• تاریخچه بحث 

بررسی رابطه علم و دین از مسائل مهم و پر دامنه­ای است که در فلسفه دین مطرح شده است. زمینه تاریخی آن به قرون وُسطی و برخوردهای نامعقول و غیر انسانی کلیسا با عالمان طبیعی باز می­گردد.

مسيحيت ديني است كه همانند ديگر اديان الهي براي پاسخگويي به نيازهاي فطري انسان از جانب خداوند سبحان نازل شده است، ليكن بعد از رحلت حضرت مسيح (عليه‏السلام) دين‏شناسان بي‏باور براي حفظ منافع مادي و حيثيت اجتماعي خود به تحريف و يا تفسيرهايي كه مطابق اميال آنها بود دست زدند.

حقّانيّت قرآن امري بود كه بيش از پيش منافع اين گروه بي‏ايمان را در معرض تهديد قرار مي‏داد، از اين‏رو با ظهور اسلام جريان تحريف در كتاب‏هاي آسماني گسترش و توسعه بيشتر يافت.

تحريف‏گران كه اوراق تورات و انجيل را وسيله کسب درآمد خود قرار داده بودند هر روز بگونه‏اي دست به تحريف و يا تفسير مي‏زدند، اين تحريفات مكرّر كه غالباً مخالف با اصول برهاني و قواعد عقلي بود، موجب شد تا صاحبان علوم حسّي و تجربي به انكار جهان‏شناسي عقلي و فلسفه الهي پرداخته و به جدايي دين از عقل حكم دهند. رشد علوم حسّي و پيشرفت تجربه‏ها و فرضيه‏هاي علمي در قرون اخير و مغايرت ره‏آورد اين علوم با تحريفات و يا تفسيرهاي خرافي آنها منجر به قبول جدايي دين از علم نيز گرديد. کم کردن دامنه ديانت كه در واقع همان دستبرد به مرزهای دين و تاراج حقايق الهي آن است ساده‏ترين راهي است كه اين گروه در معامله با حريفان و رقيبان خود به آن مبادرت مي‏ورزيدند.

كشيشان در برخورد با قدرتمندان فاسد براي حفظ موقعيت خود سر سازش پيش گرفته و تا آنجا كه توانستند به تأييد آنها پرداختند، آنها قدرت و سلطنت پادشاهان ستمكار را به عنوان موهبتي الهي به مردم معرّفي كرده و غالباً خود را نيز واسطه اعطاي اين موهبت مي‏دانستند و آن گاه كه پادشاهان و سلاطين هرگونه مشاركت ديگران را در حوزه قدرت خود نفي كرده و از سازش با مدّعيان دين سرباز زدند آنان يكسر قلمرو سياست را به پادشاهان بخشيده و به جدايي كامل دين از سايست حكم كردند. بدين ترتيب آنچه در دست آنان باقي ماند ديني بود كه جداي از عقل و علم و منزوي از سياست بود. يعني اين دين منحرف شده نه به برهان عقلي متكي است و نه در مورد مسائل علمي نظر دارد و نه مدّعي اداره شئون اجتماعي آدميان است.

آنان پنداشتند كه با اين معامله مي‏توانند دين را حداقل در محدوده خاصی براي خود مصون و محفوظ نگهدارند، غافل از اين كه رقيبان قدرتمند هيچ يك به اين مقدار عقب ‏نشيني كفايت نكرده و به اين جدايي رضايت نمي‏دهند. كشيشان حريم دين را بر مهاجمان سياست گشودند و در تأييد تاراج غارتگران، سياست را بيگانه از دين و جداي از آن دانستند، وليكن سياستمداران چون دين را وسيله‏اي خوب براي به حماقت وادار کردن مردم و استثمار ملل تحت سلطه يافتند بي‏رحمانه بر پيكر آن هجوم آورده و آن را در خدمت منافع خود به اسارت گرفتند و كشيشان نيز بناچار به عنوان عاملان استعمار خود را به طور مستقيم و يا غير مستقيم فروختند، بطوري كه هر چه دينداران منزوي ناله مي‏كردند كه دين از سياست جداست سياستمداران قهار فرياد مي‏زدند كه سياست دين را رها نمي‏كند و به جدايي رضا نمي‏دهد و حتماً آن را در خدمت خود چون ديگر امورِ حلقه بگوش درمي‏آورد.

كشيشان دين را از علم جدا دانسته و دو قلمرو علم و دين را بيگانه از يكديگر خواندند، ليكن علوم حسّي و فرضيه‏هاي علمي بي‏رحمانه به داوري درباره دين پرداخته و به پنداري و خرافي بودن دين يا ذهني بودن و عيني نبودن آن حكم كرده و بر فرض پذيرفتن واقعيّت آن با نفي ثبات و دوام به نسبيت و تغيير آن رأي دادند.

اگر روزگاري دينداران از پي اصرار بر تحريف‏ها و تفسيرهاي خرافي خود صاحبنظران علمي را در آتش مي‏سوزاندند، پس از يك مُتاركه موقّت كه به جدايي عرصه علم و دين منجر شده بود، اينك علم است كه حملات پياپي خود را بر پيكر دين وارد آورده و با عدم رضايت به جدايي، انتقام گذشته خود را از آن باز مي‏گيرد.

ابتدا با اين فرضيّه كه هر چه به چشم نيايد و يا هر آنچه از طريق حس اثبات‏پذير و يا ابطال‏پذير نباشد، ذهني و بي‏معناست، به پوچ بودن مفاهيم و معاني ديني نظر دادند و سپس با فرضيه‏هايي از اين قبيل كه: هر آنچه در ذهن مي‏باشد مانند خود انسان موجودي محسوس و گذرا و در تغيير و دگرگوني است، اين نتيجه گرفتند، كه معرفت دين و شريعت امري متغيّر و متحوّل است و از آن پس با تحليل عوامل فردي و اجتماعي‏اي كه در قالب مدل‏هاي مشهود و فرضيه‏هاي مقبول آنان در تشكيل ذهنيت انسان دخيل هستند، پندار ديانت را نيز ره‏آورد جبري شرايط رواني، اجتماعي و يا اقتصادي خاص معرفي كردند.

همچنان كه ملاحظه مي‏شود در حالي كه دين كليسا فرياد برمي‏آورد كه من را با علم كاري نيست، علم با صبوري تمام خود را با آن نزديك كرده و از هيچ تحقير و تضعيفي نسبت به آن دريغ نمي‏ورزيد.

در بخش فلسفه و هستي‏شناسي نيز وقتي كليسا پيوند خود را با هستي‏شناسي الهي قطع مي‏كند راه استدلال و اقامه برهان را نسبت به اصول و مبادي خود كه همان مبدأ، معاد و وحي و رسالت است فرو مي‏بندد و با بسته شدن اين راه فلسفه‏هاي مادي و جهان‏ شناسي‏هاي حسّي و غير الهي حمله خود را نسبت به مباني و اصول دين بطور مستقيم آغاز مي‏نمايند.

راه رهايي دين از اين تهاجمات تنها بازگشت به دامن هستي‏شناسي الهي است زيرا اين فلسفه با اثباتِ جهان غيب، فطرت ثابت انسان و خلقت سنن غيرقابل تغيير خداوند سبحان، علاوه بر ابطال فلسفه‏هاي مادي راه را بر روي فرضيه ‏هاي متكي بر آن فلسفه ‏ها نيز مسدود مي‏نمايد.

در صورتي كه ديانت براساس اصول روشن و برهانی فلسفه الهي استوار شود قلمرو سياسي آن نيز از تجاوز مصون مي‏ماند، زيرا با اثبات مبدأ و معاد و فطرت ثابت آدمي نياز او به وحي در تنظيم تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي اثبات مي‏گردد.

با اثبات دين به عنوان مجموعه قوانين و مقررات ثابتي كه مشخص کننده حقیقت انسان و جهان و پيوند ميان آن دو است نقش دين نسبت به جميع معارف و علوم آشكار مي‏گردد. بر اين مبنا دين نه تنها مخالف با عقل نيست بلكه اثبات نیاز به دین توسط اصول و قوانين روشن عقلي است.

چگونه مي‏توان با رسيدن به مقصد به انكار راهي پرداخت كه سنگيني بار آن را همچنان بر دوش دارد و همچنين بر اين مبنا دين نه تنها مغاير با علم نيست بلكه ميزان اساسي براي توزين قوانين علمي مي‏باشد. زيرا معارف ديني همان نواميس ثابت الهي هستند كه توسط انسانهاي پاكي آشكار شده‏اند كه به بركت عنايات ربّاني نداهاي آنان به نجوي با خداوند تبديل شده است.

پس آنچه را كه آنها يافته‏اند با عقل رنگ گرفته از وهم و خيال نيست به همين دليل آدميان موظّف هستند القائات آن بزرگان را كه همان وحي ناطق‏اند به عنوان اصول ثابت و مستحكم حركتهاي علمي و عملي خود در نظر گرفته و كاوش و جستجوي خود را پيرامون آن اصول شكل دهند.

 با تمسك به اصول مستَند و متقَن القا شده از ناحيه صاحبان وحي، راههاي فرعي در زمينه‏هاي مختلف علمي يكايك چهره مي‏نمايد بنابراين هر كس كه در اصول و قواعد القا شده از جانب وحي اجتهاد كند فروع فراواني را از طريق آنها مي‏تواند استنباط نمايد.

  • تقابل علم و دين

علاوه بر تاریخچه­ای که ذکر شد مي‏توان تعارض علم و دين و شدّت گرفتن منازعات و مجادلات ميان عالمان علوم دين و دانشمندان علوم تجربي در مغرب زمين را محصول و نتيجه تخصصي شدن علوم و معارف و بيگانه شدن آنها از يكديگر دانست.

در گذشته علوم و معارف مختلف در يك جا مجتمع و از حال هم باخبر بودند و با يكديگر رشد مي‏كردند. در حوزه‏ها و مراكز علمي آن زمان، هم علوم طبيعي تدريس مي‏شد و هم رياضيات و فلسفه و كلام و ديگر علوم و معارف رايج بود. اينها همه در يك مجموعه بودند و محتواي خود را با هم هماهنگ مي‏كردند. معارف عهده‏دارِ تبيين جهان‏شناسي و جهان‏بيني، مبادي و مباني و پيش‏فرضها را تحليل و تثبيت مي‏كردند و در اختيار شاخه‏هاي ديگرِ دانش؛ نظير علوم طبيعي قرار مي‏دادند و علوم طبيعي به استناد و اتكاي آن مباني و پيش‏فرضهايي كه در حكمت و الهياتِ فلسفه دلیل دار و تنقيح شده بود به كار خويش ادامه مي‏داد؛ اما پس از قرن سيزدهم ميلادي به تدريج شاخه‏هاي علوم از يكديگر جدا و مستقل شدند و جريان تخصصي شدن علوم، آرام آرام دامن‏گستر شد و حوزه‏هاي معرفت و دانش از هم گسيخت و علوم طبيعي كاملاً از جهان‏بيني جدا شد و علمِ مصطلح؛ يعني دانش تجربي از فلسفه بيگانه گشت و خود را از الهيات و حكمت بي‏نياز ديد.

علم دوران مدرن مانند علم دوران گذشته باورمند و معتقد به نظام علّي و معلولي است. با اين تفاوت كه چون خود را از فلسفه الهي و دين جدا كرده، به علّت فاعلي و علّت غايي عالم كاري ندارد و دايره نظام علّي را در حصار تنگ حس و تجربه محدود مي‏سازد.

اين مسئله به معناي محدود شدن دانش تجربي در سير افقي اشياء و پديده‏ها و غفلت تامّ از سير عمودي و صعودي طبيعت و جهان است. اساس نظام علّي مبتني بر در نظر گرفتن علت فاعلي و غايي است كه نه علم محدود شده به عقل حسي و تجربي، توان اثبات و بحث و جستجو در آن را دارد و نه مي‏تواند از جايي ديگر وام بگيرد. اين ناتواني در استمداد از منابع معرفتي ديگر محصول و نتيجه جدا شدن علم تجربي و طبيعيات از دين و فلسفه الهي است.

شگفت اينكه برخي از شيفتگان اين نگاه استقلالي به علم، پا را از مرزهاي واقعي علم تجربي فراتر نهاده و ادعای ارائه فلسفه و جهان‏بيني الحادي را داشته‏اند! حال آنكه عقل حسي و تجربي در قالَب محدود خويش از اساس نمي‏تواند جهان‏بيني ارائه دهد. حس و تجربه‏اي كه در كمال توفيق خويش تنها مي‏تواند بينشي خاص درباره موجودي مخصوص مانند دريابيني، صحرابيني، گياه و جانورشناسي و اخترشناسي داشته باشد، كجا مي‏تواند عهده‏دار هستي‏شناسي به معناي وسيع آن (جهان‏بيني) باشد؟

اگر يك فيزيكدان بگويد من به استناد حس و تجربه ثابت كردم كه عالم مبدأ و خالقي دارد به او گفته مي‏شود: حكم شما اشتباه است و اگر بگويد ثابت كردم كه عالم مبدئي ندارد به او گفته مي‏شود: داوري شما باز هم اشتباه است، زيرا اساساً با ابزاري كه وي در دست دارد؛ يعني حسّ و تجربه حتي حق سخن‏گفتن شك‏آميز در اين واديهاي غيرتجربي را ندارد، چه رسد به اينكه بخواهد قاطعانه چيزي را نفي يا اثبات كند. درست به اين مي‏ماند كه كسي بخواهد با ترازويي كه مناسب توزين سبزي و ميوه است وزن سلسله جبال البرز را بسنجد.

منشأ توهم تقابل علم و دين آن است كه حوزه دين را به نقل محدود كرده و عقل را از چارچوب معرفت ديني خارج بدانيم. در اين صورت تنها آنچه از ادله نقلي فهميده مي‏شود داخل در چارچوب معرفت ديني بوده و آنچه توسط عقل حسّي و تجربي به دست مي‏آيد معرفت علمي و فلسفي و بي‏ارتباط با حوزه دين محسوب مي‏گردد. در اينجاست كه اگر مطلبي نقلي از جهتي ناسازگار با يافته علمي و تجربي يا فلسفي باشد از مصاديق تقابل علم يا فلسفه با دين تلقي مي‏شود.

اين تصور باطل كه مرز دين را مي‏شكافد و عقل را از چارچوب معرفت ديني جدا و آن را بيرون آن قرار مي‏دهد و نقل را در درون آن باقي مي‏گذارد، شرايط را به گونه‏اي فراهم مي‏آورد كه عقل بيگانه شده از دين، عالم آفرينش را ديگر خلقت نداند، بلكه آن را طبيعت بنامد و مبدأ فاعلي و غايي «هُوَ الاَوَّلُ والآخِر. سوره حديد، آيه 3» را از آن بگيرد و علم طبيعي تکه تکه شده و معيوبي را كه منقطع الاوّل و الآخر است، تحويل دهد. عقلي كه ديگر حاصل تلاش خود را نقاب برگرفتن از چهره خلقت و فعل‏الله نمي‏داند، بلكه صرفاً به تبيين طبيعت مي‏نشيند.

اما اگر به اين نكته اساسي و مهم توجّه شود كه عقل در برابر نقل است نه در برابر دين و همان خداوندي كه ادله نقلي را منبع معرفت ديني قرار داده، عقل را نيز حجت شرعي و منبع شناخت دين و رهاورد آن قرار داده است، در اين صورت در موارد ناسازگاري مفاد يك دليل نقلي با يك معرفت علمي يا فلسفي بايد از تقابل علم يا فلسفه و نقل سخن راند؛ نه آنكه آن را شاهدي بر تقابل علم يا فلسفه و دين قلمداد كرد.

اگر عقل در كنار نقل در درون چارچوب معرفت ديني جاي گرفت، سخن گفتن از تقابل علم و عقل با دين به همان اندازه نامأنوس و نابجاست كه سخن گفتن از تقابل نقل و دين. نقل هرگز با دين معارض نمي‏شود، زيرا نقل خود منبع شناخت دين است. به همين ترتيب عقل (به معناي وسيع آن) ناسازگار و معارض با دين نمي‏گردد، زيرا حجت شرعي و منبع شناخت دين است.

البته كاملاً طبيعي است كه در مواردي نقل با علم و ظاهر متن منقول با مقتضاي دليل عقل ناسازگار باشد، چنان‏كه گاه يك دليل نقلي با دليل نقلي ديگر معارض و ناسازگار مي‏افتد. در اين موارد به جاي جنجال نابجا به نام تقابل و دشمنی علم و دين بايد در فكر راه حلّ تقابل علم و نقل برآمد و مشاهده كرد كه كدام يك از اين دو حجت، قوي‏تر است يا اگر راهي براي جمع ميان هر دو باشد به وجهي ميان آنها سازگاري برقرار كرد.

  • فرضيه نه علم است و نه علمي

نکته ای که در اینجا بايد روشن شود:

تنها علم يا علمي است كه مي‏تواند حجت شرعي و منبع معرفتي دين باشد؛ نه هر فرضيه‏اي كه عالم و دانشمندي آن را ساخته و پرداخته است. مطلبي كه مفيد قطع يا طمأنينه باشد معارض با دين نيست و در درون مرزهاي معرفت ديني جاي مي‏گيرد. حال آنكه فرضيه، علم نيست، زيرا نه مبرهن است و نه مايه فراهم آمدن طمأنينه و اعتقاد عقلايي. به تعبير علامه طباطبايي فرضيه، حكم پاي ثابت و آرام پرگار را دارد كه آن را مستقرّ مي‏كنيم تا بتوانيم پاي ديگر پرگار را به حركت درآوريم. فرضيه را بنا مي‏نهند تا بتوانند قدمهاي بعدي را بردارند و احياناً به علم برسند. فرضيه از آن جهت كه فرضيه است علم نيست.

فرضيه‏هاي علمي تا وقتي به حدّ قطع يا طمأنينه نرسيده و مفيد يقين يا اطمينان عقلايي نشده‏اند نه علم مصطلح‏اند و نه حجت شرعي و معتبر ديني، بنابراين نه معارض دين‏اند و نه معارض نقل، از اين‏رو كلّيه ديدگاههايي كه در فلسفه علم ارزش قضاياي علمي را نازل مي‏دانند و براي علوم تجربي در واقع‏نمايي و ارائه معرفت عيني و معتبر، شأني قائل نيستند، مؤيد عدم تقابل علم و دين‏اند، زيرا از نگاه آنان يافته‏هاي دانشمندان علوم طبيعي و تجربي از سنخ معرفت و علم نيست، چون حكايت قابل اعتمادي از واقع ندارند، بنابراين در قبال دين ساكت‏اند نه ناطق و سكوت عدم احتجاج است نه احتجاج بر عدم.

  • تمايز تقابل علم با دين از محاربه با آن

علم ذاتاً با دين تعارضي ندارد و با آن آشتي‏پذير است؛ اما فلسفه الحادي و جهان ‏بيني ملحدانه (منکر وجود خدا) اساساً براي نفي دين آمده و با آن سر ناسازگاري دارد. مباني و اصول اين قسم هستي‏شناسي و جهان‏بيني، الحادي است و طبعاً چنين نگرشي علم را نيز ابزار الحاد خود قرار مي‏دهد و از او مي‏خواهد همه هستي را از منظر تجربه حسّي ببيند و آن را بر اساس دانش تجربي تبيين و تفسير كند. حال آنكه علوم طبيعي و تجربي به طبع و ذات خويش هيچ اقتضايي نسبت به الحاد ندارند و از رهگذر تحريف و خروج از محدوده‏هاي خويش، دست‏ مايه كفر و الحاد و ماده‏پرستي قرار مي‏گيرند.

زماني عقل و در نتيجه علم به درون هندسه معرفت ديني راه مي‏يابد كه منشأ آن علم و تعقل، فلسفه الحادي و كفر نباشد. علم و عقلانيتي كه خداباور است و هستي و طبيعت را مخلوق خدا مي‏بيند مي‏تواند در كنار دليل معتبر نقلي تأمين‏كننده معرفت ديني و در نتيجه در مواردي معارض با نقل باشد.

فلسفه الحادي كه درباره ساحت قدسي دين همواره مي‏گويد: «اِن هذا اِلاّ اَسطيرُ الاَوَّلين *  اين فقط افسانه‏هاى پيشينيان است. سوره مؤمنون آيه 83» چگونه مي‏تواند با دين سر آشتي داشته باشد؟ دين نيز در برابر الحاد مي‏ايستد و آن را سفاهت مي‏داند: «ومَن يَرغَبُ عَن ملَّةِ اِبرهيمَ اِلاّمَن سَفِهَ نَفسَه * جز افراد سفيه و نادان، چه كسى از آيين ابراهيم (با آن پاكى و درخشندگى) روى‏گردان خواهد شد؟! سوره بقره آيه130» اين دو نگاه هرگز قابل جمع نيست.

عصري كه نسبت علم و دين كارزار بود، كار هر دو طرف زار بود؛ ولي با احتساب كنوني و شناخت مجدّد دين از يك سو و عقل و علم از سوي ديگر دوران كارزار به گفتمان، مناظره دوستانه، مفاهمه عاقلانه و همايش مهربانانه و محقّقانه تبديل شد.

 ما اساساً چيزي به نام علم خنثا و بي‏طرف نداريم، بلكه علم از دو حال خارج نيست: يا الهي است و يا الحادي.

مگر مي‏شود فيزيك و شيمي شخصي بي‏طرف باشد؟ بالاخره اين علم يا الهي است و يا الحادي؛ يا خدا را از عالم حذف مي‏كند و يا با اذعان به وجود خدا و اينكه عالم مخلوق اوست، به كاوش در طبيعت مي‏پردازد.

آري مي‏توان تصور كرد كه شخص عالِم در مباني و مبادي فلسفي علوم؛ مانند اينكه آيا جهان آغاز و انجامي دارد يا نه؟ خالقي دارد يا نه؟ مردّد باشد و در نتيجه نه ملحد و نه موحّد، بلكه سكولار و شاكّ باشد؛ امّا علم بي‏طرف و سكولار و شاكّ معنا ندارد، زيرا واقع امر از دو حال خارج نيست. پاسخ پرسشهاي فلسفي سابق الذكر يا مثبت است يا منفي. كسي كه از طرف علم پاسخ منفي به اين پرسشها مي‏دهد، علم را الحادي و كسي كه از طرف آن پاسخ مثبت به آنها مي‏دهد علم را ديني و الهي مي‏داند.

  • نفي مساوی دانستن علم و دين  

در مباحث پيشين بارها اشاره شد كه فكر تقابل علم و دين باطل بوده و حق آن است كه عقل در كنار نقل منبع معرفت ديني است. در نتيجه اگر تقابلي پيش آيد در واقع تقابل عقل و نقل و در نتيجه تقابل علم و نقل است. تقابل علم و ادله نقلي بر اين پيش‏فرض متكي است كه ادله نقلي با علم همپوشاني داشته و به هم ناظر هستند، به گونه‏اي كه در مواردي مفاد قضيه علمي چيزي را كه مفاد دليل نقلي است به چالش مي‏كشاند.

گروهي براي حلّ مشكل تقابل علم و نقل به اين راه علاج متوسل شده‏اند كه از اساس نظارت و همپوشاني محتوايي مطالب علمي و ديني را منكر شده‏اند. گويا دين از زاويه‏اي متفاوت از منظر علم، به طبيعت و جهان مي‏نگرد و در نتيجه مطالب مطرح در منابع ديني هيچ ارتباط، مزاحمت و تقابلي با قضاياي علوم نخواهد داشت؛ نظير اينكه كسي راجع به جنس مواد يك تابلو نقاشي صحبت كند و ديگري درباره مضمون و محتواي نقاشي موجود در آن تابلو. گفتار اين دو فرد موازي يكديگر است و هرگز در هيچ جهتي مقابل ديگري سخن نمي‏گويند. چون هيچ وجه مشتركي ميان آنها نيست.

با مراجعه به قرآن و روايات به روشني درمي‏يابيم كه نمي‏توان قول به توازي علم و نقل ديني را به اين معناي ياد شده پذيرفت؛ مثلاً درباره مراحل رشد جنين، آنچه قرآن درباره نطفه و علقه و سپس مضغه و پوشيده شدن گوشت بر استخوان مي‏گويد، مطالبي تفصيلي در مورد امور مشاهدهپذير است، گرچه در همين مورد از زاويه‏اي نيز سخن مي‏گويد كه از دسترس تجربه حسّي بيرون است.

قرآن بيان مي‏كند كه كار پدر و مادر نقل نطفه از موضعي به موضع ديگر است و همه مراحل خلقت و افاضه صورت برعهده پروردگار است:

«فَرَءَيتُم ما تُمنون ءَاَنتُم تَخلُقونَهُ اَم نَحنُ الخالِقون * آيا نديديد (و به حقيقت در نيافتيد) كه نخست شما نطفه‏اى (بى‏قدر و قابليّت) بوديد؟ * آيا شما خود آن نطفه را (به صورت فرزند انسان) مى‏آفرينيد يا ما آفريننده‏ايم؟ سوره واقعه، آيات 59 ـ 58»

قرآن به اين بيان اكتفا نكرده كه صرفاً بگويد عالم همه آيات الهي است كه مطلبي تجربه ‏ناپذير و غيرعلمي باشد، بلكه در موارد بي‏شماري نشاني مي‏دهد و مطلب علمي و تجربي مي‏گويد. از يكسو درباره آغاز خلقت آسمانها و زمين سخن مي‏گويد كه خداوند همه اين مجموعه را در شش روز آفريد؛ نخست زمين را در دو روز خلق كرد و سپس به آسمان پرداخت: «خَلَقَ الاَرضَ في يَومَين. سوره فصّلت، آيه 9» و «ثُمَّ استَوي اِلَي السَّماءِ وهِي دُخان. سوره فصّلت، آيه 11» و آسمانها و زمين در آغاز به هم بسته بوده‏اند و خداوند آنها را باز و از هم جدا كرد: «اَوَ لَم يَرَ الَّذينَ كَفَروا اَنَّ السَّمواتِ والاَرضَ كانَتا رَتقًا فَفَتَقنهُما. سوره انبياء، آيه 30»

از سوي ديگر در سوره عنكبوت به انسانها جرأت و دستور مي‏دهد كه برويد تحقيق كنيد كه خداوند چگونه خلقت آسمانها و زمين را آغاز كرد و براي آنها معاد و بازگشتي قرار داد: «اَوَ لَم يَرَوا كَيفَ يُبدِءُ اللهُ الخَلقَ ثُمَّ يُعيدُهُ اِنَّ ذلِكَ عَلَي اللهِ يَسير  قُل‏سيروا فِي الاَرضِ فَانظُروا كَيفَ بَدَاَ الخَلقَ. سوره عنكبوت، آيات 20 ـ 19»؛ خداوند به كساني كه درباره وضع موجود به تجربه نشسته‏اند فرمود: آنچه شما داريد الفباي جهان‏شناسي و كيهان‏شناسي است برويد و ببينيد اصل خلقت چگونه مراحلي را طي كرده و به وضع كنوني رسيده است، پس چنين نيست كه منابع نقلي دين تنها از اموري سخن بگويد كه دست تجربه و علم طبيعي از آنها كوتاه باشد و به اصطلاح صرفاً به معارف كلامي بسنده كند.

  • موضع عالمان مسلمان در مسئله رابطه علم و دين

در طول تاريخ تمدن و فرهنگ اسلامى دو روش و مكتب در بررسى مسايل مذهبى به وجود آمده است: يكى روش اهل حديث واشاعره و ديگر روش فلاسفه و متكلمان. پيروان مكتب اول مى‏گويند بحث در مسايل اعتقادى و جدال و مناظره در احكام شرعى بدعت و حرام است و كليه مسايل دينى و احكام شرعى را بايد دربست و بى چون و چرا پذيرفت، مثلا ابوسليمان منطقى سجستانى معتقد است كه بين عقل و دين و شرع و فلسفه رابطه‏اى وجود ندارد.

گروه دوم معتقدند كه تمام مسايل دينى اعم از اعتقادات و احكام فرعى، مبتنى بر تفكر و انديشه است. بسيارى از متفكران اسلامى همين روش را رفته‏اند و مى‏گويند: دين و فلسفه به معناى عام آن نه تنها با هم تضادى ندارند، بلكه به يكديگر وابستگى كامل دارند.

  • جایگاه علم و دانش در اسلام

«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ * خدا آنهایی را که ایمان آورده اند و کسانی را که دانش یافته اند به درجات عظيمى مى‏بخشد. سوره مجادلة آیه 11».

به جرئت می­توان گفت که در هیچ یک از ادیان و مکاتب به اندازه‌ی اسلام، برکسب معرفت و آگاهی یا دانش اندوزی و ژرف نگری در زندگی تأکید نشده است. با نگاهی گذرا به منابع تفکر اسلامی، یعنی قرآن کریم و احادیث حضرت رسول (ص) و ائمه‌ی اطهار (ع) می­توان دریافت که خداوند و اولیای او، پیوسته، نه فقط مؤمنان، بلکه کافران و مشرکان و حتی پیروان دیگر ادیان را بر خردمندی و به کارگیری عقل دعوت می­کند؛ تا بدانجا که خداوند نه تنها از مؤمنان خواهان ایمان کورکورانه نیست، بلکه «توحید»، یعنی بنیان ایمان را حاصل تعقّل و علم ورزی می­داند. کسانی که دین و علم را در طول تاریخ بشری در تعارض دیده اند، قطعاً در برابر مقام کسب علم و دانش در اسلام و تأکید فراوانی که بر آن شده است، روش خاموشی و سکوت در پیش خواهند گرفت؛ زیرا چنان که پس از این ملاحظه خواهد شد، نه در منابع اندیشه و عمل اسلامی و نه در تاریخ ظهور این دین الهی نشانه­ای از علم ستیزی یافت نخواهد شد. اگر آنچه را در آیات و اخبار درباره‌ی فضیلت علم و دانش و معرفت آمده، بدون هیچ تفسیر و توضیحی کنار هم قرار دهند، خود کتاب یا کتاب­هایی بزرگ را تشکیل خواهد داد. (1)

به نظر ما، بی هیچ تردیدی، اگر این اندازه اولیای اسلام بر فضیلت دانش و دانشمند تأکید نکرده بودند، هرگز تمدن اسلامی بدین پایه از عظمت نمی­رسید.

اصل کلمه‌ی «علم» هشتاد بار در قرآن کریم در مواضع گوناگون تکرار شده و مشتقّات آن مانند «یعلمون» و «یعلم» و غیره بارها به کار برده شده است. اگرچه کلمه‌ی «عقل» در کتاب آسمانی ما نیامده، ولی ترکیب «اولی الألباب» را، که به همین معنی است، می توان بیش از ده بار در قرآن کریم یافت. افزون بر اینها، واژگانی چون «حکمت» و «برهان» و مشتقات «عقل» و «فکر» و «فقه» بارها در قرآن به کار رفته است. بنابراین، خداوند مؤمنان را از اینکه براساس تقلید و کورکورانه به او ایمان آورند، نهی فرموده و حتی در یکی از آیات قرآن کریم، علم و ایمان را در کنار یکدیگر قرار داده است:

«وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ …. * ولى كسانى كه علم و ايمان به آنان داده شده مى‏گويند. سوره روم آیه 56»

قرآن کریم در زمینه‌ی دانش اندوزی فقط به کلیّات اکتفا نکرده و بسیاری از آیات به طور خاص، بشر را به ژرف نگری در آثار خلقت و طبیعت می خواند:

«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ‌ * مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، خردمندان را عبرتهاست. سوره آل عمران آیه 190»

حتی پاره ای از آیات قرآن کریم در تشویق مسلمانان به فراگیری علوم خاص، مانند نجوم و ریاضیات، نقش داشته اند:

«وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * اوست خدایی که ستارگان را پدید آورد تا به آنها در تاریکی­های خشکی و دریا راه خویش را بیابید، آیات را برای آنان که می­دانند به تفصیل بیان کرده­ایم. انعام آیه 97»

یا:

«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * او كسى است كه خورشيد را داراى روشنايى نمود و ماه را نورانى كرد و برایش منازلی معین کرد تا از شمار سالها و حساب آگاه شوید. خدا همه‌ی اینها را جز به حق نیافرید و آیات را برای مردمی که می­دانند به تفصیل بیان می­کند. سوره یونس آیه 5»

حتی در آن دسته از آیات قرآن کریم که به نقل سرگذشت انبیا و اقوام پیشین اختصاص دارد و خداوند خود تأکید می­فرماید که هدف از نقل مکرر آنها، عبرت آموزی است، می­توان آشکارا ایجاد و بلکه تشویق به تاریخ نگاری و مشاهده‌ی آثار تاریخی و روحیه‌ی واقع نگری را دید:

«قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِينَ‌ * بگو: روى زمين گردش كنيد! سپس بنگريد سرانجام تكذيب‏كنندگان آيات الهى چه شد. سوره انعام آیه 11».

و از این نمونه ها در قرآن کریم به اندازه­ای است که می­توان کتاب­ها درباره‌ی آن نگاشت.

همچنین در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) نیز موارد بسیاری در تجلیل از علم و فضیلت علما یافت می­شود، که در ذیل به نمونه­هایی از آن اشاره می­شود:

  1. مردی از انصار به خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! کدام یک از این دو نزد تو محبوب تر است: حضور در تشییع جنازه یا حضور در مجلس عالم؟ حضرت فرمودند: «اگر برای تشییع جنازه کسانی حاضر باشند تا متوفی را به خاک بسپارند، حضور در مجلس یک عالم برتر است از حضور در هزار مراسم تشییع جنازه، عیادت هزار بیمار، هزار شب عبادت، هزار روز روزه، هزار درهم صدقه به فقرا و مساکین، هزار بار حج، هزار بار جنگ در راه خدا با مال و جان، باز هم اینها کجا و حضور در مجلس عالم کجا؟ آیا نمی دانی که خداوند را فقط با علم می­توان اطاعت و عبادت کرد؟ خیر دنیا و آخرت در علم است و شرّ دنیا و آخرت در جهل». (2)
  2. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «دانش اندوزی، بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه است». (3)
  3. پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «ساعتی اندیشیدن از عبادت یک ساله نیکوتر است». (4)
  4. پیامبر مهربانی­ها (ص) فرمودند: «دانش سرآغاز هر نیکویی است و جهل سرآغاز هر شرّی». (5)
  5. نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: «هرکس دانش سودمندی را نهان گرداند، خدای روز قیامت لگامی از آتش بر او بزند». (6)
  6. رسول خدا (ص) فرمودند: «همه‌ی خیر و نیکویی جز از راه عقل به دست نمی آید، آن کس که عقل ندارد، بی دین است». (7)
  7. پیامبر اکرم (ص) فرمدند: «خداوند چیزی را برتر از عقل به بندگان خود تقسیم نفرمود، به همین سبب، خوابیدن خردمند برتر است از شب زنده داری نادان و افطار خردمند برتر است از روزه داری نادان و ماندن خردمند برتر است از جنبیدن نادان». (8)

همچنین ائمه‌ی اطهار نیز در جملات خود، بر علم و دانش اندوزی تأکید کرده و آن را از اصول اساسی اسلام برشمرده اند؛ تا بدانجا که حضرت علی (ع) در فرازی از سخنان خود خطاب به کمیل بن زیاد اساساً مردمان را به سه دسته تقسیم کرده اند:

«مردم سه دسته اند: دانایی که شناسای خداست، آموزنده ای که در راه رستگاری کوشاست و فرومایگانی رونده به چپ و راست که درهم آمیزند و پی هر بانگی را گیرند و با هر باد به سویی خیزند، نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند». (9)

در جای دیگر می فرمایند:

«یا دانا باش یا جوینده‌ی دانایی و سومی مباش که به دشواری و هلاکت می­افتی». (10)

آن حضرت خود در پاره ای از خطبه­های نهج البلاغه، به مسائل و آثار خلقت، مانند مورچه و شب پره پرداخته­اند که نشانه‌ی آشکاری است از پیروی از آیات قرآن کریم مبنی بر دقت در آفرینش.

در دوره‌ی حیات ائمه‌ی بزرگوار شیعه، به ویژه پس از حضرت صادق (ع)، که علم و علم آموزی رونق تمام داشت، آن حضرات، یاران خویش را به اندوختن علم و دانش تشویق می­فرمودند. در زیر برای نمونه به برخی از احادیث ائمه (ع) در این زمینه اشاره می­کنیم:

  1. امام صادق (ع) فرمودند: چون روز قیامت فرا رسد، خداوند مردم را در یک جا گرد آورد، آنگاه ترازوها، خون شهیدان را با قلم دانشمندان وزن کند، آنگاه قلم دانشمندان بر خون شهیدان سنگینی خواهد کرد. (11)
  2. امام صادق (ع) فرمودند: با ارزش ترین مردم کسی است که دانش بیشتری داشته باشد. (12)
  3. امام صادق (ع) فرمودند: کسی که بدون آگاهی و بصیرت به کاری دست زند، مانند آن است که رونده‌ی راهی به جز راه اصلی باشد، بنابراین هرچه بیشتر پیش رود، بیشتر از مسیر منحرف خواهد شد. (13)

همه‌ی این موارد که نمونه های بسیار دیگری از آنها در آثار حدیثی مسلمانان به دست می­آید، نشان می­دهد که نه تنها اسلام با دانش تضادّی ندارد، بلکه به نحوی ملازم آن است و ائمه‌ی اسلام به طور مؤکّد بارها تکرار کرده­اند که هیچ عبادت و فریضه­ای بدون کسب آگاهی و بصیرت از مؤمنان پذیرفته نیست.

در واقع اگر هم در برخی ادیان و مکاتب دیگر، نزاعی میان علم و دین وجود داشته باشد، ربطی به اسلام ندارد و دلیل بزرگ آن توجه به آیات قرآن کریم و احادیث مأثور است که همگی مؤمنان را به دانش و آگاهی روزافزون دعوت می کند.

البته می­باید این نکته را در نظر گرفت که دانش و دانش آموزی در اسلام شرایط خود را داراست؛ بدین معنی که اسلام میان علم و اخلاق فاصله­ای نمی­بیند و همواره بر پیوستگی این دو تأکید ورزیده است. در واقع عالم در اسلام، صاحب مسئولیت است و عالم بی اخلاق جز به گمراهی هدایت نمی­کند. این موضوع خود از امتیازات اسلام است که در زمینه‌ی تعلیم و تربیت مکتبی خاص دارد.

بدون شك دستيابي به علم و دانش به آساني ميسر نيست بلكه با موانع و دشواري­هاي فراواني رو به‌ است اما از ديدگاه اسلام هيچ امري نمي­تواند مانع كسب علم و دانش شود به عنوان نمونه:

1) مسئله جنسيتي نمي­تواند مانع كسب و علم دانش شود: چنانكه نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) مي­فرمايد:

«كسب علم و دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است». (14)

هنگامي به اهميت اين سخن پي خواهيم برد كه توجه داشته باشيم در آن عصر زنان و دختران پَست‌ترين موجود به حساب مي‌آمدند و به تعبير قرآن كريم:

«إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ * هر گاه به يكى از آنها بشارت دهند دخترى نصيب تو شده صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى‏شود و مملو از خشم مى‏گردد.

سوره نحل آيه 58».

2) زمان نيز نمي­تواند مانع كسب علم و دانش شود، چنانكه نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه مي­فرمايد:

«از گهواره تا گور دانش بجوئيد». (15)

3) دوري مكان نيز نمي تواند مانع كسب علم و دانش شود، چنانكه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در اين راستا فرمودند: «دانش طلب كنيد هر چند در چين باشد». (16)

4) اختلاف عقايد استاد و شاگرد نيز نمي تواند مانع كسب علم و دانش شود، چنانكه امير المؤمنين علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد: «حكمت و علم را فرا گيريد و اگر چه از مشركين باشد. (17)

و در جاي ديگر فرمود:

«حكمت را از هر كه بياورد فرا بگيريد به گفتار توجه داشته باشيد نه به گوينده». (18)

حضرت امام باقر (عليه السّلام) به نقل از حضرت مسيح (عليه السّلام) مي فرمايد:

«علم و دانش را از كسى كه نزد او است فرا گيريد و بعمل و كردارش ننگريد». (19)

————————–

1ـ برای نمونه رجوع شود به کتاب: محمد محمدی ری شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب و السنة، قم: دارالحدیث، 1376 ش؛ در این کتاب مباحث مربوط به علم و حکمت در قرآن کریم و احادیث حضرت رسول (ص) و ائمه­ی اطهار (ع) به تفصیل با توجه به منابع و مآخذ روایی و تفسری گوناگون مورد بررسی دقیق قرار گرفته است.

2ـ روضة الواعظین، نجف: المکتبة الحیدریه، 1386 ق، ص 12.

3ـ روضة الواعظین، نجف: المکتبة الحیدریه، 1386 ق، ص 12.

4ـ همان، ج 71، ص 326.

5ـ همان، ج 77، ص 175.

6ـ همان، ج 2، ص 78.

7ـ تحف العقول عن آل الرسول، نجف، 1380 ق، ص 44.

8- المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث ج 3 ص 185.

9ـ نهج البلاغه، ترجمه­ی سید جعفر شهیدی، تهران، 1376، ص 387.

10ـ مجلسی، پیشین، ج 1، ص 196.

11ـ همان، ج 2، ص 14.

12ـ ابن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص 19.

13ـ ابن شعبه­ی حرّانی، پیشین، ص 266.

14- بحار الأنوار، ج ‏1، ص 177.

15- نهج الفصاحة ص 218.

16- الحكم الزاهره، ص 51.

17- بحار الأنوار ،ج‏2، ص 97.

18- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 58 .

19- بحار الأنوار، ج‏2 ، ص  97.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا