• قصه شكافتن سينه‏ پیامبر

خبر شير خوردن نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از حليمه سعديه، از مسلمات تاريخى است؛ امّا عمده‏ترين روایات تاریخی كه به تفصيل قصه شکافتن سینه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله را ذكر كرده‌اند عبارتند از:

خبر اوّل كه ابن اسحاق از حليمه سعديه نقل كرده است.

در اين خبر از قول حليمه چنین آمده است:

«چند ماهى كه از بازگشت ما از پيش مادرش مى‏گذشت، وى به همراه برادرش، عبدالله بن حارث سعدى مشغول چراندن برّه‏هايى در پشت چادر ما بودند كه ناگهان عبدالله با ترس و اضطراب آمد و گفت: دو مردى كه لباس‏هاى سفيد بر تن داشتند، برادرم را گرفتند و سينه‏اش را شكافتند و…! من و پدرش با عجله به سوى او رفتيم و ديديم كه در گوشه‏اى ايستاده و رنگ از صورتش پريده است! به او گفتيم: چه شده است پسر؟!

گفت: دو مرد كه لباس‏هاى سفيد بر تن داشتند، نزد من آمدند و مرا خواباندند و شكمم را شكافتند و از درون آن چيزى را مى‏جستند نمى‏دانم چه بود!» (1)

خبر دوّم روايتى است كه طبرى نقل مى‏كند، البته همین روایت را ابن اسحاق مختصرتر چنین نقل کرده است:

وی از قول نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله مى‏گويد:

«من دوران شيرخوارگى‏ام را در ميان بنى سعد گذراندم و در يكى از روزها كه همراه برادرم مشغول چراندن بره‏اى در پشت چادرشان بودم دو نفر به من نزديك شدند. آنها كه ظرف طلايى پر از يخ و برف در دست داشتند، مرا گرفتند و شكمم را شكافتند و دل مرا خارج ساختند و آن را دو نيمه كردند. سپس خون لخته‏ شده سياهى را از آن جدا كردند و دور انداختند و آنگاه دل و شكم مرا با آن يخ و برف‏ها شستند تا پاك شد و در جاى خود قرار دادند. (2)

اين در حالى است كه در روايت طبرى از نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله چنین نقل شده است:

«من دوران شيرخوارگى‏ام را در ميان بنى ليث بن بكر گذرانده‏ام و در روزى از روزها از خانواده‏ام جدا شدم و همراه با بچه‏ها به بازى در آن دشت پرداختم. در اين هنگام گروهى سه نفره كه طشتى پر از يخ در دست داشتند، آمدند و مرا از ميان دوستانم برداشتند. دوستانم گريختند تا به مرزهاى دشت ما رسيدند و سپس به سرعت به سوى افراد قبيله رفتند و با داد و فرياد از آنها كمك مى‏خواستند… يكى از آن سه نفر مرا بر زمين خوابانيد و شكم مرا از بالا تا پايين شكافت و امعاء (روده‌ها) و احشايم (اعضاء درون بدن، شُش، معده و…) را خارج كرد و آنها را با يخ شست و شو داد و سپس به جاى خود برگردانيد. سپس دومى برخاست و دستش را در داخل شكمم فرو برد و دلم را بيرون آورد و آن را به دو نيم كرد و لخته خونى سياه رنگ را از آن جدا كرد و دور انداخت. من در دست وى انگشترى ديدم كه با آن دلم را مهر زد و پس از آن، دل من پر از نور شد و آن مهر نبوّت و حكمت بوده است. بعد دلم را به جاى خويش گذاشت و سردى آن مهر را تا مدتى احساس مى‏كردم. آنگاه سومى بلند شد و دستش را بر محل شكاف كشيد و به اذن الهى التيام يافت و بعد دستم را گرفت و مرا از زمين بلند كرد». (3)

البته به نظر می‌آید، روايت طبرى با روايت ابن اسحاق كه در همين زمينه است متفاوت است. چون در تعداد اشخاص و در چگونگى شكافتن سينه، تعداد بچه‏هايى كه همراه وى بودند، همچنين در مكانى كه واقعه در آن حادث شده است، تفاوت‏هايى ديده مى‏شود.

و همچنين ابن اسحاق، در حال رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله تصرف كرده است، در حالى كه در خبر طبری آمده است كه، «با ظرف حصيرى خرما بازى مى‏كرديم»؛ ابن اسحاق اين بازى را بر نبى‏ اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله سبك شمرده و گفته است: «و برّه خود را در پشت چادرمان مى‏چرانديم.»

ولی این قول بعید است زیرا، چگونه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به چراندن برّه پرداخته است در حالى كه فقط چند ماه از دوران شيرخوارگى‏اش گذشته بوده است؟!

همه اينها دليل بر جعلى بودن اين خبر –شکافتن سینه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله- است و همين اختلافات از عوامل مهم شك و ترديد در صحّت اين خبر مى‏باشد و به خصوص اگر در سندهاى اين روايت دقت كنيم و آنها را با اصولى كه براى قبول يك حديث لازم است، بسنجيم؛ مى‏بينيم كه اين حديث قابل قبول نيست.

اگر چه بسيارى از نويسندگان سيره به اين مقدار از شك و ترديد براى ردّ این خبر قانع نشده‏اند. (4)

چنان كه علامه سيد جعفر مرتضى عاملى مى‏گويد:

«آيا اين روايت بدان معنا نيست كه رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله مجبور به انجام اعمال خير بوده است و اراده و نيتش هيچ تأثيرى در انجام آنها نداشته است؟ زيرا تأثير شيطان به طور قطعى و با انجام يك عمل جراحى از وى دفع شده است و اگر خدا مى‏خواست كه بنده‏اش شرير نباشد، آيا احتياج به انجام چنين عمل جراحى داشت كه در جلوى چشم مردم انجام دهد؟!» و اين علاوه بر پنج ايرادى است كه ايشان بر اين روايت گرفته است. (5)

شيخ ابو ريّه، در كتاب خويش به نام «أضواء على السنة المحمدية» موضوع جالبى را آورده است. وی تشكيك استادش، شيخ محمد عبده در تفسيرش را نقل كرده است:

«آنچه كه در نظر ما ثابت است اين است كه شيطان، سلطه‏اى بر بندگان مخلص الهى كه مهم‏ترين آنها انبياء و رسولان الهى هستند ندارد؛ و امّا آنچه كه در مورد زايل كردن بهره شيطان از قلب نبى‏ اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آمده است، از اخبار ظنّى است و از آنجايى كه موضوع آن مربوط به عالم غيب است و ايمان به غيب، در زير مجموعه عقايد جاى دارد، لذا ظن و گمان در آن راهى ندارد و خداوند مى‏فرمايد:

«إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً / پيروى از ظن و گمان ما را از حق و حقيقت بى‏نياز نمى‏كند».(6)

طبق اين دستور الهى موظف به قبول مضمون چنين احاديثى در حوزه عقايد نيستيم.

شيخ محمد عبده، به آنچه در قرآن كريم آمده است، استناد مى‏كند و سلطه شيطان بر بندگان مخلص الهى را نفى مى‏كند. در آنجا كه خداوند متعال مى‏فرمايد:

«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ / پروردگارا! چون نااميدم كردى بر روى زمين (دنيا) را در نظرشان مى‏آرايم و همه آنها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان پاك و بى‏آلايش را. فرمود: اين روش راست و درستى است كه بر خود گرفته‏ام كه تو بر بندگان (خالص) من تسلط نخواهى يافت مگر اين كه گمراهانى از تو پيروى كنند». (7)

ابو ريّه نیز، اين آيات را آورده و سپس گفته است:

چگونه عده‏اى قرآن را با روایاتی که تنها مفید ظنّ هستند، ردّ مى‏كنند؟! در ادامه مى‏گويد: اين روايات تصريح مى‏كند كه سينه آن حضرت صلى‌الله‌عليه‌و‌آله شكافته شد و لخته خون سياهى از آن خارج شد كه بنا به قول خودشان همان بهره شيطان بوده است!

اما گويى كه اين عمل جراحى اوّل موفق نبوده است و دفعات ديگرى هم سينه‏اش شكافته شده و اين كار در حدود پنج مرتبه تكرار شده است كه چهار مرتبه آن مورد اتفاق همه است. و بنا به نقل آنها در سه و نيز ده سالگى و به هنگام مبعث و به هنگام معراج اين كار مكرراً انجام گرفته است و در مرتبه پنجم اختلاف است و گفته‏اند كه تكرار شكافتن سينه نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله براى افزايش شرافت و فضل نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بوده است.

شيخ طبرسى در تفسيرش در ذيل اوّلين آيه سوره اسراء و به مناسبت حديث معراج مى‏نويسد:

«روايات بسيارى در مورد قضيه عروج نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به آسمان نقل شده است و بسيارى از صحابه آنها را روايت كرده‏اند و آنها را مى‏توان به چهار وجه تقسيم كرد».

تا اين كه مى‏گويد: «و چهارمين وجه اين كه آنچه ظاهرش صحيح نيست و تأويل آن نيز مشكل است، بهتر آن است كه آن را قبول نكنيم.» تا اين كه مى‏گويد: «و اما مصداق وجه چهارم، مطلبى است كه در مورد شكافتن شكم نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله و شستن آن به وسيله ملائكه نقل شده است؛ زيرا آن حضرت از هر پليدى و عيبى پاك و مبرّا بوده است و چگونه ممكن است كه اعتقادات قلب را به وسيله آب شست و شو داد؟!» (8)

علّامه سيد جعفر مرتضى بر اين مطلب حاشيه زده و گفته است:

چرا اين پديده به پيامبر ما اختصاص يافته است و اين حادثه براى هيچ كدام از انبياى سابق رخ نداده است؟!

آيا با عقل جور در مى‏آيد كه تنها او احتياج به اين عمل داشته است و ساير انبياء از آن بى‏نياز بوده‏اند؟

در اين صورت چگونه او افضل و كامل‏ترينِ انبياء بوده است؟!

يا اين كه مى‏گويند: «شيطان در آنها (پیامبران پیشین) هم بهره‏اى داشته است؛ اما با عمليات جراحى از آنها جداسازى نشده است و براى همين نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به افضل و كامل‏ترين انبيا تبديل شده است؟». (9)

این در حالی است که كتاب‏هاى سيره و حديثی غير اماميه نيز غالباً خالى از اين حديث نيست و حتى بعضى از صحاح همانند صحيح مسلم اين خبر را در بردارد. (10)

امّا اين مطلب نزد شیعه قصه‏اى است كه صحت ندارد و جعلى است و خود را از نقل و قبول چنين مطالبى برى‏ء مى‏دانند و علامه مجلسى هم آن را در بحار الانوار روايت كرده و سپس گفته است:

«اين خبر را اگر چه قبول نداريم، چون از طريق مخالفان نقل شده است؛ اما آن را به خاطر غرايبى كه دارد نقل كرده‏ام». (11)

مرحوم ربانى شيرازى در تعليقه آن مى‏گويد: (12)

«… ما براى اثبات عظمت نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله كه فضائلش تمام جهان را پر كرده است، احتياجى به اين گونه اخبار نداريم».

چقدر فاصله است بين اين تصويرى كه از نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ارائه مى‏شود و آن تصويرى كه داماد و برادر و وصى‏اش علی علیه‌السلام از وى ارائه مى‏دهد. آنجا كه در توصيفش مى‏گويد:

«هرآينه خداوند از همان ايّام طفوليتش يكى از بزرگ‏ترين فرشتگان را مأمور او كرد كه شبانه روز به وی مكارم اخلاق و محاسن آن را تلقين مى‏كرد.» (13)

ابن ابى الحديد روايت مى‏كند كه بعضى از اصحاب امام باقر عليه‌السّلام از ایشان در مورد قول خداوند متعال كه مى‏فرمايد: «إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً / مگر رسولى كه برگزيند و بى‏ترديد از پيش رو و پشت سرش مراقبينى مى‏گمارد». (14)

سؤال كردند و ایشان در جواب فرمودند: «خداوند متعال ملائكه‏اى را موكل انبيائش قرار مى‏دهد كه‏ از اعمال آنها محافظت مى‏كنند و تبليغ رسالت را به آنها مى‏آموزند و خداوند فرشته بسيار عظيمى را از وقتى كه نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از شير گرفته شد، موكّل وى كرد كه او را به خيرات و مكارم اخلاق راهنمايى مى‏كرد و او را از شر و اخلاق مكروه بازمى‏داشت.» (15)

علامه سید جعفر مرتضی در کتاب ارزشمند خود، «الصحیح من سیرة النبی الاعظم» نظرات افراد و گروه‌های مختلف را راجع به این قضیه چنین نقل می‌کند:

الف) برخی چون هاشم معروف الحسنی، آن را از قبیل معجزات الهی می‌دانند.

البته علامه می‌فرماید گر چه اختلاف در روایات –که در بالا هم به آن اشاره شد- انسان را برای تردید در این حادثه وا می‌دارد و این تردید با ضعف سندهای روایات مضاعف می‌شود. ولی اینها برای انکار این قضیه کافی نیست. مخصوصاً که اتفاق رخ داده از سنخ اعجاز است و عقل آن را محال نمی‌داند؛ زیرا قدرت خداوند گسترده‌تر از آن است که خردها آن را فراگیرند و پندارها آن را دریابند.

ب) عقیده داریم که این روایت موجی می‌شود که پیروان سایر ادیان، یا موضوع را سخره بگیرند، یا دلیلی برای اثبات عقاید باطل خود و ایراد بر شماری از عقاید مسلمانان.

ج) گروه سوم نظر دارند، این داستان را کسانی ساخته‌اند که قصد دارند این آیه قرآن را به گونه حرف به حرف تفسیر کنند:

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ / آیا برای تو سینه‌‌ات را نگشاده‌ایم؟ و بار گران از تو بر نداشتیم؟». (16)

علامه در پایان عرض می‌کند:

شاید بهترین نقد این روایت، نقد علامه شیخ محمود ابوریه باشد.

وی این روایت را نادرست می‌داند و نظر خود را چنین بیان می‌کند:

  1. باید قبل از ذکر دلیل اول به نکته‌ای برای مقدمه اشاره کنیم و آن این است که برخی گفته‌اند «حلیمه» دایه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به دلیل همین داستان شکافته شده سینه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله او را به مادرشان بازگرداند. یکی از دلایل علامه در دروغ بودن این داستان همین نکته است که، عدّه­ای مانند ابن هشام علّت بازگرداندن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به مادرشان را چنین نقل کرده‌اند:

«علّت بازگرداندن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله این بود که تنی چند از نصارای حبشه، او –پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله- را با دایه‌اش دیدند. از حلیمه درباره او سؤال کردند… گفتند: این کودک را از تو می‌گیریم و او را به سرزمین و کشورمان می‌بریم». (17)

  1. علامه دلیل دوم را چنین بیان می‌کند:

«چگونه شکافتن سینه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله می‌تواند علّت بازگرداندن آن حضرت باشد، در حالی که می‌گویند: این حادثه در سه سالگی یا دو سالگی… حضرت اتفاق افتاده، امّا هنگامی که به مادرش بازگردانده شد پنج سال را تمام کرده بود؟!»

  1. آیا درست است که منبع و سرچشمه شر، غدّه یا لخته خونی در قلب باشد و برای رهایی از آن کافی است انسان یک عمل جراحی قلب انجام دهد؟!

این بدان معنی نیست که هر کسی با بر طرف کردن آن می‌تواند انسانی پارسا و پرهیزکار باشد؟!

آیا این غدّه یا لخته خون در میان بندگان فقط به رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله اختصاص داشت و خداوند او را بدان مبتلا کرد؟! چرا؟!

  1. بنا به نقل‌های مختلف این شکافتن سینه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله در چند نوبت در طول زمان‌های متفاوت انجام گرفته است. علامه به این نکته اشاره کرده و چنین اشکال می‌کند:

«چرا این عمل چهار یا پنج بار در فاصله زمانی طولانی تکرار شد؟!… آیا این لخته سیاه و سهم شیطان ریشه کن می‌شد و دوباره رشد می‌کرد؟! آیا این غدّه یا لخته خون، نوعی سرطان بود که عمل جراحی فایده‌ای نداشت و دوباره عود می‌کرد؟!

چرا این غدّه بعد از عمل چهارم یا پنجم عود نکرد تا نیاز به عمل جراحی دیگری باشد؟!

چرا خداوند پیامبرش را بدون ارتکاب جرم چنین عذاب می‌دهد؟! آیا نمی‌توانست از اوّل او را بدون غدّه خلق کند؟!

  1. آیا اگر خداوند اراده کند که بنده‌اش انسان شروری نباشد، برای اعمال قدرت خویش نیاز به چنین اعمال جراحی دارد، آن هم در پیش چشم مردم؟!

در ادامه علامه چنین می‌فرمایند:

آیا این روایت بدان معنی نیست که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله در انجام عمل خیر مجبور بود و اراده او در این باره هیچ تأثیری نداشت؟! چرا که سهم شیطان به طور قهری و قطعی با عمل جراحی از وی دور شده بود؟!

  1. چرا از میان پیامبران الهی، این عمل فقط به پیامبر ما اختصاص یافته است؟! آیا معقول است که فقط محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله برترین و کامل‌ترین پیامبران، محتاج چنین جراحی بود؟!
  2. آیا این سخن با آیات قرآن منافات ندارد که می‌گوید: شیطان را به بندگان مخلص خدا راهی نیست:

«قَالَ رَبِّ بمِا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهُّمْ أَجْمَعِينَ؛ إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ الْمُخْلَصِينَ / گفت: پروردگارا بخاطر اينكه اغوايم كردى هر آينه در زمين زينت مى‏دهم در نظر آنان، و هر آينه همگيشان را اغواء مى‏كنم. بندگان مخلصت را». (18)

و سوره‌های «إسراء، آیه 65» و «نحل، آیه 99» نیز به این نکته اشاره دارد که شیطان را بر بندگان مخلص خداوند راهی نیست.

روشن است که پیامبران بهترین بندگان مخلص، مؤمن و متوکل خداوند هستند. پس چگونه ممکن است تا زمان معراج پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله شیطان در او بهره‌ای داشته باشد و بر او مسلط شود؟!

این در حالی است که داستان شکافتن سینه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله با نقل‌های متفاوت و متناقض در تاریخ آمده است و یک کپی‌برداری از داستان‌های مردم جاهلی است. (19)

—————–

1- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، صفحات 224 و 225؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سيره ابن اسحاق، ج 1، صفحات 171- 174 و تاريخ طبرى، ج 2، صفحات 158- 160.

2- تاريخ طبرى، ج 2، صفحات 160- 162.

3- تاريخ طبرى، ج 2، صفحات 160- 162.

4- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 227.

5- الصحيح من سيرة النبى الاعظم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله، ج 1، ص 86.

6- سوره یونس، آیه 36.

7- سوره حجر، آیات 39- 42.

8- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 230؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الاضواء، ص 187، مجمع البيان، ج 6، ص 69.

9- الصحيح فى السيرة النبی الاعظم، ج 1، ص 86.

10- صحيح مسلم، ج 1، صفحات 101 و 102.

11- بحار الانوار، ج 15، صفحات 353- 357.

12- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 231.

13- نهج البلاغه، خطبه قاصعه.

14- سوره جن، آیه 27.

15- شرح نهج البلاغه از ابن ابى الحديد، ج 13، ص 207 و در بحار الانوار، ج 15، ص 361.

16- سوره شرح، آیات 1 و 2.

17- الصحيح فى السيرة النبی الاعظم، ج 1، ص 322؛ برای مطالعه بیشتر ر.کن: سیره ابن هشام، ج 1، ص 177.

18- سوره حجر، آیات 39 و 40.

19- الصحيح فى السيرة النبی الاعظم، ج 1، صفحات 323 و 324.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا