- انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام
به طور قطع مى توان گفت منبع اصلى علوم عقلى كه به جهان اسلام راه يافت، يونان و محافل علمى آن بوده است. هر چند بايد پذيرفت بيشتر اين علوم غيرمستقيم و با ترجمه آنها به زبانهاى سريانى و لاتينى مأخوذ از يونانى به دست مسلمانان شيفته دانش رسيد. كارگزاران اين حركت علمى، بيشتر مسيحيان سريانى زبان از عراق و شامات، به ويژه حرّان، در ولايت كنونى اورفا در جنوب تركيه، بودند. اين افراد يا اسلام آورده بودند يا به واسطه پاداشهاى مادى كه خلفاى مسلمان به آنها اعطا مى كردند، در اين امر مهم كه پيش درآمد اصلى نهضت ترجمه بود، كوشش كردند. البته بخشى از علوم يونانى هم از اسكندريه و مركز بزرگ علمى آنجا، يعنى مدرسه اسكندريه، به مسلمين رسيد. (1)
زمينه هاى علمى كه مسلمانان در فراگيرى آن از علوم يونانى بسيار بهره گرفتند، عبارت اند از رياضى، نجوم و پزشكى و علوم طبيعى. مسلمانان با داشتن شناختى ژرف از تركيب رياضى بطلميوس، در جريان مهمترين نظريه نجومى يونانيان قديم قرار گرفتند. همچنين از راه كتاب جغرافيا يا صوره الارض بطلميوس بود كه مسلمانان در ترسيم نقشه هاى جغرافيايى توفيق يافتند؛ زيرا اساس آن بر تعيين عرض و طول جغرافيايى بود.
آنها از گنجينه هاى پزشكى يونان نيز بهره گرفتند؛ در اين راه به ويژه از آثار جالينوس و بقراط استفاده كردند. كتاب جابر درباره سموم نمونه بارزى است كه نشان مى دهد مسلمانان در نيمه دوم سده دوم هجرى تا چه حد از تأليفات يونانى بقراط، جالينوس، افلاطون، فيثاغورس و ارسطو در علم طب بهره مى جستند.
اين نكته حائز اهميت است كه اولين برخورد و آشنايى در اين زمينه نه از راه ترجمه آثار يونانى، بلكه از طريق پزشكانى انجام گرفت كه پيش و پس از فتوحات اسلامى در سرزمينهاى يونانى مى زيستند. با انتخاب دمشق به عنوان پايتخت خلافت، تماس با دانشمندان يونانى آسان شد.
از كارگزاران انتقال اين دانش در اين دوره ابتدايى، مى توان به يوحنّا بن ماسويه، على بن ربن طبرى، حنين بن اسحاق و ثابت بن قُرّه اشاره داشت. جريان پذيرش و جذب پزشكى باستان و دوره هاى متأخر يونانى در نخستين نيمه سده سوم هجرى شتاب گرفت؛ به ويژه بر اثر سفارشها و كمكهاى مالى دولتمردان و ثروتمندانى كه شيفته دانش بودند. در اين فضاى مساعد بود كه حنين، كه هنوز هفده سال بيشتر نداشت (حدود212 ق)، امكان يافت به امر ترجمه اين آثار بپردازد، به گونه اى كه تا پايان عمر حدود يكصد اثر از جالينوس، به همت وى و شاگردانش ترجمه شد.
درباره علوم طبيعى يونانى و اثرپذيرى جهان اسلام از آن، بايد متذكر شد كه كتاب ديوسكوريدس در زمينه علم گياه شناسى نزد يونانيان حائز اهميت بود. همين كتاب به دست اعراب دقيقا ترجمه و تحقيق و تكميل شد. كمك آثارى كلاسيك از اين دست بود كه مسلمانان در علم «حشائش» يا مفردات طبى به مقامى چشمگير رسيدند.
بخشى از علوم هم از طريق هند به جهان اسلام راه يافت؛ در اوايل دوره خلفاى عباسى اين ارتباط علمى برقرار شد و ترجمه هايى از متون هندى در پزشكى و نجوم و جز آن صورت پذيرفت.
در سال 154 ق، چند دانشمند هندى نزد منصور خليفه عباسى آمدند. در ميان آنها اخترشناسى برجسته به نام منكه حضور داشت كه در نجوم هندى و حساب فلك، مهارت كافى داشت. منصور از او خواست مختصرى از اين علوم را به دانشمندان دربارش آموزش دهد. در ميان دانشمندان دربار منصور، محمدبن ابراهيم فزارى مأمور به فرا گرفتن نجوم هندى و تصنيف كتابى درباره حساب كواكب شد. بيرونى در رسائل خود همه جا از كتاب فزارى به «سِند هند» ياد مى كند. افزون بر فزارى، دانشمند ديگرى در دربار منصور بود به نام يعقوب بن طارق؛ او نيز از آن منجم هندى كتاب اركند را فرا گرفت و آموخته هاى خود را در سه كتاب ديگر، آن گونه كه ابن نديم و ابن قفطى در الفهرست و تاريخ الحكماء گزارش كرده اند، به نامهاى برنامه هاى «ميزان ارتفاع قوس نصف النهار» و «زيج محلول از سند هند براى هريك از درجات» و «تقطيع كردجات الجيب»، تحريركرد. منكه به اين دانشمندان، كتاب نجومى ديگرى به نام آربيهط را، كه در عربى به تصحيف ارجبهر مى نامند، آموزش داد. روش نجوم هندى بر اساس تعاليم منكه، تا عهد مأمون كه تدريجا نجوم يونانى مآب غلبه كرد، رواج داشت. به همين سياق، طب هندى نيز تأثير فراوانى در طب اسلامى داشت. در كتاب الفهرست ابن نديم، دوازده كتاب در طب هندى در زبان عربى ثبت شده است كه در اوايل عصر عباسيان ترجمه و نگارش شد. يكى از مهمترين آنها كتابى منسوب به چرك است كه در هند هم شهرت بسيار داشته و همچنان رواج دارد. چرك دانشمند هندى بوده كه در حدود 120م در دربار پادشاه بودايى، كانيشكا، حضور داشت. كتاب مشهور ديگر سوسروت است كه محمد بن زكرياى رازى بدان استناداتى كرده است. مسلمانان همچنين در شناخت بسيارى از داروهاى نباتى، معدنى و حيوانى از كتب قراباذين هندى مدد گرفتند. على بن ربن طبرى در كتاب فردوس الحكمه، تأليف در 235 ق، 36 فصل از طب هندى را گنجانده است.
در ايران، فعاليتهاى علمى در دوره خسرو انوشيروان به اوج خود رسيد. كانون اين نشاط علمى شهر گندى شاپور (ميان شوشتر و دزفول) بود. در آنجا مدارسى تأسيس شد و گسترش يافت و دانشمندان و معلمانى از مسيحيان سريانى به آنجا دعوت شدند. در آن زمان، با حضور اين گروه از دانشمندان، كتابهاى علمى از يونانى و سريانى و سنسكريت به پهلوى ترجمه شد. در اين ميان، كوشش مترجمان در گندى شاپور، بيشتر به علم طب معطوف بود. تاريخ تأسيس دانشگاه گندى شاپور احتمالا به حدود سده چهارم ميلادى باز مى گردد؛ يعنى هنگامى كه نسطوريانِ رانده شده از اودسا (اورفا) به سوى ايران آمدند و دانشمندان نسطورى درگندى شاپور، مركز فعاليتهاى علمى آن دوره، سكنا گزيدند. نسطوريان ترجمه هاى سريانى كتب يونانى را با خود آوردند و برخى از حكماى اشراقى يونانى، كه از آتن تبعيد شده بودند، به آموزش فلسفه پرداختند و به دستور انوشيروان برخى از كتابهاى افلاطون و ارسطو را به پهلوى ترجمه كردند.
پس از فتح ايران به دست مسلمانان، انتظار ترجمه از فارسى به عربى امرى طبيعى بود. درست به همان سان كه كارگزاران دولت در شام و فلسطين در اثناى دوره اموى، امور ديوانى را از يونانى به عربى ترجمه كردند؛ كارگزاران در ايران نيز همين كار را در مورد متون پهلوى انجام دادند. ديگر ترجمه هاى پيش از عباسى، از پهلوى به عربى، جنبه ادبى يا تاريخى دارند و بيش از همه توجه دانشوران را به خود جلب كردند. سومين مجموعه متون ترجمه شده از پهلوى به عربى، متفاوت با دو مجموعه پيشين، از طريق حمايت گروهها يا افراد ايرانى صاحب منصب و ذى نفوذ در دربار خلفاى عباسى ترجمه شده بود. براى نمونه، برمكيان در زمان هارون الرشيد در جذب دانشمندان ايرانى به بغداد در انتقال علوم ايرانى و ترجمه آن بسيار نقش داشتند. علومى كه در اين مرحله از ايران به جهان اسلام راه يافت، بيشتر در زمينه نجوم بود و به طور مشخص به بحث اختر بينى سياسى يا تاريخ اختربينى اختصاص داشت؛ همچنين در اين دوره، پزشكان مشهورى از گندى شاپور از جمله پزشكان خاندان بختيشوع به بغداد دعوت شدند.
در عصر خلافت عباسيان، كتبى از پهلوى به عربى ترجمه شد. ابن نديم از مترجمان پهلوى به عربى اين متون، افزون برآل نوبخت، پانزده نفر ديگر را برمى شمارد. ابوسهل بن نوبخت، منجم معروف منصور، كه تا عهد هارون زنده بود، و پسر او حسن بن سهل، و ابوالحسن على بن زياد تميمى از مترجمان كتب نجومى ايرانى بوده اند. از جمله اين كتب، زيج شهريار است كه ابوسهل بن نوبخت آن را از پهلوى به عربى ترجمه كرد. اين زيج (جدولی برای تعیین احوال و حرکات ستارگان) در زمان يزد گرد سوم، آخرين پادشاه ساسانى، نوشته شده بود. ابوحمزه اصفهانى در مورد اين زيج شرحى داده و ابومعشر بلخى، اخترشناس مشهور سده سوم هجرى، آن زيج را دقيق وصف كرده است. يكى از ويژگيهاى چشمگير و شايد منحصر به فرد زيج شهريار، به قول بيرونى در آثارالباقيه، آن است كه برخلاف همه يا بيشتر حسابهاى نجومى معمول نزد ملل ديگر دنيا، شبانه روز را مانند آنچه امروز در جهان متعارف است از نيمه شب آغاز كرده است، حال آنكه نه تنها حساب منجمان يونانى و مسلمان، بلكه حساب منجمان اروپا نيز تا 1925، از نيمروز آغاز مى شد. كتب متعددى هم در علم احكام نجوم از پهلوى به عربى ترجمه شد و انتشارى گسترده يافت.
———————-
- سيدحسن تقى زاده، تاريخ علوم در اسلام، به كوشش عزيزالله عليزاده، ص31 ـ 30.