- ویژگیها و صفات امام مهدی علیهالسلام
- چکیده
حجّت ابن الحسن عليهالسلام در شب نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى قمرى
در سامراء به دنيا آمد. نامش، نام پيامبر (محمّد) و كنيهاش كنيه پيامبر و (ابوالقاسم) است. پدرش، امام حسن عسكرى عليهالسلام و نام مادرش، نرجس بود. به هنگام وفات پدر، پنج ساله بود. در همان سن كم، از علم و حكمت برخوردار بود و به مقام امامت رسيد، چنان كه حضرت يحيى عليهالسلام در زمان كودكى به امامت رسيد و حضرت عيسى بن مريم عليهالسلام در گهواره پيامبر بود. (1)
القابش، حجّت، قائم، مهدى، خلف صالح، صاحب الزمان، صاحب، است. (2)
- نصوص بر امامت
احمد بن اسحاق گفته است: خدمت ابو محمّد حسن بن على عسكرى عليهالسلام رسيدم و عرض كردم: « يا ابن رسول الله! خليفه و امام بعد از شما كيست؟». حضرت برخاست و با سرعت داخل خانه شد. طولى نكشيد كه برگشت، در حالى كه كودكى را بر دوش داشت. و همانند ماه شب چهاردهم بود. وى، تقريباً سه ساله بود. آنگاه فرمود: «اى احمد بن اسحاق! اگر تو نزد خدا و امامان گرامى نبودى، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. اين فرزندم، هم نام و هم كنيه رسول الله صلىاللهعليهوآله است. او، همان كسى است كه جهان را پر از عدل و داد مىكند، بعد اين كه پر از ظلم و جور شده است. اى احمد! او، همانند خضر و ذوالقرنين است. به خدا سوگند! غيبتى دارد كه جز كسانى كه خدا آنان را به امامت ثابت بدارد و در تعجيل فرجش دعا كنند، از هلاكت نجات نخواهد داد». احمد بن اسحاق عرض كرد: «آيا علامتى دارد كه قلبم بدان مطمئن گردد؟». در همين حال، كودك با زبان عربى فصيح گفت: «أنا بقية الله في أرضه و المنتقم من أعدائه».
احمد گفت: از اين خبر شادمان شدم و بيرون رفتم. روز ديگر برگشتم و عرض كردم: «يا
ابن رسول الله! از خبر شما مسرور شدم. بر من منّت نهاديد. مقصود شما از سنّت خضر و
ذوالقرنين چيست؟». فرمود: «غيبت». عرض كردم: «يا ابن رسول الله! غيبت او طولانى
خواهد شد؟». فرمود: « آرى، به خدا سوگند! آن قدر طولانى خواهد شد كه اكثر معتقدان به
امامت او، از عقيده خود بر مىگردند، مگر كسانى كه خدا، ولايت ما را در دل آنان قرار داده و ايمان را در قلبشان ثابت كرده و تأييدشان مىكند. اى احمد بن اسحاق! غيبت او، به امر خدا و سرّى از اسرار الهى است. آن چه را به تو گفتم، خوب نگهدار و از نامحرمان كتمان كن. خداى را سپاس بگو تا در قيامت با ما باشى». (3)
محمّد بن على بن بلال گفته است: «حضرت ابومحمّد حسن بن على عليهالسلام دو سال قبل از وفاتش، از جانشين خودش به من خبر داد. سه روز قبل از مرگش نيز از جانشين خود خبر داد». (4)
عمرو اهوازى گفته است: ابو محمّد عليهالسلام فرزندش را به من نشان داد و گفت: «اين، بعد از من، صاحب شما است». (5)
محمّد بن عثمان عمرى گفته است: ابو محمّد عليهالسلام فرزندش را در منزل خود به ما نشان داد. ما چهل نفر بوديم. فرمود: «اين، بعد از من، امام شما و خليفه من است. از او اطاعت كنيد و اختلاف نورزيد كه در دينتان به هلاكت مىرسيد. آگاه باشيد! بعد از اين، او را نخواهيد ديد». گفتند: «چند روزى بيش نگذشت كه ابو محمّد عليهالسلام وفات كرد». (6)
موسى بن جعفر بن وهب بغدادى گفته است: از حضرت ابو محمّد حسن بن على عليهالسلام
شنيدم كه فرمود: «گويا شما را مىبينم كه در جانشين من اختلاف داريد. آگاه باشيد! هر كس امامان بعد از رسول الله را بپذيرد، ولى فرزند مرا انكار كند، مانند كسى است كه نبوّت پيامبران را قبول كند، ولى نبّوت محمّد صلىاللهعليهوآله را انكار كند؛ زيرا، اطاعت از آخرين ما، مانند اطاعت از اوّلين ما، و منكر آخرين فرد ما، مانند منكر اوّلين فرد ما است. بدانيد براى فرزندم، غيبتى خواهد بود كه مردم در وجود او شك خواهند كرد، جز كسانى كه خدا آنان را حفظ كند». (7)
محمّد بن عثمان عمرى گفته است: از پدرم شنيدم كه مىگفت: از ابو محمّد حسن بن
على عليهالسلام از اين حديث سؤال شد كه از پدرانش رسيده كه فرمودهاند: «زمين تا
قيامت از حجّت خالى نخواهد شد» و «اين كه هر كس بميرد، در حالى كه امام زمانش را
نشناخته، به مرگ جاهليّت خواهد مرد». حضرت فرمود: «اين مطلب، حق است، چنان كه روز حق است». پس به آن حضرت گفته شد: «حجّت و امام بعد از شما كيست؟». فرمود: «فرزندم، محمّد، بعد از من، امام و حجّت است. هر كس بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهليّت مرده است. آگاه باشيد! براى فرزندم غيبتى خواهد بود كه جاهلان، سرگردان مىشوند و اهل باطل، به هلاكت مىرسند. كسانى كه براى ظهورش وقتى را تعيين كنند، دروغ مىگويند. او، قيام مىكند. گويا پرچمهاى سفيد را در نجف بر بالاى سرش در اهتزاز
مىبينم». (8)
بعضی از اصحاب نقل كردهاند كه وقتى كنيز حضرت ابومحمّد عليهالسلام آبستن شد، به او
فرمود: «به زودى، فرزند پسرى از تو به دنيا مىآيد. نام او، محمّد است. وى، قائم بعد از من است». (9)
صقر بن ابى دلف گفته است: از على بن محمّد على عليهمالسلام شنيدم كه فرمود: «امام بعد از من، حسن، فرزندم است، بعد از حسن، پسرش قائم است كه زمين را پر از عدل و داد مىكند، بعد از اين كه از ظلم و جور پر شده است». (10)
- دليلهاى ديگر
علاوه بر نصوص مذكور، احاديث فراوان ديگرى داريم كه براى اثبات وجود امام دوازدهم مىتوان از آنها استفاده كرد. آن احاديث، به چند دسته تقسيم مىشوند:
دسته يكم، احاديثى است كه از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله رسيده كه خلفا و امراى بعد از خودش را دوازده نفر دانسته و فرموده: «همه، از قريش خواهند بود و به وجود آنان، دين اسلام باقى و بر پا خواهد ماند».
عامر بن سعد بن وقاص گفته است: به جابر بن سمرة نوشتم: «به من خبر بده از چيزى
كه از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدهاى». در جواب نوشت:
روز جمعهاى كه شب آن اسلمى رجم شد، از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «اين دين، تا قيامت بر پا خواهد ماند يا اين كه دوازده نفر خليفه كه همه از قريش هستند، بر آنان حكومت خواهند كرد». (11)
از اين قبيل احاديث، چنين استفاده مىشود كه:
يك- دين اسلام تا قيامت باقى خواهد ماند.
دو- در اين مدّت، دوازده نفر به عنوان خليفه پيامبر خواهند آمد كه همه آنان از قريشاند.
در تعيين مصاديق اين دوازده نفر خليفه، احتمالاتى داده شده كه هيچ يك از آنها مستند و توجيه قابل قبولى ندارند. تنها وجه قابل قبول، عقيده اماميّه است كه امامان و خلفاى بعد از پيامبر را دوازده نفر مىدانند كه همه آنان از قريش و بنىهاشم بودهاند و دوازدهمين نفر آنان، محمّد بن حسن عسكرى عليهالسلام است كه زنده و از نظرها غايب است، و در زمان مناسب ظهور و قيام مىكند و جهان را پر از عدل و داد مىسازد.
دسته دوم، احاديثى است كه امامان را دوازده نفر و آخرين فرد آنان را «قائم» و «مهدى» معرّفى مىكنند:
سلمان فارسى گفته است: خدمت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله رسيدم در حالى كه حسين بر زانويش نشسته بود. چشمانش را مىبوسيد و دهانش را مىمكيد، و مىفرمود: «تو، سيّد و فرزند سيّد و پدر سادات هستى؛ تو، امام و فرزند امام و پدر امامان هستى؛ تو، حجّت و فرزند حجّت و پدر نُه حجت هستى كه نهمين آنان، قائم است». (12)
دسته سوم، احاديثى است كه امامان را دوازده نفر معرفى مىكند با ذكر نام هر يك از آنان: جابر بن عبدالله انصارى، خدمت رسول خدا صلىاللهعليهوآله عرض كرد: «يا رسول الله! امامان از اولاد على ابن ابى طالب چه كسانى هستند؟». فرمود: «حسن و حسين، دو جوانان اهل بهشت؛ بعد از آن دو، سيّد العابدين در زمان خودش على بن الحسين؛ بعد از او، باقر محمّدبن على. تو -اى جابر!- او را ملاقات خواهى كرد. سلام مرا به او برسان. بعد از او، صادق جعفر بن محمّد؛ بعد از او، كاظم موسى جعفر؛ بعد از او، رضا على بن موسى؛ بعد از او، تقى محمّد بن على؛ بعد از او، نقى على بن محمّد؛ بعد از او، زكّى حسن بن على؛ بعد از او، فرزندش قائم به حق، مهدى امّت كه زمين را پر از عدل و داد مىكند، چنان كه پر از ظلم و جور شده است». (13)
سهل بن سعد انصارى گفته است: از فاطمه، دختر رسول الله صلىاللهعليهوآله سؤال كردم: «امامان چه كسانى هستند؟». گفت: رسول خدا صلىاللهعليهوآله به على مىفرمود: «يا على! تو، بعد از من، امام و خليفه هستى. تو، نسبت به مؤمنان، از خودشان سزاوارتر هستى. وقتى تو از دنيا رفتى، فرزندت حسن شايستهتر است. وقتى حسن وفات كرد، حسين سزاوارتر است. وقتى حسين از دنيا رفت، پسرش على بن الحسين شايستهتر است. وقتى على بن الحسين وفات كرد، فرزندش محمّد سزاوارتر است. وقتى محمّد از دنيا رفت پسرش جعفر شايسته است. وقتى جعفر وفات كرد، فرزندش موسى شايستهتر است. وقتى موسى از دنيا رفت، پسرش على سزاوارتر است. وقتى على وفات كرد، پسرش محمّد شايستهتر است. وقتى محمّد از دنيا رفت، فرزندش على سزاوارتر است. وقتى على وفات كرد، پسرش حسن شايستهتر است. وقتى حسن از دنيا رفت، فرزندش قائم مهدى شايستهتر است. به دست
او، شرق و غرب زمين فتح خواهد شد». (14)
دسته چهارم، احاديثى است كه مىگويد، امامان، دوازده نفرند و همه معصوم:
ابوطفيل از حضرت على عليهالسلام نقل كرده كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله به من فرمود: «تو، وصى من بر اموات اهل بيتم و جانشين من بر امّت هستى. جنگ با تو، جنگ با من، و صلح با تو، صلح با من است. تو امام و پدر امامان هستى. يازده نفر امام، از نسل تو به وجود خواهند آمد كه همه مطهر و معصوماند. يكى از آنان، مهدى است كه جهان را پر از عدل و داد مىكند. واى بر كسانى كه با آنان دشمنى كنند!». (15)
دسته پنجم، احاديثى است كه دلالت دارند كه اهل بيت تا قيامت باقى هستند:
رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «ستارگان، امان اهل آسمانها هستند. اگر همه ستارگان نابود شوند، اهل زمين نيز نابود خواهند شد. اهل بيت من نيز امان اهل زمين هستند. اگر اهلبيت من نابود شوند، اهل زمين نيز نابود خواهند شد». (16)
عبدالله بن سليمان عامرى، از حضرت صادق عليهالسلام نقل كرده كه فرمود: «هيچگاه
زمين از حجّت، كه حلال و حرام را بشناسد و مردم را به راه خدا هدايت كند، خالى نمىشود». (17)
ابوحمزه گفته است: خدمت امام صادق عليهالسلام عرض كردم: «آيا زمين بى امام باقى مىماند؟». فرمود: «نه؛ اگر زمين بى امام شود، فرو مىريزد». (18)
وشّاء گفته است: از امام رضا عليهالسلام سؤال كردم: «آيا زمين بدون امام باقى مىماند؟». فرمود: «نه». عرض كردم: «براى ما، در اين رابطه روايت شده كه زمين بدون امام نمىشود مگر اين كه خدا بر بندگانش خشمناك باشد؟». فرمود: «نه؛ زمين بدون امام نمىشود، وگرنه فرو مىريزد». (19)
از اينگونه احاديث، استفاده مىشود كه وجود امام -كه معصوم و يك انسان كامل و هدف آفرينش انسان است- براى بقاى زمين و ساكنان زمين ضرورت دارد، و زمين، هيچگاه بدون وجود امام معصوم نخواهد بود. بنابراين مىتوان گفت، اين زمان نيز خالى از وجود امام نيست، گرچه غايب و از چشم ما پنهان باشد.
اين نيز يكى مؤيّدات عقيده اماميه است كه امام عصر را فرزند بلافصل امام حسن عسكرى عليهالسلام مىدانند كه در سال دويست و پنجاه و پنج هجرى به دنيا آمد و اكنون از ديده ما پنهان است و وظايف خود را انجام مىدهد تا زمانى كه زمينه ظهور فراهم آيد و براى اصلاح جهان قيام كند.
- خبرهاى پىدرپى به وجود مهدى و قائم
از زمان پيامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله تا زمان امام حسن عسكرى عليهمالسلام پيوسته، از وجود مهدى و قائم خبر داده شده است. در اين رابطه، احاديث فراوانى داريم كه در كتب حديث موجود است، به عنوان نمونه، به بعضى اشاره مىشود.
جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله نقل كرده كه فرمود: «مهدى، از فرزندان من، و نامش نام من و كنيهاش كنيه من است. در خلقت و اخلاق، از
همه مردم به من شبيهتر است. غيبتى دارد كه مردم دربارهاش به سرگردانى و ضلالت
گرفتار مىشوند. سپس چون شهاب ثاقب طلوع مىكند و جهان را پر از عدل و داد مىسازد،
همان طور كه از ظلم و جور پر شده است». (20)
امام حسين علیهالسلام از پدرش على ابن ابى طالب عليهالسلام نقل كرده كه فرمود: «اى حسين! نهمين فرزندت، همان قائم به حق و ظاهركننده دين و گسترش دهنده عدل است».
حسين عليهالسلام عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين! آيا اين امر به وقوع خواهد پيوست؟». فرمود: «آرى، به حق آنكه محمّد را به نبوّت مبعوث كرد و او را بر جميع مردم برگزيد. گسترش عدل به دست او، بعد از غيبت و حيرت مردمان است. ثابت نماند در آن غيبت بر دينش مگر مخلصانى که روح يقين را دريافتهاند، همان كسانى كه خداى عزّوجلّ، در ولايت ما، از آنان پيمان گرفته، و ايمان در دلشان جاى گرفته و مورد تأييدند». (21)
امام حسن عليهالسلام بعد از پيمان صلح با معاويه، در جواب بعض اعتراضكنندگان فرمود: «آيا نمىدانيد كه هيچ يك از ما امامان نيست مگر اين كه ناچار مىشود با طاغوت زمان خود بيعت كند، مگر قائم كه روح الله عيسى بن مريم، پشت سرش نماز خواهد خواند؟ زيرا خداى عزّوجلّ ولادت او را مخفى مىسازد و شخص او غايب مىشود تا اينكه وقتى ظهور كرد، بيعت احدى برگردنش نباشد. او، نهمين فرد از فرزندان برادرم حسين است. عمر طولانى را در حال غيبت سپرى خواهد كرد. سپس ظهور مىكند در حالى كه به قدرت خدا، در صورت جوانى كمتر از چهل سال خواهد بود. خدا به همه چيز قدرت دارد». (22)
حسين بن على ابن ابى طالب عليهاالسلام فرمود: «قائم اين امّت، نهمين فرد از فرزندان من است. او غيبت مىكند و ميراثش در زمان زنده بودنش، تقسيم مىشود». (23)
سعيد بن جبير گفته است: از زين العابدين على بن الحسين عليهالسلام شنيدم كه مىفرمود: «در قائم، سنّتى از نوح وجود دارد و آن، طول عمر است». (24)
محمّد بن مسلم ثقفى گفته است: از ابوجعفر محمّد بن على عليهماالسلام شنيدم كه مىفرمود: قائم، با رعب و ترس دشمنان، نصرت مىيابد؛ از جانب خدا تأييد مىشود؛ زمين برايش چيده، و گنجها برايش آشكار مىگردد؛ سلطنت او، شرق و غرب را فرا مىگيرد؛ خدا به دست او، دين اسلام را بر اديان ديگر غلبه مىدهد، گر چه مشركان از آن كراهت داشته باشند؛ همه زمين را آباد مىگرداند؛ حضرت عيسى فرود مىآيد و با او نماز مىخواند». (25)
صفوان گفته است: از حضرت صادق عليهالسلام شنيدم كه فرمود: «هر كس همه امامان را
بپذيرد، ولى مهدى را انكار كند، مانند كسى است كه همه پيامبران را قبول كند، ولى محمّد صلىاللهعليهوآله را انكار كند». گفته شد: «يا ابن رسول الله! مهدى از اولاد كيست؟» فرمود: «پنجمين فرزند امام هفتم. شخص او از شما غائب مىشود و ذكر نامش برايتان حلال نيست». (26)
يونس بن عبدالرحمان گفته است: خدمت موسى بن جعفر عليهالسلام عرض كردم: «تو قائم
هستى؟». فرمود: «من قائم به حق هستم، ولى قائمى كه زمين را از دشمنان خدا پاك مىكند و آن را پر از عدل و داد مىسازد، همان طور كه از ظلم و جور پر شده است،
پنجمين فرزند از نسل من خواهد بود. غيبتى دارد طولانى؛ زيرا، بر نفس خويش بيمناك
است. گروهى از عقيده خود بر مىگردند و گروهى ثابت قدم مىمانند». سپس فرمود: «خوشا بر احوال شيعيان ما كه در زمان غيبت به ما تمسّك جويند، و بر دوستى ما و برائت از دشمنانمان ثابت بمانند! آنان، از ما و ما از آنان هستيم. آنان، به امامت ما راضى، و ما از شيعه بودن آنان خوشنود هستيم. خوشا به حال آنان! خوشا به حال آنان! به خدا سوگند! آنان در قيامت با ما خواهند بود». (27)
ريّان بن صلت گفته است: خدمت حضرت رضا عليهالسلام عرض كردم: «تو صاحبالامر
هستى؟». فرمود: «من، صاحبالامر هستم، ولى آن صاحبالامرى كه زمين را پر از عدل و
داد مىكند، بعد از اين كه پر از ظلم شده است، نيستم. من، با اين ضعف بدن، چگونه مىتوانم او باشم؟ قائم، كسى است كه در سن سالخوردگان به صورت جوانى بسيار نيرومند
خروج مىكند، به طورى كه توان آن را دارد كه بزرگترين درختان را از ريشه بركند، و اگر در بين كوهها فرياد بزند، سنگها فرو مىريزند. عصاى موسى و خاتم سليمان با او است. او، چهارمين فرزند از نسل من است. خدا او را از نظرها غايب مىسازد، سپس ظاهر مىشود و زمين را پر از عدل و داد مىكند، بعد از اين كه پر از ظلم و جور شده است». (28)
عبدالعظيم حسنى گفته است: خدمت محمّد بن على بن موسى رسيدم. قصد داشتم از قائم
سؤال كنم كه آيا همان مهدى است يا غير او، كه او به من فرمود: «اى ابوالقاسم! قائم از ما، همان مهدى است كه بايد در زمان غيبت در انتظارش بود و در زمان ظهور از او اطاعت كرد. او، سومين فرزند از نسل من است. به خدايى كه محمّد را به نبّوت مبعوث كرد و ما را به امامت اختصاص داد سوگند! اگر از دنيا بيش از يك روز هم باقى نمانده باشد، خدا، آن را طولانى مىكند تا اين كه مهدى خروج كند و زمين را پر از عدل و داد سازد، همان طور كه پر از ظلم و جور شده است. خدا، امرش را در يك شب اصلاح مىكند، چنان كه امر موسى را در يك شب اصلاح كرد. موسى رفت تا آتش بياورد، ولى برگشت در حالى كه پيامبر شده بود». آنگاه فرمود: «افضل اعمال شيعيان، انتظار فرج است». (29)
صقر بن ابو دلف گفت: از امام على بن محمّد بن على عليهمالسلام شنيدم كه مىفرمود: «امام بعد از من، حسن، فرزندم است، و بعد از حسن، فرزندش همان قائمى است كه زمين را
پر از عدل و داد خواهد كرد بعد از اين كه ظلم و جور پر شده است». (30)
احمد بن اسحاق اشعرى گفته است: خدمت ابو محمّد حسن بن على عليهماالسلام رسيدم،
قصد داشتم از جانشين آن حضرت سؤال كنم كه آن جناب به من فرمود: «اى احمد بن اسحاق! خداى تبارك و تعالى، هيچگاه زمين را از وجود حجّت تا قيامت خالى نخواهد گذاشت. به بركت وجود حجّت است كه بلا از ساكنان زمين دفع مىشود و باران مىبارد و بركات زمين خارج مىگردد». من عرض كردم: «يا ابن رسول الله! امام و خليفه بعد از شما كيست؟».
حضرت با سرعت داخل خانه شد. اندكى بعد از خانه خارج شد، در حالى كه كودكى را بر دوش داشت كه صورتش همانند ماه شب چهاردم و تقريباً سه ساله بود. فرمود: «اى احمد!
اگر تو نزد ما گرامى نبودى، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. او، همنام و همكنيه رسول خدا است. وى، همان كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مىكند بعد از اين كه از ظلم و جور پر شده است». (31)
از احاديث مذكور و دَهها حديث ديگر مانند اينها، استفاده مىشود كه پيامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام به طور مرتّب و پيوسته، از وجود «امام دوازدهم» و «مهدى» و «قائم» خبر دادهاند تا بدين وسيله، افكار مردم را براى پذيرش او آماده سازند. واقع قضيّه هم همانگونه شد كه خبر دادند. معلوم مىشود چنين برنامهاى از سوى رسول خدا صلىاللهعليهوآله طرح و شروع شد و از سوى امامان معصوم عليهمالسلام ادامه يافت.
- كسانى كه در كودكى او را ديدهاند
گروهى از خواصّ اصحاب امام حسن عسكرى عليهالسلام فرزندش را در زمان كودكى ديده
يا اخبارش را شنيدهاند. از باب نمونه، به موارد زير اشاره مىشود:
حسن بن منذر گفته است: روزى، حمزة ابن ابوالفتح آمد و گفت: «بشارت باد! ديشب براى ابومحمّد عليهالسلام مولودى به دنيا آمد و دستور داد آن را كتمان كنيم». گفتم: «نامش چيست؟». فرمود: «نامش محمّد و كنيهاش جعفر است». (32)
حكيمه خاتون، عمّه امام حسن عسكرى عليهالسلام گفته است: «شب ولادت حضرت قائم،
من در خانه امام حسن عليهالسلام بودم و در زمان ولادت فرزندش حضور داشتم. در آن
زمان، او را ديدم و بعد از آن هم، چندين مرتبه او را ديدم.». (33)
فتح -مولا زرارى- گفته است: از ابوعلى بن مطهّر شنيدم كه گفت: «فرزند امام حسن عسكرى عليهالسلام را ديدم». قدّش را نيز توصيف كرد. (34)
عمرو اهوازى گفته است: حضرت ابومحمّد عليهالسلام فرزندش را به من نشان داد و فرمود: «اين، صاحب شما است.». (35)
ابراهيم بن محمّد، از ابونصر طريف خادم نقل كرده كه گفت: «فرزند امام حسن عليهالسلام را ديدم.». (36)
نسيم (خادم امام حسن عليهالسلام) گفته است: دو شب بعد از ولادت صاحبالزمان
عليهالسلام او را ديدم. عطسه كردم. به من فرمود: «يرحمكَ الله!». من از اين موضوع
خوشنود شدم. (37)
ابو جعفر عمرى گفته است: وقتى سيّد به دنيا آمد، ابومحمّد عليهالسلام فرمود: «ابوعمر را حاضر كنيد». وقتى حاضر شدم، به او فرمود: «ده هزار رطل نان و دَه هزار رطل گوشت بخر و در بين بنى هاشم تقسيم كن و فلان مقدار گوسفند هم بخر و براى فرزندم عقيقه كن». (38)
ابوغانم خادم گفته است: براى ابو محمّد عليهالسلام فرزندى به دنيا آمد. او را «محمّد» نام گذاشت. روز سوم او را بر اصحاب عرضه داشت و فرمود: «اين، صاحب شما بعد از من، و خليفه من بر شما است. او، همان قائمى است كه جهانيان در انتظار او هستند تا جهان را پر از عدل و داد كند، بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده است». (39)
محمّد بن حسن كرخى گفت، از ابو هارون شنيدم كه مىگفت: «صاحبالزمان را ديدم.
ولادت او، روز جمعه، سال دويست و پنجاه و شش بود». (40)
محمّد بن ابراهيم كوفى گفته است: ابومحمّد عليهالسلام گوسفند ذبح شدهاى را براى يكى از اصحاب فرستاد و فرمود: «اين، عقيقه فرزندم محمّد است». (41)
حسن بن حسين علوى گفته است: «خدمت ابومحمّد حسن بن على عليهالسلام در سرّمنرأى رسيدم و ولادت پسرش قائم را تبريك گفتم.». (42)
ابراهيم دوست حضرت ابو محمّد عليهالسلام گفته است: مولايم، ابوالحسن، چهار گوسفند براى من فرستاد و در نامهاى نوشت: «اينها را براى فرزندم مهدى عقيقه كن. خودت از آن بخور و به شيعيان نيز بخوران». (43)
- مكارم و كمالات حضرت مهدى عجاللهتعالیفرجه
متأسفانه، حضرت مهدى عجاللهتعالیفرجه از كودكى، در حال غيبت زندگى كرده و به طور مستقيم با مردم معاشرت نداشته تا كمالات ذاتى و مكارم اخلاق و علوم و معارف و سير و سلوك معنوى او را ديده و براى ما نقل كرده باشند، ولى با توجّه به آن چه در شرايط امامت گفته شد، بايد بگوييم، حضرت مهدى نيز واجد همه كمالاتى است كه در ساير امامان بوده است. او نيز معصوم از گناه و خطا و اشتباه و داراى همه معارف و علومى است كه دانستن آنها براى امام ضرورت دارد. منابع علم او نيز همان منابع علوم ساير امامان است.
سيره و رفتار آن حضرت در ابعاد مختلف عبادى، اجتماعى، اخلاقى، همان سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله و ساير امامان عليهمالسلام است، گر چه جزئيات آن براى ما نقل نشده است. در زمان ظهور، همه آن كمالات آشكار خواهد شد. در برخى احاديث چنين آمده است:
حضرت باقر عليهالسلام فرمود: «علم به كتاب خدا و سنّت پيامبر، در قلب مهدى ما چنان
مىرويد كه گياه در زمين مناسب بهترين رويش را دارد. هر يك از شما كه زمان ظهور او را درك كرد، بگويد: سلام بر شما اى اهل بيت رحمت و نبوّت و معدن علم و رسالت! سلام بر تو اى بقية الله در زمين!». (44)
باز هم امام باقر عليهالسلام فرمود: «هنگامى كه قائم ما قيام كرد، دستش را بر سر مردم مىنهد، حواس آنان را جمع، و عقول و افكارشان را به اكمال مىرساند.». (45)
امام صادق عليهالسلام فرمود: «دانش بر بيست و هفت بخش تقسيم مىشود. آن چه را همه پيامبران آوردهاند و مردم مىدانند، دو بخش بيش نيست. هنگامى كه قائم ما قيام كند، بيست و پنج بخش ديگر را آشكار مىسازد و در ميان مردم پخش مىكند، علاوه بر دو بخشى كه پيامبران آورده بودند كه جمعاً، بيست و هفت بخش مىشود». (46)
البته، از اينگونه احاديث، نبايد تصوّر شود كه علوم و كمالات حضرت مهدى عليهالسلام بر علوم و كمالات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و ساير امامان عليهمالسلام برترى دارد! نه! چنين نيست! بلكه همه آن ذوات مقدّس، در علم و كمال تساوى دارند. آنان نيز واجد چنين امكاناتى بودهاند، ولى اوضاع و شرايط زمان، و عقل و ادراكات مردم آن زمانها، براى درك چنين علومى آماده نبوده است.
——————-
1- الإرشاد، ج 2، ص 339 و إعلام الورى، ج 2، ص 214.
2- إعلام الورى، ج 2، ص 213.
3- إعلام الورى، ج 2، ص 248.
4- إعلام الورى، ج 2، ص 250.
5- إعلام الورى، ج 2، ص 252.
6- إعلام الورى، ج 2، ص 252.
7- إعلام الورى، ج 2، ص 252.
8- إعلام الورى، ج 2، ص 352.
9- كفاية الأثر، ص 290.
10- كفاية الأثر، ص 288.
11- صحيح مسلم، ص 1453.
12- ينابيع المودة، ص 308.
13- غاية المرام، ج 1، ص 163.
14- غاية المرام، ج 1، ص 216.
15- غاية المرام، ج 1، ص 193.
16- المستدرك، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 150.
17- الغيبة، نعمانى، ص 68.
18- الغيبة، نعمانى، ص 69.
19- الغيبة، نعمانى، ص 69.
20- كمال الدين، ج 1، ص 403.
21- كمال الدين، ج 1، ص 421.
22- كمال الدين، ج 1، ص 433.
23- كمال الدين، ج 1، ص 434.
24- كمال الدين، ج 1، ص 439.
25- كمال الدين، ج 1، ص 439.
26- كمال الدين، ج 2، ص 2.
27- كمال الدين، ج 2، ص 30.
28- كمال الدين، ج 2، ص 48.
29- كمال الدين، ج 2، ص 49.
30- كمال الدين، ج 2، ص 55.
31- كمال الدين، ج 2، ص 55.
32- الإرشاد، ج 2، ص 351.
33- الإرشاد، ج 2، ص 352.
34- الإرشاد، ج 2، ص 353.
35- الإرشاد، ج 2، ص 354.
36- إعلام الورى، ج 2، ص 217.
37- بحارالأنوار، ج 51، ص 5.
38- بحارالأنوار، ج 51، ص 5.
39- بحارالأنوار، ج 51، ص 15.
40- بحارالأنوار، ج 51، ص 15.
41- بحارالأنوار، ج 51، ص 15.
42- بحارالأنوار، ج 51، ص 16.
43- بحارالأنوار، ج 51، ص 28.
44- بحارالأنوار ج 52، ص 317.
45- بحارالأنوار، ج 52، ص 328.
46- بحارالأنوار، ج 52، ص 336.