• اراده انسان

از مهمترين عوامل مؤثر در تربيت اراده خود آدميان به نحو اقتضاست، انسان موجودى است كه در ابتداى آفرينشش پاك از هر اقتضايى است، نه اقتضاى سعادت دارد و نه اقتضاى شقاوت و نسبتش به اين دو امر يكسان است، هم مى تواند راه خير و اطاعت را كه راه فرشتگان است كه جز فرمانبردارى از آنان ساخته نيست اختيار كند و هم راه شر و معصيت را كه راه ابليس و لشكريان اوست كه جز مخالفت و نافرمانى چيزى ندارند. انسان به هر راه در زندگى اش ميل كند، به همان راه مى افتد و اهل آن راه كمكش مى كنند و آنچه را دارند در نظرش جلوه مى دهند و او را به سرمنزلى كه راهشان بدان منتهى مى گردد راهنمايى مى كنند، و آن سرمنزل يا بهشت است يا دوزخ، يا سعادت است يا شقاوت.

سعادت عبارت است از رسيدن هر شخصى با حركت ارادى خود به كمالى كه در خلقت او نهاده شده است. و شقاوت دور شدن انسان است از مسير كمال با حركت ارادى خود و تباه ساختن استعدادهاى الهى خويش.

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا * ما راه را به انسان نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد)، يا ناسپاس. سوره انسان آیه 3».

خداى متعال انسان را به مسيرى كه او را به غايت مطلوب يعنى حق مى رساند، راه نموده و ارائه طريق كرده است؛ مسيرى كه بر انسان واجب است كه در زندگى دنيايى اش آن را بپيمايد تا با پيمودن آن به سعادت دنيا و آخرت برسد. و البته راهى كه خداى سبحان انسان را بدان هدايت كرده راهى است اختيارى و شكر و كفرى كه بر هدايت مذكور مترتب است، در اختيار انسان قرار داده شده است و هر انسانى به هر يك از آن دو كه بخواهد مى تواند متصف شود و اكراه و اجبارى در كار نيست.

سعادت و شقاوت آدمى به دست خود اوست و انسان خود نقشى مهم و مؤثر در سرنوشت خويش دارد. امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:

آنچه كه بر سر انسان مى آيد از خير و شر، از خود آدم است. آنچه كه انسان را به مراتب عالى انسانيت مى رساند، كوشش خود انسان است و آنچه كه انسان را به تباهى در دنيا و آخرت مى­كشد خود انسان و اعمال خود انسان است. اين انسان است كه خداى تبارك و تعالى به طورى خلق فرموده است كه راه راست و كج را مى تواند انتخاب كند. (1)

مقدرات انسان قبل از هر چيز و هر كس در دست خود انسان است و هر گونه تغيير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى مردمان در درجه نخست به خود ايشان بازگشت مى كند. قضاى الهى چنين است كه آنچه به انسان مى رسد بازگشت به خود انسان مى كند و نتيجه و محصول ميل و اراده و عملكرد خود اوست.

«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتىَ‏ يُغَيرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم * خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند! سوره رعد آیه 11».

انسان مى تواند در نفسانيات خود دگرگونى ايجاد كند و حال خود را تغيير دهد و سعادت و شقاوت خود را ترسيم نمايد. بنابراين انسان شقى و فاسدالعقيده، و بداخلاق و زشت كردار مى تواند به سبب كسب و عمل خود و رياضت و مشقتى كه تحمل مى كند شخصى كاملا سعادتمند و مؤمن شود و تمام عقايد و اخلاق و اعمال خود را به سمت ديگر متحول سازد، و همين گونه است حال انسان سعادتمند كه مى تواند به سبب كسب و عمل خود شقى و بدبخت شود. همان طور كه در طول تاريخ در موارد متعدد مشاهده شده كه كافر و بداخلاق و زشت كردار، مؤمن و خوش اخلاش و نيك كردار شده است و بالعكس.

بنابراين، انسان در تغيير اخلاق و عقايد فاعل مختار است و اين امكان براى او هست كه با اختيار خود عقايد حقه و اخلاق فاضله و ملكات حسنه را تحصيل كند. البته گاهى اين امر به رياضت نفس و تحمل مشقتهاى علمى و عملى نياز دارد. و دليل بر امكان اين تغيير، دعوت پيامبران و بنيانگذاران دين عليهم الصلاة و السلام و ارائه راه درمان (انسانها) به وسيله ايشان است، زيرا اينان اطباى جانها و روحها بوده اند.

پس اينكه معروف شده است كه فلان اخلاق از ذاتيات و فطريات است و تغيير در آن و تخلف از آن ناممكن است، سخنى نادرست است، زيرا هيچ يك از عقايد و اخلاق و ملكات ذاتى انسان نيست، بلكه همه آنها از عوارض وجود و غير ذاتى و جعلى است، چنانكه مشاهده مى كنيم كه عقايد و اخلاق و ملكات بتدريج در انسان حاصل مى شود و با تكرار تدريجى رو به كمال مى رود؛ و اينها امورى است كه كامل و ناقص مى شود، و هيچ چيز از ذات و ذاتيات اين چنين نيست.

بدين ترتيب اراده عاملى بسيار مهم در شكل گيرى عقايد و اخلاق و ملكات انسان است و راه رسيدن انسان به خواسته هايش بر او باز است. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«آن كه چيزى را جويد، بدان يا به برخى از آن رسد». (2)

البته اراده انسان در دوران جوانى و قوت وجود براى تربيت انسان مؤثرتر است و هر چه وجود آدمى رو به ضعف و سستى مى رود، اراده نيز كاستى مى گيرد و كار اصلاح دشوارتر مى شود؛ هر چند كه انسان بايد پيوسته و تحت هر اوضاع و احوالى اراده اصلاح داشته باشد و تلاش كند و نااميد نگردد. از امير مؤمنان على (ع) وارد شده است:

«بر تو باد به كوشش و جدي ، اگرچه بدنت همراهى نكند». (3)

از امام صادق (ع) نيز خبرى وارد شده است كه پرده از اين حقيقت برمى دارد كه اراده انسان تا چه اندازه مؤثر در تربيت و كارساز است. آن حضرت فرموده است:

«هيچ بدنی در برابر اراده قوى ضعيف نيست». (4)

بنابراين سعادت و شقاوت انسان تحت تأثير اراده اوست و آدمى نمى تواند بار تباهى خود را بر دوش عوامل ديگر بگذارد و هر كس در گرو كسب و عمل خويش است.

«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلىَ‏ حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شىْءٌ وَ لَوْ كاَنَ ذَا قُرْبىَ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخشَوْنَ رَبهَّم بِالْغَيْبِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ مَن تَزَكىَ‏ فَإِنَّمَا يَتزَكىَ‏ لِنَفْسِهِ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِير * هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد و اگر شخص سنگين‏بارى ديگرى را براى حمل گناه خود بخواند، چيزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزديكان او باشد! تو فقط كسانى را بيم‏مى‏دهى كه از پروردگار خود در پنهانى مى‏ترسند و نماز را برپا مى‏دارند و هر كس پاكى (و تقوا) پيشه كند، نتيجه آن به خودش بازمى‏گردد و بازگشت (همگان) به سوى خداست! سوره فاطر آیه 18».

تا انسان اراده اصلاح نداشته باشد و تا در دلى خدا ترسى بيدار نشود، عوامل بيرونى تأثيرى نخواهد كرد. خوشبختى و بدبختى انسان به خود او باز مى گردد. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«خوشبخت كسى است كه از ديگران پند پذيرد (و خود را به پاكى پرورش دهد) و بدبخت كسى است كه فريب هواى نفس خويش خورد (و به ناپاكى گرايد).» (5)

اگر آدمی خود در جهت سعادت حقیقی خویش تلاش نکند، دیگر عوامل نمی‌تواند او را به سعادت برساند که انسان، فرزند اراده و تلاش خویش است؛ به بیان امیرمؤمنان علی علیه‌السلام:

«کسی که کردارش، او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش او را به جایی نخواهد رسانید.» (6)

بدين ترتيب مجموعه عوامل ياد شده به نحو اقتضا بر انسان تأثير مى گذارد و شاكله انسان را به وجود مى آورد و آنچه از انسان ظهور و بروز مى كند بر اساس اين شاكله است.

براى اينكه ساختار تربيتى انسان سامانى درست بيابد و بتوان به اهداف كلى تربيت دست يافت و به سوى غايت تربيت سير كرد، بايد هر حركت و فعل تربيتى مبتنى بر اصولى علمى استوار باشد كه در بحث بعد به مهمترين آنها مى پردازيم.

————————

(1) صحیفه نور، ج 15، ص 78.

(2) نهج البلاغه، حکمت 386.

(3) غرر الحکم، ج 2، ص 23.

(4) امالی صدوق، ص 270.

(5) نهج البلاغه، خطبه 86.

(6) غرر الحكم و درر الكلم، ص 409.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا