- اراده انسان
چنانچه انسان خود تمايلى به تعالى نداشته باشد و خواهان پذيرش سختيهاى سير قوس صعود نباشد، مانعى بزرگ بر سر راه تربيت خود ايجاد مى كند، اما اگر بخواهد برود و در مسير كمال گام بزند، مى تواند و خداى متعال اين امكان را به همه انسانها داده است كه بتوانند متصف به صفات و كمالات الهى شوند. اگر انسان بخواهد تربيت كمالى بيابد، كسى نمى تواند او را بازدارد.
«يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُم * اى كسانى كه ايمان آورده ايد، مراقب خود باشيد! اگر شما هدايت يافتهايد، گمراهى كسانى كه گمراه شدهاند، به شما زيانى نمىرساند. سوره مائده آیه 185».
اگر انسان چشم خود را بگشايد و خود نگهدارى كند، كسى نمى تواند او را از مسير حق به بيراهه برد.
- راه تربيت انسان
راه تربيت انسان از خود او مى گذرد و اگر انسان خود اين راه را ببندد تلاشهاى بيرونى به نتيجه نمى رسد. مهم آن است كه بتوان انگيزه و ميل به اصلاح را در متربى ايجاد كرد، مهم آن است كه بتوان انگيزه و ميل به اصلاح را در متربى ايجاد كرد، زيرا تا كسى خواهان كمال نشود، ديگرى را توان كمال بخشيدن به او نيست. نقش پيامبران در تربيت آدميان در اين جهت است، يعنى بيدار كردن پيامبر درونى انسانها و يادآورى عهد الهى شان و خواندن مردم به ميثاق فطرتشان. خداوند اين حقيقت را چنين به پيامبر اكرم (ص) يادآور مى شود:
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِر * پس تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهندهاى! تو سلطهگر بر آنان نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى. سوره غاشیه آیه 21 و 22».
پس انسان خود بايد بخواهد تا زنجيره هاى اسارت گسسته و راه تربيت گشوده شود. امير مؤمنان (ع) همگان را مى خواند تا خود به امر تربيت خويش همت كنند.
«اى اسيران آرزوها! بس کنید! زیرا صاحبان مقامات دنیا را، تنها دندان حوادث روزگار به هراس افکند! كار تربيت خود را خود بر عهده گیرید و نفس خود را از عادتها كه بدان حريص است بازگردانيد!». (1)
انسان خود بايد گام نخست را بردارد، از اسارت طمع خويش آزاد شود و پيش از آنكه به سقوط كامل كشيده شود، از عادتهاى ناپسندى كه بدانها حريص است خارج شود. انسان بايد بداند كه بيشترين جايگاه سقوط و هلاكتش همين جاست ، چنانكه امير مؤ منان على (ع) فرموده است :
«بيشترين قربانگاه خردها به سبب جلوه كردن طمع هاست». (2)
طمعها انسان را چنان به بند مى كشد كه حتى نتواند گامى به پيش بردارد. براى رفتن به سوى مقصد تربيت ابتدا بايد اين بندها را گشود و آدمى را از اسارت ذلت آزاد كرد.
در سخنان نورانى پيشواى آزادگان على (ع) آمده است:
«طمعكار در بند خوارى گرفتار است». (3)
- خواست انسان
آن كه بايد پذيراى تربيت و هدايت شود خود انسان است و مادام كه انسان نخواهد از اسارت آزاد شود و بخواهد در غفلت بماند. ذكر، موعظه، نصيحت و انذار او از غفلت خارج نمىكند. انسان بايد به اراده خود پرده غفلتى را كه مانع ادراك و دريافت حقايق و سير به سوى مقصد است بدرد. به بيان اميرمؤ منان (ع):
«ميان شما و موعظت پرده اى است از غفلت». (4)
انسان بايد بخواهد كه حجاب غفلت (دنيا) را بدرد تا نور تربيت بر دلش بتابد و آن شود كه بايد. امير مؤمنان (ع) همگان را مخاطب قرار مىدهد كه آيا كسى هست كه قدر خويش شناسد و براى تربيت خود به پا خيزد و دعوت مربيان الهى را لبيك گويد و به حق روى كند؟
«آيا آزاده اى نيست كه اين خرده طعام مانده در كام (دنيا) را بيفكند و براى آنان كه در خورش هستند نهد؟ جانهاى شما را بهايى نيست جز بهشت جاودان، پس مفروشيدش جز بدان». (5)
انسان آزاده دل از دنياى پست مى برد و به حق رو مىكند و راه كمال را بدرستى طى مى كند؛ اما آن كه همه چيز را در خدمت نفسانيت خويش مىخواهد، آن كه خود را در عالم مستقل مى بيند و به حق پشت مى كند، تربيت حقيقى (خروج از ظلمات به سوى نور) را نمى پذيرد.
امير مؤمنان على (ع) مشاهده كرد كه عمار ياسر تلاش مى كند مغيرة بن شعبه را به مقصد حق دعوت می کرد، در حالى كه او گريزان از حق بود و بدان پشت كرده بود؛ پس به عمار فرمود:
«رهايش كن عمار! كه او چيزى از دين برنگرفته است جز آنچه به دنيا نزديكش كند، و به عمد خود را به شبهه ها درافكنده است تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند». (6)
انسانى كه نمى خواهد صعود كند، انسانى كه دنيا را برگزيده است و قصدى جز تباهگرى ندارد، به خود واگذاشته مى شود و از مقصد دور و دورتر مى گردد. در اين حال است كه انسان به دست خود سخت ترين موانع را در راه تربيت خود ايجاد مى كند. امير مؤمنان على (ع) مى فرمايد:
«از دشمنترين مردمان نزد خدا بنده اى است كه خدا او را به خود واگذارد، از راه درست خارج گردد و بى رهنما گام بردارد. اگر به كار دنيايش خوانند، زرنگ باشد؛ و اگر به كار آخرتش خوانند، تنبل و سست باشد. گويى آنچه براى آن كار كند بر او بايسته است، و آنچه در آن سستى ورزد، از او ناخواسته است». (7)
انسان بايد به خود آيد و بيدار شود؛ مرتبه خود را بشناسد و به راهى رود كه براى آن آفريده شده است، از امير مؤمنان (ع) وارد شده است:
«خدا رحمت كند انسانى را كه بينديشد و پند گيرد، و پند گيرد و بپذيرد؛ كه گويى به اندك زمان آنچه از دنيا بود نمانده است، و آنچه از آخرت است پاينده است؛ و هر (عمر) شمرده به سرآيد، و هر چه چشم داشتنى است، درآيد؛ و هر چه درآمدنى است، نزديك است و بزودى رخت گشايد».
(8)
برترين مقتضى آن است كه انسان به اين معرفت نايل آيد و خود را بشناسد و به ارزشها و قدر خويش پى ببرد، و بزرگترين مانع آن است كه انسان از اين معرفت كليدى و راهگشا محروم ماند. چه نيكو فرموده است امير بيان، على (ع):
«عالم كسى است كه قدر خود را بشناسد، و در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد». (9)
———————-
(1) نهج البلاغه، حکمت 359.
(2) همان، حکمت 219.
(3) همان، حکمت 226.
(4) همان، حکمت 282.
(5) همان، حکمت 456.
(6) همان، حکمت 405.
(7) همان، حکمت 103.
(8) همان، خطبه 103.
(9) همان.