• نص تنها طریق اثبات امامت در نظر شیعه (تواتر روایات مبنی بر انتصابی بودن مقام امامت)

در مباحث پيشين توضيح داديم كه ختم نبوت بدون نصب امام معصوم، خلاف حكمت الهى است و كامل بودن دين جهانى و جاودانى اسلام، منوط به اين است كه بعد از پيامبر اكرم (ص) جانشينان شايسته‌اى براى او تعيين گردند به گونه‌اى كه به جز مقام نبوت و رسالت، داراى همه مناصب الهى وى باشند.

اين مطلب را مى‌توان از آيات كريمه قرآن و روايات فراوانى كه شيعه و سنّى در تفسير آنها نقل كرده‌اند استفاده كرد از جمله در آيه سوم از سوره مائده مى‌فرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً * امروز، كافران از (نابودی) آيين شما، مأيوس شدند بنابراين، از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم».

اين آيه كه به اتفاق مفسّرين در حجّة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پيامبر اكرم (ص) نازل شد بعد از اشاره به نااميدى كفّار از آسيب پذيرى اسلام تأكيد مى‌كند كه امروز دين شما را كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و با توجه به روايات فراوانى كه در شأن نزول اين آيه وارد شده كاملا روشن مى‌شود كه اين «اكمال و اتمام» كه توأم با نوميد شدن كفّار از آسيب پذيرى اسلام بوده با نصب جانشين براى پيامبر اكرم (ص) از طرف خداى متعال، تحقق يافته است. زيرا دشمنان اسلام، انتظار داشتند كه بعد از وفات رسول خدا (ص) مخصوصاً با توجه به اينكه فرزند ذكورى نداشتند اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گيرد، ولى با نصب جانشين براى وى دين اسلام به نصاب كمال، و نعمت الهى به سر حدّ تمام رسيد و اميد كافران بر باد رفت.

بر حسب آنچه از روايات متعدّد، استفاده مى‌شود پيامبر اكرم (ص) قبلا مأمور شده بودند كه امامت اميرمؤمنان (ع) را رسماً اعلام كنند ولى بيم داشتند كه مبادا مردم، اين كار را حمل بر نظر شخصىِ آن حضرت كنند و از پذيرفتن آن، سرباز زنند. از اينروى، در پى فرصت مناسبى بودن كه زمينه اين كار فراهم شود تا اينكه اين آيه شريفه نازل شد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاس * اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏كند. سوره مائده آیه 67» و ضمن تأكيد بر لزوم تبليغ اين پيام الهى كه همسنگ با همه پيامهاى ديگر است و نرساندن آن بمنزله تركِ تبليغ كلّ رسالت الهى مى‌باشد به آن حضرت مژده داد كه خداى متعال تو را از پيامدهاى آن، مصون خواهد داشت. با نزول اين آيه، پيامبر اكرم (ص) دريافتند كه زمان مناسب، فرا رسيده و تأخير بيش از اين، روا نيست. از اينروى، در غدير خم به انجام اين وظيفه، مبادرت ورزيدند.

البته آنچه اختصاص به اين روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بيعت از مردم بود و گرنه رسول خدا (ص) در طول دوران رسالتش بارها و به صورت­هاى گوناگون، جانشينى اميرمؤمنان على (ع) را گوشزد كرده بودند و در همان سالهاى آغازين بعثت، هنگامى كه آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ * و خويشاوندان نزديكت را انذار كن! سوره شعراء آیه 214» نازل شد در حضور همه خويشاوندان فرمودند: نخستين كسى كه دعوت مرا بپذيرد جانشين من خواهد بود و به اتفاق فريقين، نخستين كسى كه پاسخ مثبت داد على بن ابيطالب (ع) بود.

لذا از نظر شیعه، تنها طریق ثبوت امامت، نص می‌باشد و راه‌های دیگر اعتباری ندارد. این رأی، بازتاب تعریفی است که شیعه از امامت دارد؛ زیرا از منظر شیعه امامت یک مقام دنیوی، همانند مقام پادشاهان و سران حکومت‌ها نیست؛ بلکه منصبی الهی است که مسئولیت سنگین راهبری امت اسلامی و حفظ شریعت را بر عهده دارد و شخصی شایسته این منصب است که ویژگی‌های متعددی مانند عصمت و علم خدادادی، در او جمع و در همه خصایل و فضایل معنوی بر دیگران برتر باشد. بدیهی است که تشخیص قطعی فرد شایسته برای این منصب جز از طریق معرفی خداوند و پیامبر او میسر نمی‌گردد.

به عنوان نمونه یکی از شرایط لازم برای داشتن مقام امامت، عصمت است. از طرف دیگر، عصمت از اوصافی است که تشخیص آن برای مردم ممکن نیست، زیرا معصوم یعنی کسی که دارای ملکه اجتناب از گناه و دوری از خطاست و وجود این ملکه در شخص امری درونی و پنهانی است که تنها خداوند از آن آگاهی دارد. بنابراین تنها خداست که شخص معصوم را می‌شناسد و مردم صرفاً از طریق معرفی خداوند و پیامبر قادر به شناسایی او خواهند بود. بنابراین، تنها راه ثبوت امامت امام، وجود نص (معرفی پیامبر از جانب خدا) است.

و به عبارت دیگر مسأله امامت و رهبری از دیدگاه مکتب اهل بیت تنها از طریق نصب تحقق پیدا می‌کند و جانشین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حتماً باید از طرف خدا تعیین گردد و هرگز مصلحت نیست که مسأله رهبری از طریق شورا یا انتخاب و گزینش امام از طرف مردم و یا به وسیله نخبگان و مانند آنها به خود امت واگذار گردد. زیرا امامت، مقامی است تعیین شده از سوی خداوند که شکوه و عظمت خاصی دارد و برای رسیدن به آن صلاحیت ذاتی لازم است و کسی که می‌خواهد به مقام امامت نائل شود باید واجد کمالات نفسانی و شرایط خاصی باشد و تا زمانی که به مرتبه کمال نفس و یقین نرسد و با حقایق این عالم و جهان غیب ارتباط پیدا نکند و با چشم دل، ملکوت عالم و باطن جهان هستی را مشاهده نکند، به مقام امامت نمی‌رسد و از جانب خداوند به پیشوایی مردم برگزیده نمی‌شود.

آیاتی که در قرآن کریم در رابطه با اصل «مسأله گزینش» وارد شده، و به وضوح بر گزینش خداوند در مورد انبیاء و اولیاء و بعضی از اشخاص و خاندان‌ها و قبایل، دلالت دارند که ما برای روشن شدن اذهان برخی از آن‌ها را در اینجا می‌آوریم:

1- در مورد «اصطفاء» و گزینش حضرت آدم و نوح و خاندان حضرت ابراهیم و آل عمران، که همان برگزیدگی از نظر نبوت و رسالت و یا امامت و رهبری است، می‌فرماید:

«به يقين، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است‏». (1)

2- در مورد انتخاب حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌فرماید:

«و ما او را در اين دنيا برگزيديم؛ و البته در آخرت ‏[نيز] از شايستگان خواهد بود». (2)

3- در مورد پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام می‌فرماید:

«اى موسى، تو را با رسالت‌ها و با سخن گفتنم‏ [با تو]، بر مردم‏ [روزگار] برگزيدم‏». (3)

4- در مورد انتخاب «طالوت» برای رهبری بنی‌اسرائیل می‌فرماید:

«در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نيروى‏] بدن بر شما برترى بخشيده است». (4)

این آیه در مقام جواب اعتراض بنی اسرائیل نسبت به رهبری «طالوت» است و داستان انتخاب و تعیین وی به سمت فرمانروایی بنی اسرائیل آن گونه که قرآن بیان می‌کند از این قرار است:

بنی اسرائیل پس از درگذشت حضرت موسی علیه‌السلام از پیامبر زمان خود درخواست کردند که برای آنها رهبری تعیین کند تا در سایه وجود او با دشمنان خود به مبارزه برخیزند و در راه خدا جهاد کنند پیامبرشان به آن‌ها اعلام کرد که خداوند شخصی به نام «طالوت» به عنوان پادشاه برای شما برگزیده است.

«و پيامبرشان به آنان گفت: «در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.» گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است؟» پيامبرشان گفت: «در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نيروى‏] بدن بر شما برترى بخشيده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى‏دهد، و خدا گشايشگر داناست». (5)

این آیه به روشنی ثابت می‌کند که مسأله انتخاب رهبر در حکومت الهی مربوط به خداوند است و او هر کس که بخواهد انتخاب می‌کند و به هنگام نصب و انتخاب با احدی مشورت نمی‌نماید. و هر چند که طالوت پیامبر نبود ولی به طور مسلم یک فرد عادی هم نبوده است بلکه از کسانی بوده است که با تربیت الهی پرورش یافته و برای اداره حکومت لیاقت و شایستگی داشته و واجد شرایط رهبری بوده است.

5- در مورد گزینش برخی از فرشتگان و انسان‌ها برای اداء رسالت الهی می‌فرماید: «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‏گزيند، و نيز از ميان مردم‏». (6)

6- در مورد اسحاق و یعقوب دو پیامبر شایسته از نسل حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌فرماید: «و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعاً او در آخرت ‏[نيز] از شايستگان خواهد بود». (7)

7- در مورد لیاقت و شایستگی برخی از فرزندان نوح و ابراهیم علیهم‌السلام برای نبوت و رهبری، می‌فرماید:

«و در حقيقت، نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو، نبوّت و كتاب را قرار داديم‏». (8)

8-خداوند اطاعت و پیروی از اولی‌الامر را در این آیه قرین اطاعت از خدا و رسول قرار می‌دهد و در صورت اختلاف در این زمینه مردم را باز به خداوند و کتابش ارجاع می‌دهد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امرى ‏[دينى‏] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به ‏[كتاب‏] خدا و [سنت‏] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است‏». (9)

و …

این‌ها آیاتی است که در مورد اصل اصطفاء (مسأله گزینش) و تفضیل الهی درباره‌ بعضی اشخاص و خاندان‌ها و پیامبران وارد شده و موقعیت امامت و رهبری را نیز از نظر «اصطفاء» و «انتخاب» و «گزینش الهی» روشن می‌کند و نشان می‌دهد که گزینش پیامبر و امام حق خداوند است و در این امر مجالی برای دخالت دیگران نیست.

همچنین روایات فراوانی که بر امامت و خلافت علی علیه‌السلام وارد شده است و در منابع شیعه و اهل سنت موجود است و به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد بر امامت و خلافت به روش انتصابی دلالت دارد.

به لحاظ تاریخی، بررسى تاريخ صدر اسلام و شرايط منطقه و جهان در زمان رحلت‏ پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، به روشنى ثابت می‌کند كه حفظ مصالح اسلام و وحدت كلمه در گرو تعيين خليفه از جانب پيامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود، زيرا به هنگام درگذشت آن حضرت، خطرى سه‌گانه و مثلث‌وار آيين اسلام را تهديد می‌کرد؛ يك ضلع اين مثلث امپراتورى روم، ضلع ديگر آن را امپراتورى ايران، و ضلع سوم را گروه منافقان داخلى تشكيل می‌دادند.

در اهميت خطر ضلع نخست همين بس كه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تا آخرين لحظه از فكر آن فارغ نبود، و به همين علت در همان روزها بلكه ساعت‌های آخر عمر خويش سپاه عظيمى را به رهبرى اسامة بن زيد براى نبرد با روميان بسيج و اعزام كرد و متخلفان از آن را نيز نفرين نمود.

ضلع دوم نيز دشمن بد سرشتى بود كه نامه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را پاره كرد و به فرماندار يمن نوشت كه آن حضرت را دستگير كند و يا سر ايشان را از تن جدا كرده براى او بفرستد.

و بالاخره در باره خطر سوم همين بس كه اين گروه پيوسته در مدينه يا بيرون از آن مزاحم پيامبر بودند و جز توطئه و تضعيف روحيه مسلمانان كار ديگرى نداشتند. قرآن در سوره‌های مختلف درباره سنگ‌اندازى‌هاى آنان سخن گفته است، تا آنجا كه سوره‌اى مستقل، به نام آن‌ها و در شرح افكار و اعمال سوء آن‌ها نازل شده است.

اكنون اين پرسش مطرح می‌شود كه آيا با وجود چنين مثلث خطرناك، صحيح است كه پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله امت اسلامى و آيين اسلام را كه دشمن از هر سو در كمين آن نشسته بود، بدون رهبر به حال خود رها سازد؟!

بى شك پيامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌دانست كه زندگى عرب، يك زندگى قبيله‌اى است و در ميان افراد قبايل، تعصب نسبت به سران قبيله با جان آنان در آميخته است، بنابراين، واگذارى تعيين رهبر به چنين مردمى مايه چند دستگى و نزاع قبايل خواهد بود و دشمن از اين اختلاف بهره‌گيرى خواهد كرد. بر پايه همين حقيقت است كه شيخ‌الرئيس ابو‌على‌سينا می‌گوید: «تعيين جانشين از طريق نص پيامبر، به واقع نزديكتر است، چون با تعيين جانشين هر نوع نزاع و اختلاف ريشه‌كن مى‌گردد». (10) (11)

روایاتی که درباره انتصابی بودن مقام امامت از پیامبر اسلام و دیگر پیشوایان معصوم علیهم‌السلام وارد شده و بیانگر آن است که امام باید از طرف خدا تعیین شده و به وسیله وجود مقدس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به مردم معرفی گردد بسیار زیاد است و در اینجا برای روشن شدن اذهان، بخشی از آن‌ها را نقل می‌کنیم تا مطلب روشن شود:

1- در کتاب صحیح مسلم حدیثی از زید بن ارقم روایت شده که گفت: یک روز پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کنار برکه آبی که بین مکه و مدینه است و آن را «خم» می‌گویند، بپا خاست و خطبه خواند؛ حمد و ثنای خدای را به جا آورد و موعظه کرد آنگاه فرمود: «… هان ای مردم! من هم بشری مانند شما هستم. نزدیک است که قاصد پروردگارم (ملک‌الموت) بیاید و من او را اجابت کنم. من در میان شما دو ذخیره گران‌بها را به جای می‌گذارم که یکی از آنها کتاب خدا -قرآن- است که در آن هدایت و نور است. پس کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ زنید… و دیگری اهل بیت من است. من خدا را به یاد شما می‌آورم درباره اهل بیتم…». (12)

2- ابوعیسی ترمذی در کتاب خود، موسوم به «سنن» از «ابوسعید» و «اعمش» از طریق «حبیب‌ابن‌ابی‌ثابت» از «زید بن ارقم» روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «من در میان شما چیزی را به یادگار می‌گذارم که اگر بدان چنگ زنید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد. یکی از آن دو که مهمتر از دیگری است کتاب خدا -قرآن- است که رشته‌ای برکشیده از آسمان به زمین است و دیگری عترت و اهل بیت من است و این دو، هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض  بر من وارد شوند. پس بنگرید بعد از من چگونه با آنها رفتار خواهید کرد». (13)

3- حاکم نیشابوری در«مستدرک صحیحین» به سند خود از «ابوطفیل» از «زید بن ارقم» روایت کرده که گفت: «هنگامی که رسول خدا از حجه الوداع باز می‌گشت، در محل غدیر خم فرود آمد و دستور داد تا زیر درختان را از خار و خاشاک پاک کنند و آن گاه به ایراد خطبه پرداخت و فرمود: گویا چنین می‌بینم که مرا -به سرای دیگر- فرا خوانده‌اند و من نیز اجابت کرده‌ام. من دو ذخیره نفیس و گران‌بها که یکی از آن‌ها از دیگری بزرگ‌تر است، در میان شما به یادگار می‌گذارم، آن دو، کتاب خدای تعالی و عترت من است. پس بنگرید که بعد از من چگونه با آن‌ها رفتار خواهید نمود. زیرا این دو -ذخیره- هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود: خدای عزوجل مولای من است، و من مولای مؤمنانم. آنگاه دست علی علیه‌السلام را گرفت و فرمود: «هر کس که من مولای او بودم، این ولی و سرپرست اوست، پروردگارا! دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار». (14)

حافظ نسائی نیز این حدیث را در کتاب «خصائص» خود نقل نموده و در پایان آن آمده است که ابوطفیل گفت: من به «زید» گفتم: آیا تو خودت این جملات را از پیامبر شنیدی؟ در جواب گفت: همه آن‌ها که در آن روز در سایه آن درختان بودند، هم آن حضرت را مشاهده کردند و هم سخنان آن جناب را به گوش خود شنیدند. (15)

4- علی متقی در «کنزالعمال» از طریق ابوطفیل از «زید بن ارقم» روایت نموده که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در سخنان خود فرمود:

«من نزدیک است که به سرای دیگر دعوت شوم و اجابت نمایم. اینک از شما می‌خواهم که بگویید درباره من چه می‌اندیشید؟ همگان گفتند: خیرخواهی نمودی (و اندرز دادی و از هیچ اقدامی فرو گذار نکردی) فرمود: آیا نه چنین است که شما به یکتایی خداگواهی می‌دهید می‌دهید و محمد را بنده و فرستاده خدا می‌دانید و به بهشت و دوزخ و این که زنده شدن بعد از مرگ حق است، اعتراف دارید؟ همگان گفتند: آری. فرمود: و من هم همراه شما به همه آن‌ها شهادت می‌دهم.

سپس فرمود: آیا می‌شنوید؟ بدانید که من پیش از شما در کنار حوض قرار می‌گیرم و شما (در صحرای رستاخیز) کنار حوض بر من وارد می‌شوید و عرض آن از فاصله بین «صنعاء» و «بصره» بیشتر است و در کنار آن ظرف‌های سیمین به عدد ستارگان گذاشته شده است. اینک بنگرید که بعد از من با دو ذخیره نفیس (ثقلین) چه خواهید کرد؟ پرسید: یا رسول الله! دو ذخیره نفیس و گران‌بهای شما چیست؟ فرمود: یکی کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شماست، پس، از آن دست بر ندارید و موجبات گمراهی خویش را فراهم نکنید؛ و دیگری عترت من است و خدای مهربان و دانا به من اطلاع داده است که این دو ذخیره از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من این مقام را برای آن‌ها از خدا درخواست کرده‌ام. پس بر این دو ذخیره پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و از آن‌ها عقب نمانید که به هلاکت می‌رسید و علم و دانشی به آن‌ها نیاموزید که آنان از شما داناترند. «هر کس که من نسبت به او از خود او سزاوارتر بودم، بعد از من «علی» ولی او خواهد بود. خدایا آن کس که او را دوست بدارد، دوست بدار و آن کس که او را دشمن بدارد، دشمن بدار». (16)

5- حافظ، ابونعیم اصفهانی در «حلیه‌الاولیاء» و متقی هندی در «کنزالعمال» و هیثمی در «مجمع الزوائد» و برخی دیگر از اعلام اهل سنت از «حذیفه بن اسید غفاری» روایت کرده‌اند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خطاب به مردم فرمود:

«… ای مردم! من پیش از شما از دنیا می‌روم، و شما (در صحرای رستاخیز) کنار حوض بر من وارد می‌شوید. هنگامی که نزد من می‌آیید از شما درباره دو ذخیره نفیس (ثقلین) پرسش خواهم نمود. پس بنگرید که بعد از من چگونه با آنها رفتار خواهید کرد. ذخیره بزرگتر، یعنی کتاب خدای عزوجل، وسیله‌ای است که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگر آن به دست شماست، پس آن را محکم نگه دارید تا گمراه نشوید و آن را تغییر ندهید و ذخیره دیگر عترت و اهل بیت من است و خدای مهربان دانا به من خبر داده است که این دو ذخیره، هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند». (17)

6- در روایات مکتب اهل بیت آمده است که امیرالمؤمنین در ضمن وصایای خود به کمیل‌بن‌زیاد نخعی فرمود:

«ذخیره کوچک‌تر ما هستیم و ذخیره بزرگ‌تر قرآن است و این مطلب را رسول خدا در فلان روز و فلان روز به آن‌ها (اصحاب خود) گوشزد نمود و آنان را گرد هم آورد و ندای نماز جماعت داد و همه حاضر شدند. پس رسول خدا به منبر رفت و حمد و ثنای خدا را  به جا آورد و فرمود: ای مردم! من از طرف پروردگارم ادای رسالت می‌کنم و از جانب خود سخن نمی‌گویم، پس هر کس که مرا تصدیق کند خداوند را تصدیق کرده است و هر کس که خدا را تصدیق کند جایگاهش بهشت است و هر کس که مرا تکذیب کند خدای تعالی را تکذیب کرده است و هر کس که خدای تعالی را تکذیب کند سرانجامش آتش دوزخ است.

سپس رسول خدا مرا به نزد خود فراخواند و من از منبر بالا رفتم و رسول خدا مرا پایین‌تر از خود قرار داد به گونه‌ای که سرم برابر سینه حضرتش بود و حسن و حسین نیز در طرف راست و چپ آن حضرت بودند. سپس فرمود:

هان ای مردم! جبرئیل از طرف خدای عزوجل که پروردگار من و شماست به من فرمان داده است تا به شما اعلام کنم که قرآن «ذخیره بزرگتر» است و این وصی من (علی) و دو فرزندم (حسن و حسین) و اوصیای دیگری که از صلب اینان به وجود خواهند آمد، ذخیره کوچک‌تر است و هر کدام از آنها، دیگری را تأیید و تصدیق می‌نماید و پیوسته ملازم و مصاحب یکدیگرند و از همدیگر جدا نمی‌شوند تا این که (در روز رستاخیز) به ملاقات خدای تعالی برسند و خداوند بین آن دو و بندگانش حکم فرماید.» (18)

——————

1- «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين‏»؛ سوره آل عمران، آیه 33.

2- «وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحين‏»؛ سوره بقره، آیه 130.

3- «يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ به رسالاتی‏ وَ بِكَلامي‏»؛ سوره اعراف، آیه 144.

4- «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم‏»؛ سوره بقره، آیه 247.

5- «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏»؛ سوره بقره، آیه 247.

6- « اللَّهُ يَصْطَفي‏ مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاس‏»؛ سوره حج، آیه 75.

7- «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا في‏ ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحين‏»؛ سوره عنکبوت، آیه 27.

8- «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهيمَ وَ جَعَلْنا في‏ ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتاب‏»؛ سوره حدید، آیه 26.

9- «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا»؛ سوره نساء، آیه 59.

10- شفاء، الهيات، مقاله دهم، فصل پنجم، ص 564.

11- آیت الله جعفر سبحانی، راهنماى حقيقت، 285 تا 287.

12- «… أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 450؛ کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی علیه‌السلام، ح 36، چاپ بیروت، دار الفکر؛ مسند احمد، ج 4، ص366 و سنن دارمی، ج 2، ص 431.

13- الجامع الصحیح، ج 5، ص 663، ح 3778، چاپ بیروت، داراحیاء التراث العربی.

14- مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 109.

15- خصائص نسائی، ص 21.

16- کنز العمال، ج 1، ص 188، ح 957 که در پایان گفته است: این حدیث را طبرانی از ابوطفیل از زیدبن ارقم روایت کرده است.

17-حلیه الاولیاء، ج 1، ص 355، کنزالعمال، ج 1، ص 188- 189، ح 958، مجمع‌الزوائد، ج 9، ص 164 و ج 10، ص 363، البدایه و النهایه، ج 7، ص 362، چاپ بیروت، دارالکتب العلمیه، تاریخ بغداد، ج 8، ص 442 و صواعق المحرقه، ص 44.

18- بشاره المصطفی، ص 58- 59، چاپ قم، بحارالانوار، ج 77، ص 277 و سفینه‌البحار، ج 1، ص 501،  ماده (ثقل)، باب الثاء به عده القاف، خبرالثقلین، چاپ قم، دارالاسوه.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا