- انحراف از مسير اصلى اسلام
انحطاط تمدن اسلامى عوامل درونى متعددى دارد كه از آن جمله مىتوان به انحراف فكرى و عملى مسلمانان از تعاليم اسلام اشاره كرد. عقايد و قوانين اسلامى برپايه فلسفه خاصى تشريع و تنظيم شده كه پيروى از آن موجب سعادت، و انحراف از آن نيز بىشك مايه شقاوت و انحطاط خواهد بود.
پس از رحلت پيامبرخدا (ص)، بخشى از عقايد و دستورهاى اسلام نيز بهغلط تفسير و توجيه گرديد و در اعمال و رفتار مسلمانان سستى و انحراف پديدار شد؛ آنگونه كه آنان با شكستن حريم دين، انواع محرمات را مرتكب شدند و واجبات الاهى را نيز ترك گفتند. اين انحراف به حدى در جوامع اسلامى گسترش يافت كه هيچ شباهتى بين اعمال مسلمانان با اسلام راستين باقى نماند.
نمونههايى از انحراف فكرى مسلمانان
مسائل اعتقادى و عملى اسلام چنانچه بهمعناى واقعى خود تفسير و توجيه شود، تحركآفرين و زندگىساز است، اما اين مسائل از معناى واقعى خود تحريف گرديد و موجب ضعف و ناتوانى مسلمانان شد. در اينجا به ذكر نمونههايى از اين مسائل مىپردازيم:
يك. سرنوشت: مسئله قضا و قدر كه يكى از مسائل اعتقادى اسلام است، در ميان مسلمانان هممعنا با جبرىگرى انگاشته مىشود؛ بدينمعنا كه احدى قدرت تغيير آن را نداشته و انسان بهجز تسليم و رضا در برابر آن چارهاى ندارد. طبيعى است كه «سرنوشت» به اين معنا، مردم را از تلاش به سوى زندگى بهتر بازمىدارد و هر چه برسرشان آيد، چون آن را خواست الاهى مىدانند، با آغوش باز پذيراى آناند. براى مثال، عدهای بيدادگرى حكومتهاى ستمگر را- از آنرو كه سرنوشت الاهى است- برخود مىپذيرند.
اما اين درحالى است كه حقيقت سرنوشت در اسلام راستين معنايى ديگر دارد كه علم و فلسفه نيز بر آن تأكيد مىورزد: خداوند براى هر پديدهاى علل و اسباب ويژهاى قرار داده كه هيچ حادثهاى بدون فراهمشدن آن علل، پديد نخواهد آمد و اراده و اختيار انسان نيز جزء اسباب ويژه پيدايش فعل اوست كه بدون آن عملى از او صادر نخواهد شد.
بنابراين درست است كه همه پديدههاى اين عالم برپايه خواست و مشيت الاهى پديد مىآيد، اما هيچگاه خداوند اعمال مردم را بدون خواست آنها نمىخواهد، بلكه به آنها آزادى و اختيار داده تا راه خود را برگزينند. بىگمان اين معنا، با جبرىگرى و تفسير غلط از آن، تفاوتى آشكار دارد.
دو. اعتقاد به معاد: باور به روز رستاخير يكى از مهمترين و ريشهدارترين مسائل اعتقادى اسلام است. اين اصل كه مىتواند تحركآفرين و زندگىساز باشد، ولی چنان مورد تحريف قرار گرفته كه خاصيت تخديرى يافته است: برخى از مسلمانان مىپندارند كه انسان براى اين زندگى گذرا آفريده نشده، از اينرو بايد در برابر سختىها، محروميتها و ناملايمات صبر و شكيبايى پيشه كند تا در جهان ديگر در نزد خداوند جايگاهى والاتر يابد. بديهى است اين طرز تفكر، مردم را بىتحرك، ستمپذير و بىعلاقه به زندگى بار مىآورد و آنها در برابر مشكلاتْ واكنشى از خود نشان نمىدهند.
اما حقيقت اعتقاد به معاد چنين است كه آدمى اگر به وظايف دينى خود عمل كند، از ثمرات و نتايج نيك آن در جهان ديگر بهرهمند خواهد شد، وگرنه مورد كيفر الاهى قرار خواهد گرفت.
سه. شفاعت: يكى ديگر از نمونههاى بارز انحراف فكرى مسلمانان، برداشت نادرست آنان از شفاعت است. بسيارى از مسلمانان مىپندارند كه اگر رابطه انسان با خدا و پيامبر (ص) و خاندان بزرگوارش استوار باشد و به اصول عقايد نيز باور داشته باشد، درصورت كوتاهى وى در انجام امور مذهبى و فروع دين، شفاعت پيامبر و فرزندانش شامل حال او خواهد شد و در زمره بهشتيان قرار خواهد گرفت. بديهى است اين طرز تفكر گاه برخى از مسلمانان را در ارتكاب معاصى چنان گستاخ مىكند كه از انجام آن هيچ ابايى ندارند.
حقيقت شفاعت در اسلام اين است كه خداوند به عدهاى از پيامبران و مقربان درگاهش اجازه مىدهد براى نجات مردمى كه شرك نورزيده و روح سركشى در برابر خداوند نداشته و از روى «جهالت» مرتكب معاصى شدهاند، وساطت نموده، از خداوند بخواهند كه آنها را مشمول رحمت خود قرار دهد.