- غدیر
- خلاصه ماجرای غدیر
خلاصهای (1) از ماجرای غدیر، مطابق گزارش علامه امینی در ابتدای الغدیر بیان میشود.
علامه میگوید:
پس از آنکه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله مناسک حج را انجام داد و با جمعیتهایی که همراه حضرت بودند آهنگ بازگشت به مدینه کرد. چون به غدیر خم در حجفه رسیدند، مکانی که راههای مردم مدینه، شام و عراق آنجا از هم جدا میشد، جبرئیل امین فرود آمد و از جانب خداوند متعال این آیه را آورد:
«يَأَيهَّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِين؛ (2)
اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى؛ و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمىكند».
جبرئیل حضرت را امر کرد که علی علیهالسلام را به امامت نصب کرده و آنچه را درباره ولایت و وجوب پیروری از او بر همگان آمده است، ابلاغ کند.
چون پیامبر صلّىاللّهعليهوآله نماز را به پایان برد، در میان مردم و بر روی جهاز شتران
برای خطبه برخاست و صدایش را بلند کرد و به همه رساند و گفت:
«سپاس، از آن خداوند است و از او کمک میگیریم و به او ایمان داریم و بر او توکل میکنیم و از شرارتهای نفس و کارهای زشتمان، به او پناه میبریم؛…
من پیش از شما، به حوض کوثر وارد میشوم و شما، در آن بر من در میآیید. پس بنگرید که بعد از من درباره ثقلین (دو چیز گرانسنگ)؛ چگونه رفتار میکنید».
کسی ندا داد: ای رسول خدا؛ ثقلین؛ چه هستند؟ فرمود:
«آنکه بزرگتر است کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شماست. پس آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید و آن دیگر که کوچکتر است، عترت من (اهل بیت من) باشد و همانا خدای ریزبین آگاه، مرا خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض بر من وارد شوند و من این را از پروردگار خود در خواست کردهام. پس بر آن دو پیشی مگیرید، که هلاک شوید و از آن دو عقب نمانید، که هلاک شوید».
سپس دست علی علیهالسلام را گرفت و او را بلند کرد تا حدی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و مردم او را دیدند و شناختند و فرمود: «ای مردم؛ چه کسی از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است؟!»
گفتند: خداوند و رسولش داناترند.
فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه». (3)
(يَقُولُهَا ثَلَاثَ مَرَّات و فی لفظ احمد: أَرْبَعَ مَرَّات).
همانا خدا، مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و بر آنان از خودشان سزاوارترم. پس هر که من مولای اویم علی مولای او است و (و این سخن را سه بار بنا به گفته احمد بن حنبل – پیشوای حنبلیان – چهار بار تکرار کرد.)
سپس فرمود:
«اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ». (4) «أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِد». (5)
بار خدایا، دوست بدار آنکه او را دوست دارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن دارد و یاری فرما کسی که او را یاری کند و خوار گردان و هر که او را خوار کند و حق را بر مدار او بچرخان، هر جا او بچرخد. آگاه باشید؛ حاضران به غایبان برسانند.
هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحی الهی (جبرئیل) این آیه را آورد:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمْمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتىِ؛ (6)
امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم».
رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله فرمود:
«اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِوِلَايَةِ عَلِيٍّ مِنْ بَعْدِي؛
الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا از رسالت من و ولایت علی پس از من». (7)
سپس مردم شروع کردند به امیر المومنین علیهالسلام تهنیت میگفتند و از جمله کسانی که پیشاپیش دیگر اصحاب به او تهنیت گفتند؛ ابوبکر و عمر بود که هر یک میگفت: ای پسر ابوطالب؛ مبارک باد؛ مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنین شدی.
عبد الله بن عباس گفت: به خدا سوگند که این امر (ولایت علی) بر گردن همه واجب شد.
- مصادر حدیث غدیر
علامه امینی ما را از این رنج معاف داشت و در کتاب الغدیر به نحو گستردهای منابع حدیث شریف غدیر را درباره نصب علی علیهالسلام به ولایت و امامت، جمع و بیان کرده است. وی در این کتاب ارزشمند بخش بزرگی از این منابع و مصادر را آورده است. در عین حال نتوانسته است؛ همه منابع را بر شمارد. امروز میتوان با استفاده از نرم افزارهای جدید، بخش بزرگی از مصادر حدیث غدیر را شناسایی و معرفی کرد و روز به روز با پیشرفت علم و فناوری، بر تعداد آن افزوده خواهد شد. (8)
- تواتر حدیث غدیر
بیتردید این حدیث هم متواتر است و از طرق مختلف از رسول اکرم صلّىاللّهعليهوآله نقل شده است. شمار انبوهی آن را از افرادی پر شمار نقل کردهاند و در روایات صحیح و حسن فراوانی آمده است. تواتر حدیث، پژوهشگران حقیقتجو را از دقت نظر در اسناد آن بینیاز کرده است. بدین ترتیب به تلاش برخی افراد بیاطلاع و ناآگاه که شناختی در این علم ندارند و خواستهاند آن را تضعیف کنند، توجه نمیشود. حدیث غدیر چنان که گفته میشود به طریق مرفوع از این افراد روایت شده است:
ابوبکر، عمربن خطاب، طلحه بن عبیدالله، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمان بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، زید بن ارقم، براء بن عازب، بریده بن حصیب، ابو هریره، ابو سعید خدری، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عباس، حبشی بن جناده، عبدالله بن مسعود، عمران بن حصین، عبدالله بن عمر، عمار بن یاسر، ابئذر غفاری، سلمان فارسی، اسعد بن زراره، خزیمه بن ثابت، ابو ایوب انصاری، سهل بن حنیف، حذیفه بن یمان، سمره بن جندب، زید بن ثابت، انس بن مالک و … از صحابه.
از گروهی از آنها به طریق صحیح نقل شده است و موجب میشود که به صدور این خبر از آنان قطع و یقین داشته باشیم و نیز مسلّم شده است که این گفتار از رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله در روز غدیر خم صادر شده است. (9)
- شگفتتر از شگفتی
از شگفتترین مطالبی که خواندهایم، سخنی از فخر رازی است که همگان به فضل وی اقرار دارند. وی که به دنبال هواهای خویش گام بر میدارد و از عصبیت و کینههای درونی خویش فرمان میگیرد، در گفتاری دهشت انگیز میگوید:
به چهار صد طریق از حدیث غدیر دست یافتم. معذلک صحت آن در قلب من جا نیفتاد! (10)
- انکار و تشکیک
درباره واقعه غدیر به تلاش بیهودهی برخی نباید توجه کرد که خواستهاند کور کورانه و در پیهواهای درونی خویش به حدیث غدیر ایراد وارد کنند؛ چنان که تفتازانی میپندارند:
بیشتر کسانی که به آنان نسبت دهند حدیث غدیر را روایت کردهاند، در حقیقت آن را روایت نکردهاند!
این، سخنی تحکمی و زورگویانه است و هیچ توجیه علمی ندارد. (11)
- احتجاج علی علیهالسلام به غدیر
در منابع فریقین؛ اهل سنت و شیعه، موارد متعددی وجود دارد به صراحت بیان میکند: علی علیهالسلام به حدیث غدیر احتجاج میکرد و میکوشید کسانی را که در واقعه غدیر حضور داشتهاند، وادار سازد آنچه را که در آن روز باشکوه دیدهاند و شنیدهاند، برای مردم باز گویند. نتیجه این احتجاحها؛ آن بود که افراد فراوانی به صحت این حدیث گواهی دادند و بر وقوع آن تأکید کردند؛ چنان که بدخواهان و مخالفان علی علیهالسلام نیز که در صدد تغییر اوضاع و بازگشت به قبل بودند، به این موضوع اعتراف و اقرارها کردند. در اینجا به شواهدی اشاره میشود: (12)
- روز بیعت با ابوبکر
هنگامی که آن حضرت را برای بیعت با ابوبکر آوردند، بر وی و طرفدارانش احتجاج کرد و فرمود:
ای ابوبکر؛ چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو با چه حقی و با چه منزلتی مردم را به بیعت خود خواندی؟! مگر دیروز به فرمان خدا و پیامبر با من بیعت نکردی؟! سپس که علی را تهدید کردند: اگر بیعت نکند و او را خواهند کشت، رو به مردم کرد و فرمود:
ای گروه مسلمانان؛ و ای گروه مهاجرین و انصار؛ شما را به خدا قسم میدهم که آیا در روز غدیرخم از پیامبر صلّىاللّهعليهوآله شندید که آن مطالب را میفرمود و در جنگ تبوک آن مطالب را فرمود؟
سپس علی علیهالسلام از آنچه پیامبرصلّىاللّهعليهوآله علنی برای عموم مردم درباره او فرموده بود؛ چیزی باقی نگذاشت، مگر آنکه برای آنان یاد آور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار کردند.) گفتند: بلی، به خدا قسم.
- روز شورا
ابوطفیل عامر بن واثله گوید:
من در روز شورا، دربان بودم و علی در خانه (محل اجتماع و شوری) بود و شنیدم که به آنها میفرمود:
من به چیزی بر شما احتجاج و استدلال خواهم کرد که هیچ فرد عرب و غیر عربی از شما، نتواند آن را دگرگون کند. سپس فرمود: ای جمع؛ همه شما را به خدا سوگند میدهم؛ آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به وحدانیت خدا ایمان آورده باشد؟
همگی گفتند: نه!
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله درباره او فرموده باشد:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب؟» (13)
گفتند: نه به خدا قسم!
- در خلافت عثمان
در جمعی بیش از دویست مرد در مسجد رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله فرمود:
آیا اقرار میکنید که روز غدیر خم رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله مرا خواند. سپس ولایت مرا اعلام کرد. آن گاه فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ گفتند: به خدا قسم؛ آری،
- در حبه کوفه
زمانی که علی علیهالسلام در کوفه بود، به او خبر رسید که مردم وی را در آنچه روایت میکند که رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله او را بر دیگران مقدم داشته است، تکذیب میکنند. در اجتماع مردم حاضر شد و کسانی که این موضوع را در غدیر خم از رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله شنیده بودند، سوگند داد که گواهی دهند. گروهی به نفع او شهادت دادند، مگر زید بن ارقم که علی علیهالسلام او را نفرین کرد که بیناییاش را از دست بدهد و او نابینا شد.
گفته شده است: سه نفر گواهی ندادند. برخی گفتهاند: گروهی شهادت ندادند؛ و یا گفتهاند: مردمی پرشماری به پا خاستند و گواهی دادند. در متن دیگری گویند: بیش از ده نفر یا دوازد مرد، یا سیزده مرد و یا بدری، یا شانزده مرد یا پنج، یا شش یا سی، یا هفده یا هجده مرد، به نفع علی علیهالسلام گواهی دادند.
به این نکته باید توجه داشت که این فراخوانی در تاریخی صورت گرفته است (سال سی و پنج هجری) که با تاریخ وقوع (سال حجه الوداع) بیش از بیست و پنج سال فاصله دارد و در خلال این مدت، بسیاری از اصحاب پیغمبر صلّىاللّهعليهوآله که در روز غدیرخم حضور داشتند، وفات کرده و بعضی در جنگها کشته شده بودند و گروهی هم در سرزمینهای مختلف پراکنده بودند و کوفه هم با مدینه منوره که مرکز اجتماع اصحاب پیغمبر صلّىاللّهعليهوآله بود، فاصله زیادی داشت و جز معدودی از پیروان حق که در عصر خلافت امیر المؤمنین علی علیهالسلام به آنجا مهاجرت کرده بودند؛ حضور نداشتند و این داستان یک فراخوان اتفاقی بود و بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت؛ و قبلاً اعلام نشده بود. تا علاقهمندان حاضر شوند .
در میان حاضران نیز کسانی بودهاند که از روی سفاهت و کینهورزی از ادای شهادت خودداری کنند و کتمان حق کردند؛ چناکه در بسیاری از احادیث به آن اشاره شده است.
با وجود این همه علل و موانع، باز هم گروه بسیاری، این داستان را نقل و ورایت کردهاند. پس با آنچه ذکر شد آشکار است که این حدیث (داستان غدیر خم) در آن اعصار و زمان تا چه حد مشهور و متواتر بوده است. (14)
- تذکر ضروری
شاید این پرسش به ذهن برخی خطور کند، چگونه ممکن است تصدیق کنیم که دهها هزار نفر از اصحاب با برنامهی رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله در موضوع خلافت و امامت مخالفت کنند؛ در حالی که پیغمبر صلّىاللّهعليهوآله آنان را بر پایهی تقوا و ورع پرورش داده بود و خداوند عز وجل، آنان را در قرآن ستوده و فضایلشان را برشمرده است، و هم آنان بودند که در راه دین فداکاری کردند و با جان و مال جهاد کردند؟!
در پاسخ باید گفت: آنچه دربارهی صحابه میگویند، قدری مبالغهآمیز است؛ زیرا هر چند اصحابی که در حجة الوداع حضور داشتند به دهها هزار نفر بالغ میشد؛ امّا همهی آنان ساکن مدینه نبودند؛ و آنقدر با رسول اکرم صلّىاللّهعليهوآله زندگی نکردند تا فرصت یابند آنان را تربیت و تزکیه کند و احکام و مفاهیم دین را به آنان بیاموزد؛ بلکه آنان از سرزمینهای دور و نزدیک مدینه آمده بودند؛ و برای نخستین و آخرین بار به افتخار دیدار پیامبر صلّىاللّهعليهوآله نائل میآمدند. البته در میان حاجیان بودند یارانی که هم قبل از این پیامبر صلّىاللّهعليهوآله را ملاقات کرده بودند و هم پس از حجة الوداع سعادت نصیبشان شد، و چه بسا این دیدارها گذرا بود!
از سوی دیگر به تأکید آنان پس از فتح مکه و در سال نهم هجرت، سال معروف به سنة الوفود، مسلمان شده بودند و از این رو شناخت کامل و دقیقی از تعالیم، احکام و شرایع اسلام نداشتند. مگر در حدود برخی اعمال ظاهری و بسیار کم.
این مردمان بلافاصله پس از حادثه غدیر پراکنده شدند و هر یک به سرزمین خود و نزد خانواده رفتند. از آن همه جمعیت جز عدهای اندک همراه پیامبر صلّىاللّهعليهوآله نماندند که چه بسا چند صد نفر از ساکنان مدینه بودند. در میان این گروه هم شماری از خدمتکاران، بردگان و پیروان افراد بودند و عدهای از منافقان مدینه و مناطق اطراف که رسول اکرم صلّىاللّهعليهوآله شناخت تفصیلی از نفاق آنان نداشت، بلکه خداوند سبحان بود که همه چیز را در مورد آنان میدانست. البته این موضوع حسب ظاهر و مطابق وسایل علم عادی بود، امّا بر مبنای علم شهودی، آن حضرت اعمال خلایق را میدید….
خداوند متعال فرمود:
«وَ مِمَّنْ حَوْلَكمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلىَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُم مَّرَّتَينِ ثمُ يُرَدُّونَ إِلىَ عَذَابٍ عَظِيمٍ؛ (15)
و برخى از باديهنشينانى كه پيرامون شما هستند منافقند، و از ساكنانِ مدينه [نيز عدّهاى] بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نمىشناسى، ما آنان را مىشناسيم. به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند».
در کنار این گروه، گروههایی از مردم مدینه بودند که درک و فهم چندانی از دین، احکام، مفاهیم و سیاستهای آن نداشتند، بلکه سرگرم زندگی شخصی، زراعت، تجارت و لذتهای خود بودند و هرگاه تجارت یا سرگرمیهای دیگری میدیدند به سوی آن میشتافتند و پیامبر صلّىاللّهعليهوآله را در حال قیام رها میکردند! شماری از آنان مورد تهدید پیامبر صلّىاللّهعليهوآله قرار گرفتند که چون نماز جماعت را ترک میکردند، خانههایشان را به آتش خواهد کشید، همچنان که گروهی از آنان برای خود مسجدی ساختند تا درآنجا گرد هم آیند و در جماعت مسلمانان حاضر نشوند و این همان مسجد ضرار است که رسول اکرم صلّىاللّهعليهوآله به فرمان خداوند متعال، پس از بازگشت از تبوک درهم کوبید.
نتیجه آن میشود، کسانی که در صحنهی مبارزه و فعالیّت سیاسی مدینه بودند، صاحبان طمع و غرض ورزان و افراد ذی نفوذ قریش بودند که در سراسر منطقه عربی قدرت و نفوذ داشتند و شماری اندک و معدودی نیز از دیگر قبایل غیر قریش بودند!
همین گروه بودند که اوضاع را مدیریت میکردند و در جهت مصالح و منافع و تحکیم و تقویّت قدرت و سلطهی خویش هدایت میکردند. آنان تودههای مردم را به شیوههای متنوع حرکت میدادند؛ چنانکه مطمئن بودند که میتوانند از آنان استفاده کنند. مردان قریش این روش را بر پایهی تجربههای طولانی سیاسی خود انجام میدادند. از این رو از نقاط ضعف فراوان افراد صاف و ساده و دیگر کسانی بهره میبردند که هنوز ایمان در دلهای آنان مستحکم نشده بود؛ بلکه روح قبیلهای، آنان را به حرکت در میآورد و مفاهیم و رسوبات جاهلی بر روح و خرد اینان هیمنه داشت!
آنان که اسلام مردانشان را کشته بود یا بسیاری از امتیازات ظالمانه و ناروایشان را از بین برده بود، خیلی زود به هر اقدامی که با کینههای آنان موافق و سازگار با احساسات و عواطف ضد حق و خیر و دین و مسلمانان بود، پاسخ میدادند.
این همان است که رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله در تعبیری به آن اشاره فرمود:
تأخیر وی در ابلاغ امر امامت به سبب ترس از قوم اوست، که نسبت به دورهی جاهلی عهدشان تازه است و به اجبار و قهر مسلمان شدهاند و هنوز هم بسیاری از آنان بر پایهی مفاهیم و ارزشهای جاهلی زندگی میکنند و آداب و رسوم مردمان جاهلی بر اینان هیمنه دارد.
بدین ترتیب روشن میشود که آگاهان و نیکان خیر اندیش اصحاب، بسی اندک بودند و اگر هم از جمعیتی قابل برخوردار بودند، دیگران با ساماندهی اوضاع و احوال، جریان امور را در مدینه به مثابه قریهی کوچکی رهبری میکردند، که شمار ساکنان به چند هزار نفر هم نمیرسید.
چنین بود که این گروه توانستند خلافت و امامت را پس از رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله را از صاحبان حقیقی آن بگیرند و به مردمان دیگری واگذارند که هیچ شایستگی و لیاقت آن را نداشتند.
مطابق برخی متون و روایات، اقدام اصحاب عقبه برای رم دادن شتر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تا حضرت را به آن درهی بس عمیق فرو اندازند، پس از حجة الوداع بود و پس از آنکه در غدیر خم برای علی علیهالسلام به امامت و ولایت و جانشینی پس از خود، بیعت گرفت. (16)
—————————-
1- الغدیر، ج 1، ص 10.
2- سوره مائده، آیه 67.
3- الغيبة (للنعماني)، النص، ص 69 .
4- دعائم الإسلام، ج1، ص 16.
5- كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط – القديمة)، ج1، ص 50.
6- سوره مائده، آیه 3.
7- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص 23.
8- برای اطلاعات بیشتر راجع به غدیر می توان به کتاب جاودانه الغدیر رجوع کرد و افزون بر آن میتوان به متون و کتب حدیثی؛ تاریخی، لغوی ادبی نیز، مراجعه کرد.
9- الغدیر، ج 1، ص 298-299.
10- رساله فی الامامه، ص 98.
11- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 53.
12- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج11، ص 216-217.
13- الأمالي (للطوسي)، النص، ص 546.
14- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 222-223.
15- سوره توبه، آیه 101.
16- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 11، ص 258-259.