- قضا و قدر
از جمله مسائل مهمی که به دنبال بحث از توحید افعالی و اینکه در عالم هستی تنها خداوند بزرگ، فاعل و انجام دهندهی امور است مطرح میگردد، مسألهی قضا و قدر است. این مسأله با آنچه که امروزه به «سرنوشت» معروف است، ارتباط نزدیکی دارد و نه تنها ذهن متکلمان را به خود مشغول ساخته است، بلکه یکی از مسائل اساسی در زندگی هر انسانی است. خداباوران مسأله سرنوشت را در ارتباط با علم و اراده الهی تفسیر میکنند؛ اما کافران آنرا در چارچوب حتمیتهای برخواسته از علل و اسباب مادی محصور میسازند.
برای تبیین و توضیح این مسأله ابتدا به بررسی معنا و تعریف قضا و قدر میپردازیم:
- معناي قدر و قضا
واژه قدر به معنای اندازه، و تقدیر به معنای سنجش و اندازهگیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن است. و واژه قضا به معنای یکسره کردن و به انجام رساندن و داوری کردن استعمال میشود.
منظور از تقدیر الهی اینست که خدای متعال برای هر پدیدهای اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرارداده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق مییابد. و منظور از قضاء الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آنرا به مرحله نهایی و حتمی میرساند.
به این بیان، مرحله تقدیر، قبل از از مرحله قضاء و دارای مراتب تدریجی است و شامل مقدمات بعید و متوسط و قریب میشود و با تغییر بعضی از اسباب و شرایط، تغییر مییابد، مثلاً سیر تدریجی جنین از نطفه و علقه و مضغه تا حد یک جنین کامل، مراحل تقدیر آنست که شامل مشخصات زمانی و مکانی نیز میشود. ولی مرحله قضاء دفعی و مربوط به فراهم شدن همه اسباب و شرایط، و نیز حتمی و غیر قابل تغییر است «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مىگويد: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مىشود. سوره بقره آیه 117».
- قضا و قدر بر اساس نظام علي و معلولي
در نظام علت و معلول، قضا منطبق ميشود بر وجوبي كه يك شيء (معلول) از ناحيه علت تامهاش بدست ميآورد. در واقع وقتي خداوند ميخواهد يك شيء موجود شود، آن شيء حتماً موجود خواهد شد. لذا علت تامه آن را فراهم ميكند تا آن شيء به عنوان معلول به مرحلهي وجوب برسد. لذا قدر منطبق ميشود بر تك تك شرائط و عللي كه بايد در كنار هم جمع شوند تا علت تامه شيء شكل گيرد.
بنابراین میتوان گفت که قضا، نهایی شدن تقدیرهاست. زیرا هر شیای می تواند در شرایط زمانی و مکانی گوناگونی واقع شود و این همان تقدیر اوست و قضا یکی از این شرایط را حتمی میسازد. مثلاً بیماری که در بستر است دو تقدیر برایش قابل تصور است: یکی مراجعه به طبیب و معالجه و در نهایت، بهبودی و دیگری ماندن در بستر و عدم مداوا و در نتیجه بدتر شدن حال مریض. اما در صورت انتخاب هر یک از این دو شیوه، نتیجهی آن رقم خواهد خورد و این قضا است.
نتيجه آنكه قضا و قدر الهي، چيزي بيرون از نظام علي و معلولي عالم نيست، كه اين نظام خودش نيز به تدبير الهي ايجاد شده است، در واقع خداوند قضا و قدر خود را از طريق علل و معلولهايي كه آفريده، جاري ميكند.
به بیانی دیگر، از ميان قضا و قدر، تنها قضا یک صورت بيشتر ندارد و آن حتميتش ميباشد زیرا از میان شرایط گوناگون یکی اتفاق میافتد اما قدر، صورتهای مختلفی دارد و به نسبت زمانها و مکانها و شرایط گوناگون تغییر میکند؛ چرا كه از تعریف قضا و قدر روشن شد که قضا پس از قدر محقق میشود. یعنی ابتدا شرایط گوناگون تحقق یک شیء موجود است و سپس یکی از آنها قطعی و محقق خواهد شد. به همین خاطر گفته میشود که قضا حتمی است ولی قدر و تقدیر ممکن است حتمی شود و ممکن است غیر حتمی بماند.
براي مثال، ممکن است اگر شخصی صله رحم نکند عمرش شصت سال رقم بخورد و اگر کسی صله رحم کند تقدیر عمرش 90 ساله باشد. روي همين اساس است كه در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است: «كساني كه به خاطر گناهان خود ميميرند، تعدادشان از آنها كه به عمر طبيعي زندگي ميكنند، بيشتر است».
مثالی ديگري که میتواند مسألهی قضا و قدر را برای ما روشنتر کند، شخص خیاطی است که میتواند بر روی یک پارچه اندازههای مختلفی را ببرد و خیاطی کند اما وقتی که اندازه گیری او به پایان رسید و پارچه را برش داد دیگر اندازهی لباس قطعی شده و تغییر آن امکان ندارد. در اين مثال میتوان گفت قدر همان اندازههای مختلفی است که میتواند روی پارچه برش داده شود كه قابل تغيير است و قضا همان برش و قطعی شدن اندازهای خاص است كه ديگر تغيير نخواهد كرد.
- اقسام قضا و قدر
برای روشن شدن فضای بحث میتوان قضا و قدر را به دو دسته تقسیم کرد: «قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی».
- قضا و قدر علمي
منظور از «قدر يا تقدير علمی» عبارتست از علم ازلی خداوند سبحان به حدود و خصوصیات وجود یک شیء، قبل از آفرينش آن شيء.
«قضای علمی» هم همان علم خدا به تحقق و وجود یک شیء است؛ يعني خدا از ازل ميداند كه هر يك از اشياء در شرايط خاصي و تحت تأثير اسباب و علل خاصي موجود مي شوند. بنابراين ميشود گفت كه علم پيشين خداوند به خصوصيات اشياء و ضرورت وجود آنها، همان قدر و قضاي علمي است. پس قضا و قدر علمي به علم الهي باز ميگردد و از شاخههاي صفت «علم» به شمار ميآيد، بر این اساس، خداوند میداند که هر شیئی با چه خصوصیات و اوصافی و در چه شرایطی پا به عرصه وجود میگذارد و چگونه به هستی خویش ادامه میدهد و این همان حقیقتی است که گاه از آن به «سرنوشت» یاد میکنند.
- قضا و قدر عینی
«قدر يا تقدیر عینی» تعیین و مشخص کردن خصوصیات و اوصاف ذاتی و عارضی موجودات از سوی خداوند است و «قضای عینی» ضرورت وجود گرفتن شیء از طرف خداوند و موجود شدن شیء از طریق نظام اسباب و علل است.
با توجه به معناي قضا و قدر عيني چند نكته روشن ميشود:
- قضا و قدر عيني از شئون خلق و ايجاد خداوند است و ميتوان آن را به صفت خالقيت بازگرداند؛ حال آنكه گفتيم قضا و قدر علمي به صفت علم باز ميگردد.
- تقدير عيني هر شيء بر حسب مرتبه وجود آن متفاوت است. براين اساس، تقدير موجودات مجرد عبارت است از تعيين حدود ذاتي و ماهیتی آنها؛ ولي در ماديات، شامل شرايط زماني و مكاني و خصوصياتي كيفي و كمي و اوصاف عرضي میشود؛ مانند زيبايي، سلامتي و….
- قضا و قدر و اختيار انسان
يكي از مهمترين مسائلي كه در ارتباط با قضا و قدر مطرح ميشود، نسبت آن با اختيار انسان است. قضا و قدر علمي مقتضي آن است كه خداوند از پيش بداند كه اعمال آدمي با چه خصوصياتي و در چه شرايطي واقع ميشود. همچنين بر اساس قضا و قدر عيني، اراده الهي در شكل گيري اعمال انسان و تعين يافتن آنها دخالت دارد. پس قضا و قدر علمي و عيني همهی موجودات آسمانی و زمینی و وجود همهی انسانها و افعال انسانها را شامل میشود، اینجاست که سؤالي پیش می آید که در طول تاریخ مورد اختلاف متکلمان بوده است که اگر افعال انسان که موجب ثواب و عقاب است هم، در قضا و قدر الهی جا داشته باشد آیا موجب سلب اختيار انسان و جبر او میشود یا نه؟ به بیان دیگر اگر افعال انسان مطابق قضای الهی باشد پس حتمی و جبری است و در نتیجه ثواب و عقاب بی معنا خواهد بود. این تفکر از همان صدر اسلام در بین مسلمانان شکل گرفت، بعنوان مثال در کتب روایی ذکر شده که هنگام بازگشت از جنگ صفین پیرمردی به حضرت علی علیه السلام گفت: یا امیرالمؤمنین به ما خبر ده که آیا رفتن ما به شام به قضا و قدر الهی بوده یا خیر؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «قسم به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید هیچ گامی بر نداشتید و در هیچ درهای وارد نشدید و بر بالای هیچ بلندی و تپهای قرار نگرفتید مگر اینکه تمام اینها تحت پوشش قضا و قدر الهی بود. پیرمرد گفت: پس ما در این مسیر مجبور بوده و بر این رنجها و زحماتی که متحمل شدیم هیچ گونه پاداشی نخواهیم داشت. امام عليه السلام فرمود: آرام باش، خداوند هم در رفتن به شام و هم در برگشت آن به شما پاداش عظیمی خواهد داد. شما در هیچ حال از این حالت مجبور نبودید تا پاداشی نباشد. پیرمرد گفت: چگونه مجبور نبودیم و حال آنکه قضا و قدر ما را به جبر به سوی شام برد و برگرداند؟ حضرت فرمود: این چه سخنی است که می گویی؟ تو پنداشتهای که قضاء لازم و قدر حتم است که بخواهیم و یا نخواهیم واقع شود؟ این چنین نیست زیرا اگر این بود، ثواب و عقاب معنا نداشت، وعده و وعید باطل بود، امر و نهی بی جا بود، گناهکاران را خداوند ملامت نمیکرد، نیکوکاری را نمیستود. این سخن، سخنِ بت پرستان و لشکریان شیطان و گواهان دروغگو و کوردلان راه نایافته است. خداوند ما را به کار نیک امر فرموده و ما را مُخیر ساخت و از کار زشت ما را نهی کرد و بر حذر داشت و تکالیفی آسان برای ما مُقرر فرمود و کسی که او را نافرمانی کند مغلوبش نساخته و آن کس که از او فرمان برد مجبور نگشته است. خداوند پیامبران را بیهوده نفرستاد و آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست را بیهوده نیافرید. این پندار غلط کافران است وای بر حال کافران از آتش جهنم». (1)
بنابراين قضا و قدر علمي، به افعال انسان به طور مطلق تعلق نميگيرد؛ بلكه متعلق قضا و قدر، عمل انسان با تمام خصوصيات آن است كه از جمله ميتوان به اختياري بودن آن و تأثير اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره كرد. پس خداوند از ازل ميداند كه انسان با بهره گيري از اختيار خود، اعمال خاصي را انجام ميدهد كه در اينصورت، نه تنها علم خداوند و قضا و قدر علمي او با اختيار انسان منافاتي ندارد؛ بلكه آن را تأكيد نيز ميكند.
درباره قضا و قدر عيني نيز پاسخ مشابهي وجود دارد؛ تأثير قضا و قدر عيني خداوند در وقوع افعال بندگان، به صورت مستقيم و مباشر نيست؛ بلكه اين تأثير، از مسير اسباب و علل و در چارچوب نظام عِلّي و معلولي عالم تحقق ميپذيرد و از آنجا كه اراده انسان يكي از مبادي عِلّي افعال اختياري اوست، قضا و قدر (در مورد افعال اختياري) از مجراي اراده و اختيار انسان تأثير ميگذارد و اين نوع از قضا و قدر نيز با اختيار انسان همراه بوده و ضديتي با آن ندارد.
حدیث مذكور نيز در واقع جمعی است بین قائل بودن به قضا و قدر و همچنین مخیر بودن و مجبور نبودن انسان و بیان میکند که ایمان به قضا و قدر انسان را مجبور نمیکند بلکه او مختار است.
در نتيجه باید گفت که قائل شدن به قضا و قدر علمي و عيني، نه تنها اختیار انسان را نفی نمیکند بلکه آن را تأیید و تأکید میکند.
توضیح اینکه کسانی که قائلند قضا و قدر موجب جبر انسان میشود میگویند: خدا در ازل میدانست که انسان افعالش را با چه خصوصیاتی انجام میدهد و اگر خداوند به فعل انسان علم داشته باشد اختیاری برای او باقی نمیماند.
در پاسخ میگوییم: علم ازلی خدا به صدور هر فعلی از فاعل خود بصورت مطلق تعلق نگرفته است بلکه علم خدا به این تعلق گرفته است که هر فاعلی بر اساس خصوصیاتی که دارد فعلش را انجام دهد مثلاً علم خدا به این تعلق گرفته که آتش بدون آگاهی حرارت ایجاد کند اما در مورد انسان خداوند به این علم دارد که با خصوصیت اختیار و آزادی فعل از انسان صادر شود. بنابراین علم خدا به وجود انسان و مختار بودن او تعلق گرفته است.
- قضا و قدر و توحيد در خالقيت
مسألهی دیگری که در بحث قضا و قدر توجه به آن ضروری است این است که خدا قضا و قدر را به خودش منتسب میکند و در واقع پذیرش این مسأله پذیرفتن شاخهای از توحید خداست. به این معنا که تنها خداست که حدود و شرایط اشیاء را مقدر میکند و بر طبق آن حدود و شرایط اشیاء را حتمی میسازد. به همین جهت در روایات اهلبیت علیهم السلام بر ایمان به قدر تأکید شده و فرموده اند که مؤمن بدون ایمان به قَدَر مؤمن نخواهد بود.
رسول خدا صلوات الله عليه و آله فرمود: «هیچ یک از شما ایمان نمیآورد تا زمانی که به قدر خیر یا شر، شیرین یا تلخ، ایمان آورد.» (2)
سر این تأکید این است که قضا و قدر از شعبههای خلقت خدا است و خداوند بر طبق آن خلق میکند و در مباحث توحید گفته شد که یکی از مراتب توحید، توحید در خالقیت است به این معنا که تنها خالق و آفریننده، خداست. بنابراین ایمان به قضا و قدر نوعی توحید در خالقیت است. همچنین ایمان به قضا و قدر علمی، ایمان به علم خداست، همانطور که اعتقاد به حتمیت وجود اشیاء و قضاء الهی ایمان به قدرت خداست. و به همین خاطر خداوند قضا و قدر را به خودش مستند می سازد و می فرماید: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً * خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده. سوره طلاق آیه 3» و همچنین میفرماید: «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * و چون اراده آفريدن چيزى كند تنها مىگويد باش و آن شیء بدون درنگ هست مىشود. سوره بقره آیه 117».
بنابراین اعتقاد به قضا و قدر به این معنا نیست که از یک طرف افعال انسان تنها مستند به خدا باشد، به گونهای که مجبور بودن انسان را در پی داشته باشد، اما از سوی دیگر افعال انسان تنها مستند به خود انسان هم نیست به گونهای که هیچ رابطهای بین فعل انسان و خدا وجود نداشته باشد بلکه افعال انسان در عین اینکه حقیقتاً مستند به انسان است، مستند به خدا نیز هست و اوست که تأثیر خاص را در هر یک از افعال انسانها میآفریند.
- قضا و قدر در قرآن و روايات
اکنون به سراغ منابع دینی خود یعنی قرآن و روایات میرویم و مسأله قضا و قدر را از نگاه آنها دنبال میکنیم.
خدای سبحان از نوح علیه السلام چنین حکایت میکند: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً * از پروردگارتان طلب مغفرت كنيد كه او بسيار آمرزنده است كه اگر چنين كنيد ابرهای آسمان را مرتب بر شما مىباراند و به وسيله اموال و فرزندان ياريتان مىكند و برايتان باغها رويانيده و نهرها جارى مىسازد. سوره نوح آیه10تا12» در این آیه نوح علیه السلام بیان میدارد که استغفار، سبب نزول باران و زیاد شدن اموال و جریان رودها میشود. در واقع در این آیه استغفار بعنوان علت این امور شناخته شده است و منظور از آن، این است که رجوع به خدا و به پا داشتن دین و احکام او جامعه را به سعادت پیش خواهد برد و روی گرداندن از خدا، جامعه را شقی خواهد کرد و جامعه، مختار است که هر یک از این دو راه را انتخاب کند.
و آیات فراوان دیگری هم در قرآن وجود دارد که به بیان نتیجهی حتمی برخی اعمال انسانها میپردازد و در واقع بیان میکند که رقم زدن هر نوع تقدیری از جانب انسانها، قضای خاصی را در پی خواهد داشت.
در دستهای دیگر از آیات صریحا مسألهی قضا و قدر مطرح شده است از جمله:
«إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ * ما هر چيزى را با اندازهگيرى قبلى آفريديم. سوره قمر آیه 49». یعنی حدود و شرایط هر چیزی نزد خداوند حاضر است. و خداوند افعال خود را بر طبق تقدیرات انجام میدهد.
«الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدي * پروردگارى كه اجزاى عالم را از عدم به وجود آورد و هر يك را در جايى قرار داد كه بايد قرار مىداد و پروردگارى كه هر چيزى را داراى حدود و اندازهاى كرد به طورى كه براى رسيدنش به هدف نهايى از خلقتش مجهز باشد. سوره اعلي آیه 2-3»؛ یعنی خدا مخلوقات خود را به آنچه که برایشان تقدیر شده هدایت میکند.
در روایات وارده از اهلبیت علیهم السلام نیز مسألهی قضا و قدر مطرح شده که در اینجا تعدادی از آنها را ذکر میکنیم:
در روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده که در ضمن آن، حضرت (ع) قدر را چنین تعریف فرمودهاند: «هِيَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَيْن * قدر اندازهگیری و قرار دادن حدود زندگی و مرگ است و قضا قطعی شدن و وجود یافتن شیء میباشد.» (3)
رسول خدا (ص) فرمودند: «قَدَّرَ اللَّهُ الْمَقَادِيرَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِخَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ * خدا تقدیرها را پنجاه هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین تقدیر کرد.» (4)
نکتهی پایانی که آنرا متذکر میشویم اینکه در برخی از روایات از تعمق در مسألهی قضا و قدر نهی شده است. برای نمونه در کتاب توحید شیخ صدوق روایتی از امام علی عليه السلام است که مفهوم آن چنین است: «قدر سری از اسرار خدا و پوششی از جانب خدا و حرزی از خداست که از خلق خدا پنهان مانده و بندگان به حقیقت آن دست نخواهند یافت.»
باید توجه شود که آن چه در روایات از آن نهی شده این است که انسان سعی کند به کنه مقدرات الهی دست یابد و بر آنها اشراف پیدا کند اما معلوم است که مصلحتی در این اشراف نیست و چه بسا مضر هم باشد بنابراین همانطور که تفکر در ذات خدا ممنوع است، تفکر دربارهی کُنه و حقیقت تقدیرات الهی نیز ممنوع است چون بالاتر از توان بشر است و موجب حیرت و فساد او میشود. اما فهم معنای اجمالی قضا و قدر مورد نهی ائمه عليهم السلام نیست؛ چرا که اگر تأمل در معنای قضا و قدر حرام بود ائمه عليهم السلام سؤال دربارهی آنها را پاسخ نمیدادند در حالیکه روایات فراوانی هست که در آن اهلبیت عليهم السلام به بیان معنای قضا و قدر پرداختهاند.
- فوايد اعتقاد به قضا و قدر الهي
از همین جا اهمیت اعتقاد به مسألهی قضا و قدر آشکار میشود زیرا چنانچه بیان شد اعتقاد به این مسأله، اعتقاد به توحید الهی در خالقیت اوست. ایمان به قضا و قدر موجب میشود که انسان به همهی آنچه که خدا برایش مقدر کرده است با نگاه حکمت و مصلحت بنگرد زیرا قضا و قدر از افعال خدا است و همهی افعال خدا از روی حکمت و مصلحت است، اگر چه ممکن است کسی این حکمت و مصلحت را نفهمد. بنابراین کسی که خدا سلامتی را برایش مقدر کرده به مصلحت اوست و کسی هم که بیماری را برایش مقدر کرده به مصلحت اوست و همچنین سایر امور مانند سختی و آسانی، فقر و غنا و… . این نگاه باعث صبر بر شداید و مصیبت ها میشود زیرا فرد میداند که پشت این امور مصلحت و حکمت خداست و کم کم به مقام رضا منتهی میشود که در اخلاق اسلامی از عالیترین مراتب قابل دستیابی برای انسان است. همچنین علم و ایمان به قضا و قدر الهی باعث از بین رفتن حرص و طمع به دنیا میشود زیرا مقدرات خدا خیر انسانهاست. بنابراین کسی که به قضا و قدر ایمان دارد دچار اضطراب و حسادت و… نمیشود. کسی که به قضا و قدر راضی است ایمان و فضیلت و درجهاش بالا میرود؛
خداوند سبحان ميفرمايد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ * از آنچه از دستتان مىرود غمگين نشويد، و به آنچه به شما مىرسد خوشحالى مكنيد، كه خدا هيچ متكبر و فخر فروش را دوست نمىدارد. سوره حديد آیه23»؛ اگر به معلوم بودن مقدرات نزد خداوند ایمان داشته باشیم و اینکه همهی آنها از روی حکمت و علم و قدرت خداست هیچ گاه بر آنچه از دست میدهیم غم نخواهیم خورد و بخاطر آنچه که به دست میآوریم بیش از حد شادمان نمیشویم.
بنابراین، کسی که پیدایش حوادث را تابع ارادة حکیمانة خدای متعال و مستند به تقدیر و قضاء الهی میداند از پیشامدهای ناگوار نمیهراسد و در برابر آنها خود را نمیبازد و به جزع و فزع نمیافتد بلکه با توجه به اینکه این حوادث جزئی از نظام حکیمانة جهان است و طبق مصالح و حکمتهایی رخ داده و میدهد با آغوش باز از آنها استقبال میکند و ملکات فاضلهای از قبیل صبر و توکل و رضا و تسلیم را بدست میآورد.
در عین حال، باید توجه داشت که برداشت نادرست از مسأله قضا و قدر و توحید در تأثیر استقلالی، موجب سستی و تنبلی و زبونی ستمپذیری و شانه خالی کردن زیر بار مسئولیتها نشود و بدانیم که سعادت و شقاوت جاودانی انسان در گرو فعالیتهای اختیاری خود اوست:
«لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت * انسان، هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود كرده است. سوره بقره آیه 286».
——————————————
1- الکافی، ج 1، ص 157.
2- توحید صدوق باب قضا و قدر.
3- الکافی، ج 1، ص 158.
4- توحید صدوق باب قضا و قدر.