• انکار نبوت

در طول تاریخ و حتی در دنیای حاضر، کسانی بوده و هستند که بعثت انبیا الهی را انکار می‌کنند و نه تنها آن را غیر ضروری می‌دانند، بلکه به عدم وقوع آن باور دارند. از دید این گروه، در تاریخ بشر واقعه­ای به عنوان «نبوت» رخ نداده است. از این رو، مناسب است نگاهی کوتاه به مبانی انکار بعثت انبیا داشته باشیم. در ابتدا، چنین می‌نماید که منکران پیامبران در دو گروه جای می‌گیرند.

الف) گروه اول کسانی اند که اساساً وجود خداوند را، به عنوان مبدا آفرینش و خالق انسان، انکار می‌کنند. طبیعی است که چنین ملحدانی به بعثت انبیا معتقد نباشند؛ زیرا در نظر آنان یکی از ارکان اصلی نبوت، یعنی وجود خداوندی که برانگیزاننده پیامبران و معلم آنان از طریق وحی است، مورد انکار است. از این رو، راه منطقی برخورد با این گروه آن است که ابتدا با آنان در زمینه خداشناسی احتجاج شود،‌ زیرا تا آن مبنا استوار نگردد، این بِنا (اعتقاد به بعثت پیامبران) متزلزل و بی اساس خواهد بود.

ب) گروه دوم به وجود خدا اعتقاد دارند، ولی اصل نبوت را انکار می‌کنند. این گروه نیز، با توجه به مبانی انکارشان، در دو دسته جای می‌گیرند: دسته نخست، با انگیزش غرایز و شهوات خویش و به قصد فرار از تکلیف و مسئولیت، از پذیرش نبوت شانه خالی می‌کنند، زیرا می‌دانند که سر سپردگی به دین و پیروی از پیامبر مسئولیت زا و تعهدآور است و محدودیت‌هایی را در زندگی آنان ایجاب می‌کند. بدیهی است که بحث و گفتگوی علمی با این گروه کارساز نیست؛ زیرا مشکل آنان از جای دیگری بر می‌خیزد. اما دسته دوم، به زعم خود، دلایلی بر انکار نبوت دارند و از این رو، لازم است که به بررسی و نقد دلایل آن‌ها بپردازیم.

  • دلایل منکران بعثت پیامبران

به منظور رعایت اختصار به سه دلیل از دلایل انکار نبوت اشاره می‌کنیم:

  1. بعثت پیامبر کاری لغو و بیهوده است، زیرا آنچه که پیامبران به بشر عرضه می‌کنند (محتوای وحی) یا موافق مُدرَکات و احکام عقلی است و یا با آن مخالفت دارد. در صورت نخست، عقل ما را از وجود پیامبر بی نیاز می‌کند و در صورت دوم، ردّ دعوت پیامبر ضرورت می‌یابد؛ زیزا هر آنچه مخالف عقل باشد،‌ مردود است.

در رد این استدلال می‌توان گفت: انحصار امور در دو دسته موافق عقل و مخالف عقل قابل قبول نیست، زیرا همان گونه که در دلیل اخیر ضرورت بعثت گفتیم، عقل در حوزه وسیعی از مسائل ملزم به سکوت است و تشخیص روشنی ندارد و وجود همین حوزه در ادراکات آدمی است که وجود وحی را ضرورت می‌بخشد. بنابراین، ما با مجموعه­ای از مسائل رو به رو هستیم که نه مخالف مدرَکاتِ عقل­اند و نه موافق آن، بلکه خارج از حوزه ادراکات عقلی‌اند و وظیفه وحی آن است که خلأ شناخت بشر را در این مسائل، پُر کند.

افزون بر این، اشتمال وحی بر تعالیمی که عقل نیز، به صورت مستقل، آن را درک می‌کند، مستلزم لغویت نیست، زیرا تأیید دانسته­های عقلی از سوی وحی سبب می‌شود که آدمی به صحت شناخت و داوری عقل خود اطمینان بیشتری یابد و احتمال خطای عقل را (در آن مواردی که به تأیید وحی رسیده است) منتفی بداند.

نکته سومی که می‌توان افزود، آن است که فواید بعثت پیامبران (همان گونه که قبلاً یادآور شدیم)  منحصر در تعلیم نیست و از این رو، حتی اگر بپذیریم که بعثت انبیا دستاوردی در زمینه معرفت و آگاهی‌های بشر ندارد، فواید دیگر آن مانع از حکم به لغویت و عبث بودن آن است.

  1. هر چند بعثت پیامبران از سوی خداوند، امری ممکن است، اما هیچ دلیل قطعی بر وقوع این امر در دست نیست. به عبارت روشن‌تر، دلیل قاطعی بر پذیرش حقانیت کسانی که در طول تاریخ مدعی پیامبری از جانب خداوند بوده‌اند، نداریم.

همان گونه که ملاحظه می‌شود، در بیان بالا به صورت مستقیم بر نفی نبوت استدلال نمی‌شود، بلکه صرفاً ادعا می‌گردد که دلیلی بر وقوع بالفعل نبوت نداریم. از این رو، در پاسخ به این مدعا، کافی است دلیل یا شاهدی قطعی بر تحقق نبوت در تاریخ ارائه کنیم که این کار در بحث «راه‌های شناخت پیامبران» و «اثبات نبوت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله» انجام خواهد شد.

  1. یکی از دلایل شایع بر انکار نبوت بر مبنایی استوار است که می‌توان آن را اصل «خودکفایی انسان در رسیدن به سعادت» نامید. بر اساس این اصل، انسان‌ها با اتکا بر امکانات فردی و جمعی خود و با بهره گیری از تجربه تاریخی و عقل جمعی خود، می‌توانند (و لو در خلال زمانی طولانی) سرانجام راه هدایت و سعادت را، به صورت کامل دریابند و از طریق آزمون و خطا به کمال مطلوب خود نائل شوند. در این صورت، انسان‌ها از نبوت بی نیازند و تحفه و ارمغان پیامبران را، خود با کوشش و تلاش به دست می‌آورند.

در پاسخ به پندار فوق باید گفت:

اولاً حوزه کاربرد راه‌های معمول شناخت بشری (حس، تجربه و عقل) محدود است و آدمی، با اتکا بر امکانات معرفتی خود، از ادراک بسیاری از امور به ویژه اموری که در سعادت حقیقی او دخالت دارند، ناتوان است. بنابراین، انسان در شناخت جامع ابعاد مختلف سعادت خود و اسباب کسب آن ناتوان است و در این وادی نیازمند هدایت انبیاست.

ثانیاً، حتی اگر سخن این منکران را بپذیریم، نتیجه آن این است که پس از گذشت قرن‌ها و در خلال «آزمون و خطاهای» طولانی سرانجام کاروان بشریت به سر منزل مقصود راه می‌یابد و بر ابعاد و عوامل مختلف سعادت خویش واقف می‌گردد. اما لازمه این کار این است که گروه انبوهی از انسان‌ها، که پیش از تحقق آن آرمان نهایی پا بر پهنه زمین می‌نهند، از راهیابی به کمال خویش محروم باشند، در حالی که محرومیت این مجموعه بزرگ از هدایت، با حکمت الهی سازگار نیست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا