- نصوص امامت در احادیث (حدیث وزارت، حدیث منزلت، حدیث غدیر)
- ـ حدیث وزارت
یکی از روایات معروف که در رابطه با جانشینی حضرت علی علیهالسلام توسط راویان متعدد نقل شده است حدیث وزارت است. این حدیث به حدیث یومالدار نیز معروف است که ماجرای آن به شرح ذیل میباشد:
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پس از سه سال دعوت مخفیانه و غیرعلنی، مأمور به دعوت آشکارا شدند. فرشته وحی نازل شد و فرمان خداوند را برای دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیک به او ابلاغ کرد. «خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن، و بال و پر [مهر و نرمی] خود را برای مؤمنان که از تو پیروی کردهاند، پهن کن، و اگر از تو نافرمانی کنند، بگو: من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم». (۱)
با نزول این آیه، پیامبر خاتم، به علی علیهالسلام دستور داد غذایی که تمام آن، یک ران گوسفند و مقداری شیر بود، آماده سازد و فرزندان عبدالمطلب را دعوت کند، تا امر خداوند را به آنان ابلاغ کند و علی علیهالسلام چنین کرد. حدود چهل نفر جمع شدند که در میان آنان ابوطالب، حمزه و ابولهب نیز بودند. غذا (چنان که اشاره شد) کم بود و به صورت عادی برای آن جمعیت کافی نبود؛ اما همگی خوردند و سیر شدند و چیزی از آن کم نشد. ابولهب گفت: این [اشاره به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله] جادو کرده است. سخنان ابولهب، مجلس را از طرح دعوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خارج کرد و پیامبر از طرح موضوع منصرف شد و جلسه بدون اخذ نتیجه پایان یافت. با دستور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بار دیگر علی علیهالسلام مأموریت یافت که با همان ترتیب قبلی غذا تهیه و از خویشاوندان پیامبر دعوت کند. بار دوم و یا بار سوم، حضرت ختمی مرتبت پس از صرف غذا فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم در میان عرب، جوانی را سراغ ندارم که چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، برای قومش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خدا به من فرمان داده است تا شما را به سوی او فرا خوانم، اکنون کدام یک از شما مرا یاری میکند تا برادر من و [وصی و] جانشین من در میان شما باشد؟
هیچ کدام پاسخ ندادند. علی علیهالسلام که از همه کوچکتر بود، گفت: «ای پیامبر خدا! من تو را یاری میکنم.» پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.» (۲) جمعیت برخاستند؛ در حالی که میخندیدند و به ابوطالب میگفتند: محمد امر کرد که از پسرت اطاعت کنی و به حرف او گوش فرا دهی در حالی که از همه کوچکتر است.
این اولین روزی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله امیرالمؤمنین علیهالسلام را به عنوان امامت بر امت مشخص میکند در این روز که نخستین روز دعوت رسمی و علنی اسلام و پیامبری است، آن حضرت به سه چیز اساسی دعوت میکند: 1) به خداوند 2) به پیامبری 3) به وزارت و خلافت و وصی بودن علیبنابیطالب که اولین عنوان (وزارت) مربوط به دوران حیات پیامبر و دومین و سومین عنوان (خلافت و وصایت) مربوط به بعد از وفات پیامبر میباشد.
وزارت و همکاری علی علیهالسلام با پیامبر صلیاللهعلیهوآله در تحمل رنجها و سختیهای تبلیغ در عصر حیات او را میفهماند و وصایت و خلافت به مفهوم به تنهایی عهدهدار شدن تحمل این بار گران بعد از وفات آن حضرت میباشد. این روایت در واقع مانند نص در خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
– حدیث منزلت
یکی دیگر از احادیث معروف و معتبر که در رابطه با جانشینی حضرت علی علیهالسلام در مواضع مختلف توسط پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به دست ما رسیده است حدیث منزلت میباشد، که ماجرای آن به شرح ذیل میباشد:
يكى از افتخارات اميرالمؤمنين عليهالسلام كه بيشتر مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن اقرار دارند، حضور على عليهالسلام در ركاب پيامبر صلیاللهعلیهوآله در همه جنگهای صدر اسلام و پرچمدارى سپاه اسلام است، جز در غزوه تبوك كه به دستور پيامبر صلیاللهعلیهوآله در مدينه باقى ماند، تا پايتخت و مركز حكومت اسلامى مدينه، را در غياب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از توطئههاى منافقين حفظ نمايد.
حال شاید اين سؤال مطرح شود كه چرا پيامبر صلیاللهعلیهوآله در اين غزوه مهم و شرايط سخت، على عليهالسلام را همراه خود نبرد و او را در مدينه به جاى خود قرار داد؟ در پاسخ بايد گفت:
اولاً: پيامبر اسلام از آغاز حركت به تبوك از طريق وحى مىدانست كه در اين سفر، جنگى اتفاق نخواهد افتاد و روميان قبل از رسيدن سپاهيان اسلام به تبوك، صحنه را ترك خواهند كرد و به درون كشور خود خواهند رفت. بر اين اساس نيازى به حضور سردار رشيدى مانند امير المؤمنين على عليهالسلام نبود و او را براى كار مهمتری انتخاب كرد كه حفظ مدينه بود. (3)
ثانیاً: منافقان و كسانى كه دل به دنيا داده بودند و در حكومت اسلامى پايگاهى نداشتند، حتى از روى خوف و ترس، تظاهر به اسلام مىكردند، در پى فرصتى بودند كه در غياب پيامبر صلیاللهعلیهوآله شورش كنند و با ايجاد ناامنى، ضربه به اسلام و مسلمانان بزنند. از اين رو حركت پيامبر صلیاللهعلیهوآله به سوى تبوك، به دليل طولانى بودن سفر و همراهى تمامى نيروهاى مخلص و فداكار آن حضرت را بهترين موقعيت براى اجراى مقاصد خود مىدانستند.
پيامبر اسلام با آنكه « محمد بن مسلمه» را به جاى خود در مدينه قرار داد، (4) در عين حال براى خنثىسازى نقشه منافقان و توطئهگران، اميرالمؤمنين على عليهالسلام را به عنوان سرپرستى اهل بيت و خويشان و مهاجران در مدينه منصوب كرد، چون تنها كسى كه در ميان مسلمانان، از نظر ايمان به اسلام و پيامبر صلیاللهعلیهوآله و از جهت شهامت و شجاعت و قدرت رزمى، مىتوانست در مقابل منافقان ايستادگى كند على عليهالسلام بود، از اين رو رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را به جاى خود در مدينه گذاشت و خود به سوى تبوك حركت كرد. (5)
اين حقيقت آنجا آشكار شد كه منافقان با شايعهسازى، تصميم داشتند على عليهالسلام را وادار كنند تا به تبوك برود تا آنان مقاصد خود را اجرا نمايند. اما بر خلاف ميل آنها، با دستور و تأكيد پيامبر صلیاللهعلیهوآله، على عليهالسلام در مدينه باقى ماند و نقشههاى آنها نقش بر آب شد.
شايعهسازى منافقان و عكسالعمل پيامبر صلیاللهعلیهوآله
پس از ماندن على عليهالسلام در مدينه به دستور پيامبر صلیاللهعلیهوآله، منافقان احساس كردند اگر حركتى در مدينه صورت گيرد، با مقابله قاطعانه على عليهالسلام روبرو خواهند شد و كوشش آنها بىثمر خواهد ماند، براى آنكه على عليهالسلام را وادار به ترك مدينه كنند تا همراه پيامبر صلیاللهعلیهوآله به تبوك برود و يا اگر در مدينه بماند از قرب و منزلتحضرتش كاسته شود و ماندن او در مدينه، افتخارى برايش به شمار نيايد، اقدام به شايعهسازى كردند. شايعاتى به اين مضمون كه روابط پيامبر صلیاللهعلیهوآله با على عليهالسلام تيره گشته و على عليهالسلام به دليل دورى راه و شدت گرما، از رفتن به جهاد خوددارى كرده است. پيامبر صلیاللهعلیهوآله هم براى بىاعتنايى و كوچك كردن على عليهالسلام، از او خواسته در مدينه بماند، همانگونه كه برخى از منافقان و دنياپرستان از پيامبر صلیاللهعلیهوآله خواستند در مدينه بمانند و حضرت هم با ماندن آنها موافقت كرد.
اين شايعه در سطح گسترده در مدينه مطرح شد و مىرفت كه افكار عمومى و كسانى كه در مدينه مانده بودند، بر ضد على عليهالسلام بسيج شود. پيامبر صلیاللهعلیهوآله هنوز از مدينه چندان دور نشده بود. امير المؤمنين على عليهالسلام وظيفه خود دانست هر چه سریعتر خود را به پيامبر صلیاللهعلیهوآله برساند و طرح اين شايعات را به اطلاع پيامبر صلیاللهعلیهوآله برساند، فوراً سلاح را برداشت و با سرعت در بيرون شهر در محلى به نام «جرف» به خدمت پيامبر صلیاللهعلیهوآله رسيد و جريان شايعه را به عرض حضرت رسانيد.
رسول خدا نقشههاى خائنانه منافقان را با جملهاى نقش بر آب كرد و دستور داد، على عليهالسلام به مدينه باز گردد و بر خاندان و بستگان و مهاجران سرپرستى نمايد. جمله تاريخى پيامبر صلیاللهعلیهوآله كه از دلايل واضح و روشن امامت و جانشينى بلافصل على عليهالسلام بعد از پيامبر است و افتخار ديگرى بر تاريخ تابناك على علیهالسلام مىباشد، اين بود:
«برادرم على، به مدينه باز گرد، زيرا براى اداره امور آنجا، جز من و تو شخص ديگرى شايستگى ندارد. پس تو نماينده و جانشين من در ميان اهل بيت من و خانه و قوم من هستى. اى على! آيا خشنود نمىشوى كه نسبت تو به من همانند هارون نسبت به موسى باشد، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود». (6)
حال ببینیم از نظر قرآن کریم، هارون برادر موسی دارای چه مقامی بوده است؟ قرآن برای هارون مقاماتی را بیان میکند:
1) مقام وزارت موسی علیهالسلام:
«موسی گفت: پروردگارا! برادرم هارون را وزیر من قرار بده». (7)
2) تقویتکننده موسی علیهالسلام:
«مرا به وسیله او نیرومند ساز». (8)
3) شریک رسالت موسی علیهالسلام:
«او را شریک کار من (در رسالت) قرار ده». (9)
و خداوند نیز به خواستههای موسی علیهالسلام پاسخ مثبت داد:
«به درخواست تو جواب مثبت داده شد ای موسی». (10)
و نیز قرآن به مقام وزارت هارون تصریح میکند:
«و هر آینه موسی را کتاب دادیم و برادر او هارون را با او وزیر قرار دادیم». (11)
4) جانشین موسی علیهالسلام:
«موسی به برادرش گفت: تو جانشین من در میان قومم باش». (12)
5) مقام نبوت:
«و از رحمت خودمان به برادرش هارون، نبوت اعطاء کردیم». (13)
حال طبق حدیث منزلت و با توجه به مناصب هارون در قرآن، مناصبی که هارون نسبت به موسی در میان بنیاسرائیل داشته، علی علیهالسلام هم نسبت به پیامبر اسلام دارای آن مناصب بوده است، جز اینکه علی علیهالسلام پیامبر نبوده است.
- – حدیث غدیر
معروفترین حدیث در رابطه با جانشینی و خلافت بلافصل حضرت علی علیهالسلام حدیث غدیر خم است که ماجرای آن به شرح ذیل میباشد:
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج را به جا آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود و مردم را به آن فرا خواند. هزاران نفر در کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اعمال حج را به جا آوردند و این آخرین حج پیامبر بود که به حجهالوداع معروف گشت.
روز پنجشنبه هجدهم ماه ذی حجه در راه بازگشت از مکه به مدینه، به منطقهای به نام غدیرخم در جحفه رسیدند. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «ای پیامبر! آن چه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرساندهای و خدا تو را از گزند مردم نگاه میدارد. خداوند کافران را هدایت نمیکند». (14)
بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا هر چه سریعتر پیام آسمانی ابلاغ نشده را به مردم ابلاغ کند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به مردم فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند در محل توقف کنند و صبر کنند تا کسانی که عقب هستند به بقیه ملحق شوند. هوا به حدی گرم بود که مردم بخشی از عبای خود را به روی سرکشیده و بخشی را از شدت حرارت سنگریزهها به زیر پای خود انداخته بودند. نماز ظهر به امامت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر پا شد و سپس بر منبری که از جهاز شتران فراهم شده بود، بالا رفته و با صدایی رسا سخن را با حمد و ثنای الهی و شهادت به توحید و رسالت آغاز کرد و سپس فرمود: «ای مردم! زود باشد که دعوت حق را اجابت کنم (و از این دنیا رخت بربندم)، از من و شما سؤال خواهد شد، پس شما چه خواهید گفت؟ مردم گفتند: گواهی میدهیم که تو پیام الهی را رساندی و ما را پند و اندرز دادی و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکردی. پس خداوند به تو پاداش نیکو دهد».
پیامبر پس از گرفتن شهادت از مردم بر توحید و نبوت و معاد فرمود: «پس یقیناً پیش از شما بر حوض کوثر وارد میشوم و شما بر من وارد خواهید شد. مراقب باشید که چگونه در غیاب من با دو ثقل (دو گوهر گران بها) رفتار میکنید».
شخصی پرسید: ای رسول خدا آن دو ثقل چیست؟
حضرت فرمود: «ثقل اکبر، کتاب خدا (قرآن) و ثقل اصغر، عترت من است. همانا خداوندِ آگاه مرا خبر داده است که این دو هیچگاه از هم جدا نمیشوند تا آن هنگام که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، پس نه بر آن دو پیشی بگیرید و نه از آنها عقب بمانید که در هر صورت، هلاک خواهید شد».
سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله، دست علی علیهالسلام را گرفته، آن را برافراشت و پس از آنکه همگان او را شناختند: «مَنْ أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِين مِن أنفُسِهِم.. ای مردم، چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی و سزاوارتر است؟»
مردم پاسخ دادند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند. پیامبر فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِم… همانا خداوند مولای من و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی و سزاوارترم.»
سپس سه بار فرمود: «فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليُّ مَولاهُ… پس هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست».
آنگاه پیامبر چنین ادامه داد:
«أللّهُمَّ والِ َمن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ أحِبَّ مَن أحَبَّه وَ أبغِض مَن أبغَضَه وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ أَدِر الحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ. ألا فَلیُبلِغِ الشّاهِدُ الغائبَ… خدایا! دوست بدار آن کس را که او [علی] را دوست دارد و دشمن بدار آن کس را که با او دشمنی کند. یاران او را یاری فرما و دشمنانش را خوار گردان و حق را همواره همراه او بدار. آگاه باشید که حاضران شما [این پیام را] به غایبان برسانند».
هنوز مردم پراکنده نشده بودند که آیه اکمال «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً» بر پیامبر نازل شد. پس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «أللهُ أکبَرُ عَلی إکمالِ الدِّینِ وَ إتمامِ النِّعمَهِ وَ رَضِی الرَّبِّ بِرِسالَتی وَ الوِلایَه لَعَلیٍّ مِن بَعدِی… الله اکبر بر کامل کردن دین و تمام کردم نعمت و خشنودی پروردگار از رسالت من و ولایت علی پس از من».
در این هنگام، مردم گروه گروه به علی علیهالسلام تبریک گفتند از جمله عمر، علی علیهالسلام را مخاطب ساخته، گفت: «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا ابنَ ابیطالبٍ، أصْبَحْتَ مَولایَ و مَوْلَي كُلِّ مُوْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ… گوارا باد بر تو ای پسر ابیطالب، مولای من و مولای هر مرد و زن گشتی». سپس حسانبنثابت از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله رخصت خواست و ابیاتی را در نقل واقعه سرود.
با اندک تأملی در واقعه غدیر و سخنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، آشکار میشود که، هر چند پیش از آن، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مناسبتهای گوناگون خلافت و امامت علی علیهالسلام را برای مردم اعلام کرده بود، ولی اعلام رسمی و عمومی این امر در روز غدیر انجام پذیرفت، به گونهای که حجت بر همگان تمام شود و عذر و بهانهای برای انکار باقی نماند.
هر چند از نظر شیعه واقعه غدیر خم سندی قطعی و غیرقابل انکار بر امامت و پیشوایی حضرت علی علیهالسلام پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و لزوم پیروی از آن حضرت است ولی با این حال، دلالت حدیث غدیر از چهار طریق قابل بررسی است:
1) معناکاوی واژه ولایت
2) آیات قرآن
3) تفسیر پیامبر
4) قرائن و شواهد خارجی
یک) معنای ولایت
واژه ولایت در معانی مختلفی چون مالک، آزادکننده، نزدیک، همسایه، یاور، اولی، سزاوارتر به کاری و… بکار رفته است. لکن لغتشناسان و فرهنگنامهها عمدتاً کلمه ولایت و مشتقات آن مانند «مولی» و «ولی» را به معنای سرپرست، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتب لغت اهل سنت نقل میشود:
– راغب اصفهانی مینویسد: وِلایت؛ یعنی یاری کردن و وَلایت؛ یعنی زمامداری و سرپرستی امور، و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن سرپرستی است؛ ولی و مولا نیز در همین معنا به کار میرود. (15)
– ابن اثیر مینویسد: ولی؛ یعنی یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولی آن است. سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و سخن عمر که به حضرت علی علیهالسلام گفت: «تو مولای هر مؤمن شدی»؛ یعنی «ولی مؤمنان گشتی». (16)
– صاحب صحاح اللغه مینویسد: هر کس سرپرستی اموری را به عهده گیرد، ولی او است. (17)
– مقاییس اللغه آورده است: هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولی اوست. (18)
دو) آیات قرآن
در رابطه با حادثه غدیر، سه آیه نازل شده است:
1) آیه ابلاغ
2) آیه اکمال دین
3) آیه «سَألَ سائِلٌ به عذابٍ واقِعٍ»
در رابطه با آیات ابلاغ و اکمال دین و پیوندشان با واقعه غدیر توضیح مختصری داده شد. آنچه اکنون باید مورد توجه قرار داد آیه سوم است.
بر اساس آنچه در منابع شیعه و سنی (19)، روایت شده است، پس از انتشار سخنان پیامبر در غدیر خم، شخصی به نام «جابربننظر» یا «حارثبننعمانالفهری» نزد پیامبر آمد و عرض کرد:
«ای محمد از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بگیریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. اما به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما سروری بخشیدی و گفتی: «هر که را من مولای اویم، علی مولای اوست» اکنون بگو این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: «سوگند به آن که جز او خدایی نیست این مطلب از سوی خداوند است».
در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود رفت در حالی که میگفت: «خدایا! اگر آنچه محمد میگوید حق است پس سنگی بر ما ببار یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از جانب حق سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را گرفت. آن گاه این آیه نازل شد: «تقاضاكنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! * اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمىتواند آن را دفع كند* (و) از سوى خداوند صاحب درجات (و مراتب) است». (20)
قرآن در این آیه لجاجت شخص مورد نظر را سرزنش و آن را به گونهای از کفر قلمداد کرده که دربردارندهی عذابی نابخشودنی است. بنابراین قرآن در اینباره سه آموزه دارد:
- الهی بودن جریان غدیر را تأیید میکند.
- برداشت امامت و رهبری امام علی علیهالسلام از سخنان پیامبر را تأیید میکند.
- مخالفت و دشمنی با مسأله فوق را کفر و مستوجب عقاب معرفی میکند. و این همه خود نشانگر اهمیت و جایگاه عظیم مسأله امامت در کنار رسالت است.
سه) توضیح پیامبر
بهترین شارح و بیانگر مراد یک گوینده، سخن خود اوست و چه حجتی قاطعتر از تفسیر و توضیح گوینده بر معنا و مراد او از کلامش؟ روایات متعددی در منابع شیعه و سنی وجود دارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در برابر پرسش دیگران به توضیح مراد خویش از چگونگی ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام پرداختهاند.
اکنون به جهت اختصار به دو نمونه بسنده میکنیم:
- حسین بن اسماعیل جرجانی به سند خود از پیامبر نقل میکند که از آن حضرت در مورد معنای «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليُّ مَولاهُ» پرسیدند. حضرت پاسخ داد: «خدا مولای من است یعنی او بر من نسبت به خودم و تصرف در امورم اولویت دارد و با وجود او من از خود اختیاری ندارم. من نیز مولای مؤمنانم؛ یعنی به تصرف در امور آنان بر خودشان مقدم هستم و در مقابل من آنان نباید از پیش خود کاری بکنند، و هر کس من مولای او و مقدم بر او از خودش میباشم و با وجود من اختیاری از خود ندارد، پس علی مولای اوست و از نفس خودش بر او مقدم است و با وجود علی نباید از پیش خود کاری کند». (21)
- شیخ الاسلام حموینی آورده است که در روز غدیر وقتی پیامبر فرمودند: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَليُّ مَولاهُ» سلمان برخاست و پرسید: ای رسول خدا! این چگونه ولایتی است؟ پیامبر فرمود: «ولایتی مانند ولایت من؛ هر کس که من نسبت به خودش بر او سزاوارترم پس علی نیز بر او از خودش سزاوارتر است». (22)
چهار) قرائن و شواهد خارجی
1) معرفی ثقلین؛ چنان که گذشت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در موارد متعددی به معرفی اهلبیت و تعیین راهبرد دایمی پیروی از قرآن و عترت پرداختهاند از جمله حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله در جریان غدیر فرمود: «من در میان شما دو چیز گرانبها به امانت میگذارم: کتاب خدا و عترتم را». در اینجا پیامبر، اهلبیت را در کنار قرآن قرار داد و التزام به آن دو را راه نجات و رستگاری معرفی نمود و در رأس عترت طاهرین مسأله ولایت امام علی علیهالسلام سرآغاز پیروی جداییناپذیر از قرآن و عترت است و این همان امامت و زعامت بلافصل آن حضرت در امور دینی و دنیایی است.
2) پیامبر در مقدمه سخن به مسأله ایفای رسالت و اولویت خود بر مؤمنان انگشت گذارده و از مردم در این رابطه اقرار گرفتند؛ سپس بلافاصله موضوع ولایت امام علی علیهالسلام را طرح نمودند. این نشان میدهد نوع ولایت مطرح شده در اینجا از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا حق تقدم و تصرف در شئون دینی، سیاسی، اجتماعی مسلمانان را دارند.
3) اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از طرح ولایت علی ابن ابیطالب علیهالسلام بیدرنگ دست به دعا برداشته و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر از نوع ولایت سرپرستی و رهبری است، نه چیزهایی مانند محبت و علاقه قلبی، زیرا آنچه با اطاعت، نصرت و یاری همگانی تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه اموری چون صرف محبت و علاقه قلبی.
4) اعلام همگانی؛ مسأله غدیر از عمومیترین خطابهای پیامبر بوده است، زیرا:
اولاً، آن حضرت مکانی پیش از جدا شدن و انشعاب مسافران را انتخاب کرد تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته است.
ثانیاً، دستور داد به کسانی که از آن مکان گذشته بودند خبر داده شود که برگردند و برای کسانی هم که عقب مانده بودن بمانند تا از راه برسند.
ثالثاً، دستور داد شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند این همه، دلالت بر این دارد که مسأله مورد نظر برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است. این در شرایط آخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله که همه احکام و عقاید دینی بیان شده، با هیچ چیز سازگار نیست جز با مسأله امامت و خلافت که بدون اعلام صریح و قاطع آن برای عموم، استمرار خط رسالت گرفتار مشکل خواهد بود و دین ناقص خواهد ماند. اگر چنین نباشد آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی عمومی خود برای جمعیت باشکوه حج گزاران، در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات با آنان سخن بگوید و از همه آنچه گذشت معنا و مقصودی کمتر از تعیین تکلیف آینده مسلمانان و ارائه راهبردی جهت حفظ سلامت و صیانت دینی و رهبری امت داشته باشد و مثلاً صرفاً در پی اعلام دوستی و محبت حضرت علی علیهالسلام باشد.
5 ) پس از این واقعه پیامبر فرمود: «مرا مبارک باد گویید! خدای تعالی مرا نبوت عطا فرمود و اهل بیتم را امامت». (23)
6) پس از سخنان پیامبر مردم با حضرت علی علیهالسلام بیعت کردند به طوری که سرور و شادمانی و مبارک بادگویی و بیعت سه روز به طول انجامید. (24) افزون بر عموم مردم سرکردگانی چون ابوبکر، عمر و عثمان و… با آن حضرت بیعت کردند. عمر بن الخطاب در بیعت با آن حضرت گفت : «هنیئاَ لَکَ یا ابنَ ابیطالبٍ، أصْبَحْتَ و أمسَیتَ مَولایَ و مَوْلَي كُلِّ مُوْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ». (25)
نکته اساسی در اینجا این است که بیعت با هیچ معنایی جز خلافت و اولویت سازگار نیست و سخنان کسانی چون ابوبکر و عمر در این بیعت نیز به همین معنا قابل حمل است.
7 ) همه حاضران از خطابه پیامبر مسأله امامت و پیشوایی حضرت علی علیهالسلام را فهمیدن و بلافاصله حسانبنثابت انصاری از پیامبر اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن میگوید:
فقال له: «قُم یا علیُّ فإنَّنی * رضیتُکَ مِن بعدی إماماً و هادیاً»
پیامبر به علی علیهالسلام گفت: که برخیز که همانا من از رضای دل، تو را امام و هادی بعد از خودم قرار دادم.
و ذکر این نکته در اینجا جا دارد که: اولاً، تقریر؛ یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبر در برابر یک سخن یا رفتار نزد همه مسلمانان حجت و جز سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایی غیر از امامت داشت چرا پیامبر سخنان حسانبنثابت را نفی نکردند، بلکه او را تأیید کرده، او را تشویق فرمود.
ثانیاً، این مسئله نشان میدهد که دیگران هم دقیقاً همین معنا را از واقعه غدیر فهمیدهاند و اعتراض نکردنشان بر این مسئله نشانگر همین معناست. در ضمن در بسیاری از سخنان دیگر صحابه نیز همین معنا نمودار است و حتی مخالفان ولایت امیرالمؤمنین نیز همین برداشت را داشتهاند. نمونه آن در ماجرای حارث بن نعمان فهری بیان شد.
8) امیرمؤمنان علیهالسلام، ائمه اطهار علیهمالسلام و برخی از دیگر صحابه و تابعین در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند.
—————-
1- «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ* وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ* فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُون»؛ سوره شعراء، آیات ۲16ـ 214.
2- «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا»؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، ج ۲، ص ۲۱۷ و الغدیر، علامه امینی، ج ۳، ص۳۹۴ و ۳۹۵.
3- ارشاد مفيد، ج 1، ص 154 و بحارالانوار، ج 21، ص 207.
4- ارشاد مفيد، ج 1، ص 154 و بحارالانوار، ج 21، ص 207.
5- طبقات ابن سعد ج 2، ص 165؛سيره ابن هشام ج 4، ص 163؛ كامل ابن اثير، ج 1، ص 636 و تاريخ طبرى ج 2، ص 368.
6- «اِرْجِعْ يَا اخِي إلَي مَكَانِكَ! فَإنَّ الْمَدِينَةَ لَاتَصْلَحُ إلَّا بِي أوْ بِكَ! فَانْتَ خَلِيفَتِي فِي اهْلِ بَيْتِي وَدَارِ هَجْرَتِي وَقَوْمِي! امَا تَرْضَي انْ تَكُونَ مِنِّيبِمَنْزِلَةِ هِارُونَ مِنْ مُوسَي، إلَّا انَّهُ لَانَبِيَّ بَعْدِي»؛ ارشاد مفيد، ج 1، ص 156و بحارالانوار، ج 21، ص 208، با اندكى تفاوت در تاريخ طبرى، ج 2، ص 368 و كامل ابن اثير، ج 1، ص 306 و سيره ابن هشام، ج 4، ص 163 و سيره حلبى، ج 3، ص 104 و انساب الاشراف بلاذرى، ترجمه اميرالمؤمنين، ص 10، به دایه و نهايهابنكثير، ج 5، ص 7.
7- «وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي* هَارُونَ أَخِي»؛ سوره طه، آیات 30 و 29.
8- «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»؛ سوره طه، آیه 31.
9- «وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي»؛ سوره طه، آیه 32.
10- «قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى»؛ سوره طه، آیه 36.
11- «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا»؛ سوره فرقان، آیه 35.
12- «قَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي»؛ سوره اعراف، آیه 12.
13- «وَ وَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً»؛ سوره مریم، آیه 53.
14- «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا به لغتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ… »؛ سوره مائده، آیه 67.
15- الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.
16- ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227.
17- جوهری، الصحاح فی اللغه العرب، ج 6، ص 2528.
18- معجم مقاییس اللغه، ص 141.
19- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 239- 246.
20- «سَأَلَ سائِلٌ به عذابٍ واقِعٍ* لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ* مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِج»؛ سوره معارج، آیات 3- 1.
21- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 386.
22- الغدیر، ج 1، ص 387.
23- الغدیر، ج 1، ص 274.
24- الغدیر، ج 1، ص 283- 269.
25- الغدیر، ج 1، ص 272.