- فرهنگ و تمدن اسلامي در دوره مغول
ردپاي پيوند مسلمانان با مغولان را مي توان تا سال 598 ق / 1202م، يعني زماني كه متابعان تموچين به تحريک رقيب او، جمغا، سركرده قوم نايمان، وي را ترك كردند، دنبال كرد. در پي آن چنگيزخان عقب نشست و فقط نوزده تن برايش باقي ماند كه از آن جمله سه تن، جعفر خوجه، حسن حاجي و دانشمند حاجب مسلمان بودند.
و سپس بر اثر پيگيري سياست مداراي ديني چنگيزخان نيز تا حدي مقام اسلام و مسلمين محفوظ ماند: امالطماتي كه در نتيجه يورشهاي وحشيانه اين قوم سنگ دل به وجود آمد براي اسلام و مسلمانان، بسيار سنگين و طاقت فرسا بود.
از ويراني شهرها و قصبات، انهدام كتابخانه ها و مراكز علمي اسلامي و قتل و اسارت علما و دانشمندان كه بگذريم ، بغداد، مركز خلافت اسلامي، از بين رفت و متعاقبا جايگاه برتر دين اسلام در ممالک و سرزمينهاي اسلامي تحت سيطره از بين رفت و مقام و موقعيت برابر با ديگر اديان موجود، مانند مسيحيت و يهود، يافت.
مكانهاي مقدس اسلامي، مساجد، مدارس و حوزه هاي تحصيلي علمي ويران و منهدم شدند يا به طور كلي از فعاليت بازماندند و اگر ريشه هاي محكم و عميق دين اسلام در تمامي تاروپود و اعماق وجود ملتها و سرزمينهاي ويران شده نبود، شايد از اسلام و مسلماني جز نامي باقي نمي ماند و لكن ديري نپاييد كه از درون ويرانه ها و خرابه ها و از ميان خاكسترها و آتشدانها، اسلام بار ديگر سربرآورد و مردمان با فرهنگ تحت سلطه باز كمر همت بربستند و از ريشه هاي فرهنگي، تمدني و ديگر نيروهاي متشتت آشكار و نهان خود سود جستند و بار ديگر آب رفته را به جوي حيات فرهنگي آوردند، به نحوي كه دشمنان ديروز خود را نيز به حاميان پرحرارت امروز خويش تبديل كردند و چيزي نگذشت كه اسلام دين رسمي حكومت گشت و مغولاني كه كافرانه پا به حريم اسلاميان نهاده بودند، اعم از اشراف فراپايه و افراد فروپايه شان، در پايان كار مؤمن و مسلمان بار آمدند و به مبلغان اسلام مبدل شدند.
تغيير روش مغولان زمينه را براي پذيرش فرهنگ عالي اسلامي در ميان آنان فراهم كرد. البته اهميت علما و دانشمندان نيز در اين موفقيت قابل بررسي و پژوهش است.
عالمان و دانشمندان مسلمان، به منزله پيشروان فرهنگي جامعه اسلامي، در برابر فتنه مغول چند روش جداگانه در پيش گرفتند:
- گروهي از علما و دانشمندان مسلمان اعتقاد داشتند كه تجاوز مغولان به قلمرو اسلامي، يورش كفار است به حريم اسلام و بنابراين چاره كار ايستادگي و مقاومت و مقابله است در برابر كفار و درحالي كه مردم را تشويق به جهاد مي كردند، خود نيز لباس جهاد به تن كردند، به ميدانهاي جنگ و دفاع شتافتند و تا پاي جان بر عزمشان پايدار ماندند.
- دسته ديگر از انديشمندان و فرزانگان و عمدتا ادبا و شعرا كه محيط را مساعد جولان خيالات بلندبالاي خويش نمي ديدند و از آن طرف خطر حتمي را قريب الوقوع مي دانستند راه نجات را برگزيدند، يا به دربارهايي كه سلطه غيرمستقيم مغولان را پذيرفته بودند، مانند متصرفات سعد زنگي در فارس، پناه بردند و يا سر از سرزمينهاي دور، نظير هند و مصر و آسياي صغير، درآوردند و در آنجاها به تحقق آمال خويش مشغول شدند.
- اما گروهي از علما و دانشمندان كه از خوارزمشاهيان دلگير بودند و از دستگاه خلافت عباسي در همان ايام، پشتيباني مي كردند، اكنون كه شاهد درگيري سلطان محمد خوارزمشاه بودند، در صدد برآمدند كه با حربه مغول از شر خوارزمشاهيان خلاص شوند، چنانكه سياست خليفه عباسي نيز (كه پيش تر بدان اشاره شد) چنين بود، بي آنكه در آثار و عواقب آن مطالعه كرده باشند.
دسته هاي ديگري نيز بعدا با انگيزه هاي ديگري از جمله با اين هدف كه وحشيان مغول را به قولي به جاده راست و مستقيم اسلام راهنمايي كنند بعدها در زمره همكاران آنان درآمدند و علي الظاهر همين ها بعدا موفق شدند تا حدودي از خشونت مغولان بكاهند و به تدريج خدمات ارزندهاي به اسلام و جامعه اسلامي كنند.
از چنين افرادي مي توان از محمود يلواج و پسرش ، برهانالدين مسعودبيگ ، نام برد كه با فراست و كارآزمودگي توانستند از بسياري از ويرانيهاي مغول جلوگيري كنند و تا اندازهاي تحريكات و دسيسه هاي سياسي اقوام گوناگون را خنثي نمايند و با جلب اعتماد كامل امپراتور به تجديد بنا و ترميم ويرانيهاي شهرهاي شرقي ايران بپردازند. ازآن دو، به خصوص مسعودبيگ كه عمري دراز داشت ، موفقيتهاي فراواني در زمينه عمران و آبادي كسب كرد.
درست در همين زمان كه سرزمينهاي اسلامي در آتش هجوم مغول مي سوخت، گروهي از ايرانيان چنان به قلب حكومت دشمن راه يافتند كه امپراتور شمني يا شايد بودايي را وادار كردند تا مهري براي خود انتخاب كند و بر فراز فرمانها بزند كه نام پيامبر اسلام (ص) بر بالاي آن حک شده باشد و چنان به وي تفهيم كرده بودند كه بدون اين جماعت ايراني، چرخ عظيم امپراتوري گردش صحيح و سريع نخواهد يافت و نظر وي را آنگونه به اسلام مساعد كرده بودند كه اوگتاي در سر مسلمان شده بود.
همين روش را بعدا گروهي ديگر از علما و فرزانگان دنبال كردند و در اين ميان به ويژه نقش خواجه نصيرالدين طوسي حقيقتا نقشي مهم و حساس بود و به جرئت مي توان مدعي شد كه سهم وي در تجديد حيات فرهنگ و تمدن اسلامي بيش از همه كساني بوده است كه تا آن زمان خواسته اند در اين عرصه ها نقشي ايفا كنند.
گذشته از فعاليتهاي اجتماعي و علمي شيخ، نفوذ او در شخص هولاكو به حدي بود كه گويند خواجه «عقلش را ربوده بود… هولاكو با زماني كه خواجه تعيين مي كرد، سوار مي شد و مسافرت مي كرد و به كاري دست مي يازيد.»
شايد همين روشها و اقدامات سنجيده گروه انديشمندان مسلمان، خاصه خواجه نصيرالدين طوسي، بود كه از ميان طوفان سهمگين مغول، سرانجام اسلام و فرهنگ اسلامي با قوت بيرون آمد، دوباره به بار نشست و مغولاني را كه روزي كمر به نابودي اسلام بسته بودند به حاميان و مروجان دين تبديل كرد. درست از همين زمان است كه اسلام و نيز زبان فارسي، علاوه بر سرزمينهاي قبل، به چين نيز راه يافت و فرهنگ و تمدن اسلامي و ايراني در اين بخش مهم از جهان شروع به انتشار كرد، همان گونه كه علوم و معارف چيني نيز زمينه انتشار در ايران را يافت و به ويژه از منجمان چيني به گرمي استقبال و از اندوخته هاي آنان به خوبي استفاده شد.
دوره دويست ساله حاكميت مغولان، با اينكه يكي از ناگوارترين ادوار تاريخ ممالک اسلامي محسوب مي شود كه طي آن انواع انحطاط در اثر اعمال و رفتار ويرانگر و وحشيانه به وجود آمد، باز، از حيث وجود و حضور ستارگاني در آسمان فضيلت و علم، دوره درخور اهميتي به حساب مي آيد، زيرا اين دوره دنباله قرون درخشان نهضت علمي و ادبي دوره عباسي است و هنوز چنانكه بايد اثرات شوم استيلاي مغول ظاهر نشده بود و لذا ستارگاني همچون مولانا جلال الدين بلخي، شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي، خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي، علاءالدين جويني، خواجه رشيدالدين فضل الله همداني، خواجه نصيرالدين طوسي، حمدالله مستوفي طلوع كردند كه هر يک به سهم خويش در احياي فرهنگ و تمدن اسلامي نقش بازي كردند.
- سخن پاياني
پس از هجوم مغولان به جهان اسلام، كه به دلايلي اجتناب ناپذير مي نمود، ويرانيهاي بزرگي در حيات مادي و معنوي مسلمانان در ممالک و ولايات زيرسلطه در خراسان و ايران رخ داد و انحطاط علمي، فقر و نابساماني اجتماعي را به بار آورد، زيرا جامعه اسلامي با مصايب و مسائلي مواجه شد كه بعد از ورود اسلام نظيري نداشت.
دين اسلام در وهله اول عقب نشست و در رديف ساير اديان واقع شد؛ براي نخستين بار امراي كافر بر مسلمانان حاكميت يافتند و ياساي چنگيزي جاي قوانين و مقررات اسلامي را گرفت.
در اين حال، دشمنان اسلام (صليبيان مسيحي) نيز آرام ننشستند و با هدف نابودي كامل اسلام آنچه در توان داشتند انجام دادند. خطر فزوني يافت و هر لحظه امكان داشت تمامي دستاوردهاي گذشتگان مسلمان به باد فنا رود. در چنين اوضاع و احوالي، انديشمندان و علماي فداكار اسلام وظيفه خطير دفاع از دين را به نيكويي انجام دادند و با نفوذ در دل و دربار مغول هم از خوي و خصلت وحشيانه و ويرانكارانه آنان كاستند و هم آنچه را در ميدانهاي نبرد و در برابر شمشير از دست داده بودند با دفتر و ديوان و قلم به دست آوردند.
آري، در اين مبارزه بي امان و سرنوشت ساز قلم با شمشير سرانجام قلم پيروز شد و از چنگيزخان و ياساي او جز خاطره چيزي باقي نماند و آنچه غالب گشت قرآن و شريعت محمدي و فرهنگ ايراني بود كه بعد از چند دهه كشاكش در وجدان و ضمير مغولان نيز راه يافت و مقهور و مجذوبشان ساخت. بنابراين در جريان يورش مغول، اگرچه در آغاز شمشير خونريز مغول پيروز گشت، در فرجام كار، فرهنگ اسلامي و ايراني بود كه به فتح و پيروزي نايل آمد.