• علم و دانایی و هوش

بهره‌مندی از دانش و تخصص و آگاهی در دنیای امروز، ضروری است.

قرآن کریم نیز توانایی علمی را از ویژگی‌های یك زمامدار باكفایت می‏داند و به داستان یوسف مثال می‌زند که چون از زندان آزاد شد، حاكم مصر در صدد برآمد تا مسؤولیتی به وی واگذار كند. او در جواب به صفت امانتداری و علم خود اشاره کرد و فرمود:

«اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیم * مرا بر خزانه‏هاى این سرزمین (مصر) بگمار؛ زیرا كه من نگهبانى دانا هستم. سوره یوسف آیه 55».

توانایی علمی تنها در تحصیلات رسمی خلاصه نمی‌شود، بلكه بسیاری از دانش‌ها در اثر تجربه به دست می‏آید. از این رو كسی كه در رأس امور قرار می‏گیرد علاوه بر کسب دانش رسمی باید از هوش ذاتی و اکتسابی نیز برخوردار باشد. بر این اساس بر مدیران لازم است که دارای دانش عمومی و تخصصی باشند.

  1. دانش عمومی

منظور از نیاز مدیران به دانش عمومی، داشتن اطلاعات لازم برای درک مسائل عمومی و فهم کلی آن‌هاست. بر این اساس ضروری است که مدیر، انسانی تحصیل‌کرده به معنی واقعی کلمه باشد. بدیهی است که چنین کسی بنا به آموخته‌های خویش از توان فکری و معرفتی شایسته‌ای برخوردار است. چنان که مسائل اطراف خویش را به خوبی می‌شناسد و می‌تواند مسائل فردی، اجتماعی و عوامل موثر بر آنها را تجزیه و تحلیل کند و در نهایت راه حل‌های مناسبی برای آنها بیابد.

  1. دانش تخصصی

دانش تخصصی، دانشی است که فرد را در یک رشته یا کار بخصوص آگاه و توانمند سازد.

متخصص کسی است که با ماهیت شغل خود آشنا باشد و بتواند تمام عواملی را که منجر به بهتر انجام شدن آن می‌شود، بشناسد. دانش تخصصی با تجزیه‌ی شغل یا کارشناسی رابطه‌ی تنگاتنگی دارد.

  • تخصص در مفهوم اصطلاحی مدیریت

زمامدار باید به مرحله‌ای از دانش و پختگی رسیده باشد که به طور منطقی با مسائل و پدیده‌ها برخورد كند و بر احساسات و عوطف زودگذر خویش مسلط باشد. تحقق این امر زمانی امكان‌پذیر است كه زمامدار در جریان حوادث جامعه ورزیده شده باشد و بتواند از اندوخته‌ها و باورهای خود به درستی استفاده كند. معمولاً راهبران، باهوش‌تر از پیروان خود هستند؛ زیرا کار راهبری نیازمند تجزیه و تحلیل مشکلات است.

برای راهبری هوش شش‌گانه تعریف شده است که هر بخش دارای دستاوردهای خاصی است. هوش‌های شش‌گانه عبارتند از:

1- هوش استراتژیک که داشتن آن باعث «هوشمندی رقابتی» در سازمان می‌شود.

2- هوش فرهنگی که دستاورد آن «انسجام فرهنگی» است.

3- هوش سازمانی که نتیجه‌ی آن «مدیریت عملکرد» است.

4- هوش عاطفی که «مدیریت روابط» را برای راهبر به ارمغان می‌آورد.

5- هوش اجتماعی که نتیجه‌ی آن «هویت‌سازی سازمانی» است.

6- هوش معنوی که ثمره‌ی آن «الهام بخشی» در سازمان است.

امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) فر دوراندیش را بر فرد روایت‌گر مقدم می‌دانند و می‌فرمایند:

«اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ دِرَایةٍ لَا عَقْلَ رِوَایةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیل * چون خبرى بشنوید، در آن با خرد دوراندیش تعقل كنید، نه با خرد گزارشگر، كه گزارشگران دانش فراوانند و دوراندیشان در آن اندك». (1)

انسان جز با تدبیر نمی‌تواند خود و دیگران را از لغزش در امان دارد و این امر در اداره‌ی امور، ارزشی حیاتی دارد.

امروزه بسیاری از سازمان‌ها دستخوش تغییر هستند و هرگونه تغییر نیازمند کارکنان و مدیرانی است که بتوانند با تغییرها سازگار شوند. در این میان تعامل اجتماعی اهمیت بسیاری دارد. چراکه عنصر کلیدی در مدیریت تغییرهای سازمانی محسوب می‌شود.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که در آینده، گوی رقابت را مدیرانی خواهند برد که بتوانند به طور ثمربخش با منابع انسانی خود ارتباط برقرار کنند. در این زمینه هوش هیجانی، یکی از مولفه‌هایی است که می‌تواند به میزان زیادی در روابط مدیران با اعضای سازمان موثر باشد. اخیراً برخی از دانشمندان دریافته‌اند که هوش هیجانی برای یک مدیر و راهبر با اهمیت‌تر از بهره‌ی هوشی (ای کیو) است.

امروزه هوش هیجانی به عنوان نوعی هوش شناخته می‌شود که هم شامل درک دقیق هیجان‌های خود شخص و هم تعبیر دقیق حالات هیجانی دیگران است. هوش هیجانی، فرد را از نظر هیجانی ارزیابی می‌کند. به این معنی که فرد به چه میزانی از هیجان‌ها و احساس‌های خود آگاهی دارد و چگونه آنها را کنترل و اداره می‌کند. نکته‌ی قابل توجه در راستای هوش هیجانی آن است که توانایی‌های هوش هیجانی ذاتی نیستند، بلكه می‌توان آن‌ها را کسب کرد.

  • ابعاد هوش هیجانی در مدیریت و رهبری

1) خودآگاهی: خودآگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است، بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل می‌دهد. توانایی کنترل و اداره‌ی لحظه به لحظه‌ی احساس‌ها نشان از درک خویشتن و بصیرت روان‌شناسانه دارد. مدیران و رهبرانی که در درجه‌ای بالای از خودآگاهی قرار دارند، با خود و دیگران صادق هستند و می‌دانند که چگونه احساس‌هایشان بر خود آنها و سایر مردم و همچنین عملکرد شغلی‌شان تاثیر می‌گذارد. آنها با یک احساس قوی از خودآگاهی، با اعتماد به نفس و در استفاده از قابلیت‌هایشان کوشا هستند و می‌دانند چه وقت درخواست کمک کنند.

2) خودنظم‌دهی: کنترل و اداره‌ی احساسات، مهارتی است که بر پایه‌ی خودآگاهی شکل می‌گیرد. مدیران و رهبرانی که بر ادای احساسات خود توانایی دارند، قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. عامل خودنظم‌دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است؛ زیرا در محیطی که سازمان‌ها مستهلک می‌شوند و فناوری کار با سرعتی گیج‌کننده تغییر شکل می‌یابد، فقط افرادی که بر هیجان‌هایشان تسلط یافته‌اند، قادر به انطباق با این تغییرها هستند.

3) انگیزش: هدایت احساس‌ها در جهت هدف خاص برای تمرکز توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. کنترل احساس‌ها زمینه‌ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساس‌های خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی می‌کنند مولد و موثر باشند. رهبران باانگیزه برای رسیدن به ماورای انتظارهای خود و هرکس دیگر حرکت می‌کنند. کلیدواژه‌ی این رهبران، پیشرفت است. رهبرانی که بالقوه رهبر هستند، میل به پیشرفت در آنها درونی شده و برای رسیدن به پیشرفت برانگیخته می‌شوند. شور، اولین علامت رهبران باانگیزه است که به وسیله‌ی آن، عشق به یادگیری دارند، به انجام خوب شغل مبادرت می‌کنند و یک انرژی خستگی‌ناپذیر برای بهتر انجام دادن کارها نشان می‌دهند. تعهد سازمانی علامت دیگر آنان است. وقتی افراد شغل خویش را برای خویش دوست دارند، به سازمانی که در آن مشغول بکار هستند، احساس تعهد می‌کنند و موقعی که نشانه‌ها بر ضد آنهاست، به طور قابل ملاحظه‌ای خوش‌بین باقی می‌مانند.

4) همدلی: توانایی دیگری که بر اساس خودآگاهی هیجانی شکل می‌گیرد، همدلی با دیگران است. همدلی نوعی مهارت مردمی محسوب می‌شود. رهبران همدل سعی می‌کنند همه را راضی کنند. آنها با ملاحظه و فکر، احساس‌های کارکنان را همراه با سایر عوامل در تصمیم‌گیری‌ها در نظر می‌گیرند. امروزه همدلی به عنوان جزئی از رهبری بسیار اهمیت دارد. رهبران همدل بیشترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می‌دهند. آنها دانش خود را برای پیشرفت سازمان‌شان به روش‌های ظریف اما بااهمیت مورد استفاده قرار می‌دهند.

5) مهارت‌های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: قسمت اعظمی از هنر ارتباط با مردم را مهارت کنترل و اداره‌ی احساس‌های دیگران تشکیل می‌دهد. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه‌ی رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می‌کند. اغلب رهبرانی که از سطوح بالای توانایی‌های هیجانی برخوردارند، با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه‌ی وسیعی از آشنایی‌ها و همچنین مهارت‌ها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروه‌ها ماهر هستند. مهارت‌های اجتماعی می‌تواند به عنوان کلید قابلیت‌های رهبری در اکثر سازمان‌ها در نظر گرفته شود؛ زیرا وظیفه‌ی رهبر انجام دادن کار از طریق افراد دیگر است. در این راستا رهبران به مدیریت موثر روابط نیاز دارند و مهارت‌های اجتماعی چنین امری را ممکن می‌سازد.

—————-

(1) تصنیف غررالحكم و دررالكلم، 46.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا