• علم الهی انبیا

ویژگی سوم پیامبران، که به وسیله آن بر سایر مردم برتری دارند، علوم و دانش‌های خاص آنان است. دانش پیامبران، هم از جهت منابع و مآخذ آن، و هم از حیث گستره و وسعت، با علوم متعارف بشری متفاوت است. افزون بر این، علم پیامبران از ویژگی خطاناپذیری برخوردار است، در حالی که بخش عمده­ای از دانش‌های متعارف خطاپذیرند و به تدریج از نقص به کمال می‌رسند.

علم پیامبران را، به اعتبار منابع آن، علم لدنی یا موهوبی می‌گویند؛ یعنی علمی که مستقیماً و بدون نیاز به مقدمات معمول کسب علم، مانند تجربه و تفکر، از جانب خداوند به آنان اعطا می‌گردد. گاه نیز علم پیامبران را، به لحاظ تعلق آن به اموری که بر بشر عادی پنهان است، علم غیب می‌خوانند.

  • منابع علوم پیامبران

شواهد قرآنی و روایی حاکی از آن است که علوم پیامبران از منابع خاصی سرچشمه می‌گیرد که در اختیار بشر عادی نیستند. این منابع عبارت‌اند از:

  1. وحی: یکی از منابع اصلی علوم و آگاهی‌های پیامبران، وحی است که در بحث‌های قبلی به اختصار از آن سخن گفتیم.
  2. ارتباط با ماورای طبیعت: بخش دیگری از علوم پیامبران بر اثر ارتباط خاص آن‌ها با عوالم فوق طبیعت حاصل می‌شود؛ ارتباطی که در خلال آن حجاب‌ها به کنار می‌رود و حقایق ماورای طبیعی بر آنان آشکار می‌گردد. خداوند درباره ابراهیم علیه‌السلام می‌فرماید:

«وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ * و این گونه، ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین‌کنندگان باشد. سوره انعام آیه 75».

  1. عقل فوق العاده خدادادى: خداوند متعال عقل فوق العاده­اى به پيامبران عطا كرده، كه آنان با استفاده از آن، به حقايق پى مى­بردند. حضرت امير مؤمنان على (ع) شاگرد و دست پرورده حضرت محمد (ص) كه خطاب به ابوجهل مى فرمايد: اى ابوجهل! «خداوند آن قدر به من عقل و خرد بخشيده كه اگر بر همه ابلهان و ديوانگان دنيا تقسيم كنند، همگى عاقل خواهند شد». (1)
  2. وراثت علم از يك ديگر: منبع چهارم علوم پیامبران، ارث بردن علم و دانش از پیامبران دیگر است:

«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ * و سلیمان وارث داوود گشت. سوره نمل آیه 16».

به اعتقاد گروهی از مفسران، ارث در آیه بالا شامل علوم ویژه داوود علیه‌السلام نیز می‌گردد که به فرزندش سلیمان علیه‌السلام منتقل گشت.

در روایتی از امام باقر علیه‌السلام می‌خوانیم:

«محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دانش پیامبران و مرسلان پیش از خود را به ارث برد». (2)

  1. علم غیب: «غیب» در مقابل «شهادت» قرار دارد و مقصود از آن اموری است که از ادراک ما پنهان است و از طریق حواس یا دیگر راه‌های متعارف کسب معرفت درک نمی‌شود. مجموعه‌ای از آیات و روایات گواه آن‌اند که پیامبران از مرتبه‌ای از علم غیب، به اذن الهی، برخوردارند و از اموری مطلع‌اند که از دایره آگاهی انسان‌های عادی خارج است.

شماری از آیات بر اختصاص علم غیب (آگاهی از غیب) به خداوند دلالت دارند:

«قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ * بگو غیر از خداوند، کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌شناسد. سوره نمل آیه 65».

اما از آیات دیگری به دست می‌آید که پیامبران نیز به تعلیم الهی، از بخشی از علوم غیبی مطلع‌اند:

«عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * [خداوند] دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد که [در این صورت] برای او از پیشِ رو و از پشت سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت. سوره جن آیات 26 و 27».

با توجه به مجموع این آیات، روشن می‌شود که اطلاع از امور غیبی، به صورت استقلالی، به خداوند متعال اختصاص دارد، اما پیامبران الهی نیز، به صورت غیراستقلالی و در اثر تعلیم الهی، بر بخشی از امور غیبی آگاهی دارند.

به دیگر سخن، علم غیب در خداوند، ذاتی و در پیامبران تبعی و غیرذاتی است. البته، همان‌گونه که اشاره کردیم، علم پیامبران به غیب، محدود است؛ برخی از امور به گونه‌ای هستند که علم به آن‌ها مختص به خداوند است؛ یعنی، حتی از طریق تعلیم نیز به پیامبران انتقال نمی‌یابد.

بنابراین، یکی از ویژگی‌های مهم پیامبران الهی آن است که از طریق تعلیم الهی و از راه‌هایی که از دسترس بشر عادی خارج است، به بخشی از امور غیبی عالم (که برای ما مجهول است) آگاهی دارند.

  • گستره علم پيامبران

بى ترديد بايد پيامبران از تمام اصول و فروع شريعت و دين الهى و آن چه مربوط به معارف الهى و اسباب سعادت و شقاوت انسان است آگاه باشند، زيرا براى رسيدن به اهداف والاى نبوت، اين علوم لازم است. پيامبرى كه از اين علوم برخوردار نباشد، نمى­تواند وظيفه پيامبرى خود را به نحو احسن انجام دهد.

در مسائل مربوط به مديريت جامعه و تشكيل حكومت الهى و مسائلى مانند آن، نيز بايد آگاهى كافى داشته باشند، چون پيامبران افزون بر جنبه تعليم و تربيت، مقام ولايت هم داشتند. ابراهيم امام و پيشواى مردم بود. موسى، داود، سليمان و يوسف در رأس حكومت قرار داشتند. از همه روشن تر مقام ولايت و حكومت پيامبر اسلام(ص)  است كه حكومتى الهى با تمام ابعادش تشكيل داد.

بى شك پیامبران بايد آگاهى كافى براى اداره حكومت داشته باشند، زيرا هر گونه خطا و اشتباه آنان در امر حكومت در مسئله دعوت آنان به سوى خدا تأثير منفى مى گذارد. و بر عكس، رهبرى صحيح حكومت، سبب پيروزى پيامبران در رهبرى مردم به سوى خدا خواهد بود.

دلايل عقلى و نقلى، اين دو نوع علم را براى پيامبران ثابت مى­كند. خداوند درباره حضرت داود (ع) مى­فرمايد:

«وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ ءَاتَئهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الحْكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء * خداوند به او پادشاهى و حكمت داد و از آن چه مى­خواست به او تعليم داد. سوره بقره آیه 251»؛

درباره حضرت يوسف (ع) مى­فرمايد: «ولَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ ءاتَينـهُ حُكمـًا وعِلمـًا * و هنگامى كه به بلوغ و قوّت رسيد، ما حكم [نبوّت‏] و علم به او داديم. سوره یوسف آیه 22»؛

درباره حضرت موسى (ع) مى­فرمايد: «ولَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ واستَوى ءاتَينـهُ حُكمـًا وعِلمـًا * و هنگامى كه نيرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او داديم. سوره قصص آیه 14».

نكته جالب در اين آيه­ها اين است كه پس از عطاى مقام حكم و يا ملك مسئله علم مطرح است؛ يعنى پيامبران دانش لازم را در صحنه تشريع و اجراى احكام الهى دارا بودند.

————————————

(1) بحارالانوار علامه مجلسی، ج 19، ص 83.

(2) همان، ج 11، ص 41، ح 43.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا