• چکیده

محمّدبن‌على عليه‏السلام در سوم ماه صفر سال پنجاه و نه هجرى قمرى يا اوّل ماه
رجب سال پنجاه و هفت هجرى قمرى در مدينه منوره به دنيا آمد.

پدرش على‌بن‌الحسين عليه‏السلام و نام مادرش فاطمه ام‏عبدالله دختر امام حسن
عليه‏السلام است.

كنيه‏اش، ابوجعفر و لقبش، باقرالعلوم، شاكر، هادى است. (1)

پنجاه و هفت سال در اين جهان زندگى كرد و در روز هفتم ذى‌الحجه سال 114
هجری قمرى در مدينه رحلت فرمود و بدن مطهرش را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. (2)

  • نصوص بر امامت

در خصوص امامت امام محمّد باقر عليه‏السلام نیز مانند بقیه امامان نصوصى وجود دارد كه پدرش على‌بن‌الحسين عليه‏السلام به امامت او تصريح و توصيه كرده است.

اسماعيل‌بن‌محمّد، از حضرت ابوجعفر نقل كرده كه فرمود: حضرت على‏بن‏الحسين عليه‏السلام به هنگام وفات، صندوقى را بيرون آورد و فرمود: «

محمّد! اين صندوق را ببر و نزد خودت نگه‏دار».

هنگامى كه امام على‌بن‏الحسين وفات كرد، برادران حضرت باقر عليه‏السلام نزد او آمده و مطالبه ارث خود را از صندوق كردند. حضرت فرمود: «شما سهمى از آن صندوق نداريد. اگر سهمى در آن داشتيد، آن را به من تحويل نمى‏داد. در آن صندوق سلاح رسول خدا و كتاب‏هاى او است». (3)

عيسى‌بن‌عبدالله نقل كرده كه حضرت على‌بن‌الحسين عليه‏السلام به هنگام مرگ، به فرزندانش توجّه كرد و در بين آنان به فرزندش محمّد‌بن‌على فرمود: «محمّد! اين صندوق را به خانه خودت ببر». در آن صندوق، درهم و دينار نبود، بلكه پر از كتب علمى بود. (4)

ابان‌بنطعثمان، از حضرت صادق عليه‏السلام در حديثى نقل مى‏كند كه روزى جابر بر
حضرت على‌بن‌الحسين عليه‏السلام وارد شد. فرزندش محمّد نزد او بود. جابر عرض كرد: «ايشان كيست؟». فرمود: «پسرم و صاحب‌الامر بعد از من، محمّد باقر است». (5)

عثمان‌بن‌عثمان نقل كرده كه گفت: «هنگامى كه على‌بن‌الحسين عليه‏السلام بيمار شد، فرزندانش محمّد، حسن، عبدالله، عمر، زيد، حسين را جمع كرد و در حضور آنان فرزندش محمّد‌بن‌على را وصىّ خويش تعيين فرمود. او را باقر لقب داد و امور ساير فرزندانش را به وى سپرد». (6)

مالك‌بن‌اعين گفته است: على‌بن‌الحسين عليه‏السلام فرزندش محمّد‌بن‌على را وصى خود قرار داد و فرمود: «پسرم! تو را خليفه و جانشين خودم قرار دادم». (7)

زهرى مى‏گويد: به على‌بن‌الحسين عليه‏السلام عرض كردم: «يا ابن‌رسول‌الله! اگر مرگ شما فرا رسيد به چه كسى مراجعه كنيم؟». فرمود: «به اين پسرم -و اشاره كرد به محمّد- او، وصى و وارث من، خزينه و معدن علم من و باقرالعلوم است. اين عهدى است از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سوى ما». (8)

ابوبصير از حضرت ابوجعفر عليه‏السلام نقل كرده كه فرمود: «از جمله وصيّت‏هاى پدرم به من، اين بود كه وقتى از دنيا رفتم، كسى جز تو مرا غسل ندهد؛ زيرا، امام را جز امام نبايد غسل بدهد». (9)

  • اوضاع سیاسی در دوران امامت امام باقر علیه‌السلام

امام علیه‌السلام در دوران امامت خود مشکلاتی پیش روی داشتند که پاره‌ای از آن‌ها را بررسی می‌کنیم:

  1. فساد سیاسی: حاکمیت و مدیریت سیاسی آل‌مروان بر جامعه اسلامی، نظامی متکی بر آداب و سنن جاهلی ایجاد کرده بود.
  2. انحرافات فرهنگی: آل‌مروان در جامعه اسلامی فساد فرهنگی گسترده‌ای به وجود آوردند. آنان از یک سو مانع رشد فکری و فرهنگی و بالندگی امت اسلامی می‌شدند و از سوی دیگر به رشد جریان‌های انحرافی در برابر اهل بیت علیهم‌السلام نیز کمک می‌کردند. به همین سبب فرقه‌های گوناگون انحرافی همچون خوارج، مرجئه، قَدریه، ک یسانیه. گروه‌هایی از غلات مشغول فعالیت بودند.
  3. فساد اجتماعی: حاکمیت سیاسی آل‌مروان سبب تبعیض، بی‌عدالتی، جهالت و نادانی و فساد اخلاقی در جامعه شده بود. در روزگار سلیمان و یزید، عیاشی و خوش‌گذرانی و فساد اجتماعی در همه جا راه یافته بود:

دو شهر مکه و مدینه به مراکز تجمل‌پرستی تبدیل شده بود و در آن‌ها کنیزکان آوازه‌خوان از سرزمین‌های فتح شده، بسیار بود و سرگرمی‌هایی همچون شطرنج، تخته نرد، تاس‌بازی و شراب‌خواری و قماربازی جزو تفریحات درباریان و مردم شده بود و اشعار شهوانی چون اشعار عمرابن‌ابی‌ربیعه در مکه و جمیل در مدینه رواج گرفت. (10)

امام باقر علیه‌السلام در طی نوزده سال امامت خود، با سلیمان‌بن‌عبدالملک (99ق)، عمر‌بن‌عبدالعزیز (101ق)، یزید‌بن‌عبدالملک (105ق)، هشام‌بن‌عبدالملک (125ق) هم زمان بود. بر اساس منابع تاریخی در ده سال نخست امامت ایشان خلفای مروانی مشکلات سختی برای آن حضرت فراهم نمی‌کردند؛ به ویژه در دوره عمربن‌عبدالعزیز، خلیفه اموی که با اهل‌بیت علیهم‌السلام به مهربانی رفتار می‌کرد، تا آنجا که دستور داده بود لعن و ناسزا بر علی علیه‌السلام را از خطبه‌های جمعه حذف کنند؛ خمس را به بنی‌هاشم بدهند و فدک را به اهل‌بیت علیهم‌السلام بازگردانند. او همچنین به راه‌اندازی نهضت علمی جمع و تدوین حدیث، پس از ممنوعیت آن کمک کرد. وی به امام باقر علیه‌السلام توجه بسیار داشت؛ به گونه‌ای که می‌گفت: خداوند اهل این خانه را از بزرگواری خالی نمی‌گذارد. (11)

نه سال دیگر از دوران امامت امام باقر علیه السلام هم زمان با خلافت هشام‌بن‌عبدالملک (125ـ105ق) بود. وی مردی دوراندیش، سخت‌دل، ستمگر، بخیل و درشت‌خو بود. امام علیه‌السلام در این دوره سختی‌های بسیار کشید. یک بار هشام حضرت را به دمشق احضار کرد و به باد سرزنش گرفت. هنگامی که امام باقر علیه‌السلام پاسخ گفت: وی ناراحت شد و دستور داد آن حضرت را به زندان انداختند. حضرت در زندان با رفتارش توجه بسیاری را به خود جلب کرد. هشام نیز از این مسئله وحشت کرد و دستور بازگشت وی را به مدینه صادر کرد. (12)

امام باقر علیه‌السلام با اتخاذ شیوه تقیه در برابر خلفای اموی، تشیع را از حوادث هولناک به ساحل نجات راهنمایی می‌نمود؛ آن‌گونه که می‌فرمود: «تقیّه از دین من و پدران من است. هر که تقیّه نکند دین ندارد». (13)

آن حضرت در سایه تقیّه به بازسازی و گسترش تشیع پرداخت و به همین رو برادرش زید را از قیام بازداشت و فرمود: «از خدا بترس درباره خودت که فردا در کُناسَه کوفه به دار آویخته شوی». (14)

آن حضرت با حفظ موضع تقیّه به تربیت شیعیان می‌پرداخت و در شرایط خفقان و وحشت، اصلاحات فرهنگی را مقدم بر مبارزه بی‌حاصل می‌دانست. ولی هیچ‌گاه از ادعای پیشوایی جامعه اسلامی نیز دست نشست و حقوق الهی خود را بیان می‌کرد؛ چنان که می‌فرمود: «ما خلیفه خدا، نگهدارنده علم خداوند، وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم. پیروی از ما واجب و دوستی ما ایمان و کینه نسبت به ما کفر است. دوستدار ما در بهشت و غضب‌کننده به ما در دوزخ است». (15)

امام باقر علیه‌السلام همچون جدشان علی علیه‌السلام گاه برای حفظ اسلام و حدود آن در برابر دشمنان اسلام، خلفا را راهنمایی می‌کرد. مثلاً وقتی امپراتور شرقی، عبدالملک‌بن‌مروان را تهدید کرد که اگر نقوش اسلامی را از روی سکه‌ها حذف نکنی و به روال گذشته برنگردانی، دستور خواهم داد بر روی سکه‌ها کلمات ناسزا به پیامبر شما ضرب نمایند. عبدالملک پس از مشورت با مشاوران خود، امام باقرعلیه‌السلام را از مدینه احضار کرد و تهدید امپراتور را به آگاهی امام علیه‌السلام رساند. امام علیه‌السلام نیز پیشنهاد کرد سکه‌هایی از درهم و دینار ضرب کنند و در یک طرف آن سوره توحید و در طرف دیگر نام رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را و در گرداگرد آن نام شهری که در آن ضرب می‌شود و تاریخ ساخت آن نقش گردد. عبدالملک پیشنهاد آن حضرت را پذیرفت (16) و بدین‌سان تهدید امپراطوری روم خنثی شد.

  • علم و دانش

امام محمّد باقر عليه‏السلام در زمان خودش به عنوان يكى از فقها و علماى بزرگ به شمار مى‏رفت. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قبلاً از مقام علمى او خبر داده بود.

جابربن‌عبدالله‌انصارى از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده كه به او فرمود: «اى جابر! تو با يكى از فرزندان من از نسل حسين ملاقات خواهى كرد كه همنام من است. او علم را مى‏شكافد و حقايق را آشكار مى‏سازد. وقتى او را ملاقات كردى سلام مرا به وى برسان.»

جابر زنده ماند تا اين كه امام محمّد باقر را ملاقات كرد و سلام پيامبر را به وى ابلاغ نمود. (17)

شيخ مفيد مى‏نويسد: «از حضرت ابوجعفر عليه‏السلام احاديثى درباره ابتداى خلق جهان، تاريخ پيامبران، جنگ‏ها، سنن و سيره و مناسك حج از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نيز در تفسير قرآن، احاديث فراوانى به وسيله خاصّه و عامّه نقل شده است. با گروهى از معاندان و صاحبان آراى باطل، مناظره داشت و مردم، علوم فراوانى را از آن حضرت نقل كرده‏اند». (18)

بهترين شاهد براى اثبات مقام والاى علمى امام باقر عليه‏السلام احاديث فراوانى است كه در فنون مختلفِ عقايد، كلام، فلسفه، فقه، اخلاق، تاريخ، مسائل اجتماعى، تفسير،… از آن حضرت صادر شده است و راويان احاديث، آن‏ها را نقل كرده‏اند و دركتب حديث ثبت شده است.

احاديث منسوب به آن حضرت، آن قدر زياد است كه مى‏توان گفت، بعد از فرزندش امام
صادق عليه‏السلام در ميان امامان، بيش‏ترين حديث را دارد.

امام باقر عليه‏السلام در طول زندگى خود، شاگردان دانشمند و ممتازى را پرورش داد كه از اصحاب و راويان احاديث آن حضرت محسوب مى‏شوند.

  • عبادت و بندگى

امام محمّد باقر عليه‏السلام در عبادت، ذكر خدا، دعا و مناجات، تضرّع و خوف و خشيّت الهى، همانند پدرش زين‌العابدين در مرتبه اعلاى انسانيّت و سرآمد مردم عصر خود بود. از باب نمونه، به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

امام صادق عليه‏السلام فرمود: پدرم كثيرالذكر بود. در حال راه رفتن، غذا خوردن، حتّى در حالى كه با مردم سخن مى‏گفت، از ذكر خدا غافل نبود. ذكر «لا‌إله‏إلاّالله» را همواره بر زبان داشت. گاهى ما را جمع مى‏كرد و امر مى‏فرمود تا طلوع آفتاب مشغول ذكر باشيم و به افرادى كه قرائت قرآن مى‏دانستند مى‏فرمود: قرآن بخوانيد». (19)

امام صادق عليه‏السلام فرمود: پدرم در نيمه‏هاى شب، در حال تضرّع و مناجات و گريه مى‏گفت: «أَمَرْتَنِي‏ فَلَمْ‏ أَئْتَمِرْ وَ نَهَيْتَنِي فَلَمْ أَنْزَجِرْ فَهَا أَنَا ذَا عَبْدُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ لَا أَعْتَذِر». (20)

افلح، غلام امام محمّد باقر عليه‏السلام مى‏گويد: با آن حضرت به حج رفته بودم. هنگامى كه به مسجدالحرام وارد شد و به كعبه نگاه كرد، آن چنان گريست كه صداى گريه‏اش بلند شد. عرض كردم: «پدر و مادرم فدايت! مردم به شما نگاه مى‏كنند. كاش آهسته‏تر گريه مى‏كردى!». فرمود: «واى بر تو اى افلح! چرا گريه نكنم؟ شايد خداى متعال مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار دهد، و در فرداى قيامت رستگار شوم».

افلح مى‏گويد: سپس آن حضرت طواف كرد و بعد از آن، نزد مقام ابراهيم نماز خواند. وقتى سر از سجده برداشت، از كثرت گريه موضع سجده‏اش تر شده بود. (21)

جابر جعفى مى‏گويد: محمّد‌بن‌على عليه‏السلام به من فرمود: «يا جابر! من ناراحت و نگرانم».

عرض كردم: «اندوه و نگرانى شما از چيست؟». فرمود: «اى جابر! هر كس دين خالص در
قلبش رسوخ كرده باشد، او را به خدا مشغول، و از غير او منصرف مى‏سازد.

اى جابر! دنيا به اندازه يك مَرْكَب كه بر آن سوار شوى يا لباسى كه آن را بپوشى يا همسرى كه با او خلوت كنى، ارزش ندارد.

اى جابر! مؤمنان، اعتمادى به بقاى دنيا ندارند و خود را از مرگ و ورود به منزل آخرت، در امان نمى‏بينند؛ آن چه با گوش خود مى‏شنوند، آنان را از ذكر خدا غافل نمى‏سازد؛ زر و زيور دنيا، چشم آنان را از مشاهده نور خدا باز نمى‏دارد؛ آنان به پاداش نيكوكاران نائل خواهند شد.

اهل تقوا، كم هزينه‏ترين مردم جهان، و براى تو، بهترين كمك هستند؛ اگر فراموش كنى، تو را به ياد خدا مى‏آورند و اگر ذكر خدا بگويى، تو را يارى مى‏دهند؛ زبانشان به حقِّ خدا، گويا است؛ اوامر خداى را بر پا مى‏دارند؛ محبّت‏هاى خود را در حبّ خدا خالص مى‏گردانند؛ با قلب‏هاى خود، به خدا و محبّت او نظر مى‏افكنند؛ در اطاعت از مالك حقيقى خود، از دنيا وحشت دارند. اين‌گونه رفتار را از شئون خود مى‏دانند.

دنيا را همانند منزلى ببين كه به طور موقّت در آن توقّف مى‏كنى و بايد هر چه زودتر آن را ترك كنى، يا همانند مالى كه آن را در خواب به دست مى‏آورى، ولى هنگامى كه بيدار شدى، چيزى از آن را نمى‏يابى. در نگهدارى از دين و حكمت خدا كوشا باش». (22)

امام صادق عليه‏السلام فرمود: من هر شب، بستر پدرم را پهن مى‏كردم و منتظرمى‏ماندم تا در بستر خود استراحت كند، آن‏گاه به بستر خود مى‏رفتم. شبى بستر آن حضرت را پهن كردم و در انتظارش بودم، ولى نيامد. بعد از اين كه مردم به خواب رفته بودند، در جست‌و‌جوى پدر به مسجد رفتم. او را ديدم در حال سجده بود. صداى ناله‏اش را شنيدم كه مى‏گفت: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً اللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي اللَّهُمَّ قِنِي‏ عَذَابَكَ‏ يَوْمَ‏ تَبْعَثُ‏ عِبَادَكَ‏ وَ تُبْ عَلَيَ‏ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏». (23)

امام صادق عليه‏السلام فرمود: «هنگامى كه پدرم در رابطه با چيزى اندوهناك مى‏شد، زنان و كودكان را فرا مى‏خواند، دعا مى‏كرد و آنان آمين مى‏گفتند». (24)

ابان‌بن‌ميمون مى‏گويد: حضرت ابوجعفر عليه‏السلام به من فرمود: «قرآن بخوان». عرض كردم: «از كجا؟» فرمود: «سوره نهم». خواستم آن سوره را پيدا كنم، فرمود: «از سوره يونس بخوان». هنگامى كه به اين آيه رسيدم: «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ». فرمود: «بس است. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: از اين تعجّب مى‏كنم كه قرآن بخوانم و موهايم سفيد نشود». (25)

  • احسان و انفاق

با اين كه امام محمّد باقر عليه‏السلام ثروتمند نبود و اموال چندانى در اختيار نداشت و هزينه زندگى او نيز زياد بود، در حدّ توان و قدرتش، صدقه مى‏داد و احسان مى‏كرد.

امام صادق عليه‏السلام فرمود: پدرم از لحاظ ثروت، از خويشانش كم مال‏تر و هزينه زندگى او از آنان زيادتر بود، در عين حال هر روز جمعه، يك دينار صدقه مى‏داد و مى‏فرمود: «صدقه‏دادن در روز جمعه، بر ساير روزها برترى دارد». (26)

حسن‌بن‌كثير مى‏گويد: نيازمندى خودم و بى‏توجّهى دوستان را خدمت امام باقر
عليه‏السلام عرض كردم. فرمود: «چه بد هستند دوستانى كه در حال ثروتمندى به سوى انسان روى مى‏آورند، ولى در حالى نيازمندى، او را رها مى‏سازند».

آن‏گاه به غلامش دستور داد، كيسه پولى را كه هفتصد درهم در آن بود، به من بدهد.
سپس فرمود: « اين پول را خرج كن. هر وقت تمام شد، باز هم به من خبر بده». (27)

عمر‌بن‌دينار و عبيدالله‌بن‌عبيد گفتند: هر گاه كه خدمت امام محمّد باقر عليه‏السلام مى‏رسيديم، پول و لباس به ما مى‏داد و مى‏فرمود: «من، اين‏ها را قبلاً براى شما آماده كرده بودم». (28)

سليمان‌بن‌قرم گفت: «حضرت باقر عليه‏السلام پانصد يا ششصد وگاهى تا هزار درهم به ما احسان مى‏كرد و هيچ‏گاه از احسان به برادران و تقاضاكنندگان و اميدواران خسته نمى‏شد». (29)

سلمى (كنيز امام محمّد باقر عليه‏السلام) گفت: كسانى كه بر آن حضرت وارد مى‏شدند، بيرون نمى‏رفتند جز اين كه به آنان اطعام مى‏كرد و لباس و پول مى‏داد. من از آن حضرت خواستم كه كم‏تر عطا كند. فرمود: «بهترين حسنه در دنيا، احسان به برادران است». (30)

امام صادق عليه‏السلام فرمود: «در خدمت پدرم بودم كه هشتاد هزار دينار در ميان نيازمندان مدينه تقسيم كرد». (31)

اين، در حالى بود كه آن حضرت براى تأمين هزينه زندگى خود و خانواده‏اش كار مى‏كرد
و در هواى گرم مدينه عرق مى‏ريخت.

محمّد‌بنطمنكدر گفت: گمان نمى‏كردم على‌بن‌الحسين جانشينى همانند خودش بگذارد تا
اين كه پسرش محمّدبن‌على عليه‏السلام را ديدم. قصد داشتم او را موعظه كنم، ولى او مرا موعظه كرد. اصحابش گفتند: «چگونه تو را موعظه كرد؟». گفت: در ساعتى گرم به اطراف مدينه رفته بودم. محمّدبن‌على را كه مردى فربه بود، ديدم، در حالى كه به دو غلامش تكيه داده بود. پيش خود گفتم: «تعجّب است كه شيخى از شيوخ قريش، در اين ساعت،
در طلب دنيا بيرون آمده است. مى‏روم او را نصيحت مى‏كنم».

نزديك شدم و سلام كردم. نفس‌زنان و عرق‌ريزان، جواب سلام مرا داد. عرض كردم: «شيخى از شيوخ قريش، در اين ساعت گرم، در طلب دنيا بيرون آمده؟! اگر در اين حال مرگ تو فرا رسد، جواب خدا را چه مى‏دهى؟». دست از شانه غلامان برداشت و فرمود: «به خدا سوگند! اگر مرگ من در اين حال فرا رسد، در حال اطاعت از خدا خواهم مرد؛ زيرا، رفته
بودم كار كنم تا به تو و امثال تو محتاج نباشم. بايد ترس من از اين باشد كه در حال معصيّت خدا، مرگ من فرا رسد».

محمّدبن‌منكدر گويد: عرض كردم: «خدا تو را رحمت كند. قصد داشتم تو را موعظه كنم،
ولى تو مرا موعظه كردى». (32)

  • شهادت ایشان

امام باقر علیه‌السلام سرانجام در هفتم ذی‌الحجه سال 114 هجری در حالی‌که 57 سال از عمر شریفشان گذشته بود، به دستور هشام‌بن‌عبدالملک مسموم شد و از دنیا رفت و در قبرستان بقیع در کنار پدر بزرگوارش مدفون گردید. (33)

—————–

1- بحارالأنوار، ج 46، ص 216، 217 و 222.

2- بحارالأنوار، ج 46، ص 217.

3- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 261.

4- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 262.

5- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 263.

6- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 264.

7- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 264.

8- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 264.

9- إثبات‏الهداة، ج 5، ص 264.

10- نخستین اندیشه‌های شیعی، ص 17.

11- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.

12- اصول کافی، ج 3، ص 362.

13- اصول کافی، ج 4، ص 643.

14- شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج 13، ص 285.

15- مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 206.

16- اعیان الشیعه، ج 1، ص 654.

17- الفصول المهمة، ص 193.

18- الإرشاد، ص 163.

19- بحارالأنوار، ج 46، ص 297.

20- كشف الغمة، ج 2، ص 330.

21- كشف الغمة، ج 2، ص 329.

22- كشف‏الغمة، ج 2، ص 333.

23- بحارالأنوار، ج 46، ص 301.

24- بحارالأنوار، ج 46، ص 297.

25- بحارالأنوار، ج 47، ص 302.

26- بحارالأنوار، ج 46، ص 294.

27- بحارالأنوار، ج 46، ص 287.

28- بحارالأنوار، ج 46، ص 288.

29- بحارالأنوار، ج 46، ص 288.

30- كشف‏الغمة، ج 2، ص 330.

31- بحارالأنوار، ج 46، ص 302.

32- بحارالأنوار، ج 46، ص 287.

33- اصول کافی، ج 3، ص 365.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا