- در علم و آگاهي
مکتب تشيع، مکتب علم و آگاهي است، مکتب تفقه و بصيرت است. پيروان خود را به دانشآموزي، خردورزي، تفکر و انديشهداري دعوت ميکند و اين امر بر اساس خط الگويي رسول خدا و ائمه هدي است و هم بر اساس آن چيزي است که دعوت اسلام، بر آن مبنا شکل گرفته است.
پيامبر صلیاللهعلیهواله در دعوت مردمان به سوي حق و هدايت، و حتي در مسير مبارزات فکري، هرگز از جهل و ناداني مردم سود نجست و هرگز از راه تحميق و غافلسازي، وارد عرصه نگشت. شيوه او، شيوه برهان و منطق بود، روش جدال و احتجاج بود. استفاده از خط نصيحت و موعظه بود و اين چيزي نيست که صرف ادعا باشد، بلکه در عمل آن را به گونهاي مشهود ديده و از روي اسناد به اثبات آن پرداختهايم.
شيعه با پيروي از اين خط و هم در سايه ارشادات و توصيه آموزگاران معصوم خود، توانست با اين شيوه به پيش رود و براي مردمان، چون چراغ هدايت و حکمت شود. شِيعَتِي… مَصَابِيحُ كُلِّ ظُلْمَة (1)
و از اين طريق در مبارزه با انحرافات و رفع موانع عقلي و فکري امت، گام برداشت.
- منابع علمي و فکري
تشيع در پيشروي به سوي مقصد، به دو رکن مهم متکي بود: يکي پيامبر خدا صلیاللهعلیهواله که شهر علم بود و ديگري دروازه آن شهر، اميرالمؤمنين علی علیهالسلام. (2)
آموزگاران مکتب تشيع، دانش و بينش خود را، از منبع وحي به دست آورده بودند که مصون از هر گونه خطا و اشتباه است. (3)
آنان اهل علم و شرف و شايستگي در علوم مختلف بودند و در هر چه که مربوط به حيات سعادتمندانه آدمي است، رأي و نظر داشتند و اين علمآموزي خداوند، درباره همه انبياي الهي صادق بوده است. (4)
جمله امام صادق عليهالسلام در اين عرصه قابل توجه است که فرمود: «شگفت از مردم که مدعي هستند دانش خود را کلاً از رسول الله اخذ کردند و بدان هدايت يافتند و عمل کردند و گمان دارند که ما اهل بيت از علم او نگرفتهايم، در حالي که ما از خاندان و ذريه او هستيم و وحي در منازل ما نازل شده و از جانب ما به دست مردم رسيده است. آيا مردم دانا شده و هدايت يافتند و ما نادان شده و گمراه گشتهايم؟ چنين چيزي محال است. «عَجَباً لِلنَّاسِ يَقُولُونَ أَخَذُوا عِلْمَهُمْ كُلَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ فَعَمِلُوا بِهِ وَ اهْتَدَوْا وَ يَرَوْنَ أَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمْ نَأْخُذْ عِلْمَهُ » (5)
شيعه در فهم احکام، تفسير آيات قرآن، اجراي حدود و احکام الهي، رأي خود را از اهل بيت ميگيرد. راهنماي او پيامبر صلیاللهعلیهواله و علي علیهالسلام و يازده تن ديگر از امامان معصومند. ديگران را حق اظهارنظر در آيات قرآن و استنباط حکم از قرآن نيست و آن کس که چنين ادعا کند، دروغگو و يا منافق است.
- وسعت علمي
دانش ائمه، الهي است و به خاطر مسئوليت و مأموريتي که دارند، ناگزير بايد اعلم همه افراد امت باشند. کارشان مربوط به هدايت بشر و انسانسازي است، نه بحث از فيزيک و شيمي و طب. ولي در آنجا که ضرورتي ايجاب کند، در آن عرصه هم کم نميآورند، (6) زيرا اينان حجت خدا بر مردمند.
امام اميرالمؤمنين علیهالسلام همانند رسول خدا صلیاللهعلیهواله دعوي دانش الهي داشت و با اشاره به سينه خود ميفرمود: در آن، دانشي انباشته است که اگرتوانمندان حمل آن را بيابم، از آن پرده بر ميدارم. «إِنَّ هَيهُنَا لَعِلْماً جَمّاً … لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً» ، (7) و در سخني ديگر خود را به راههاي آسمان، آگاهتر از زمين ذکر ميکند. (8)
و اين دعوي، غلو نيست که امامان مؤيد به دانش خدايي هستند. امام تنها در فنون مختلفه عقلي، ديني، اجتماعي و سياسي، نزديک به 11 هزار جمله حکمت آميز دارد که در غررالحکم و درالکلم گرد آمده است.
ایشان در عبارتي میفرمايد: «کجايند آنان که در برابر ما، به دروغ دعوي کردهاند که راسخ در علمند و از روي طغيان و حسد، اين سخنان را مدعي گشتهاند. حسادتشان از اين باب است که خداوند ما را برافراشت و آنان را فرو نهاد، به ما خصايصي عطا کرد و آنان را از آن عطايا محروم داشت، ما را وارد درياي رحمت خود ساخت و آنان را از آن بيرون راند. خط هدايت به وسيله ما به مردم عطا ميشود و نيز از طريق ما، کوري و نابينایي از ميان برداشته ميشود، نه به وسيله آنان. «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً لَنَا وَ حَسَداً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى لَا بِهِم». (9)
امام صادق عليهالسلام فرمود: در نزد ما آگاهيهايي است که با وجود آن، محتاج مردم نخواهيم شد و برعکس اين مردمند که به ما نياز دارند در نزد ما اطلاعاتي است با املاي پيامبر صلياللهعليهوآله و با خط علي عليهالسلام، صحيفهاي است که در آن کل حلال و حرام گرد آمده است. «إِنَّ عِنْدَنَا مَا لَا نَحْتَاجُ مَعَهُ إِلَى النَّاسِ وَ إِنَّ النَّاسَ لَيَحْتَاجُونَ إِلَيْنَا وَ إِنَّ عِنْدَنَا كِتَاباً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطُّ عَلِيٍّ ع صَحِيفَةً فِيهَا كُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ». (10)
و شيعه خط و راه خود را از اينان ميگيرد.
- دعوت به علمآموزي
اين شيعه است که در علمآموزي خط و راه پيامبر صلیاللهعلیهواله را گرفته است. او که با آن همه دانش الهي، مأموريت مييابد که از خداوند فزوني علم را خواستار شود «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْما». (11)
کسب دانش فريضه است و شيعه در پي کسب اين فريضه. «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» (12)
و دليل آن حضور در محضر علمي امامان، در آن روزگار که کلاس و درس و مدرسهاي نبود. (13)
شيعيان در تمام مدت زندگي، در پي فراگيري علم و ثبت و ضبط آن بودهاند. حتي در روزگار شيخين که ثبت و نقل حديث ممنوع بود، شيعه اين خط و راه را ادامه داد. (14)
علي عليهالسلام حتي در وسط ميدان جنگ، بحثهاي توحيدي داشت و در برابر اعتراض ديگران که اينک زمان جنگ است، نه وقت مسأله پرسيدن، امام فرمود: اتفاقاً جنگ ما به همين خاطر است. (15)
ائمه ما در تمام مدت عمر، دعوت به علم آموزي داشتند. امام باقر عليهالسلام ميفرمود: «شَرْقاً أَوْ غَرْباً لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ (16)
براي کسب دانش اگر به شرق يا غرب سفر کنيد، از دانش درست چيزي نمييابيد، جز آنکه از جانب ما بيرون آمده باشد».
در تشويق به علم آموزي، امام صادق عليهالسلام فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ، دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً، فَقِيلَ: تَعَلَّمَ لِلَّهِ، وَ عَمِلَ لِلَّهِ، وَ عَلَّمَ لِلَّه». (17)
آن کس که براي خدا دانش بياموزد، بدان عمل کند و آن را براي رضاي خدا به ديگران تعليم دهد، در ملکوت آسمانها بزرگ خوانده خواهد شد. براي خدا علم بياموز، براي خدا به دانش خويش عمل کن و براي خدا آن را به ديگران تعليم ده.
- مراکز علمي
اسلام پايهگذار خط توسعه علمي و مراکز آن است و شيعه نيز همان خط را در تاريخ، پي گرفته است. اين رسول خدا بود که خانه خود را براي همه بشر مدرسه ساخته و آنان را به دانش آموزي واداشت (18) و مسجد را مرکزي براي کسب علم براي همگان، از کودک و پير و جوان و سياه و سفيد قرار داد و هم از اين افتخارات اسلام است که خونبهاي اسراي جنگي را دانشآموزي به فرزندان مسلمانان قرار داد. (19)
پس از انتقال حکومت از پيامبر صلیاللهعلیهواله به خلفا راشدين و پس از آنکه به علت پايهگذاريهاي غلط حکومت به بني اميه و بني عباس انتقال يافت، بايد گفت که بازار رسمي علم آموزي تعطيل شد، تا در اواخر دوران حيات امام باقر عليهالسلام و در سالهاي اوليه امامت امام صادق عليهالسلام که به علت درگيري بنياميه و بني عباس، مراکز علمي داير شد و شيعيان و حتي ديگر افراد غير مسلمان از هر سو به سوي مدينه شتافتند و جلسات درس و بحث امامان را رونق دادند و در اين فرصت، اين دو بزرگوار توانستند هزاران فرد را تربيت کرده و به جامعه اسلامي آن روزگار، تحويل دهند.
مردم از نقاط دور دست، از هند، افغانستان، مصر، ايران، سوريه و قفقاز، براي کسب علم به مدينه ميآمدند و دانش ميآموختند که اين امر تا عصر ما نيز ادامه دارد و نجف و قم از اين بابت دو مرکز علمي نمونهاند. گاهي در مجلس علمي، بحث و احتجاج به ميان ميآمد و ائمه شخصاً با مخالفان بحثها داشتند، گاهي فردي از نقطهاي دوردست به مدينه ميآمد و خود را آماده مناظره ميکرد.
البته بني عباس پس از استقرار حکومت و دستيابي به قدرت، براي به تعطيل کشاندن جلسات درسي امام صادق عليهالسلام و بعدها امام کاظم عليهالسلام، جلسات درسي موازي از وابستگان به خود تشکيل دادند، ولي در عين تهديد و تطميع، چندان پا نگرفت و به سامان نرسيد. امام باقر عليهالسلام ميفرمود: به هر جا ميخواهيد برويد، به خدا قسم علم جز از اين خانواده بر نميخيزد، «فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ». (20)
- شاگردان
امامان در طول مدت حيات خود، شاگردان مهمي تربيت کردند که هر کدام همانند کوهي از علم و دانش بودند و بذر علمي خود را به افراد مي پراکندند. مثلاً در عصر امام اميرالمؤمنين، شاگرداني پديد آمدند چون کميل که از اصحاب رازدار علي بودند و آگاه به خزائن علمي او و اين چنين بود وضع افرادي ديگر چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و …
جابر حنفي از اصحاب امام باقر عليهالسلام است که امام دربارهاش فرمود: او پنجاه هزار حديث از من آموخته است که همه آنها از طريق اهل بيت است. جابر بن عبداله، محمد بن مسلم، زرارة بن اعين، حمران بن ابي يعفور، يزيد عجلي، سدير صيرفي، ابابصير و… از اصحاب امام باقر عليهالسلام و بعد هم امام صادق عليهالسلام و از شاگردان دو بزرگوار بودند. حتي در عصر امام صادق عليهالسلام تا امام رضا عليهالسلام روايت موثقي پديد آمدند که اطلاعات خوبي از معارف اهل بيت و از علوم روز عرصه کردهاند.
البته فشار و تضييقات به حدي بود که مردم جرأت نميکردند و به در خانه اهل بيت بيايند و کسب فيض کنند. برخي از آنان با لباس مبدل و حتي در چهره يک دوره گرد، خود را به امامان ميرساندند. (21)
در عين حال اينان با حرکت فکري خود، خط و روشي از اسلام عرضه کردهاند که محور فکري تشيع تا عصر ماست.
- آثار
چه بسياری از اين شاگردان با تأليف و تصنيف خود، ذخائر گرانبهايي از معارف الهيه و علوم حقه اسلامي را براي آيندگان به يادگار گذاشتند به طوري که رجال امروز، علماي بزرگ و مراجع گرانقدر از آن آثار، بهرهها ميگيرند و آن را به زباني و روشن تر به مردم تفهيم ميکنند.
چهار کتاب معروف و اصيل شيعه، توسط سه تن از بزرگان با استفاده از همان نوشتهها
تهيه و عرضه شده است، کتاب الکافي که از مرحوم کليني است، متوفاي سال 328 يا 329 هجري (سال پايان غيبت صغراي امام زمان عليه السلام)، کتاب من لا يحضره الفقيه از ابن بابويه متوفاي 381 هجري، دو کتاب تهذيب و استبصار از مرحوم طوسي، متوفاي سال 460 هجري است.
—————————
1- علي عليه السلام- امالي طوسي، ص 576.
2- انا مدينة العلم و علي بابها.
3- سوره اعراف، آيه.
4- سوره کهف، آيه 65.
5- الأمالي (للمفيد)، النص، ص 122.
6- به کتاب مغز متفکر جهان شيعه مراجعه شود.
7- قاموس قرآن، ج2، ص 53.
8 – نهج البلاغه.
9- غررالحکم، ص 183.
10- مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج3، ص 60 .
11- سوره طه، آيه 114.
12- مصباح الشريعة، ص 22.
13- عصر امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام.
14- حتي برخي از صحابه به خاطر اين امر از سوي عمر به شلاق محکوم شدند.
15- نهج البلاغه.
16- رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، النص، ص 209.
17- الكافي (ط – دارالحديث)، ج1، ص 86 .
18 – المعجم البلدان.
19- محمد خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله.
20- الكافي (ط – دارالحديث)، ج2، ص 327.
21- مخصوصا در اواخر عمر امام صادق عليه السلام و امامت امام کاظم عليه السلام.
منبع: ص 215-221.