• امکان شناسایی اوصاف الهی

یکی از مسائل اساسی در باب اوصاف الهی آن است که آیا اصولاً انسان می‌تواند صفات خدا را بشناسد، یا، آن که صفات نیز همچون ذات خدا برای آدمی همواره ناشناخته خواهد ماند؟

در پاسخ به پرسش بالا، گروهی صورت دوم را پذیرفته، مدعی شده‌اند که عقل آدمی راهی به سوی شناخت صفات الهی ندارد. در نظر اینان تنها کار ممکن آن است که اجمالاً به ثبوت صفات مذکور در قرآن و روایات برای خداوند اعتراف کنیم و به آن ایمان آوریم بدون آن که از حقیقت معانی این صفات آگاهی داشته باشیم. مسلک این گروه را از آن رو که به معطل ماندن عقل و ادراک انسان در راه شناخت اوصاف الهی حکم می‌کند؛ مسلک «تعطیل» می‌نامند.

مهم‌ترین دلیل پیروان مسلک تعطیل آن است که ما انسان‌ها، مفاهیم صفاتی همچون علم و قدرت و اراده را از احوال درونی خود یا خصوصیات موجودات محسوس پیرامون خود انتزاع می‌کنیم؛ ولی حق نداریم این مفاهیم را به خدا نسبت دهیم؛ زیرا خداوند هیچ مشابهتی با دیگر موجودات ندارد. او واجب‌الوجود و هستی مطلق است؛ در حالی‌که، سایر موجودات، ممکن‌الوجودند و وجودی محدود و ناقص دارند. بنابراین، ما برای تسری مفاهیم صفات به خدا مجوزی نداریم و از آن جا که مفاهیم دیگری نیز در اختیار ما نیست و هر چه هست همان مفاهیم مأخوذ از موجودات امکانی است، چاره‌ای جز آن نداریم که در باب معانی اوصاف الهی سکوت کرده، به تصدیق اجمالی اوصافی که در قرآن و روایات وارده شده است، بسنده کنیم.

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، این گروه به دلیل اتخاذ موضعی افراطی در تنزیه خداوند، عقل بشری را از شناخت صفات الهی ناتوان می‌بینند. در نظر برخی از پیروان مسلک تعطیل، حداکثر کاری که در توصیف حق تعالی از عقل بر می‌آید، آن است که مفاهیم و اوصافی را که از نقص و محدودیت حکایت دارد، از ذات الهی سلب کنیم. بر این اساس، معنای این سخن که «خدا عالم است» یا «خدا قادر است» بیش از این نیست که خدا جاهل یا عاجز نمی‌باشد. به دیگر سخن، حقیقت آنچه که در قالب صفات ثبوتی بیان می‌شود، چیزی جز سلب پاره‌ای مفاهیم عدمی دال بر نقص و ضعف از ذات الهی نیست. بنابراین، عقل ما نمی‌تواند وصفی را برای خدا اثبات کند و از این رهگذر به درک حقایق مربوط به ذات خداوند راه یابد؛ بلکه صرفاً حکم می‌کند که آن ذات متعالی، از هر نقص و محدودیتی منزه است.

گفتنی است که اهل تعطیل، افزون بر آن که برای اثبات مذهب خویش به استدلالات عقلی (نظیر آنچه به آن اشاره کردیم) توسل می‌جویند، پاره‌ای از آیات قرآن کریم را نیز شاهدی بر صدق مدعای خود می‌دانند.

در مخالفت با مذهب تعطیل، غالب متکلمان مسلمان بر این باورند که عقل انسان می‌تواند معانی صفات ثبوتی الهی را دریابد و خدا را از طریق اوصافش بشناسد. البته اینان خود به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروه اول تفاوتی جدی و اساسی بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات او نمی‌بینند و معتقدند آن دسته از صفاتی که هم بر خدا و هم بر مخلوقات او، مانند انسان، اطلاق می‌گردد، معنای واحد و مشترکی دارد که در هر دو مورد یکسان است. این گروه، از آن رو که در واقع خدا را در اوصاف خود به مخلوقاتش تشبیه می‌کنند و تفاوتی بین این دو حوزه در نظر نمی گیرند، به «اهل تشبیه» یا «مشبهه» مشهورند. گروهی از اهل تشبیه تا آن‌جا پیش رفته‌اند که خدا را موجودی جسمانی و دارای اعضا و جوارح دانسته‌اند. این گروه، در تأیید مسلک خویش، به آیاتی که بر حسب ظاهر اولیه خود برای خدا دست و پا و چشم در نظر می‌گیرد، استشهاد می‌کنند.

اما گروه دوم بر این اعتقادند که هر چند می‌توان صفات خدا را شناخت و معانی آن را دریافت، لیکن این مطلب به معنای آن نیست که صفات خدا دقیقاً به همان معنایی است که در مورد دیگر موجودات به کار می‌رود، در این دیدگاه، مذهب تعطیل و تشبیه هر دو باطل است و حق آن است که می‌توان از اوصاف الهی تفسیری معقول ارائه کرد، بدون آن که در دامان تشبیه افتاد. به دیگر سخن، بر اساس این دیدگاه می‌توان به نحوی معقول بین تنزه و تعالی خداوند از نقایص و محدودیت‌های مخلوقات خود و شناخت‌پذیری او از طریق اوصاف، آشتی و صلح برقرار کرد و این دو اصل را به صورتی سازگار در کنار هم نشاند. در واقع، پیروان تعطیل به قصد حفظ تنزه و تقدس خداوند، او را از دسترس هر گونه شناخت و معرفت بشری خارج می‌سازند و اهل تشبیه نیز بدون توجه به اصل تغایر بین خالق و مخلوق و بدون در نظر گرفتن ویژگی‌های وجودی خداوند، نظیر وجوب وجود، نامحدود بودن و… که او را کاملاً از سایر موجودات ممتاز می‌گرداند، او را همسان و مشابه مخلوقات خود قرار می‌دهند و از این رو هر دو گروه در خطا و اشتباهند. بنابراین، رأی صحیح آن است که انسان می‌تواند خدای خویش را از طریق اوصاف ثبوتی او بشناسد. انسان هر چند شناختی از کنه ذات باری‌تعالی ندارد، لیکن قادر است از رهگذر صفات، به بخشی (هر چند محدود و ناقص) از خصوصیت آن ذات نایل گردد.

به هر تقدیر، ما معتقدیم که ذات خدا را نمی توان شناخت و همچنین از طریق ذاتش او را نمی توان شناخت چرا که ذاتش نامتناهی و مطلق است و سایر موجودات همگی محدود و متناهی اند. از سوی دیگر علم و شناخت و ادراک مستلزم نوعی احاطه علمی عالِم بر معلوم است و از آن جا که موجود محدود نمی تواند بر موجود نامحدود احاطه یابد، ممکن نیست مخلوقات خداوند بر ذات او آگاهی یابند؛ بنابراین نه تنها ذات الهی برای ما ناشناخته است، بلکه اساساً چنین شناختی محال است. خود خداى تعالى نیز در كلام مجيدش فرموده:

«وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً * هيچ علمي به او احاطه نمي يابد. سوره طه آیه110».

لکن مرتبه دیگری از خداشناسی، آگاهی از اوصاف و افعال خداوند است. پس از آن که انسان اصل وجود خداوند را تصدیق کرد و گزاره «خداوند وجود دارد» را پذیرفت، درصدد شناسایی تفصیلی اوصاف و افعال او برمی آید.

حتي مي توان گفت از مهمترين راههاي شناخت حق تعالي شناختن اسماء‌ و صفات اوست. در روايات رسيده از معصومين نيز ما شاهديم كه راه شناخت خداوند را شناخت اوصاف او مي دانند:

 چنان كه امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «معرفت خداي سبحان با شناخت صفات و اسماء‌ او به دست مي آيد».

  • توقیفی بودن اسما و صفات الهی

بعد از بحث از امکان شناخت اسما و اوصاف الهی نوبت به بحث از اینکه آیا می شود خدا را به هر اسم یا صفتی خواند یا نه؟ می رسد.

گروهی از متکلمان اسلامی بر این اعتقادند که اسما و صفات حق تعالی؛ توقیفی است. مقصود از «توفیقی» بودن آن است که ما در مقام نام‌گذاری و توصیف خدا، باید صرفاً به آنچه در قرآن و روایات معتبر به عنوان نام یا صفت خدا وارد شده است، اکتفا کنیم و به هیچ وجه حق نداریم از واژه‌های دیگر استفاده کنیم. در واقع، مبنای این اعتقاد آن است که نام‌گذاری و توصیف خدا مطلقاً منوط بر اذن شارع است و عقل نمی‌تواند مستقلاً به این کار مبادرت ورزد.

در طرف مقابل، گروه دیگری معتقدند که اسما و صفات الهی توقیفی نیست و از این رو، به کار بردن اسم یا صفتی که صریحاً در قرآن و روایات نیامده است، مشروط بر آن که معنای آن متضمن هیچ نقص و محدودیتی نباشد، اشکالی ندارد.

با توجه به ویژگی‌های اوصاف خداوند، از جمله خالی بودن آن‌ها از هر گونه نقص و محدودیت، روشن می‌شود که عقل، توصیف خداوند را به هر صفتی که از ویژگی‌های یاد شده برخوردار باشد، تجویز می‌کند و لذا هیچ دلیل عقلی‌ای، بر توقیفی بودن صفالت الهی نداریم. طرفداران این نظریه نیز برای اثبات مدعای خود به دلایل عقلی تمسک نکرده‌اند؛ بلکه عمده استدلال آن‌ها بر برخی آیات قرآنی، مانند آیه ذیل استوار است:

«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ * و نام‌های نیکو به خدا اختصاص دارد؛ پس او را با آن‌ها بخوانید و کسانی را که در مورد نام‌های او به کژی می‌گرایند رها کنید. به زودی به [سزای] اعمال خود کیفر خواهند یافت. سوره اعراف، آیه 180»؛

در تمسک به آیه فوق گفته شده است که مقصود از «الحاد» در «يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ» آن است که انسان خداوند را به نام‌هایی غیر از نام‌های نیک «الْأَسْماءُ الْحُسْنى» که در ابتدای آیه ذکر شده بخواند و از آن جا که این عمل شدیداً مورد توبیخ قرار گرفته، صحت نظریه توقیفی بودن اسمای الهی به اثبات می‌رسد.

علاوه بر این، در روایات متعدی، از توصیف خداوند به غیر آنچه که در قرآن آمده، نهی شده است. برای مثال، امام کاظم علیه‌السلام فرمود:

«أَنَ‏ اللَّهَ‏ أَعْلَى‏ وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ * همانا خداوند بالاتر و بلند مرتبه‌تر و بزرگ‌تر از آن است که به کنه صفت او برسند؛ پس او را به آنچه که خود خویشتن را به آن توصیف کرده، وصف کنید و از غیر آن خودداری نمایید.» (1)

با توجه به تعدد این روایات، عموم محققان نتیجه می‌گیرند که حتی اگر نظریه توقیفی بودن صفات و اسمای الهی را یک نظریه قطعی ندانیم، دست کم احتیاط اقتضا می‌کند که از به کار بردن اسامی و نام‌هایی که در قرآن و روایات معتبر به کار نرفته‌اند، در مورد خدا، اجتناب ورزیم.

———————–

1- شیخ کلینی، الکافی، ج 1، ص 102.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا