- چکیده
علیبنالحسین علیهالسلام در پنجم ماه شعبان سال 38 هجری در مدینه از مادرش غزاله (1) یا شهربانو به دنیا آمد. (2)کنیه آن حضرت ابومحمد و اباالحسن و از القاب او نیز زینالعابدین، سیدالعابدین، سجاد است. این القاب به سبب کثرت عبادت و سجدههای طولانی به وی داده شده است؛ (3) چرا که در شبانهروز بسیار نماز میخواند. وی 22 سال و پنج ماه همراه با پدر گرانقدرشان بودند و در حادثه عاشورا نیز حضور داشتند، ولی به سبب بیماری از همراهی امام حسین علیهالسلام بازماند. هنگامی که شمر به خیمهگاه خاندان رسولالله صلیاللهعلیهوآله حمله کرد، دستور داد آن حضرت را بکشند، ولی یکی از همراهانش گفت: سبحان الله! آیا این جوان نونهال مریض را میکشی؟! عمر سعد نزدیک آمد و گفت: «متعرض زنان و این مریض نشوید».
- نصوص بر امامت
در رابطه با امامت امام سجاد علیهالسلام تعدادی از نصوصی که از پدر بزرگوارشان نقل شده را ذکر میکنیم:
ابوبکر حضرمی از امام صادق لسلام نقل کرده که فرمود: «هنگامی که حسینبنعلی علیهالسلام عازم سفر به عراق بود، کتب و وصیتنامه را نزد امطسلمه به امانت گذاشت. موقعی که علیبنحسین علیهالسلام از سفر کربلا به مدینه بازگشت، امسلمه آن امانتها را به آن حضرت تحویل داد». (4)
فضیلبنیسار، از امام محمد باقر علیهالسلام نقل کرده که فرمود: «هنگامی که امام حسین علیهالسلام عازم سفر عراق بود، وصیتنامه وکتب و چیزهای دیگری را به امسلمه همسر پیامبر سپرد» و فرمود: «وقتی فرزند بزرگ من نزد تو آمد این امانتها را به او تحویل بده». بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام فرزندش علی نزد امسلمه رفت و امانتها را تحویل گرفت. (5)
ابوالجارود از امام محمد باقرعلیهالسلام نقل کرده که فرمود: « امام حسین علیهالسلام قبل از شهادت، فاطمه دخترش را خواست وکتابی را که در هم پیچیده بود و وصیتی را که آشکار بود به وی سپرد. در آن هنگام علیبنحسین علیهالسلام سخت بیمار بود. بعداً فاطمه آن کتاب را تحویل علیبنحسین علیهالسلام داد. به خدا سوگند! همان کتاب اکنون در اختیار ماست».
ابوالجارود عرض کرد: در این کتاب چه مطالبی است، جانم به قربانت؟ فرمود: «آن چه انسانها بدان نیاز دارند در این کتاب هست، به خدا سوگند! همه حدود و احکام اسلام در آن است، حتی جریمه یک خراش». (6)
عبداللهبنعتبه میگوید: نزد حسینبنعلی علیهالسلام بودم که علیبنحسین علیهالسلام وارد شد، به آن حضرت عرض کردم: اگر خدای نکرده مرگ شما رسید به چه کسی مراجعه کنیم؟ فرمود: «به این پسرم، او امام و پدر امامان است». (7)
مسعودی در کتاب اثباتالوصیه مینویسد: «حسین علیهالسلام در کربلا، علیبنحسین علیهالسلام را در حالی که بیمار بود، فراخواند و اسم اعظم و مواریث پیامبر را در اختیار او قرار داد و به وی اطلاع داد که علوم و صحیفهها و سلاح را امسلمه سپرده و توصیه کرده که همه را تحویل او دهد». (8)
سید مرتضی در کتاب عیونالمعجزات نوشته است: راویان حدیث روایت کردهاند که حسینبنعلی علیهالسلام وصیت کرد اسم اعظم و مواریث پیامبران را به فرزندش علیبنحسین بدهند و فرمود: «او بعد از من، امام خواهد بود». (9)
و در حدیث معروفی که از جابربنعبداللهانصاری روایت شده، آمده است که: جابربنعبداللهانصاری خدمت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله عرض کرد: یا رسول الله! امامان از فرزندان علیبنابیطالب علیهالسلام چه کسانی هستند؟ فرمود: «حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت، بعد از آن دو، سید عابدین علیبنحسین و بعد از او، باقر محمدبنعلی، ای جابر! تو او را درک خواهی کرد. سلام مرا به او برسان. بعد از او، صادق جعفربنمحمد، بعد از او کاظم موسیبنجعفر، بعد از او رضا علیبنموسی، بعد از او تقی محمدبنعلی، بعد از او نقی علیبنمحمد، بعد از او زکیّ حسنبنعلی و بعد از او پسرش قائم به حق، مهدی امت خواهد بود. که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از این که از ظلم و ستم پر شده است.
ای جابر! اینان خلفا و اوصیاء و اولاد و عترت من هستند. هر کس از آنان اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هر کس با آنان مخالفت کند، بامن مخالفت کرده است. هر کس آنان یا یکی از آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است. به برکت وجود ایشان، خدا زمین را حفظ میکند و اهلش را فرو نمیبرد». (10)
- امام سجاد علیهالسلام بعد از واقعه عاشورا
هنگامی که کاروان اسرای خاندان رسولالله صلیاللهعلیهوآله شامل کودکان خردسال، زنان، دختران و امام زینالعابدین علیهالسلام روز دوازدهم محرم عازم کوفه بود، یزیدیان آنان را از کنار اجساد شهدای کربلا عبور دادند تا داغ آنان را بیشتر کنند. منظره دلخراشی بود، آه و فغان آنان بلند شد و با سنگدلی تمام به سوی کوفه رانده شدند. مردم کوفه که بیرون شهر آمده بودند، چون اسرا را مشاهده کردند، گفتند: ای اسیران شما کیستید؟ پاسخ دادند: «ما اسیران آل محمد هستیم.» ناگاه صدای شیون و زاری از مردم برخاست. در این هنگام، امام سجاد علیهالسلام فرمود: «آیا شما نوحه سر میدهید و گریه میکنید؟! پس چه کسی ما را کشت؟!» سپس حضرت زینب سلاماللهعلیها فرمود: «آیا گریه وزاری میکنید ؟! آری به خدا سوگند! باید بسیار گریه کنید و کمتر بخندید؛ زیرا دامن شما به ننگی آلوده شده که هرگز نمیتوانید آن را پاک کنید! چگونه میتوانید خون پسر خاتم انبیاء و معدن رسالت و آقای جوانان بهشت و پناهگاه نیکانتان! از دامن خود پاک کنید». (11)
پس از سخنان حضرت زینب سلاماللهعلیها، امام سجاد علیهالسلام فرمود: «من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستید؛ اموالش را گرفتید و خاندان او را اسیر کردید. من پسر کسی هستم که او در کنار شط فرات، بیسابقه دشمنی و کینه سر بریده شد. آیا شما نبودید که برای پدرم نامهها نوشتید و در این کارتان نیرنگ نمودید؟ شما با او پیمان بستید، اما به جنگ او برخاستید. پس ننگ بر نظرتان باد! چگونه میتوانید به رسول الله صلیاللهعلیهوآله نگاه کنید، آنگاه که از شما بپرسد شما از امت من نیستید؟! زیرا عترت مرا کشتید وحرمت مرا شکستید».
سخنان امام سجاد علیهالسلام در مردم کوفه شوری ایجاد کرد و گفتند: ای پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله! ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو هستیم! با دشمن تو میجنگیم و با دوستان تو صلح میکنیم. آن حضرت فرمود: «آیا میخواهید مرا نیز فریب دهید؟! هنوز داغ مصیبت رسول الله صلیاللهعلیهوآله و پدران و پسران پدرم به فراموشی سپرده نشده است». (12)
- سفیران کربلا در کوفه و شام
پس از ورود اسرا به ساختمان حکومتی عبیدالله وی با اشاره به حضرت زینب سلاماللهعلیها گفت: این زن کیست؟ گفتند: «زینب سلاماللهعلیها دختر علیبنابیطالب علیهالسلام است.» خطاب به وی گفت: رفتار خدا با خاندانت چگونه دیدی؟ (13)
حضرت زینب سلاماللهعلیها پاسخ داد:
«جز زیبایی چیز دیگری ندیدم. خداوند شهادت را برایشان نوشته بود و آنان به سوی آرامگاه ابدی خود شتافتند و به زودی خدا میان ما و تو و آنان را جمع خواهد کرد». (14)
ابنزیاد گفت: شکر خدای را که سما را کشت و دروغ شما را ثابت کرد. زینب سلاماللهعلیها فرمود: ِ«شکرخ دای را که ما را به وسیله محمد صلیاللهعلیهوآله گرامی داشت و ما را پاک و پاکیزه قرار داد.» سپس عبیداللهبنزیاد به امام سجاد علیهالسلام به امام سجاد علیهالسلام گفت: اسم تو چیست؟ پاسخ داد: «علیبنالحسین علیهالسلام». گفت: مگر خدا علی را نکشت؟ آن حضرت پاسخ داد: «من برادر بزرگتری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند .» عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت. حضرت پاسخ داد: «خداوند جانها را هنگام مرگ میگیرد.» عبیدالله از پاسخ آن حضرت عصبانی شد و دستور داد او را بکشند، (15) اما حضرت زینب سلاماللهعلیها شجاعانه بر عبیدالله فریاد زد: «خونهایی که از ما ریختی کافی نیست؟! اگر میخواهی او را به قتل برسانی، مرا نیز همراه او بکش!» عبیدالله نیز دستور رهایی او را داد. (16) سپس عبیدالله با چوب دستی خود بر لبان مبارک امام حسین علیهالسلام زد. زیدبنارقم و انسبنمالک دو صحابی رسول الله صلیاللهعلیهوآله به وی اعتراض کردند و هر یک به او گفتند: خود شاهد بودم که رسول الله صلیاللهعلیهوآله بر موضع چوب دستی تو بوسه میزد. (17)
سرانجام پس از چند روز عبیدالله دستور داد اسیران را به همراه علیبنالحسین علیهالسلام که به زنجیر کشیده بود، روانه شام کنند. هنگامی که اسرا به شهر دمشق رسیدند، یزید دستور داد آنان را در حضور بزرگان شام وارد مجلس کنند. امام سجاد علیهالسلام فرمود: «اگر رسول الله صلیاللهعلیهوآله ما را با این وضعیت میدید، چه می کرد؟» یزید دستور داد اسیران را از بند آزاد کنند، ولی اشعاری در نفی رسالت و وحی و انتقام از خاندان رسول الله -به جای کشتگان جنگ بدر- سرود و سپس با بیشرمی تمام با چوب دستی خود بر لبان مبارک امام حسین علیهالسلام زد . یکی از صحابه رسول الله صلیاللهعلیهوآله که در مجلس یزید بود، گفت:
من شاهد بودم که رسول الله صلیاللهعلیهوآله لب و دندان حسین و برادرش را میبوسید و میگفت: «خداوند قاتل شما را بکشد و لعنت کند و جهنم را بر وی آماده کند!». ای یزید شفیع تو در قیامت ابنزیاد و شفیع حسین علیهالسلام محمد صلیاللهعلیهوآله است. (18)
یزید نتوانست این سخنان را تحمل کند، از این رو دستور داد وی را بیرون کردند. در این حال حضرت زینب سلام الله علیها به پا خاست و خطبهای کوبنده در مذمت یزید و اعمالش خواند:
«چه بسیار جای شگفتی است که نجیب زادگان و مردان خدا در جنگ با گروه شیطان -که بردگانی آزاد شده بودند- به شهادت میرسند. دستانت به خون ما آغشته و دهانت را از گوشت ما خاندان پر کردهای و پیکرهای پاک به وسیله گرگهای درنده تو پاره پاره شدند و در زیر چنگال بچه کفتارها به خاک آلوده شدند. آیا نمیبینی رأی تو باطل و فرمانروایی تو کوتاه و جمع تو از هم پاشید؟ روزی فرا خواهد رسید که منای فریاد برآورد: آگاه باشید که لعنت خدا برستمگران است.»(19)
سپس امام سجاد علیهالسلام با شجاعت و صلابت در حضور یزید فرمود: «وای بر تو! اگر میفهمیدی که با پدر و برادر و عموها و خاندان من چه کردی، سر به کوهها میگذاشتی و بر بیابانها میخفتی و نیستی برای خود آرزو میکردی، آیا میدانی سر حسین، پسر علی و فاطمه بر دروازه شهر آویزان است، در حالی که امانت رسول الله صلیاللهعلیهوآله در میان شماست؟ پس چشم به راه پشیمانی و رسوایی در روز قیامت باش». (20)
روزی یزید در حضور بزرگان دمشق به یکی از خطبای خود دستور داد بر منبر رود و به امام حسین لسلام و پدرش ناسزا گوید. آن خطیب نیز علی و امام حسین علیهالسلام را به سختی نکوهش کرد و معاویه و یزید را بسیار ستود. امام سجاد علیهالسلام سخت برآشفت و فرمود:
«ای خطیب! خشم خداوند را برای رضایت بندگان خریدی و جایگاه خود را در آتش مهیا کردی».
سپس از یزید اجازه خواست پاسخ وی را بدهد، ولی یزید اجازه نداد. با اصرار حاضران مجلس، امام زینالعابدین علیهالسلام بر منبر رفت و پس از حمد و سپاس خداوند، خود را فرزند مکه، منی و زمزم و صفا و فرزند کسی که به معراج رفت و فرزند فاطمه زهرا سلاماللهعلیها -سرور زنان عالم- معرفی کرد و چنان خطبهای خواند که صدای گریه و شیون مردم بلند شد. این گونه، امام سجاد علیهالسلام به خوبی پیام کربلا را ابلاغ کرد. مردم برای نخستین بار پس از فتح دمشق، سخنان یکی از اهل بیت علیهمالسلام را میشنیدند و با خاندان رسول الله صلیاللهعلیهوآله و مقام آنان آشنا میشدند. یزید ترسید سخنان شورانگیز امام سجاد علیهالسلام شورش برپا کند، از این رو به مؤذن خود دستور داد اذان بگوید. هنگامی که مؤذن به «أشهد أن محمداً رسول الله» رسید، آن حضرت فرمود: «محمد صلیاللهعلیهوآله جد من است یا جد تو؟ اگر گمان میکنی جد توست که دروغ گفتی و کافر شدی و اگر جد من است، چرا خاندان او را کشتی؟» یزید بیش از این تحمل نکرد و به نماز ایستاد. سپس دستور داد علیبنالحسین علیهالسلام و دیگر اسیران را در خانهای نزدیک قصر خود سکونت دادند. اسرا نیز در روزهای اقامت خود پیوسته در حال گریه و زاری بودند. (21)
یزید که از ارتباط مردم دمشق با علیبنالحسین علیهالسلام و تأثیر پیامآوران نهضت حسینی در شام وحشت داشت، با آن حضرت خلوت کرد و گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را! اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، مرگ را از او باز میداشتم، ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. (22)
سپس به نعمانبنبشیرانصاری دستور داد دیگر اسیران را با احترام تا مدینه همراهی کند (23)، سرانجام خاندان امام حسین علیهالسلام روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند.
امام سجاد علیهالسلام در نزدیکی مدینه توقف کرد و بشیر را به شهر فرستاد تا مردم را از بازگشت اسرا با خبر کند. هنگامی که اهل مدینه از بازگشت خاندان رسول الله صلیاللهعلیهوآله آگاه شدند، سراسیمه خود را به کاروان رساندند. امام علیهالسلام در میان مردم مدینه خطبهای خواند و مصیبت دردناک و داغ جانسوز خود را چنین باز گفت:
«ای مردم، اباعبدالله را به همراه خاندانش کشتند و زنان و کودکانش را به اسارت بردند و سر بریده اش را بر بالای نیزه در شهر گردانیدند و این مصیبتی است که مانند ندارد. وه که این مصیبت چه اندازه بزرگ و تلخ است! تمامی این مصایبی را که به ما رسیده است، به حساب خدا میگذاریم؛ زیرا او صاحب عزت و انتقام است». (24)
- پیامدهای واقعه عاشورا
فاجعه هولناک کربلا و کشته شدن امام حسین علیهالسلام و یارانش، اسارت خاندان رسولالله صلیاللهعلیهوآله و افشاگریهای سفیران عاشورا، علیبنالحسین علیهالسلام و زینب کبری سلاماللهعلیها در کوفه، دمشق، مدینه و در مسیر حرکت کاروان، موجب بیداری مردم و پی بردن به عمق جنایات یزید شد سخنرانیهای آتشین امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب سلاماللهعلیها تأثیر روانی و اجتماعی گستردهای گذاشت. مردمی که از همراهی خاندان رسولالله صلیاللهعلیهوآله خودداری کرده بودند، با مشاهده مصیبتهای آنان، دچار عذاب وجدان شدند و در پی انتقام برآمدند. به همین سبب امواج انقلاب امام حسین علیهالسلام در همه جا گسترش یافت و در شهرهای عراق و حجاز فریاد اعتراض و قیام بلند شد. از جمله این قیامها میتوان به قیام عبداللهبنعفیفاَزدی، قیام حَرّه ، قیام توّابین، و مهمترین این قیامها که قیام مختار ثقفی است اشاره کرد.
- میراث علمی ایشان
امام سجاد علیهالسلام در طول سالهای امامت خویش، میراث عظیمی از خود به جای گذاشت و شیعه را از یکی از سختترین دوران حیات خویش عبور داد. در روزگاری که فساد و تباهی، بحران اجتماعی و ظلم همه جا را گرفته بود و همه ارزشهای دینی و مظاهر اسامی دستخوش تغییر شده بودند، حرم رسول الله صلیاللهعلیهوآله و مدینه مورد تجاوز قرار گرفت و حریم مکه شکسته شد؛ خانه کعبه را در سال 64 هجری آتش زدند (25) و بار دیگر به سال 73 هجری به مکه حمله شد و بدین ترتیب حجاجبنیوسف امنیت حرم را از میان برد. در دوران امامت امام سجاد علیه السلام کشتار و شکنجه مسلمانان آزاده ادامه یافت. در این روزگار حجاج سه سال بر حجاز و یمن و بیست سال بر کوفه، بصره و ایران حکومت راند و تنها به جز لشکرکشیها و جنگهایش دوازده هزار نفر را گردن زد. هنگام مرگ وی پنجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بودند. (26)
امام سجاد علیهالسلام در این ایام سخت فعالیت علمی خود را در مسجدالنبی آغاز کرد و زمینههای احیا و ترقی علمی شیعیان را با فعالیتهای خویش فراهم ساخت. پرورش شاگردان، پاسخگویی به مراجعات علمی، راهنمایی خلیفه برای پاسخگویی به تهدید امپراتوری روم، روایات گهرباری که از ایشان به دست ما رسیده، دعاهای صحیفه سجادیه و دعای سحر مشهور به ابوحمزه ثمالی از جمله فعالیتهای علمی حضرت در این دوران تاریک و ظلمانی تاریخ میباشد.
- فضایل و مکارم اخلاق
علی بن حسین علیه السلام بزرگترین و شریفترین مردم زمان خود بود، به طوری که او را زینت عبادتکنندگان میدانستند.
امام صادق علیهالسلام میفرمود: «منادی در قیامت ندا میکند: زینالعابدین کجاست؟ گویا علی بن حسین علیهالسلام را مشاهده میکنم که برخاسته و در بین صفوف در حال حرکت است». (27)
هنگامی که علی بن حسین علیهالسلام از نزد عمربنعبدالعزیز برخاست، عمر از حاضران پرسید: شریفترین مردم کیست؟ گفتند: خود شما! گفت: نه، درست نگفتید، بلکه شریفترین مردم، کسی است که اکنون از نزد من برخاست. (28)
هشام بن عبدالملک، قبل از خلافت به حج رفت، خواست تا حجرالاسود را استلام کند، ولی به خاطر کثرت جمعیت نتوانست، در همین زمان علی بن حسین علیه السلام رسید، حاجیان راه را برایش بازکردند تا حجرالاسود را استلام کند. همراهان هشام گفتند: این مرد کیست که مردم برای استلام او، راه را باز کردند؟ هشام گفت: من او را نمیشناسم. فرزدق شاعر، سخن هشام را شنید و گفت : «ولی من او را خوب می شناسم، علی بن حسین زین العابدین است». آنگاه برای معرفی آن حضرت اشعار زیبایی سرود. (29)
- عبادت و شب زندهداری
بعد از علی بن ابیطالب علیهالسلام، علی بن حسین علیه السلام عابدترین مردم زمان بود، به گونهای که زینالعابدین لقب یافت.
امام صادق علیهالسلام درباره آن حضرت فرمود: «هنگامی که وقت نماز فرا میرسید، بدنش میلرزید، رنگش زرد میشد، همانند نهال خرما به لرزه می افتاد». (30)
امام باقر علیهالسلام فرمود: «وقتی پدرم به نماز میایستاد، مانند ساقه درختی بود که از جای خود حرکت نمیکند». (31)
ابوحمزه ثمالی میگوید: علی بن حسین علیهالسلام را دیدم که در حال نماز، عبا از شانهاش افتاد، ولی آن را درست نکرد تا این که از نماز فارغ شد. جریان را از خودش سؤال کردم. فرمود: «آیا میدانی در برابر چه شخصی ایستاده بودم؟ همانا که نماز قبول نمیشود مگر به مقداری که قلبش به سوی خدا توجه دارد». (32)
هنگامی که برای خواندن نماز بر میخاست رنگش تغییر میکرد، بدنش میلرزید، حالش دگرگون میشد. گاهی که از علت این تغییر حال سؤال میکردند، میفرمود: «میخواهم در مقابل پادشاه بزرگی بایستم».
وقتی به نماز مشغول میشد، از همه چیز صرف نظر میکرد و هیچ صدایی نمیشنید. (33) عبدالله پسر امام سجاد علیهالسلام میگوید: «پدرم شب ها آن قدر نماز میخواند که خسته میشد و خود را همانند کودکان تا بستر بر روی زمین می کشید». (34)
علی بن حسین علیهالسلام هرگاه بعضی نوافل روز از او فوت میشد، شب، آنها را قضا میکرد و به فرزندانش میفرمود: «گرچه نوافل واجب نیستند، ولی دوست دارم به هرکار خیری که عادت کردید، آن را ادامه بدهید.» پدرم نماز را در سفر و حضر ترک نمیکرد. (35)
پدر ابوحمزه ثمالی میگوید: علی بن حسین علیه السلام را در جوار کعبه دیدم که مشغول نماز بود. آن قدر قیام خود را طول داد که خسته و گاهی پا به پا میشد. شنیدم که میفرمود: «يَا سَيِّدِي، تُعَذِّبُنِي وَ حُبُّكَ فِي قَلْبِي؟! أَمَا وَ عِزَّتِكَ، لَئِنْ فَعَلْتَ لَتَجْمَعَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَوْمٍ طَالَ مَا عَادَيْتُهُمْ فِيكَ… يعنى اى آقاى من آيا مرا عذاب كنى با اينكه دوستى تو را در دل دارم؟ هر آينه به عزتت سوگند اگر چنين كنى ميان من و مردمى جمع كنى -و مرا با مردمى گردآورى- كه زمان درازی است به خاطر تو با آنان دشمنى ورزيدهام».
زهری میگوید: علی بن حسین علیهالسلام میفرمود: «اگر شرق و غرب جهان بمیرند، ولی قرآن همراه من باشد، به وحشت نخواهم افتاد. و هنگامی که به «مالک یوم الدین» میرسید، آن قدر تکرار میکرد که نزدیک بود بمیرد». (36)
علی بن حسین علیهالسلام پیاده به حج مشرف میشد و فاصله بین مدینه و مکه را در مدت بیست روز طی کرد. (37)
- احسان به مستمندان
امام باقر علیهالسلام فرمود: «پدرم دو مرتبه، همه اموال خود را دو نیمه کرد و نصف آن را بین فقرا تقسیم نمود». (38)
علی بن حسین علیهالسلام کیسه داشت که آن را پر از نان و طعام میکرد و بین مستمندان تقسیم مینمود و میفرمود: «صدقه، آتش غضب خدا را خاموش میکند.» (39)
عمر بن دینار میگوید: زید بن اسامه به هنگام مرگ گریه میکرد. علی بن حسین علیهالسلام که حاضر بود، علت گریهاش را جویا شد. عرض کرد: مبلغ پانزده هزار دینار بدهکارم و نمیتوانم آن را بپردازم، میترسم بمیرم و زیر دین بمانم. امام سجاد علیهالسلام فرمود: «ناراحت نباش، من دین تو را بر عهده میگیرم و میپردازم». (40)
عبدالله در حال احتضار بود. طلبکاران نزد او جمع شده بودند و طلب خود را میخواستند و او گفت: چیزی ندارم به شما بدهم، ولی به یکی از دو پسر عمویم علی بن حسین و عبدالله بن جعفر وصیت میکنم طلب شما را بپردازد. هر کدام را راضی هستید انتخاب کنید. طلبکاران گفتند: عبدالله بن جعفر ثروتمند است، ولی علی بن حسین علیه السلام گر چه مال ندارد، اما راست گوست و او را بهتر میپسندیم.
موضوع را به علی بن حسین علیهالسلام خبر دادند. فرمود: «طلب شما را موقع براشت غلّه میپردازم» طلبکاران راضی شدند، در حالی که حضرت غلّهای نداشت. اتفاقاً موقع برداشت غلّه، خداوند اموالی را برایش فراهم کرد تا دینش را ادا کند. (41)
امام محمد باقر علیهالسلام فرمود: پدرم در شبهای تاریک، کیسهای را بر دوش میگرفت که از کیسههای درهم و دینار و غذا پر بود. درِ خانه مستمندان را میزد و درهم و دینار و طعام را بین آنان تقسیم میکرد، در حالی که صورتش را پوشانده بود تا شناخته نشود. بعد از رحلت آن جناب فقرا فهمیدند که آن مرد ناشناس علی بن حسین علیهالسلام بوده است. (42)
زهری میگوید: در یک شب سرد بارانی، علی بن حسین علیهالسلام را دیدم در حالی که مقداری آرد بر دوش گرفته، میرفت. عرض کردم: یابن رسول الله ! چه بر دوش داری؟ فرمود: «قصد سفر دارم، زاد خود را به جای امنی حمل میکنم».
عرض کردم: اجازه دهید غلام من شما را در حمل بار کمک کند.حضرت اجازه نداد.
عرض کردم: اجازه بدهید، خودم شما را کمک کنم. فرمود: «خودم باید بار را حمل کنم و به مقصد برسانم. تو را به خدا سوگند برو دنبال کارت و مرا رها کن».
بعد از چند روز امام را دیدم که هنوز به سفر نرفته است. عرض کردم: یابن رسول الله! هنوز به سفر نرفتهاید؟ فرمود: « ای زهری! آن سفر، چنان نبود که تو پنداشتی، بلکه سفر آخرت بود که خودم را برای آن آماده میکنم. آمادگی برای مرگ دو چیز است: اجتناب از حرام و صرف اموال در کار خیر». (43)
هنگامی که مدینه مورد تجاوز سپاه یزید واقع شد، علی بن حسین علیهالسلام چهارصد خانوار را تحت تکفّل خود قرار داد تا زمانی که لشکر مسلم بن عقبه مدینه را ترک کرد. (44)
- تواضع و فروتنی
علی بن حسین علیهالسلام در حالی که بر مرکب خود سوار بود، بر جمعی از جذامیان عبور کرد که در حال صرف غذا بودند. آن حضرت را به تناول غذا دعوت کردند. فرمود: «روزه دارم وگرنه دعوت شما را می پذیرفتم.» وقتی به منزل رسید دستور داد برای آنان غذای خوبی فراهم ساختند. آنگاه آنان را به میهمانی دعوت کرد و با هم غذا خوردند. (45)
- عفو و احسان
یکی از اصحاب امام سجاد علیهالسلام روایت میکند که یکی از خویشان امام، در حضور جمعی از اصحاب، به آن حضرت شدیداً دشنام داد و بدگویی کرد، ولی آن جناب اصلاً جوابش را نداد. بعد از چندی به اصحاب فرمود: «دشنامهای آن مرد را شنیدید، اکنون میخواهم بروم جوابش را بدهم، اگر شما میخواهید همراهم باشید».
با آن حضرت به سوی منزل آن شخص حرکت کردیم، شنیدیم که در بین راه این آیه را زمزمه میکرد: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين». (46)
وقتی به منزل آن مرد رسیدیم، از منزل خارج شد در حالی که آماده جنگ و درگیری بود، زیرا چنین میپنداشت که حضرت آمده تا جسارتهای او را تلافی کند.
در این حال امام سجاد علیهالسلام به او فرمود: «برادر! تو درباره من چنین و چنان گفتی. اگر آن چه گفتی، درست باشد، من توبه نم و اگر دروغ باشد، خدا گناهان تو را ببخشد».
آن مرد از گفتار خود پشیمان شد. پیشانی حضرت را بوسید و عرض کرد: من چیزهایی را که گفتم در شما نبود و خودم به آنها سزاوارترم. (47)
کنیز علی بن حسین علیهالسلام آب میریخت تا آن حضرت وضو بگیرد، ناگهان ظرف آب از دست کنیز بر سر حضرت افتاد و صورتش را زخم کرد. امام سر برداشت و به کنیز نگاه کرد. کنیز عرض کرد: خدا در قرآن میگوید: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ». امام فرمود: «خشم خود را فرو نشاندم».
کنیز عرض کرد: «و الْعافينَ عَنِ النَّاسِ». امام فرمود: «خدا گناهان تو را ببخشد». کنیز عرض کرد: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين». امام فرمود: «تو را آزاد کردم هر جا خواستی برو». (48)
مردی در خارج منزل به امام سجاد علیهالسلام دشنام داد و توهین کرد. همراهان امام خواستند به توهینکننده حمله کنند و امام آنان را نهی کرد. آنگاه به آن شخص فرمود: «آن چه بر تو پوشیده است، بیشتر از اینهاست. آیا حاجتی داری که به تو کمک کنم؟» سپس لباسی را به او عطا کرد و دستور داد یک هزار درهم به وی دادند.
مرد از این برخورد و احسان، شرمنده و از کردار خود پشیمان شد. بعداً هر گاه امام را میدید عرض میکرد: «شهادت میدهم که تو از اولاد پیامبر هستی». (49)
علی بن حسین علیهالسلام شبانه به درب منزل پسرعمویش میرفت و به صورت ناشناس به او کمک میکرد. آن مرد گفت: خدا تو را رحمت کند که به من احسان میکنی، ولی علی بن حسین به من کمک نمیکند. خدا جزای خیری از جانب من به او ندهد.
حضرت سخنان او را میشنید و تحمل میکرد و خودش را معرفی نمیکرد. بعد از شهادت حضرت، که کمکها قطع شد، فهمید که احسانکننده، امام سجاد علیهالسلام بوده است. بعد از آن سر قبرش میرفت و گریه میکرد. (50)
علی بن حسین علیهالسلام به جماعتی برخورد کرد که غیت او را میکردند. حضرت توقف کرد و فرمود: «اگر شما راست میگویید، خدا مرا ببخشد و اگر دروغ میگویید خدا شما را مورد مغفرت قرار دهد». (51)
- شهادت ایشان
امام سجاد علیهالسلام در سال 95 هجری به دستور ولید بن عبدالملک در 57 سالگی مسموم شد و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع کنار قبر مبارک عموی خود، حسن بن علی علیهالسلام دفن گردید. (52)
—————–
1- الطبقات الکبری، ج 5، ص 211؛ المعارف، ص 94.
2- اصول کافی، ج 3، ص 347؛ الارشاد، ج 2، ص 138.
3- تذکره الخواص، ص 291؛ دلائل الامامه، ص 80.
4- اثبات الهداه، ج 5، ص 212.
5- اثبات الهداه، ج 5، ص 212.
6- اثبات الهداه، ج 5، ص 213.
7- اثبات الهداه، ج 5، ص 215.
8- اثبات الهداه، ج 5، ص 216.
9- اثبات الهداه، ج 5، ص 216.
10- کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 372.
11- لُهوف، ص 198.
12- لُهوف، ص 212.
13- الطبقات الکبری، ص 79.
14- لُهوف، ص 218.
15- الطبقات الکبری، ص 79.
16- انساب الاشراف، ج 3، ص 1338.
17- الطبقات الکبری، ص 80.
18- تاریخ طبری، ج 4، ص 356.
19- لهوف، ص 249.
20- الفتوح، ج 5، ص 246.
21- الفتوح، ج 5، ص 249.
22- انساب الاشراف، ج 3، ص 1341 و 1345.
23- الارشاد، ج 2، ص 126.
24- لُهوف، ص 272.
25- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 251.
26- مروج الذهب، ج 3، ص 175.
27- بحارالانوار، ج 46، ص 3.
28- بحارالانوار، ج 46، ص 3.
29- کشف الغمه، ج 2، ص 291.
30- بحارالانوار، ج 46، ص 55.
31- بحارالانوار، ج 46، ص 64.
32- بحارالانوار، ج 46، ص 66.
33- بحارالانوار، ج 46، ص 80.
34- بحارالانوار، ج 46، ص 99.
35- بحارالانوار، ج 46، ص 98.
36- بحارالانوار، ج 46، ص 107.
37- بحارالانوار، ج 46، ص 76.
38- بحارالانوار، ج 46، ص 90.
39- بحارالانوار، ج 46، ص 100.
40- بحارالانوار، ج 46، ص 56.
41- بحارالانوار، ج 46، ص 94.
42- بحارالانوار، ج 46، ص 62.
43- بحارالانوار، ج 46، ص 65.
44- بحارالانوار، ج 46، ص 101.
45- بحارالانوار، ج 46، ص 94.
46- سوره آل عمران، آیه 134.
47- بحارالانوار، ج 46، ص 54.
48- بحارالانوار، ج 46، ص 68.
49- بحارالانوار، ج 46، ص 99.
50- بحارالانوار، ج 46، ص 100.
51- بحارالانوار، ج 46، ص 96.
52- نورالابصار، ص 249.