• عصمت یا مصونیت الهی پیامبران

دومین ویژگی انبیای الهی، که موجب امتیاز و برتری آنان بر انسان‌های عادی است، عصمت است. مقصود از عصمت، قوه‌ای است که انسان را از انجام گناه و ارتکاب خطا و اشتباه باز می‌دارد.

  • اقسام عصمت

عصمت پیامبران در سه حوزه مختلف قابل بررسی است:

1) عصمت از ارتکاب گناه و مخالفت با دستورات (واجبات و محرمات) الهی؛

2) عصمت از خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی؛

3) عصمت از خطا و فراموشی در اجرای احکام الهی و انجام امور فردی و اجتماعی.

  1. عصمت از گناه

اولین حوزه عصمت انبیا، دوری از گناه و معصیت است. عصمت از گناه را بر اساس مفهوم لطف می­توان اینگونه تعریف کرد: عصمت لطفی است از جانب خداوند که سبب می‌شود شخص معصوم هیچ انگیزه‌ای برای ترک طاعت یا انجام معصیت نداشته باشد، در حالی که بر آن قدرت دارد.

با توجه به تعریف بالا، دو نکته در باب این نوع عصمت روشن می‌شود:

الف) عدم ارتکاب گناه از سوی معصوم، از آن روست که اساساً انگیزه‌ای برای انجام گناه ندارد. بنابراین، شخصی که انگیزه انجام گناه دارد، اما به دلیل موانع خارجی یا فقدان زمینه لازم، موفق به ارتکاب آن نمی‌شود، معصوم نخواهد بود.

ب) عصمت از گناه، الزامی با سلب قدرت بر انجام آن ندارد، بلکه شخص معصوم، در حالی که بر ارتکاب معصیت توانایی دارد، از انجام آن سر باز می‌زند.

متکلمان امامیه (شیعیان) به عصمت مطلق پیامبران اعتقاد دارند؛ یعنی، صدور گناه، خواه کبیره و خواه صغیره، در تمام عمر پیامبر (قبل از بعثت و پس از آن) ممتنع است. به این ترتیب، می‌توان گفت که امامیه تنها فرقه­ای از فرق اسلامی است که به تنزیه کامل پیامبران از گناه اعتقاد دارد.

از آنچه گذشت، تفاوت «عصمت» و «عدالت» روشن می‌شود: عدالت، ملکه‌ای است اکتسابی که دارنده آن از ارتکاب گناه خودداری می‌کند، در حالی که امکان ارتکاب وجود دارد. اما عصمت، فضیلتی است خدادادی (غیر اکتسابی) که با وجود آن، ارتکاب گناه ممتنع می‌شود؛ امتناعی که با اختیار و قدرت شخص معصوم بر انجام گناه سازگار است.

  • حقیقت عصمت از گناه

شکی نیست که ما انسان‌های غیرمعصوم از درک حقیقت عصمت عاجزیم، آن گونه که شخص ترسو از درک اینکه شجاعت چیست، ناتوان است. با این حال، با تأمل در برخی حالات نفسانی خود نسبت به پاره‌ای معاصی، می‌توان به درک ماهیت عصمت تا حدی نزدیک شد و تصویر روشن‌تری از آن به دست آورد. بسیاری از ما انسان‌ها، در برخورد با برخی گناهان، موضعی معصومانه داریم؛ یعنی در هیچ شرایطی حاضر به ارتکاب آن نیستیم. برای نمونه، بسیاری از افراد، گناه قتل و کشتار را چندان عظیم می‌یابند که حاضر نیستند در هیچ موقعیتی (حتی به بهای از دست دادن جان خویش) دست خود را به خون شخص بی‌گناهی آلوده سازند. البته، در افراد غیرمعصوم و انسان‌های عادی این حالت تنها درباره برخی گناهان صادق است. اما انسان معصوم، با هر آنچه که خداوند آدمی را از آن نهی کرده است، چنین برخوردی دارد.

از آنچه گذشت، روشن می‌شود که انسان‌های معصوم، به لطف و عنایت الهی، در وضعیتی قرار دارند که به صورت آگاهانه و از روی اختیار، مرتکب هیچ گناهی نمی‌شوند.

  • دلایل عصمت پیامبران از گناه

متکلمان دلایل گوناگونی بر لزوم عصمت انبیا از گناه اقامه کرده‌اند که می‌توان آن‌ها را در دو دسته «دلایل عقلی» و «دلایل نقلی» جای داد. ما ادله نقلی را در بحث قرآنی، رواییِ عصمت مطرح خواهیم کرد و پیش از آن به طرح چند دلیل عقلی می‌پردازیم:

  • دلایل عقلی عصمت

همان‌گونه که در بحث اهداف بعثت مطرح شد، یکی از غایات ارسال پیامبران تربیت و تزکیه مردم است و این هدف به صورت کامل محقق نمی‌شود مگر آنکه پیامبر، خود سرمشق عملی و عینی تقوا و پاکدامنی باشد. حال، اگر پیامبری خود اهل فسق و فجور و ارتکاب معاصی باشد، نه تنها نقش یک مربی الهی را از دست می‌دهد، بلکه عملآً سبب تشویق مردم به گناهکاری می‌شود. به دیگر سخن، تنها تعالیم شفاهی و سخنان موعظه آمیز پیامبر برای هدایت مردم و تزکیه نفوس آنان کفایت نمی‌کند، بلکه پند، موعظه، تشویق و ترهیب، زمانی کارساز است که موعظه کننده، خود به آنچه مردم را به سوی آن فرا می‌خواند، عمل کند.

جواز ارتکاب گناه از سوی پیامبر، نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه سبب تشویق مردم به معصیت می‌گردد و از آنجا که نقض غرض و ترغیب به معصیت، هیچ یک با حکمت الهی سازگار نیست، لازم است پیامبران الهی از ارتکاب هر گناهی مصون باشند.

شایان ذکر است که این دلیل، لزوم عصمت انبیا را حتی پیش از بعثت ثابت می‌کند، زیرا بدیهی است که وجود پیامبری که هیچ سابقه گناه و معصیت ندارد، تأثیر بیشتری در تحصیل کامل اهداف تربیتی بعثت دارد.

افزون بر آنچه گذشت، متکلمان امامیه دلایل دیگری را نیز بر لزوم عصمت مطلق پیامبران از گناه اقامه کرده‌اند. برای مثال، خواجه نصیرالدین طوسی می‌گوید:

1) حصول غرض بعثت در گرو اعتماد مردم بر پیامبران است و گناهکاری انبیا سبب سلب اعتماد مردم می‌شود و به نقض غرض می‌انجامد.

2) گناهکاری انبیا سبب می‌شود که بر مردم لازم باشد که از یک سو گناهان آنان را انجام دهند (چون پیروی از پیامبر لازم است) و از یک سو، آن را ترک کنند (چون کاری است که خداوند از آن نهی کرده است)، در حالی که جمع کردن بین دو ضد (انجام یک عمل و ترک آن) ممکن نیست.

  • عصمت پیامبران از گناه در قرآن و روایات

قرآن، آياتي دارد كه مي‏توان از آن‏ها در زمينه عصمت پیامبران بهره‏گرفت. اين آيات در دسته‏هاي مختلف زير ترتيب مي‏يابد:

آيات دسته يكم

اعتماد و اطمينان به سخن پيامبران، فرع بر صحّت سخن آن‏هاست. پس، اگر احتمال دروغ در گفتار پيامبر برود و احتمال معصيت او روا باشد، به طور كلّي از اعتبار ساقط مي‏شود.

لذا در قرآن مي‏خوانيم: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ * پيامبر از روي هوا و هوس سخن نمي‏گويد. آنچه مي‏گويد وحي است كه ازجانب خدا به او القا شده است. سوره نجم آیه 4و3».

از طرف ديگر، خداوند، فرمان پيروي از پيامبران را داده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ * و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به اذن الهی از او اطاعت کنند. سوره نساء آیه 64». از آنجا که این اطاعت مطلق است، افزون بر سخنان پیامبر، پیروی از اعمال او را نیز شامل می‌شود و روشن است کسی که پیروی از اعمالش (به طور مطلق) لازم است، نمی‌تواند مرتکب گناه و معصیت شود؛ زیرا لازم می‌آید که خداوند به انجام معصیت فرمان داده باشد.

بر این اساس، اگر كردار پيامبر خلاف فرمان و پسند خداوند باشد، چرا بايد از او پيروي كرد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّه‏ * بگو اگر خداوند را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد. سوره آل عمران آیه 31».

هرچند آيات ياد شده، ناظر به پيامبر خاتم‏صلي الله عليه و آله و سلم است، ليكن بررسي نهايي محتواي آن‏ها دلالت دارد كه ويژه‏گي نبوت، اين است كه از روي هوا و هوس سخن نمي‏گويد و باید از او اطاعت کرد.

آيات دسته دوم

پيامبران، مأمور تربيت و پرورش مردمند. پس، اگر سخني به مردم بگويند و موعظه و پندي عرضه بدارند، ولي خود در مرحله كردار، خلاف آن را انجام دهند و خود را از لغزش‏ها مصون ندارند؛ يا اين‏كه برخلاف كردارهاي خود سخن بگويند، در هر دو حالت، كارشان مذموم است و نمي‏توانند در جامعه اثر بگذارند و سخنانشان در دل‏ها نمي‏نشيند:

«یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون * اي كساني كه به زبان ايمان آورده‏ايد! چرا چيزي مي‏گوييد كه در مقام عمل، خلاف آن را انجام مي‏دهيد. بترسيد از اين‏كه سخني بگوييد و خلاف آن انجام دهید؛ كه بسيار سخت خدا را به خشم و غضب مي‏آوريد. سوره صف آیه 3و2».

آيات دسته سوم

آيه قراردادن حضرت ابراهيم عليه‌السلام در مقام امامت: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ* هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم! ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!) خداوند فرمود: پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند). سوره بقره آیه 124».

خداوند تعالي پس از آن كه حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) را بارها به انواع آزمايش‏ها آزمود و او را موفق يافت، وي را به درجه والاي پيشوايي و امامت مفتخر فرمود؛ ليكن آن حضرت از خدای عزّوجلّ درخواست كرد تا در نسل او نيز اين مقام والا را قرار دهد و خداوند نيز به اين نكته بسيار بزرگ تصريح فرمود كه ظلم و ستم وبي‏عدالتی، در همه انواع و در هر جا و از هر كس، سبب محروميت از مقام والاي پيشوايي مردم مي‏شود.

آيات دسته چهارم

آياتي كه به جامعه اسلامي دستور مي‏دهد كه گوش به فرمان پيامبر باشند و از اوامر او پيروي و از نواهي او خودداري كنند. پيام اين آيات، اين است كه پيامبران و پیشوایان امّت، معصومند و لغزشي كردارشان نيست و امت را به سر منزل مقصود مي‏رسانند؛ وگرنه چه انگيزه‏اي وجود دارد كه مردم، بي‏چون و چرا سر تسليم به پيشگاه آنان فرود آورند و اوامر و نواهي ايشان را به جان و دل، پذيرا و فرمان‏بردار باشند!؟ برخي از آيات مرتبط با اين مطلب، عبارت است از:

«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً * هركس از پيامبر پيروي كند، از خدا اطاعت كرده است و كسي كه از آن سرپيچي كند، ما تو را در برابر او نگهبان نفرستاده‏ايم. سوره نساء آیه 80»؛

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً * شما مى‏توانيد به رسول خدا (ص) به خوبى تأسى كنيد و اين وظيفه هر كسى است كه اميد به خدا و روز جزا دارد و بسيار ياد خدا مى‏كند. سوره احزاب آیه 21».

اگر پيامبر از هر جهت، شايستگي سرمشقي نداشته باشد و در كار او لغزش و خطايي باشد، چگونه خداوند به گونه‏اي مطلق فرمان مي‏دهد كه او را اسوه و سرمشق خويش قرار دهيد!؟

  • عصمت انبیا در روایات

در احادیث اسلامی نیز مطالبی درباره مقام عصمت و مصونیت پیامبران از ارتکاب گناه وارد شده است.

امام صادق علیه السلام در تعریف «معصوم» فرمود:

«معصوم کسی است که با استمداد از خداوند از تمام محرمات خودداری می‌کند و خداوند متعال فرمود: هر کس از خداوند مدد جوید به راه راست هدایت شده است». (1)

از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام روایت شده است که فرمود:

«همانا خداوند به پیروی از رسولش فرمان می‌دهد، زیرا او معصوم و پاک است و کسی را به معصیت خدا امر نمی‌کند». (2)

امام هشتم علی بن موسی الرضا عليه‌السلام به مأمون فرمودند:

«خداوند، فرمان كسي را واجب نكرده كه مي‏داند او مردم را گمراه مي‏كند و از راه به در مي‏برد؛ و براي رسالت خويش، كسي از بندگانش را انتخاب نمي‏فرمايد كه مي‏داند او به خدا و بندگي خدا كفر مي‏ورزد و شيطان را به جاي خدا عبادت مي‏كند». (3)

  1. عصمت در دریافت و ابلاغ وحی

دومین نوع از انواع عصمت، مصونیت پیامبر از خطا و سهو در دریافت وحی، نگاهداری و ابلاغ آن است.

مهم‌ترین دلیل لزوم این نوع از عصمت در پیامبران، آن است که خطای پیامبر در دریافت یا ابلاغ وحی سبب ناتمام ماندن رسالت او می‌گردد و در نتیجه، غرض بعثت نقض می‌شود. افزون بر این، اگر پیامبری حتی در یک مورد، در دریافت یا ابلاغ وحی مرتکب خطا شود، وثاقت و اعتبار خویش را در سایر موارد از دست می‌دهد، زیرا از آن پس مردم در هر چه که او به عنوان وحی عرضه می‌کند، احتمال خطا خواهند داد و با این احتمال، دیگر نمی‌توان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه، حجت بر مردم تمام نمی‌‌شود و غرض از بعثت حاصل نمی‌گردد.

بنابراین، حکمت الهی ایجاب می‌کند که خداوند پیامبران خویش را از هر گونه خطا و اشتباهی در تلقی وحی و انتقال آن به مردم محفوظ دارد تا پیام او، بدون هیچ کم و کاستی، به انسان‌ها انتقال یابد.

  • قرآن و عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی

پاره ای از آیات قرآنی بر این نوع عصمت دلالت دارند. یکی از صریح‌ترین آیات، در سوره نجم آیات 4و3 قرار دارد:

«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ * و پیامبر از سر هوس سخنی نمی‌گوید. این سخن به جز وحیی که وحی می‌شود، نیست».

آیات فوق بیانگر آن­اند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هیچ گاه سخنی از روی هوا و هوس، نمی‌گوید. بلکه هر چه می‌گوید همان وحی الهی است و لازمه این معنا آن است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هم در دریافت وحی و هم در ابلاغ آن خطاناپذیر باشد، زیرا اگر (حتی برای یک بار) خطا کند، دیگر مدعای این آیات صادق نخواهد بود.

از برخی آیات دیگر به دست می‌آید که خداوند حافظان و نگاهبانانی را می‌گمارد تا از اصالت وحی حفاظت کنند و آن را، تا زمان ابلاغ به مردم، از هر گونه تغییری مصون دارند:

«عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ به ما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً * خداوند دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد، که [در این صورت] برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت تا معلوم بدارد که پیام‌های پروردگار خویش را رسانیده‌اند و [خدا] به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است. سوره جن آیات 26 تا 28».

بر اساس آیات فوق، خداوند پیامبران را بر علوم غیبی خود، از طریق وحی، آگاه می‌سازد و برای مصونیت وحی از تغییر، فرشتگانی را می‌گمارد تا در دو مرحله از وحی نگاهبانی کنند: مرحله اول از صدور وحی تا رسیدن آن به پیامبر است و مرحله دوم، مرحله ابلاغ وحی از سوی پیامبر به مردم است. همچنین، آیه اخیر بر این نکته تأکید می‌کند که محافظت این فرشتگان از آن روست که رسالت‌های الهی به نحو کامل ادا شود، هر چند خداوند سبحان، خود بر نزول وحی و رسیدن آن به مردم احاطه دارد و از آن محافظت می‌کند.

  1. عصمت از سهو و خطا

نوع سوم عصمت، مصونیت از خطا و سهو و نسیان در انجام تکالیف دینی و تطبیق قوانین شرعی بر امور خاص و نیز، مصونیت از خطا در تمام اعمال فردی و اجتماعی است. این قسم از عصمت دارای گستره وسیعی است؛ کسی که از چنین عصمتی برخوردار است، هیچ گاه در انجام تکالیف شرعی خود دچار خطا، نسیان یا شک نمی‌شود و اگر در مسأله‌ای داوری و قضاوت کند، حکم او همواره درست است و امکان ندارد از روی اشتباه حکم نادرستی صادر کند. همچنین، در محاسبات، ارزیابی‌ها و داوری‌های شخصی خود همواره بر صواب و از هر خطایی مبراست.

دلیل اجمالی اثبات این نوع عصمت برای پیامبران چنین است:

تحقق کامل اهداف بعثت پیامبر در گرو اطمینان و وثوق کامل مردم به اوست. از سوی دیگر، خطای پیامبر در حوزه‌ای خارج از حوزه دریافت و تبلیغ وحی، حتی اگر مستقیماً به ابلاغ رسالت او لطمه نزند، ولی بر وثاقت او در نزد مردم خدشه­ای شدید وارد می‌کند، به گونه‌ای که عموم مردم، با مشاهده خطا و سهو او در تطبیق قوانین و احکام دینی یا در امور فردی و اجتماعی‌اش، در عصمت او در ناحیه ابلاغ رسالت نیز تردید می‌کنند و این تردید با غایت مطلوب از بعثت پیامبران منافات دارد.

بنابراین، وصول به اهداف بعثت مقتضی وثاقت و اعتبار کامل پیامبر در میان مردم است؛ زیرا از دست رفتن اعتبار و در یک حوزه، به سلب اعتبار در حوزه­های دیگر می‌انجامد و در نتیجه، حجت بر مردم تمام نمی‌شود.

برخی آیات قرآنی شواهدی بر وجود این نوع عصمت در پیامبران ارائه می‌دهند؛ از جمله:

«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً * و اگر فضل و رحمت او بر تو نبود، طایفه‌ای از ایشان آهنگ آن داشتند که تو را از راه به در کنند، و لی جز خودشان کسی را گمراه نمی‌سازند و هیچ گونه زیانی به تو نمی‌رسانند و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آنچه را نمی‌دانستی به تو آموخت و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بود. سوره نساء آیه 113».

آیه فوق درباره یکی از قضاوت‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است، در مورد نزاعی که یکی از طرفین آن می‌کوشید تا با جلب عواطف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله او را گمراه سازد تا حکم باطلی را به نفع او صادر کند. با توجه به شأن نزول آیه معلوم می‌شود که فضل و رحمت خاص الهی نسبت به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله او را از خطا و اشتباه در قضاوت و صدور حکم ناروا محفوظ می‌دارد.

همان‌گونه که می‌دانیم قضاوت درست بر دو پایه استوار است:

1) آگاهی کامل از احکام و قوانین شرعی؛

2) آگاهی کامل از شرایط و ویژگی‌های قضیه ای که مورد اختلاف طرفین است و باید درباره آن حکمی صادر شود.

بر این اساس، عبارت «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» بیان می‌دارد که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از راه نزول قرآن و حکمت، بر احکام کلی الهی آگاه است و عبارت «وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» از این حقیقت پرده بر می‌دارد که خداوند آگاهی از شرایط و خصوصیات قضیه مورد نزاع را در اختیار پیامبر خویش نهاده است، به گونه‌ای که اگر این تعلیم الهی نبود، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هرگز از حقیقت ماجرا آگاه نمی‌شد.

بنابراین، آشکار می‌شود که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با تکیه بر علم خویش به احکام کلی و آگاهی خود از خصوصیات قضیه مورد نزاع، حکمی عادلانه و درست صادر می‌کند و در تطبیق احکام بر مصادیق آن هرگز دچار خطا نمی‌شود.

  • عصمت و اختیار

نکته مهمی که نباید از آن غفلت ورزید، سازگاری ارتباط عصمت با اختیار است. در نگاه نخست، ممکن است گمان شود که عصمت موجب سلب اختیار از شخص معصوم می‌شود، به گونه‌ای که از روی جبر و الزام از ارتکاب معصیت و گناه سر باز می‌زند و حتی اگر بخواهد، قادر بر انجام گناه نیست. اما این پندار باطلی است و حق آن است که انسان معصوم، در حالی که قدرت بر انجام گناه دارد و اختیار او سلب نشده است، از ارتکاب معصیت خودداری می‌کند.

همان‌گونه که اندکی پیش اشاره کردیم، بسیاری از ما انسان‌ها در قبال برخی گناهان خاص، حالتی شبیه به حالت عصمت داریم. با تأمل در وضعیت خویش در این گونه موارد، در می‌یابیم که از روی اختیار و اراده، ترک عمل را بر انجام آن ترجیه می‌دهیم، بدون آنکه هیچ عاملی اختیار ما را سلب کرده باشد.

حق آن است که انسان‌های معصوم، به دلیل مشاهده حضوری باطن گناهان و آثار و عواقب شوم آن، در مرتبه‌ای قرار دارند که هیچ گاه اراده انجام معصیت نمی‌کنند. برای روشن شدن وضعیت معصومان در قبال گناه، می‌توان به اوضاع مشابهی که در میان انسان‌های معمولی جریان دارد، توجه کرد؛ برای مثال، شخصی را تصور می‌کنیم که در اوج تشنگی و در هوایی سوزان، ظرف آب خنک و زلالی را که به زهر کشنده­ای آمیخته شده است، پیش روی خود دارد، در حالی که از زهرآگین بودن آب آگاه است. بدیهی است که این شخص، در مقابل تمام وسوسه­های نفسانی خود، که او را به نوشیدن آب و رفع عطش فرا می‌خوانند، مقاومت می‌کند و از نوشیدن آب خودداری می‌ورزد در حالی که در نوشیدن یا ننوشیدن آب مختار است و هیچ عاملی موجب سلب اختیار او نگشته است. او با توجه به علم قطعی خود به زهرآگین بودن آب، مرگ خویش را در نوشیدن آب می‌یابد و از این رو، به هیچ وجه­ی حاضر به نوشیدن آب نیست.

از سوی دیگر، انسان معصوم چنان محو اوصاف جمال و کمال پرورگار است و چنان حضور و احاطه قیومی خداوند را با چشم دل خویش مشاهده می‌کند و سرمست عشق و محبت معبود است که هیچ گاه به خود اجازه نمی‌دهد بر خلاف رضای محبوب خویش و در حضور او، مرتکب گناه و معصیت شود.

تفاوت چنین شخصی با انسانی که به دلیل فقدان ابزار و امکانات لازم یا وجود موانع خارجی، قادر بر انجام گناه نیست (در حالی که انگیزه انجام آن را دارد) و ترک گناه را به صورت اختیاری بر نمی‌گزیند، بسیار روشن و غیرقابل انکار است.

  • ارزشمندی مقام عصمت

ممکن است گفته شود مقام عصمت، مقام خدادادی و غیراکتسابی است. بنابراین، نمی‌توان عصمت را کمال و فضیلتی برای شخص معصوم دانست، زیرا چنین نیست که او برای رسیدن به این مقام تلاش و کوششی کرده یا متحمل سختی و مشتقی شده باشد. بنابراین، همان گونه که شخص زیبا و فضیلتی بر شخص زشت رو ندارد، انسان معصوم نیز، به واسطه عصمت خویش، برتر از دیگران نیست؛ زیرا عصمت نیز مانند زیبایی، حسنی خداداد است.

در پاسخ به مطلب بالا اجمالاً می‌توان گفت: هر چند عصمت موهبتی الهی است؛ اما اعطای آن مشروط به وجود شایستگی لازم در فرد است و دست کم، بخشی از این شایستگی به صورت اختیاری و از راه مجاهدات و ریاضت‌های شخص معصوم فراهم می‌گردد. به عبارت دیگر، برای دریافت این موهبت الهی، شرایطی لازم است و چنین نیست که هر انسانی، در هر شرایط روحی و نفسانی که به سر برد، قابلیت دریافت مقام عصمت را داشته باشد.

  • دسترسي به عصمت

عده فکر می­کنند كه عصمت، مقام ويژه فرشتگان است و انسان، چون شهوت و غضب دارد و هميشه در معرض سهو و نسيان و غفلت است؛ پس بنابراين، چگونه ممكن است كه انسان در علم و عمل، به جایي برسد كه از اشتباه محفوظ بماند؟

ولي اين تصور با واقع، مطابقت ندارد، بلكه انسان به گونه‏اي آفريده شده است كه قدرت بالا رفتن از قلّه بلند عصمت را دارد؛ زيرا نفس انسان در حرکت رو به بالای خود، تكامل مي‏يابد و توانايي مي‏يابد كه از آفت‏هاي سهو و نسيان و غفلت و جهالت دور باشد؛ زيرا منشأ جهالت و ناداني و شيطنت‏ها و توهّمات، تنها منحصر به وهم و خيال است و محدوده وهم و خيال، همان وابستگي به جهان طبيعت است؛ امّا در محدوده عقل ناب الهی، شيطان وهم و خيال راهی ندارد. آنچه از این عقل مي‏جوشد، حق است و جايي براي سهو و شك و نسيان و غفلت و جهالت باقي نمي‏گذارد.

روشن است كه شك، در جايي ایجاد می شود که دو چيز وجود داشته باشد و انسان در تشخيص يكي از آن‏ها از دور به شك افتد. اگر وارد كتابخانه‏اي شويم كه دو كتاب قرآن و غير قرآن داشته باشد و از دور به يكي از اين دو كتاب بنگريم و نتوانيم قرآن را از غير آن تشخيص دهيم، به حوزه شك وارد شده‏ايم؛ امّا اگر وارد كتابخانه‏اي شويم كه همه كتاب‏هايش قرآن است و از دور بنگريم، هرچه مي‏بينيم، يقين داريم كه همه قرآن است. لذا، جايي براي شك و شبهه باقي نيست.

بر اين اساس، در بعضی از محدوده‏هاي جهان هستي، حقّ و باطل وجود دارد. در جهان مادّه و قلمرو حس و در عالم خيال و وهم، هرآنچه را انسان ببيند يا بشنود يا لمس كند يا بچشد و احساس كند، جاي شك است و مي‏توان گفت: آيا انسان، حقّ را شنيده و ديده و چشيده است يا باطل و نادرست را؛ اما اگر نفس او به عالم برتر و فوق وهم و خيال پر كشيد و به وادي مقدّس عقل ناب الهی و كشف صحيح راه يافت، در آن‏جا هرچه ديد و شنيد، همه حقّ و واقع و حقيقت و راست است؛ چون آن‏جا هرگز باطل و نادرستي وجود ندارد.

  • درجات عصمت

اشاره شد كه ملكه عصمت، نفس انسان را از هرگونه گرايش‏هاي بد و ناپسند و ناشايسته و غير ارزشي باز مي‏دارد.

ملكه عصمت درجاتي دارد، همان‏گونه كه نبوّت و امامت و رسالت و ولايت و خلافت داراي مراتب است؛ چنان‏كه قرآن مي‏فرمايد: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ* بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم. سوره بقره آیه 253»؛ و «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْض‏* ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم. سوره اسراء آیه 253»؛ پس، همان‏گونه كه نبوّت و رسالت مراتبي دارد، درجات عصمت پيامبران نيز متفاوت است؛ گرچه همه آنان معصومند.

—————————

(1) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص 194، ح 6.

(2) همان، ص 200، ح 11.

(3) همان، ص 199، ح 9.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا