- علم و دانش امام و منابع آن
یکی از ویژگیهای امام که از اهمیتی بنیادین در مورد امامت برخوردار است علم امام میباشد. بر اساس عقیده شیعه امامان معصوم علیهمالسلام در قله دانش و حکمت و معرفت قرار داشته و هیچ یک از آحاد ملت را یارای درک مقام برتر علمی آنان نیست. به فرموده امیرالمؤمنین علیهالسلام سیلاب دانش از آنان سرازیر بوده و هیچ پرنده بلند پروازی به بلندای قله علم و کمال آنان نمیتواند برسد.
از آن جایی که در بحث امامت، امام وظیفه مهم و مسئولیت خطیر حفاظت از کیان دین و شریعت و بیان و توضیح احکام الهی و هدایت و اصلاح امر مردم را بر عهده دارد، لازمه آن آگاهی او از دین کامل و بینقص بوده و در هیچ مسألهای نیازمند به هدایت و تعلیم دیگران نیست وگرنه نقش هدایتگری او محل تردید قرار خواهد گرفت.
به همین دلیل در ذیل برخی روایات حدیث ثقلین از اعلمیت عترت سخن به میان آمده و گفته شده (هرگز بر آنان پیشی نگیرید که به هلاکت دچار میشوید و به ایشان تعلیم ندهید که آنها از شما آگاهتر هستند) و در روایات بسیاری از ائمه اطهار علیهمالسلام، آن بزرگواران مخزن علم و محل اسرار الهی، راسخان در علم قرآن، معادن و سرچشمههای دانش و حکمت، زندهکننده علم و میراننده جهل و وارثان انبیاء و مانند آن لقب گرفتهاند.
از بحثهای مهم و چالش برانگیز حدود و گستره علم امام است این بحث در دو حوزه احکام و تشریعات الهی و موضوعات خارجی و امور پنهانی مورد توجه قرار گرفته است. در حوزه احکام و تشریعات باید گفت به مقتضای عقل و نقل، علم امام کامل، بی نقص، همه جانبه و خطاناپذیر میباشد و علمای شیعه همگی بر آن وحدت نظر دارند ولی در حوزه موضوعات خارجی به گستره علم غیبی امام بر وقایع و حوادث و امور از دیرباز مورد بحث واقع شده و مجموعاً میتوان گفت در اینباره وحدت نظری وجود ندارد. برخی از دانشمندان شیعه مثل شیخ طوسی و سید مرتضی اساساً بر این عقیدهاند که آگاهی امام به امور زاید بر شریعت و حلال و حرام الهی ضروری نیست. (1)
البته این بزرگان در صدد نفی علم غیبی امام نیستند بلکه آن را برای امام ضروری و لازم نمیدانند برای روشن شدن بحث باید بگوییم علم امام به امور پنهانی در دو مقام قابل بررسی است:
اول: اینکه آیا امکان متصف شدن برخی از افراد بشر به صفات و کمالات فوق بشری و برخورداری از دانش غیرمادی و پنهانی وجود دارد یا نه؟
دوم: اگر این کار امکانپذیر است این امر چگونه نسبت به امام تحقق یافته و گستره آن چقدر است؟ در مقام اول باید گفت عقل و نقل این امکان را تأیید میکند چون چنین چیزی عقلاً به هیچ امری محالی منجر نمیشود و عمومیت قدرت الهی هم آن را اثبات میکند و از نظر نقل هم در قرآن کریم دو دسته آیات وجود دارد که دسته اول فقط خداوند را آگاه و محیط به غیب میداند (انعام 59- نحل 56- لقمان 34 و…) و دسته دوم آیاتی که از احاطه پیامبران و جمعی از بندگان برگزیده خدا بر امور غیبی خبر میدهد (جن 25 و 26- آلعمران 179)
در جمعبندی بین این دو دسته آیات دو توجیه میتوان ارائه کرد:
توجیه اول: در دسته اول سخن از علم غیب کلی و فعلی است که اختصاص به خداوند دارد و دسته دوم بر علم اجمالی (نه همه جانبه) و جزیی پیامبران بر اسرار غیبی و امور پنهانی دلالت میکند.
توجیه دوم: علم غیب دوگونه است استقلالی و ذاتی که از جایی به دست نیامده است و غیراستقلالی و غیرذاتی. گونه اول مختص به خداوند است و امیرالمؤمنین هم فرمود که آن کس که در ذات خود آگاه از نهانها بوده و از دیگری فرا نگرفته است خداوند است (2) بر این اساس اگر انسانهایی بتوانند پردهها را کنار بزنند و رازهایی را ببینند هرگز سزاوار آن نیستند که به طور مطلق دانای علم غیب به شمار بیایند و امیرالمؤمنین علیهالسلام هم در پاسخ کسی که از اخبار غیبی آن حضرت به شگفت آمده بود و آن را علم غیب میپنداشت فرمود این علم غیب نیست بلکه علمی است که از دارنده آن آموخته شده است. به هر حال نتیجه هر دو توجیه آن است که آگاهی انسانهای برگزیده از امور پنهانی امکانپذیر است.
یکی از شبهات که از سوی برخی از عالمان اهل تسنن مطرح شده این است که کوشیدهاند مسأله آگاهی امام از احکام و شرایع و احاطه کامل او بر امور غیبی و علوم غیرمتعارف را به غلوورزی شیعیان نسبت بدهند حال آن که منشأ این شبهه عدم درک درست آنان از جایگاه امام میباشد. بدیهی است که اگر امام را منهای عصمت و لزوم اطاعت مطلق تصور کنیم مانند انسانهای دیگر در خواهد آمد که در اجتهاد و کارشناسی خود دچار خطا و اشتباه میشود و هیچ برتری و امتیازی برای او نخواهد بود ولی اگر اطاعت از امام را مانند اطاعت از پیامبر بدانیم به حکم عقل باید احاطه او به علم و دانش و معارف دینی نامحدود باشد و چنین دانشی به او عطا شود.
در قرآن کریم موارد متعددی آمده که پیامبران الهی به معجزه دانستههایی را که خارج از قلمرو حس و کسب و توانایی انسان است داشتهاند.
از جمله حضرت عیسی علیهالسلام به قوم خود گفت من به طریق معجزه به شما خبر میدهم آنچه که میخورید و در خانههای خود ذخیره میکنید (3) در قصه حضرت سلیمان، از شخصی خبر میدهد که نزدش دانشی از کتاب بود و آن چنان علم و قدرت یافته بود که تخت ملکه سبا را پیش از خبر به هم زدنی احضار کرد (4) و در نهجالبلاغه هم مواردی آمده که حضرت از اخبار غیبی خبر داده است.
از موضوعات دیگری که دانشمندان بسیاری را به خود مشغول کرده است این است که علم امام حضوری است یا حصولی؟ آیا آنچه که امام میداند از همه امور مربوط به حال و گذشته و آینده است و در هیچ حالی چیزی از رویدادهای جهان بر آنها پوشیده نیست یا اینکه علم امام به خواست و اراده آنها بستگی دارد که اگر بخواهند میتوانند بدانند و اگر نخواهند نمیدانند یعنی آنها به تأیید الهی میتوانند دیوارهای زمان و مکان را درنوردند و از گذشته و آینده آگاهی پیدا کنند و شواهدی داریم که میفهماند که رازگشایی آنان از اسرار غیبی و حقایق پوشیده، با ظرفیت تحمل مخاطبان ارتباط داشته است و امام در رفتار فردی و تعامل با اجتماع از دانش غیبی خود پیروی نمیکردند بلکه مثل دیگران علوم بشری را ملاک عمل خود قرار میدادند.
- منابع علم امام
منابع و سرچشمههای علم امام را در چند دسته میتوان توضیح داد:
1- قرآن کریم: بر اساس عقیده شیعه امام دانش قرآن را به طور کامل در اختیار دارد اعم از ظاهر و باطن تفسیر و تأویل امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود هیچ آیهای از قرآن بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرود نیامد مگر آنکه آن را بر من خواند و من آن را به خط خود نوشتم و حضرت تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص آن را به من آموخت (5) و در جای دیگر فرمود به خدا سوگند هیچ آیهای نازل نشد مگر آنکه دانستم درباره چه و در کجا و بر چه کسی نازل شده چرا که خداوند به من دلی دانا و زبانی گشوده بخشیده است. (6)
بنابر عقیده شیعه علم به قرآن به طور کامل فقط در اختیار ائمه علیهمالسلام و اوصیای امام علی علیهالسلام نهاده شده است بر این اساس گاه پاسخ مخاطبان را از قرآن میدادند مثل جایی که کسی از امام سئوال کرد از کجا فهمیدید که مسح باید به بخشی از سر انجام شود؟ فرمود: به خاطر مکان باء در آیه وامسحوا برؤوسکم، باء به معنی بعض است. (7)
2- میراث علمی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم:
به عقیده شیعه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زمان حیات خویش همه دانستههای خود را به روشهای گوناگون در اختیار امیرالمؤمنین علیهالسلام قرار داده و این مواریث گرانبها نسل به نسل به اوصیای بعدی منتقل شده است و سخن عمده درباره این است که این مواریث چه بودهاند و چگونه منتقل شدهاند؟
درباره انتقال به امیرالمؤمنین علیهالسلام اولاً منزلت ویژه و نزدیکی بیمانند امیرالمؤمنین علیهالسلام به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در تمام طول حیات آن بزرگوار از کودکی تا لحظههای وفات حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم موجب شد که برترین فرصتها برای آموختن و تربیت یافتن نزد آن حضرت برای وی فراهم گردد که در خطبه قاصعه نهجالبلاغه به آن اشاره شده است از طرفی جنبه عطش و سیری ناپذیری علی علیهالسلام از یادگیری امری است که او را از اصحاب متمایز میکرد.
عبارات من شهر علم هستم و علی دروازه آن است هر کسی از شما بخواهد وارد شهر شود باید از این در بیایید -من سرای حکم هستم و علی در آن است- علی باب علم و بیانکننده شریعت برای امتم بعد از من میباشد – علی ظرف دانش من است- ای علی تو برای امتم آنچه را پس از من اختلاف کنند روشن میکنی- گویای این حقیقت است.
اما چه چیزی به ارث داده شد؟
بخشی از این آثار علوم شفاهی بوده که سینه به سینه و دهان به دهان منتقل شده است از این رو ائمه معصومین علیهمالسلام گفته خود را مستند به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم معرفی میکردند.
بخش دیگری از این ودائع آثار مکتوبی بوده است که در روایات از آنها با تعابیری مثل کتاب علی، جفر، جامعه، مصحف فاطمه سلاماللهعلیها و مانند آن یاد شده است. گر چه ماهیت این آثار به درستی معلوم نبوده و تا حدی اسرارآمیز مینماید ولی درباره آنها چند نکته قابل ذکر است:
اول: اصل وجود این ودائع خطی به خاطر زیادی اخبار و روایاتی که به آن اشاره کرده غیرقابل انکار بوده و در آنها علوم ناب شریعت گرد آمده بود.
دوم: حجم علوم موجود در آنها بسیار زیاد، گسترده، همه جانبه و نکات دقیق و جزئی دین را هم در بر میگرفته است و در برخی از آنها حوادث آینده ثبت شده است.
سوم: این منابع رمزی بوده از مصون ماندن علوم اهل بیت علیهمالسلام از هر گونه تغییر و تبدیل بر خلاف علومی که از دیگران رسیده و در معرض زوال فراموش تغییر و تبدیل و احتمالاً هوی و هوس و رأی شخصی بوده و اطمینان بخش نمیباشد.
چهارم: این ودائع نزد ائمه علیهم السلام وسیلهای بوده برای اطمینان بخشیدن به مخاطبان پرسشگران و طرفهای گفتگو به همین دلیل از برخی روایات استفاده میشود که ائمه علیهمالسلام گاهی برای ختم گفتگو و قانع کردن پسرشگر کتاب را باز کرده و حقیقت مسأله را با استناد به آن برای مخاطب بیان میکردند.
پنجم: امروز هیچ نشانی از این آثار در دست مردم نیست و امکان استفاده و استناد و به آن وجود ندارد.
3- الهام و تحدیث
ائمه علیهمالسلام علاوه بر آنچه از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیواسطه دریافت کرده بودند از نوعی علوم غیرعادی هم بهرهمند بودند که به صورت الهام به ایشان میرسید احادیث نقل شده از ائمه علیهمالسلام در این زمینه محدث بودن آنان را برای شیعه به عنوان موضوعی غیرقابل تردید در آورده است و امکان این مسأله در قرآن هم وجود دارد حضرت خضر، مادر موسی، مادر عیسی در قرآن به عنوان کسانی که از علم لدنی و الهامات استفاده کردهاند آمده است.
موضوع تحدیث امام اگر چه در اصل مسألهای رمزی و استثنایی بوده ولی در روایات تا حدی چگونگی آن را بیان میکنند. محمد بن مسلم میگوید نزد امام صادق علیهالسلام از محدث بودن سخن به میان آمد حضرت میفرمود: او صدا را میشنود ولی شخص فرشته را نمیبیند. راوی سئوال کرد: فدایت شوم از کجا معلوم میشود صدای فرشته است. امام فرمود به او سکینه و وقاری بخشیده میشود تا بفهمد سخن فرشته است.
تأملی در حیات علمی امامان معصوم و درخششهای آن بزرگواران در عرصه علم بیش از پیش ما را به گستره وسیع دانش آنها آگاه میکند. گفتار امیرالمؤمنین علیهالسلام «سلونی قبلان تفقدونی» که بارها و بارها برفراز منبر کوفه ایراد گردید و اینکه هیچگاه در پاسخ پرسشی نمیدانم بر زبان ایشان جاری نشد و جواب صحیح پرسشی به تأخیر نینداختند و این در حالی است که در شرح حال هیچ دانشمند و نابغهای از فقهای اسلامی نمییابیم که نزد استادانی تعلیم نیافته یا در بخشی از علوم و معارف توقف نکرده باشند این ویژگی را به ویژه در امامان جواد و هادی و عسکری علیهمالسلام که در سن کودکی به امامت رسیدند نمیتوان در شرایط طبیعی و متعارف تحلیل کرد و باید اعتراف کرد که آن بزرگواران با لطف و امداد ویژه الهی به قلههای رفیع علم دست یافتهاند.
————————–
1- الشافی فی الامامه، ج 2، ص 26.
2-نهجالبلاغه، خطبه 213.
3- وَ أُنَبِّئُكُمْ به ما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ؛ سوره آل عمران، آیه 49.
4- وَ الَّذينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ؛ سوره نحل، آیه 41.
5- کافی ج 1، ص 63، حدیث 1.
6- الطیقات الکبری، ج 2، ص 338.
7- کافی، ج 3، ص 30، حدیث 4.