَّلِمِينَ بِبَعِيد * و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن شهر و ديار را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم، سنگهايى كه نزد پروردگارت نشاندار بود و این، از ساير ستمگران به دور نيست! سوره هود، آیات 82 و 83».
ممکن است گفته شود این مفاسد قطعی در شیوع گسترده این گناهان است و در نمونههای انفرادی مفسده قابل توجهی ندارد!!!
سخیف بودن این ادعا مثل روز روشن است؛ چرا که اگر عامل بازدارنده قوی وجود نداشته باشد هیچ تضمینی برای فراگیر نشدن آن وجود ندارد؛ از طرف دیگر خسارت فردی و تباهی اخروی که اصولاً فلسفه زندگی در دنیا بیان شده است ارتباطی به فراگیر شدن ندارد مانند خوردن سم که اثر خود را در فرد یا جمع میگذارد! و گوینده این سخن به این نکته توجه ندارد قانون باید جامع و فراگیر باشد و اگر آن را در شرایط مختلف تخصیص زدیم بیتأثیر میشود و بازدارندگیاش را از دست میدهد.
در اسلام مجازات زنا منحصراً براى زن نيست، هم مرد بايد مجازات شود و هم زن:
«الزّانِيَةُ وَ الزّانى فَاجْلِدوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ. سوره نور آیه1». تصريح مىكند: هم مرد زناكار و هم زن زنا كار هر دو بايد مجازات شوند. در اسلام، هم مرد ممنوع شده است از زنا كردن و هم زن، و معنايش اين است كه مرد كاميابى جنسى خودش را تنها و تنها در محدوده ازدواج مىتواند انجام دهد، و ازدواج يعنى قبول كردن يك سلسله تعهدات و مسئوليتها، و زن هم كاميابى جنسى خودش را تنها در محدوده ازدواج مىتواند انجام دهد، يعنى همراه به قبول يك سلسله تعهدات و مسئوليتها. پس مرد حق ندارد بدون اين كه مسئله ازدواج در ميان باشد آزادانه به اصطلاح امروز غريزه جنسىاش را اشباع كند، همچنان كه زن چنين حقى را ندارد. یعنی مسئله حرمت زنا به زن اختصاص ندارد.
استاد متفکر مطهری در این باره میگوید:
يكى از چيزهايى كه پايه خانواده و محيط خانوادگى را محكم مىكند همين مسئله ممنوعيت كاميابى جنسى در خارج از كانون خانواده است و علت اين كه پايه كانون خانوادگى در زندگی غربی سست و متزلزل است رعايت نكردن هم اين اصل است، و امروز هم در جامعه ما به هر نسبت كه از آنها پيروى كنيم كانون خانوادگى را متزلزل كردهايم. وقتى كه جامعه ما به دستور اسلام واقعاً عمل مىكرد؛ يعنى پسرها واقعاً قبل از ازدواج، با زنى و دخترى در تماس نبودند و دخترها هم همين طور؛ ازدواج براى يك پسر يا دختر يك آرزو بود. يك پسر به سن پانزده شانزده سالگى كه مىرسيد، احساس طبيعى نياز به همسر در او پيدا مىشد، يك دختر هم همين طور، و اين طبيعى است كه آرزوى يك پسر اين بود كه زن بگيرد چون به وسيله ازدواج از محدوديت و ممنوعيتِ استفاده از زن خارج مىشد و به مرز آزادى استفاده از زن مىرسيد. آن وقت «شب زفاف كم از صبح پادشاهى» نبود چون روى خاصيت روانى، اولين موجودى كه اين پسر را به اين لذت و بهره رسانده يعنى از محدوديت به آزادى رسانده همسرش بوده، و براى دختر هم اين پسر اولين كسى بوده كه او را از محدوديت به آزادى رسانده است. اين بود كه پسر و دخترهايى كه اصلًا همديگر را نديده بودند و ازدواج كرده بودند، آنچنان با يكديگر الفت مىگرفتند كه وضع عجيبى بود.
اما در سبک زندگی غربی به پسر اجازه مىدهد كه تا زمانى كه زن نگرفته روابط جنسىاش آزاد باشد و به دختر هم اجازه مىدهد تا شوهر نكرده روابط جنسىاش آزاد باشد. نتيجه اين است كه براى يك پسر ازدواج محدوديت است و براى يك دختر هم ازدواج محدوديت است. قبل از ازدواج، آزادى داشته با هر كسى رابطه داشته باشد، حال كه مىخواهد ازدواج كند به يك نفر محدود مىشود. اين است كه يك پسر وقتى مىخواهد ازدواج کند، مىگويد: «من از امروز يك زندانبان براى خودم درست كردم» يك دختر هم شوهرش برايش زندانبان مىشود؛ يعنى از آزادى به محدوديت مىآيند.
ازدواج در سبک زندگی غربی يعنى آزادی را محدود كردن، از آزادى به محدوديت آمدن، و ازدواج در سبک زندگی اسلامى يعنى از محدوديت به آزادى آمدن.
ازدواجى كه خاصيت روانىاش از محدوديت به آزادى آمدن است، به دنبال خود استحكام مىآورد و آن كه پايهاش از آزادى به محدوديت آمدن است اولًا خودش استحكام ندارد (زود منجر به طلاق مىشود) و ثانياً آن پسرى كه به تعبير خود غربیها دهها و گاهى صدها دختر را «تجربه» كرده و آن دخترى كه دهها و صدها پسر را تجربه كرده است، مگر حالا با يكى پابند مىشود؟ مگر مىشود پابندش كرد؟ (3)
تباه شدن سعادت آخرت و نارضایتی الهی، بیماریهای جسمی مانند ایدز و… ، صدمات روحی و روانی شدید در مواردی که فرد دچار تجاوز به عنف میشود، احساس گناه شدید درباره کسانی که به همسرشان خیانت نمودهاند یا برای بار اول دست به چنین کارهایی میزنند که گاه فرد دست به کارهای غیر قابل پیش بینی می زند (خودکشی)، لگد مال نمودن حیا و عفت عمومی و دیگر فضایل اخلاقی مانند وفا، امانتداری، غیرت، شرافت، محبت و …، بهم خوردن امنیت روانی جامعه، گسترش فساد و فحشا و دیگر ناهنجاریها، تزلزل و فروپاشی بنیان خانواده، کم شدن میل به تشکیل خانواده در افراد، افزایش کودکان حرامزاده و بدون اصل و نسب، کاهش کارکرد اقتصادی جامعه و … از آثار زیانبار این گناهان است.
نتیجه آنکه:
وجود ضررهای شدید و گاه غیر قابل جبران و گسترده بودن این مفاسد، موجب تشدید مجازات مرتکبین آن می شود و رأفت به خرج دادن در حق فردی، موجب ظلم و خسارت به اجتماعی از افراد است علاوه بر آنکه این گناهان ضررهای فردی بسیاری نیز به همراه دارد. و اجرای حدود در حق مرتکبین آن باعث پاک شدن و مانع ابتلا به عذاب شدید و غیر قابل تحمل اخروی است.
————-
(1) نهجالبلاغه، نامه 53.
(2) نهج البلاغه، حکمت 252.
(3) مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 26، ص: 392.