انتظار بشر از دين، از مهم‏ترين مسائلي است كه انديشه ديني در جهان معاصر با آن مواجه است و از آن پرسش مي‏كند؛ پرسش‏هايي نظير اين كه دلايل نياز انسان به دين چيست؟ انسان چه نقص و كمبودي دارد كه جز دين نمي‏تواند آن را برطرف سازد؟ آيا دين براي اداره همه امور انسان است يا برخي امور به عقل و علم بشري واگذار شده است؟ آيا همه امور مي‏تواند ديني باشد يا برخي امور هرگز ديني نيستند؟ آيا دين، تنها اصول ارزشي را بيان مي‏كند يا به اصول علمي نيز مي‏پردازد؟ آيا دين، همان‏طور كه براي زندگي معنوي و اُخروي انسان برنامه دارد، براي مديريّت و سامان دادن به امور دنيوي و اجتماعي نيز برنامه دارد يا خير؟ آيا دين، فقط احكام تكليفي و وضعي را بيان مي‏كند يا به اخلاق و تنظيم احساسات نيز نظر دارد؟ آيا اگر جامعه، رشد علمي و عقلي يابد و با پيشرفت عقلي و علمي به بسياري از نيازهاي خود پاسخ دهد، نياز به دين منتفي خواهد شد و مراجعه به علم و عقل بشري كافي خواهد بود؟ اين پرسش‏ها و بسياري از مسائل ديگر، در بحث انتظار بشر از دين مطرح و بررسي خواهد شد.

 چون شناخت هر مركّبي، فرع بر شناخت اجزاي آن است، ابتدا بايد مراد از دين، انتظار و بشر روشن شود.

  • دين و اقسام آن

مراد از دين، مكتبي است كه از مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرّرات اجرايي تشكيل شده است و هدف آن، راهنمايي انسان براي سعادت‏مندي است. دين به اين معنا بر دو قسم است: دين بشري و دين الهي.

  • الف. دين بشري

دين بشري، مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرّراتي است كه بشر با فكر خود و براي خويش تدوين و وضع كرده است. از اين رو، اين دين، در راستاي همان خواسته، انتظارات او را برآورده مي‏سازد و اسير هوس و ابزار دست همان انسان است و انسان به گونه‏اي آن را تنظيم مي‏كند كه تمام قوانين و مقرّراتش به سود او باشد و چيزي را بر او تحميل نكند.

به ديگر سخن، انساني كه خود را براي تدوين دين، شايسته مي‏يابد، ادّعاي ربوبيت دارد و اله و معبودش، همان هوا و هوس اوست. از اين رو، ديني را تدوين مي‏كند كه خواسته‏هاي هوس او را تأمين كند.

  • ب. دين الهي

دين الهي، مجموعه عقايد و اخلاق و قوانين و مقرّراتي اجرايي است كه خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است تا انسان در پرتو تعاليم آن، هوا و هوس خود را كنترل و آزادي خود را تأمين كند. انسانِ خدا باور، چون خود را در تحت ربوبيت خداوند مي‏داند، تلاش مي‏كند با عمل به آيين الهي و استقامت و پايداري در آن، مقصود واقعي را دريابد. زيرا دين الهي است كه به حقيقت انسان و نيازهاي او توجّه دارد و برنامه كامل و همه جانبه‏اي ارائه مي‏كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده مي‏سازد.

يادسپاري؛ مراد از دين در بحث انتظار بشر از دين، دين الهي و در بين اديان، كامل‏ترين آن، يعني دين اسلام و دين خاتم انبيا (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه به كامل‏ترين شكل، انديشه علمي جامعه بشري و انگيزه عملي او را هدايت مي‏نمايد.

  • انتظار و اقسام آن

انتظار، گاهي به معناي احتياج و گاهي به معناي توقّع است. انتظار به معناي احتياج، پيش از دين و دين‏باوري است؛ ولي انتظار به معناي توقّع، پس از پذيرش دين است؛ يعني انسان، پس از پذيرفتن دين، چه توقّعي از دين مي‏تواند داشته باشد؟ و دين كدام اميد و آرزوي او را برآورده مي‏سازد؟

تفسير انتظار به معناي احتياج، اين است كه انسان نيازهايي دارد و دين در صدد تأمين آن نيازهاست.

  • انتظار صادق و كاذب

انتظار دو قسم دارد: انتظار صادق و حق و انتظار كاذب و باطل؛ همان‏گونه كه تشنگي بر دو قسم است: تشنگي كاذب و صادق.

وجود انتظارات حق و باطل بشري، انسان شناس ماهري را مي‏طلبد تا اين انتظارات را از يك ديگر جدا کند و به انتظارات صادق پاسخ دهد؛ چنان كه تشخيص تشنگي صادق از عطش كاذب به عهده پزشك متخصص است. تشخیص دهنده انتظارات صادق از انتظارات كاذب، دين الهي است؛ ديني كه جداكننده انتظارات كاذب از صادق است و راه تحصيل انتظارات صادق را به انسان مي‏آموزد.

  • انتظارات اصلي و انتظارات فرعي

انتظارات صادق انسان دو قسم است: انتظارات اصلي و انتظارات فرعي.

انتظارات اصلي انسان در محور اعتقادات است؛ انسان بايد حقيقت خود را بفهمد و بشناسد و مبدأ آفرينش خود و جهان را بشناسد و بايد بداند مكتبي و ديني لازم است كه حقيقت انسان را به او بفهماند و مبدأ آفرينش را به او معرّفي كند و اسما و صفات و اوصاف جلال و جمال آن مبدأ را براي او تشريح و نبیین كند و كيفيّت رابطه انسان با خدا را بيان كند و ….

انتظارات فرعي انسان در محور اموري از قبيل تأمين اقتصاد جامعه انساني و بهداشت آن، مسائل اخلاقي و … است.

فرزانگي به توحيد است و عاقل كسي است كه موحّد باشد.

دليل اين‏كه اعتقاد، انتظار اصلي بشر است و اخلاق و بهداشت و اقتصاد، از انتظارات فرعي‏اند، اين است: انساني كه باور كند همواره در پيشگاه خدايي است كه از درون و بيرون او آگاه است و از خود انسان به حال او آگاه‏تر است و نيز اين آگاهي را جايي ضبط مي‏كند كه زوال ناپذير است و محصول اين آگاهي در جهان ديگري ظهور مي‏كند كه درك آن بسيار مشكل است، در برابر صاحب اين آگاهي، چاره‏اي جز تسليم محض ندارد؛ هرگز انساني كه اعتقاد به معاد پيدا كند و بداند كه قيامت ظرف ظهور حقيقت دين است، در اعمال خود به كارهايي مانند ظلم، احتكار و… دست نمي‏زند؛ چون قيامتي را در پيش رو دارد كه درك حقيقت آن دشوار است قيامتي كه تا كسي به مقام فنا و به مقام انسان كامل نرسد، حقيقت آن را درك نمي‏كند؛ قيامتي كه تحمّل آن براي آسمان و زمين دشوار است. ولذاست که توجه به این مسائل با این اهمیت مسائلی مانند اخلاق و اقتصاد و بهداشت و مانند آن را براي انسان در درجه بعدی از نظر اهمیت قرار می دهد.

يادسپاري؛ مراد از انتظار در اين‏جا اوّلاً انتظار صادق است؛ نه كاذب. ثانياً انتظار به معناي احتياج و توقّع، هر دو اراده شده است. ثالثاً مراد، هم انتظار اصلي و هم انتظار فرعي است كه دين در صدد تأمين آن انتظارات خواهد بود

  • حقيقت انسان

پس از تعريف دين و بيان حدود آن و نيز تفسير انتظار و اقسام آن، به بيان جزء سوم مركّب موضوع بحث، يعني مسأله انسان و چيستي او مي‏پردازيم.

معرفت چيستي و هستي انسان و چگونگي تركيب او از جسم و روح و شناخت تجرّد روح و چگونگي پيوند روح با جسم مادي و نيز آگاهي به كمال انساني و راه رسیدن به آن و رهبري و راهنمايي به سوي آن و انواع روابط انسان با نظام هستي و پديده‏هاي آن و… از مسائل مهمّي است كه در حوزه مربوط به شناخت انسان قرار مي‏گيرند. بهترين راه براي تشخيص اين امور و اصول، استفاده از كلام خداوند انسان آفرين، در قرآن كريم است؛ زيرا قرآن براي هدايت انسان و تكامل او نازل شده است و مسائل مزبور را به روشني بيان كرده است.

  • حقيقت انسان از ديدگاه قرآن

خداوند در قرآن، انسان را سراسر فقر و نياز معرفي كرده، او را عين ربط و فقر وجودي مي‏داند؛ يعني تمام هستي او وابسته به خداوند است وقتي انسانْ خود را فقير و عين ربط يافت، خداي خود را كه منشأ غنا و بي‏نيازي است، خواهد شناخت. «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد * اى مردم! شما محتاج به خداييد و خدا تنها بى‏نياز و ستوده است. سوره فاطر، آيه 15».

همچنين خداوند، انسان را خليفه و جانشین خود مي‏خواند. انسان براي شناخت چگونگي خلافت و جانشینی خود از خدا، بايد خدا را بشناسد؛ زيرا وي جانشين خداست و تا معرفت خداوند حاصل نشود، چگونگي خلافت از او معلوم نخواهد شد.

قرآن، انسان را موجودي برخوردار از فطرت توحيدي و امانت‏دار الهي و داراي عقل و درك دانسته است كه بايد گوهر وجودي خود را شكوفا كند و سعادت او در شكوفايي گوهر وجودي اوست و اين گوهر وجودي با ارائه برنامه از طريق انسان‏شناس واقعي، يعني خداوند شكوفا مي‏شود و اين برنامه، همان دين الهي است كه با تحت پوشش قرار دادن ابعاد وجودي انسان و چگونگي ارتباطات او تحقّق مي‏يابد.

پس از تبيين مبادي تصوّري مسأله يعني دين، انتظار و انسان، نوبت به تبیین انتظار بشر از دین می رسد.

  • تبيين انتظار بشر از دين، از راه بررسي ضرورت بعثت انبيا عليهم‌السلام

اثبات ضرورت نزول وحي و بعثت، براي رساندن انسان به سعادت واقعي و حقيقي خود او با اين مقدّمات تبيين مي‏شود.

الف: آفريدگار انسان، خداي عليم و حكيم است كه او را براي مقصد و هدفي عالي آفريده است.

ب: انسان، حقيقتي جاودانه است و بايد در راهی مستقیم به سوي ابديت حركت كند تا از اين راه، سعادت ابدي خود را تأمين كند و اگر در اين راه مرتكب خطا شود، دچار شقاوت و محروميت از سعادت ابدي خواهد شد.

ج: چون انسان مخلوق خداي عليم و حكيم است، فقط خداوند به حقيقت انسان و ابعاد وجودي او و نيازهاي وي واقف و آگاه است و جز او از حقيقت انسان و نيازها و انتظارات واقعي انسان، آگاهي ندارد.

د: چون فقط خداوند از حقيقت انسان و ابعاد وجودي و نياز او آگاه است، هيچ كس جز او نمي‏تواند انتظارات او را برآورده سازد و اگر هم بخواهد در اين راه قدمي بردارد، چون معصوم نيست، دچار اشتباه شده، با فراهم كردن زمينه‏هاي سقوط انسان، موجب محروميت ابدي وي مي‏شود و سقوط و محروميت ابدي انسان با عنايت و حكمت خداوند سازگار نيست. از اين‏رو، خود خداوند برنامه هدايت انسان را تنظيم و آن را به وسيله پيك معصوم وحي، ارسال مي‏كند تا كتاب بلند مرتبه و معصوم الهي را در اختيار انسان قرار دهد و بشر با پيمودن راه و برنامه الهي، بدور از سهو و نسيان و خطا زندگي خود را شكل دهد و به سعادت حقيقي خويش نايل آيد و به مقصد نهايي كه لقاي الهي است، برسد و در پرتو لقاي خداوند از سعادت جاودانه بهره‏مند گردد.

برهان مزبور اثبات مي‏كند كه بين عمل انسان در زندگي و سعادت ابدي او رابطه برقرار است و چون شؤون زندگي انسان گسترده است، دين هم شؤون مختلف داشته، واز برنامه گسترده برخوردار است؛ انسان چون داراي بعد اعتقادي و اخلاقي و حقوقي و فقهي است و در همه اين زمينه‏ها نيازمند به برنامه‏ريزي است، دين نيز بايد مشتمل بر همه اين ابعاد باشد و نيازهاي اعتقادي و اخلاقي و فقهي او را تأمين كند و برنامه‏ريزي‏هايي در ابعاد مختلف زندگي داشته باشد تا انسان با استفاده از آن‏ها به سعادت ابدي برسد.

رمز طرح مسأله نبوّت اين است كه براي تأمين زندگي مادي و دنيايي آرام بشر، وضع يك سلسله قوانين عادي كافي است؛ چنان كه گروهي در اطراف زمين بدون داشتن دين از زندگي دنيايي آرام برخوردارند؛ ليكن اگر جامعه بخواهد زندگي سعادت‏مندانه انساني داشته باشد، بدون وحي و نبوّت ميسّر نخواهد بود. از اين رو، جريان وحي و نبوّت ارائه شد تا معلوم گردد كه احتياج بشر به وحي و انتظار جامعه از دين در تمام شؤون علمي و عملي عبادي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است؛ نه در خصوص زندگي مادي و دنيايي

وحي و نبوّت انسان را به سعادت دنيا و آخرت نايل مي‏سازد، از این رو مؤمن دين‏شناس و دين باور، از خدا حسنات دنيا و آخرت را طلب مي‏كند و در مقام نيايش مي‏گويد: «رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فىِ الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّار * خدايا ما را از نعمتهاى دنيا و آخرت هر دو بهره‏مند گردان و از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. سوره بقره، آيه 201»؛

حسنات دنيا، همان نظام اقتصادي و مالي سالم، نظام سياسي و اجتماعي صحيح، وجدان كاري و نظم، رفيق و همراه خوب، معلم صالح، توسعه در معيشت، اخلاق خوب، امانت، عدالت و مانند آن است و حسنات آخرت، رضوان الهي و راه يافتن به بهشت خواهد بود.

امام صادق (عليه‌السلام) در بيان حسنات دنيا و آخرت فرمودند:«رِضْوَانُ اللَّهِ وَ الْجَنَّةُ فِي الْآخِرَةِ، وَ الْمَعَاشُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ فِي الدُّنْيَا * حسنه آخرت، رضوان خدا و بهشت است و حسنه دنيا، توسعه در معيشت و اخلاق خوب»؛ (1)

بنابراين، از برهان عقلي و روايات نقلي، استفاده مي‏شود كه دين با ارائه برنامه‏هاي متنوع، در صدد آن است كه جامعه انساني، زندگي دنيا را با رعايت آخرت تنظيم كند تا هم حسنه دنيا داشته باشد، هم حسنه آخرت.

  • تبيين انتظار بشر از دين از راه بررسي فوايد دين

يكي از راه‏هاي تبيين انتظار بشر از دين و نياز انسان به آن، بررسي فوايد دين است.

بعثت پيامبران به دليل اشتمال آن بر فوايدي، حسن و زيباست؛ بدون آن‏كه مفسده و ضرري بر آن مترتب بشود. آن فوايد عبارتند از:

  • 1ـ تأييد مستقلات عقلي (اموری که عقل مسقلاً می فهمد)

توضيح؛ امور بر دو قسمند:

1) اموري كه عقل مستقلاً آن‏ها را درك و درباره آن‏ها حکم و داوري مي‏كند؛ مانند علم انسان به نيازمندي جهان به آفريدگار حكيم و به علم و قدرت و حيات و وحدانيت و مانند آن.

2) اموري كه عقل مستقلاً آن‏ها را درك نمي‏كند و درباره آن‏ها به استقلال حكم نمي‏كند؛ مانند بعضي از مسائل اصول دين و احكام فرعي دين.

در اموري كه عقل مستقلاً آن‏ها را درك و درباره آن‏ها قضاوت و داوري مي‏كند، فايده بعثت انبيا در آن تأييد و اتمام حجت بر انسان هاست.

بعثت انبيا اموري را كه عقل مستقلاً آن‏ها را درك نمي‏كند و درباره آن‏ها به استقلال، قضا و حكم نداردْ تبيين مي‏كند؛ مثلاً عقل انسان، بعضي از صفات جزئيه خداوندْ مانند سمع و بصر و كلام الهي و همچنين حقيقت معاد و چگونگي آن و احكام الهي را كاملاً درك نمي‏كند و بايد آن‏ها را از نقل استفاده كند.

اموري كه عقلْ آن‏ها را به نحو مستقل درك نمي‏كند، متفاوتند؛ زيرا عقل، بعضي از آن‏ها را اصلاً درك نمي‏كند و برخي را في الجمله مي‏فهمد؛ دليل نقلي نسبت به آن مقداري كه اصلاً مورد ادراك برهاني عقل نيست، به شكل تأسيس و نوآوري است؛ ولي نسبت به آن مقداري كه عقلْ في الجمله مي‏فهمد، تأييد است.

  • 2ـ از بين بردن ترس:

انسان، به دليل عقل، دريافت كه وجودش و آنچه كه در تصرف اوست، مخلوق و مملوك خداوند جهان آفرين است؛ اگر به اطاعت مشغول شود، مي‏ترسد كه در ملك خداوند بدون اذن او تصرف كرده باشد و اگر به طاعت مشغول نشود، ممكن است بر ترك طاعت كيفر ببيند؛ زيرا خودداري از تصرّف احياناً موجب مورد غضب خداوند واقع شدن است. به ديگر سخن، اگر بخواهد عملي را انجام دهد، بيمناك است كه مبادا مجاز نباشد و اگر بخواهد همان عمل را ترك كند، بيمناك است كه شايد وظيفه‏اش را انجام نداده باشد. از اين‏رو، در هر دو حال، از خشم خداوند بيمناك است؛ اما به وسيله بعثت انبيا و بيان حدود فعاليت انسان، اين ترس و بيم زايل خواهد شد و او بدون بيم، وظايف خود را انجام مي‏دهد.

  • 3ـ شناساندن اشياي سودمند و زيان‏آور به انسان:

اشيايي كه در قلمرو طبيعت وجود دارند، برخي خوراكي و داروهايي هستند كه براي انسان نافع و سودمندند و برخي نيز سمّي و براي انسان زيان آورند؛ ليكن عقل در صورتي سود و زيان آن‏ها را درك مي‏كند كه آن‏ها را تجربه و آزمايش كرده باشد و آزمون و تجربه نيز نيازمند به گذشت زمان‏هاي طولاني و تحمّل زيان‏هاي فراوان است. فايده بعثت، آن است كه انسانْ طبق رهنمود وحي، اشياي نافع و ضارّ را مي‏شناسد؛ بدون اين‏كه ضرر و خطري متوجه او شود.

  • 4ـ حفظ نوع انساني:

چون انسان طبعاً مدني و اجتماعي است و اجتماع انساني به دليل خود خواهي انسان‏ها در معرض تنازع آدميان قرار گرفته، دچار هرج و مرج و اختلال نظم مي‏شود، سنّت و قانوني نياز است كه همگان در مقابل آن تسليم شوند و در پرتو اجراي آن، نظم و امنيّت در جامعه برقرار گردد تا نوع انساني از هلاكت محفوظ بماند. قانون مذكور نيز بايد از طرف آفريدگار انسان و جهان باشد و نيز آورنده آن نيز بايد داراي شخصيت ممتازي باشد كه جامعه بشري امتياز او را بپذيرد. از اين رو، پيامبران از طرف خداوند مبعوث مي‏شوند كه اوّلاً بشر را به احكام و قوانين الهي آگاه كنند و ثانياً به طاعات ترغيب وتشویق و از گناهان باز دارند و ثالثاً تا در پرتو اجراي قانون الهي، نوع انسان از زوال محفوظ بماند. بنابراين، يكي از فوايد بعثت انبيا حفظ نوع انساني خواهد بود.

  • 5ـ تعليم صنايع و فنون سودمند:

نوع انسان در بقاي خود نيازمند به آلات و ابزاري است كه در اثر صنعت پديد مي‏آيد و صنعت، نيازمند علم و فن مخصوص است كه از راه تمرين و تجارب به دست مي‏آيد و تمرين و تجارب نيز تدريجي و نيازمند به مرور زمان است. يكي از فوايد بعثت انبيا تعليم صنايع و فنوني است كه بر بشر پوشيده است؛ چنان‏كه خداوند به نوح (عليه‌السلام) صنعت كشتي و به داوود (عليه‌السلام) صنعت زره‏بافي را آموخت و آنان نيز آن را به بشر آموختند.

  • 6ـ بيان ثواب و عقاب اعمال:

انبيا از راه وحي، به پاداش و كيفر اعمال آگاهند و با بيان خودشان بشر را به كيفر و پاداش اعمال مطلع مي‏سازند و اين اطلاع، وسيله نزديكي بشر به طاعت و دوري آنان از گناه و نافرماني شده، در نتيجه، لطف خداوند شامل حال بندگان مي‏گردد.

  • 7ـ معرفي انسان كامل به عنوان قلب عالم هستي:

همان‏طور كه انسان قلبي دارد كه حيات و فعاليت همه اعضا به وسيله آن تأمين مي‏شود، جامعه بشري نيز احتياج به قلبي دارد كه بر ظاهر و باطن او حكومت كند و او وليّ الله خواهد بود. در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ولايت الهي از آن خود پيامبر و بعد از حضرت رسول (ص) از آن خليفه اوست كه حجت خدا بر خلق است؛ اين خليفه وحجت را پيامبر به مردم معرفي مي‏كند.

————————————

(1) بحار الأنوار، ج69، ص373، ح18

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا