1. انحراف از مسير اصلى اسلام‏

انحطاط تمدن اسلامى عوامل درونى متعددى دارد كه از آن جمله مى‏توان به انحراف فكرى و عملى مسلمانان از تعاليم اسلام اشاره كرد. عقايد و قوانين اسلامى برپايه فلسفه خاصى تشريع و تنظيم شده كه پيروى از آن موجب سعادت، و انحراف از آن نيز بى‏شك مايه شقاوت و انحطاط خواهد بود.

پس از رحلت پيامبرخدا (ص)، بخشى از عقايد و دستورهاى اسلام نيز به‏غلط تفسير و توجيه گرديد و در اعمال و رفتار مسلمانان سستى و انحراف پديدار شد؛ آن‏گونه كه آنان با شكستن حريم دين، انواع محرمات را مرتكب شدند و واجبات الاهى را نيز ترك گفتند. اين انحراف به حدى در جوامع اسلامى گسترش يافت كه هيچ شباهتى بين اعمال مسلمانان با اسلام راستين باقى نماند.

نمونه‏هايى از انحراف فكرى مسلمانان‏

مسائل اعتقادى و عملى اسلام چنانچه به‏معناى واقعى خود تفسير و توجيه ‏شود، تحرك‏آفرين و زندگى‏ساز است، اما اين مسائل از معناى واقعى خود تحريف گرديد و موجب ضعف و ناتوانى مسلمانان شد. در اينجا به ذكر نمونه‏هايى از اين مسائل مى‏پردازيم:

يك. سرنوشت: مسئله قضا و قدر كه يكى از مسائل اعتقادى اسلام است، در ميان مسلمانان هم‏معنا با جبرى‏گرى انگاشته مى‏شود؛ بدين‏معنا كه احدى قدرت تغيير آن را نداشته و انسان به‏جز تسليم و رضا در برابر آن چاره‏اى ندارد. طبيعى است كه «سرنوشت» به اين معنا، مردم را از تلاش به سوى زندگى بهتر بازمى‏دارد و هر چه برسرشان آيد، چون آن را خواست الاهى مى‏دانند، با آغوش باز پذيراى آن‏اند. براى مثال، عده­ای بيدادگرى حكومت‏هاى ستمگر را- از آن‏رو كه سرنوشت الاهى است- برخود مى‏پذيرند.

اما اين درحالى است كه حقيقت سرنوشت در اسلام راستين معنايى ديگر دارد كه علم و فلسفه نيز بر آن تأكيد مى‏ورزد: خداوند براى هر پديده‏اى علل و اسباب ويژه‏اى قرار داده كه هيچ حادثه‏اى بدون فراهم‏شدن آن علل، پديد نخواهد آمد و اراده و اختيار انسان نيز جزء اسباب ويژه پيدايش فعل اوست كه بدون آن عملى از او صادر نخواهد شد.

بنابراين درست است كه همه پديده‏هاى اين عالم برپايه خواست و مشيت الاهى پديد مى‏آيد، اما هيچ‏گاه خداوند اعمال مردم را بدون خواست آنها نمى‏خواهد، بلكه به آنها آزادى و اختيار داده تا راه خود را برگزينند. بى‏گمان اين معنا، با جبرى‏گرى و تفسير غلط از آن، تفاوتى آشكار دارد.

دو. اعتقاد به معاد: باور به روز رستاخير يكى از مهم‏ترين و ريشه‏دارترين مسائل اعتقادى اسلام است. اين اصل كه مى‏تواند تحرك‏آفرين و زندگى‏ساز باشد، ولی چنان مورد تحريف قرار گرفته كه خاصيت تخديرى يافته است: برخى از مسلمانان مى‏پندارند كه انسان براى اين زندگى گذرا آفريده نشده، از اين‏رو بايد در برابر سختى‏ها، محروميت‏ها و ناملايمات صبر و شكيبايى پيشه كند تا در جهان ديگر در نزد خداوند جايگاهى والاتر يابد. بديهى است اين طرز تفكر، مردم را بى‏تحرك، ستم‏پذير و بى‏علاقه به زندگى بار مى‏آورد و آنها در برابر مشكلاتْ واكنشى از خود نشان نمى‏دهند.

اما حقيقت اعتقاد به معاد چنين است كه آدمى اگر به وظايف دينى خود عمل كند، از ثمرات و نتايج نيك آن در جهان ديگر بهره‏مند خواهد شد، وگرنه مورد كيفر الاهى قرار خواهد گرفت.

سه. شفاعت: يكى ديگر از نمونه‏هاى بارز انحراف فكرى مسلمانان، برداشت نادرست آنان از شفاعت است. بسيارى از مسلمانان مى‏پندارند كه اگر رابطه انسان با خدا و پيامبر (ص) و خاندان بزرگوارش استوار باشد و به اصول عقايد نيز باور داشته باشد، درصورت كوتاهى وى در انجام امور مذهبى و فروع دين، شفاعت پيامبر و فرزندانش شامل حال او خواهد شد و در زمره بهشتيان قرار خواهد گرفت. بديهى است اين طرز تفكر گاه برخى از مسلمانان را در ارتكاب معاصى چنان گستاخ مى‏كند كه از انجام آن هيچ ابايى ندارند.

حقيقت شفاعت در اسلام اين است كه خداوند به عده‏اى از پيامبران و مقربان درگاهش اجازه مى‏دهد براى نجات مردمى كه شرك نورزيده و روح سركشى در برابر خداوند نداشته و از روى «جهالت» مرتكب معاصى شده‏اند، وساطت نموده، از خداوند بخواهند كه آنها را مشمول رحمت خود قرار دهد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا