یا دین كشف پذیر است؟ آیا تمام حقیقت دین، قابل دسترسى است؟ در صورت كشف پذیر بودن دین، منابع فهم دین چیست اگر كشف حقیقت دین و دین حقیقى ممكن و منطقمند است، علل تنوع فهم دینى چیست؟ آیا تحول فهم دین عرضى و متعارض است، یا طولى و متكامل؟ آیا فهم ها به صحیح و غیر صحیح قابل تقسیم است؟ دادن پاسخ درخور به این پرسش ها و پرسش هاى بسیار دیگرى از این دست، ضرورت تدوین فن و دانش مستقلى را ایجاب مى نماید كه مى توان نام آن را (منطق فهم دین) نهاد.

  • تعریف اصطلاحات

اصطلاحاتى از قبیل دین، متن دینى، فهم دین، تفسیر، تاویل، قرائت، معرفت دینى، زبان دین، منطق فهم دین و…، باید مورد بررسى قرار گیرد، اما در اینجا تنها در باب اصطلاحات (دین)، (فهم دین)توضیح مختصرى ارائه مى شود.

دین: عبارت است از مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است كه براي اداره فرد و جامعه انساني و پرورش انسان‏ها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد.

فهم دین «عبارت است از كشف صحیح و قانونمند مفاهیم و آموزه هاى دینى از منابع آن، آنچنان كه هست». نسبت فهم دین با نفس دین، از سنخ نسبت علم و معلوم است. از این رو هر چند ممكن است در برخى موارد سعى برخى دین شناسان در باب فهم دین به خطا رود و در نتیجه از برخى عبارات دینى، چند برداشت پدید آید، اما این موارد در قیاس با برداشت هاى یكسان و سازگار، اقلى هستند.

  • پیش فرض های فهم دین

كشف پذیرى دین بر دو پیش فرض اساسى است:

  • یك: كشف و فهم دین لازم و ممكن است (اصل فهم پذیرى متون دینى):

گفته شد: دین: عبارت است از مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است كه براي اداره فرد و جامعه انساني و پرورش انسان‏ها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد اگر متون دینى قابل فهم نباشد، لغویت و بیهودگی متون لازم مى آید. از طرف دیگر كار لغو و بیهوده، قبیح است و ساحت خداوند حكیم از انجام لغو و بیهوده كارى به دور است.

توضیح اینكه:

الف: چون عموم انسانها مخاطب خدا هستند، زبان دین زبان عرفى است (عرف عام). مراد از عرفى و محاوره اى بودن زبان دین، عمومى و غیر تخصصى (غیر فلسفى، علمى، عرفانى، نمادین و…) بودن آن است، نه اینكه تابع زمان و مكان ویژه اى باشد; زیرا وابستگى و درآمیختگى زبان دین به زمان و مكان در حدى كه فهم آن را در منطقه یا مقطعى دیگر – غیر از زمان و مكان نزول – مشكل یا ناممكن سازد، با غایت جاودانه و جهانى دین (اسلام) منافات دارد و لغویت لازم مى آید.

ب: قرائت پذیرى و امكان تعدد قرائت هاى، موجب تحیر آدمیان و نقض غرض رسالت و ملازم لغویت دین مى باشد.

ج: همه فهم هاى فلسفى، علمى، عرفانى و…، كه خود، راه های موازى با معرفت دینى اند، لزوماً اسلامى نیستند، هر چند ممكن است یافته هاى فراهم آمده از این راه ها، كلاً یا جزءاً بر راه های دینى هماهنگ باشند.

  • دو: فهم دین روشمند است (اصل پیروى كشف دین از منطق مشخص):

دین یك حقیقت نازل شده از سوی خداوند است و قطع نظر از عقیده و علاقه ما، داراى وجود است و فهم آن نیز به طور اتفاقى یا به حسب علایق و سلایق حاصل نمى شود; زیرا احتمال مطابقت فهم اتفاقى با نفس الامر دین، قریب به صفر است; كما اینكه حاصل تفسیر نیز مبتنى بر سلیقه ماست، نه حقیقت دین.

متون دینى صراحتا بر روشمندى تفسیر قرآن گواهى مى دهند.

  • روش ها و قواعد متعددى براى فهم دین، از سوى پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصوم (ع)

تعیین و تعلیم شده است از جمله:

  • الف: روش تفسیر قرآن به قرآن 
  • ب: قاعده ارجاع متشابهات به محكمات 
  • ج: قاعده تقدم دلالت قرآنى بر دلالت روایى
  • د: قاعده تعادل و تراجیح  (روایات علاجیه).

نکته مهم

اگر صاحب نظران از مكتب واحد، برداشت‏هاي مختلف و متفاوت داشته باشند، اين نوع تكثرگرايي صحيح و رواست؛ در صورتي كه اين برداشت‏ها روش‏مند باشد و با اصول و روش های صحيح براي شناخت مكتب اقدام شود.

براين اساس، كساني كه ساليان متمادي در رشته‏هاي تخصصي ديني تحصيل كرده و علم را از اساتيد صاحب‏نظر فرا گرافته‏اند و خود صاحب‏نظرند و با بصيرت و روش‏مندانه به خدمت براهين عقلي و قرآن و روايات رفته و از آن‏ها برداشت‏هاي خاص داشته‏اند، برداشت‏هايشان تحمل مي‏شود؛ زيرا برداشت‏هاي اينان در چنين فضايي، جز در فروع جزئي با هم اختلاف ندارد و اختلاف در محدوده امور جزئي، تحمل مي‏شود.

البته در صورت وجود اختلاف نظر عميق و ناسازگاري فتاوا به شكل تباين و اختلاف در امر كلي، قطعاً يكي از نظرات حق است و آراي ديگر باطل؛ چنان‏كه محدثان شيعه و سنّي از وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كردند كه امت من، فرقه فرقه و گروه گروه و هفتاد و سه ملت مي‏شوند كه هفتاد و دو ملت از آن‏ها باطلند و يك ملتْ حق و اهل نجات است. بسياري از فرقه‏ها، خود را فرقه ناجي مي‏دانند، ولي پيداست كه در رويارويي نظرات متناقض، قطعاً يكي از آن‏ها حق است و ساير نظرات باطل؛ مثلا ً اگر يكي بگويد كه علي (عليه‏السلام) خليفه رسول اكرم (ص) است و ديگري آن را نفي كند يا يكي بگويد كه خليفه مسلمانان بايد معصوم باشد و ديگري ضد آن را بگويد، قطعاً در اين‏جا يكي حق است و ديگري باطل.

بنابراين، اگر فهم معارف دين، روش‏مندانه بود و صاحب نظران با يك‏ديگر اختلاف موضعي و جزئي داشتند، گرچه در مقام اثبات، همگي مي‏توانند احتجاج كنند و به استناد حجت خود عمل كنند، ولي در مقام ثبوت و واقع، فقط يكي از آن‏ها حق است.

از اين‏رو، گفته‏اند كه اگر كسي روش‏مندانه تلاش كرد و تلاش او مطابق با واقع بود، دو ثواب دارد؛ يكي براي تلاش روش‏مندانه‏اش و ديگر براي رسيدن به واقع؛ اما مجتهدي كه اشتباه كرده است، يك اجر دارد و آن براي تلاش روش‏مندانه اوست. اگر كسي روش‏مندانه و مجتهدانه به سراغ فهم متون ديني نرود، در صورت اشتباه، نه تنها مأجور نيست، بلكه معذور نيز نيست و وزر و گناه بر دوش اوست.

بنابراين، در تكثرگرايي درون ديني، كه تكثر از اختلاف در برداشت‏ها سرچشمه مي‏گيرد، اگر كسي روش‏مندانه و بدون تقصير به نظري دست يافت، همان رأي براي وي حجت است و در صورت اشتباه، خدا او را عذاب نمي‏كند؛ اما اگر كسي بدون روش اجتهادي عالماً و عامداً و مقصّرانه تن به باطل دهد، عمداً دوزخ را براي خود خريده است.

  • سه: علت تحمل‏پذيري تکثر فهم دین

برداشت‏هاي گوناگون درباره فهم شريعت، پذيرفتني است و سرّ تحمل اين نوع تكثر و تسامح در برابر آن، دو عنصر است:

  1. صاحبان برداشت‏هاي مختلف از مباني و مبادي با اطلاعند و ساليان زيادي در اين رشته خاص تحصيل تخصّص كرده و سرمايه‏هاي علمي فراهم كرده و در نتيجه، روش‏مند استنباط كرده‏اند.
  2. صاحبان انديشه‏هاي مختلف در بسياري از اصول و مباني و نيز در بسياري از خطوط كلي با يك‏ديگر همفكرند؛ گرچه در شعب فرعي با هم اختلاف دارند. اگر كسي اين دو شرط را نداشته باشد، نه در مسائل محوري با ديگر مفسّران و فقيهان هماهنگ است و نه در اصل روش؛ چنان‏كه دو طبيب داراي اختلاف مي‏توانند روش‏مندانه و با اصول و مباني پزشكي، بيماري را مورد مطالعه قرار دهند و به نظر نهايي مشترك يا مختص برسند؛ اما فردي كه درس طب نخوانده، هرگز نمي‏تواند با طبيب هماهنگ باشد؛ زيرا درس پزشكي نخوانده است تا با اصول و مباني آشنا باشد و نيز روش‏مندانه برخورد نمي‏كند.
  • چهار: لزوم رعايت احتياط

انسان در فهم دين، همراه حركت روش‏مندانه، بايد آزادانديش نيز باشد؛ ولي بايد در انديشه، راه صحيح را طي كند و از محدوده خطكشي شده عقل و نقل، تخطّي و تعدّي نكند؛ زيرا انسان موجودي رها نيست، بلكه آزاد است. آزادي كه چيز خوبي است با رهايي فرق‏هاي فراواني دارد.

  • شروط و شرایط فهم متون دین

براى فهم دین، شخصی که برای فهم دین اقدام می کند باید صفات درونى و باطنى و صلاحیت هاى بیرونی و علمى بسیارى را تحصیل و احراز نماید تا درك او از دین ممكن، متقن و صحیح باشد. از جمله این صلاحیت ها:

داشتن بصیرت به هویت وحیانى و عقلانى دین و متن دینی.

طهارت روح.

اشراف بر كل متن وحیانى (قرآن).

داشتن انس به مذاق شارع وآشنایى با مقاصد شریعت

شناخت سبك و ساختار زبانى دین

آشنایى كافى به ادبیات عرب.

آشنایى زیاد با علوم نقلی.

آشنایى كافى با علوم عقلی

آگاهى به زمان نزول قرآن و صدور روایات و آشنایى با دانش هاى دیگر، بر حسب مورد.

آشنایى با لغت عصر نزول آیات و صدور روایات: بسیاری از کلمات در یک زمان معنایی دارند و به تدریج در معنای آنها تغییراتی ایجاد می‌شود و ممکن است بعد از چند قرن معنای خاصی از آن فهمیده شود که در زمان اول از آن فهمیده نمی‌شد.

مثال روشنی را در این مورد ما امروز کلمه­ی «تقیه» را به کار می‌بریم، همچنان که 1300 سال قبل هم این کلمه به کار برده می‌شد. یکی از معانی این واژه را همه می‌دانیم. هنگامی که گفته می شود فلانی تقیه می کند، به این معنی است که او اعتقادی دارد که آن را اظهار نکرده و بر خلاف اعتقاد خود عمل می­کند؛ مثلا در صورتی که کسی جان یا مالش در خطر باشد، برای حفظ جان یا مال خود تقیه می­کند. هم چنین ممکن است برای مدارات یعنی برای حفظ وحدت بین ملسمانان، کسانی اعتقاد خود را ابراز نکرده و طبق فتوای خود عمل نکنند تا رفتار همه­ی مسلمانان یکنواخت شود. این معنایی است که امروزه ما از تقیه می فهمیم؛ اما این کلمه در نهج البلاغه به معنی دیگری استعمال شده است. به عنوان مثال حضرت امیر المومنین (ع) می فرماید: «اتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً وَ جَدَّ تَشْمِيرا» (1).

در این جمله و در بعضی موارد دیگر واژه­ی «تقیه» به عنوان مصدری برای تقوا به کار رفته است. این یکی از معانی کلمه ی «تقیه» است. از زمان نزول قرآن تا عصر صادقین، (امام جعفر صادق و امام محمد باقر علیهما السلام) در معنی کلمه­ی تقیه تحول ایجاد شد و این کلمه اصطلاح جدیدی پیدا کرد. در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرمودند: «التقیه دینی و دین آبائی». (2)

در این روایت تقیه به معنای تقوا نیست، بلکه به همین اصطلاحی است که ما هم امروز به کار می­بریم. پس تقیه در نهج البلاغه به معنی تقوا به کار رفته است در حالی که چند دهه بعد این واژه متحول شده و معنی دیگری از آن فهمیده می شده است.

آشنایى كافى به علوم لغوى توضیح این مطلب با ذکر یک مثال و آنهم اینکه در تمام زبان ها از جمله زبان عربی الفاظ مشترک وجود دارد. به این شعر دقت کنید:

 آن یکی شیر است اندر بادیه   و آن دگر شیر است اندر بادیه

 آن یکی شیر است کآدم میخورد   و آن دگر شیر است کآدم میخورد

در این شعر لفظ بادیه و شیر استعمال شده است؛ اما یک مرتبه بادیه به معنی بیابان است و در جای دیگر به معنی ظرف شیر. همچنین شیر یک جا به معنی نوشیدنی لذیذی است که انسان از آن استفاده می­کند و در جای دیگر شیر به معنی حیوان درنده ای که انسان را می خورد. واژه ی شیر یکی است، اما معانی متعددی دارد. امروزه معنی سوم هم برای شیر پیدا شده است یعنی این واژه برای شیر آب هم به کار می­رود. حال اگر کسی به ادبیات یک زبان آشنا نباشد، هنگامی که با لفظ مشترکی مواجه شود، متوجه نمی­شود کدام یک از معانی آن مراد است. کسانی که در ادبیات تخصص دارند، می­توانند از قرائن کلامی، مقدمات و مؤخرات عبارت و از قرائن مقامی استفاده کنند و بفهمند کدام یک از معانی لفظ مشترک مورد نظر بوده است؛ اما کسانی که به ادبیات زبانی آشنا نیستند، ممکن است به اشتباهات زیادی گرفتار شوند.

———————————

(1) تحف العقول ص 211.

(2) وسائل الشیعه، جلد 16 ص210.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا