• اجازه هجرت به مدینه
  • مقدمات هجرت

در جریان حج سال دوازدهم بعثت، ده نفر از خزرجی‌ها و دو نفر از اوسی‌ها در «عقبه» منا در مکه با رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله بیعت کردند که برای خدا شریکی قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، بت‌ها را نپرستند و در کارهای نیک که رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمان دهد نافرمانی نکنند. این پیمان به نام «عقبه اول» یا «بیعه النساء» خوانده شده است.

آنان از پیامبر اکرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله برای آگاهی بیشتر از دین اسلام، یک آموزگار تقاضا کردند.

قمى در تفسيرش آورده است: رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به همراه دوازده نفر از برگزيدگان در بيعت عقبه اول، مصعب بن عمير بن هاشم را فرستاد كه براى آنها نماز بخواند. مصعب براى آنها نماز مى‏خواند و قرآن قرائت مى‏كرد، به طورى كه در ميان آنها به «مقرى»، يعنى آموزگار قرآن مشهور شده بود و هيچ خانه‏اى در مدينه باقى نمانده بود، مگر اين كه مرد يا زنى از آن مسلمان شده بود.

در تعبيرات ابن شهر آشوب در مناقب آمده است كه: نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مصعب بن عمير بن هاشم را به همراه انصار فرستاد و او در منزل اسعد بن زراره سكونت كرد و مردم مدينه اطراف وى گرد می‌آمدند و اكثراً مسلمان مى‏شدند. (1)

مصعب به هنگام مراسم حج سال سیزدهم بعثت، همراه مسلمانان اوس و خزرج و مشرکان آنها به مکه باز گشت.

مسلمانان اوس و خزرج، که هفتاد و سه مرد و دو زن بودند (یازده نفر اوسی و شصت و چهار نفر خزرجی) در محل عقبه منا با رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله بیعت کردند تا همان‌گونه که از زنان و فرزندان خود دفاع می‌کنند، از رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله و اهل و اولاد آن حضرت نیز دفاع کنند.

پس از آن رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمودند: از میان خودتان دوازده نقیب خارج کنید تا اجرای این عهدنامه را بر شما تکلیف کنند. اوس و خزرج نیز از میان خود دوازده نقیب، نه نفر از خزرج و سه نفر از اوس برگزیدند. (2)

رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نیز با آنان بر عهد و پیمانشان بیعت کرد. پیمان عقبه دوم را «بیعة الحرب» نامیده‌اند. زیرا حمایت تا حد جنگ نیز در آن آمده بود و با رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله «بر شنوایی و اطاعت در سختی و آسانی و عدم نزاع با صاحب امر» بیعت کردند و هر کدام از نقباء جدا گانه می‌گفتند: «ما دعوت رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله را اجابت می‌کنیم و از وی پیروی کرده، و او را یاری می‌رسانیم و به پیمان و بیعت خود وفادار خواهیم بود. (3)

انتشار اسلام در مدينه‏

در تفسير قمى آمده است: رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به همراه دوازده نفر از برگزيدگان در بيعت عقبه اول، مصعب بن عمير بن هاشم را فرستاد كه براى آنها نماز بخواند. مصعب براى آنها نماز مى‏خواند و قرآن قرائت مى‏كرد، به طورى كه در ميان آنها به مقرى، يعنى آموزگار قرآن مشهور شده بود و هيچ خانه‏اى در مدينه باقى نمانده بود، مگر اين كه مرد يا زنى از آن مسلمان شده بود.

در تعبيرات ابن شهر آشوب در مناقب آمده بود كه: سپس نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مصعب بن عمير بن هاشم را به همراه انصار فرستاد و او در منزل اسعد بن زراره سكونت كرد و مردم مدينه اطراف وى جمع شدند و اكثراً مسلمان مى‏شدند.

در اخبارى كه در مورد آخرين روزهاى محاصره در شعب ابى طالب نقل شده است، نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مصعب بن عمير را به مدينه فرستاد تا به اهالى آن قرآن بياموزد و آنها را به اسلام دعوت كند. پس اسعد بن زراره به همراه او به سوى مدينه حركت كرد و او را در منزل خودش جاى داد و پس از آن هر روزه او را به ميان مجالس خزرج مى‏برد تا آنها را به اسلام دعوت كند و در نتيجه عده زيادى از جوانان به اسلام مى‏گرويدند.

روزى أسعد بن مصعب گفت: دايى من، سعد بن معاذ از بزرگان قبيله اوس است. او مردى عاقل و شريف است كه بنى عمرو بن عوف از او تبعيت مى‏كنند و اگر او اسلام را بپذيرد، كار ما حل شده است، پس بيا نزد او برويم.

بنابراين مصعب به همراه أسعد به محله سعد بن معاذ آمد و در كنار چاهى توقف كرد. در اين حال عده زيادى از جوانان به دورش جمع شدند و او براى آنها شروع به قرائت قرآن كرد.

اين خبر به گوش سعد بن معاذ رسيد و او به اسيد بن حضير گفت: شنيده‏ام كه ابا امامة اسعد بن زراره، اين قريشى (مصعب بن عمير) را به محلّه ما آورده است تا جوانان ما را فاسد كند! نزد او برو و او را از اين كار نهى كن.

پس از آن كه اسيد به آنها نزديك شد، گفت: اى أبا امامه! دايى تو مى‏گويد كه به محلّه ما نيا و نوجوانان ما را فاسد نكن؛ و از خشم أوس بر حذر باش!

مصعب گفت: آيا نمى‏نشينى تا مطلبى را به تو عرضه كنيم كه اگر دوست داشتى آن را قبول كنى و اگر از آن كراهت داشتى، ما از اينجا مى‏رويم. پس اسيد نشست و معصب سوره‏هايى از قرآن را براى او خواند. اسيد پس از شنيدن گفت: چگونه مى‏توان در اين دين داخل شد؟ گفت: غسل مى‏كنيم و دو لباس پاك مى‏پوشيم و سپس شهادتين را مى‏گوييم و دو ركعت نماز به جاى مى‏آوريم.

پس اسيد نزد اسعد بن معاذ برگشت و هنگامى كه نگاه سعد به وى افتاد، گفت: قسم مى‏خورم كه اسيد با حالتى غير از آنچه كه رفته بود، به نزد ما بازگشته است.

سپس سعد بن معاذ هم به كنار چاه آمد و مصعب سوره فصّلت را براى او قرائت كرد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، حم؛ تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ …». (4)

پس از آن كه سعد آن را شنيد، شخصى را به منزلش فرستاد تا دو لباس پاك بياورد. آنگاه غسل كرد و شهادتين را گفت و دو ركعت نماز به جاى آورد. پس از آن بلند شد و دست مصعب را گرفت و او را به منزل خودش منتقل كرد.

سپس به محلّه بنى عمرو بن عوف رفت و با صداى بلند گفت: اى بنى عمرو بن عوف، هيچ كدام در خانه نمانيد، زيرا امروز وقت در خانه ماندن و مخفى شدن نيست.

پس از آن‌كه تمام افراد جمع شدند، او دست مصعب را گرفت و گفت: دعوت خويش را ظاهر كن و مردم را به صورت آشكار به اسلام دعوت كن و هيچ ترسى نداشته باش.

پس از آن هيچ خانه‏اى در ميان عمرو بن عوف باقى نماند، مگر اين كه يك نفر از آن خانواده مسلمان شده بود و به تدريج اسلام در مدينه شيوع پيدا كرد و عده‏اى از اشراف و بزرگان اوس و خزرج بدان گرويدند و اين به خاطر اخبارى بود كه از يهود در مورد ظهور آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله شنيده بودند.

پس از آن مصعب گزارشى به رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نوشت و آن حضرت به افرادى كه مورد اذيت و آزار قرار مى‏گرفتند، دستور مى‏داد كه به مدينه هجرت كنند و اصحاب آن حضرت به تدريج به مدينه هجرت مى‏كردند و اوس و خزرج آنها را يارى كرده و به آنها جا و مكان مى‏دادند.

ابن سيرين (متوفاى 110 ه ق) نقل مى‏كند كه: انصار نزد اسعد بن زراره اجتماع كردند و گفتند: يهوديان در روز شنبه و نصارى در روز يكشنبه گرد هم جمع مى‏شوند و ما هم مى‏خواهيم در يكى از روزهاى هفته گرد هم آييم و خدا را ياد كنيم و او را سپاس بگذاريم؛ بنابراين روز عرويه را (كه همان اسم جمعه در جاهليت بود) براى اين كار انتخاب و همگى بر سر اين مطلب موافقت كردند و آنگاه در آن روز معين نزد اسعد جمع شدند و او هم براى پذيرايى از آنها گوسفندى را ذبح كرد. سپس سخنانى را ايراد كرد و بر ايشان نماز خواند و آنگاه با هم ناهار خوردند و آن قدر آنجا ماندند تا شام را هم با باقيمانده همان گوسفند صرف كردند و سپس پراكنده شدند. اين بدان خاطر بود كه هنوز تعداد مسلمانان كم بود و آن روز را هم به خاطر جمع شدن در منزل اسعد بن زراره، جمعه ناميدند. اين اوّلين جمعى بود كه به خاطر اسلام تشكيل شده بود. آنها نماز ظهر را به امامت اسعد بن زراره به‏ صورت دسته جمعى خواندند و اين قبل از تشريف آوردن رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله و تشريع نماز جمعه و خطبه‏هاى قبل از آن بود. (5)

  • اجازه رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله براى هجرت به مدينه‏

پس از بازگشتن هفتاد و پنج نفر أصحاب «بيعت دوم عقبه» به مدينه و آگاه شدن قريش از دعوت و بيعتى كه «أوس» و «خزرج» با رسول خدا انجام داده بودند، سختگيرى قريش نسبت به مسلمانان شدّت يافت و بيش از پيش به آنان ناسزا مى‏گفتند؛ و آزار مى‏دادند و ديگر زندگى در مكّه براى مسلمين طاقت فرسا شده بود. تا آن كه از رسول خدا اذن هجرت خواستند و رسول خدا آنان را فرمود تا رهسپار مدينه شوند و نزد برادران انصار خود روند و به آنان گفت: «خداى عزّ و جلّ براى شما برادران و محلّ امنى قرار داده است». (6)

ابن شهر آشوب مى‏نويسد: نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله تنها به دعا و صبر بر آزار و اذيت‏ها و چشم‏پوشى از جهالت مشركان مأمور شده بود و بدين ترتيب، آزار و اذيت قريش نسبت به مسلمانان بسيار زياد شده بود و هنگامى كه طغيان‏گرى آنها اوج گرفت نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله دستور هجرت را صادر كرد و فرمود: خداوند سرزمينى را براى شما در نظر گرفته است كه در آن با برادرى و آرامش زندگى مى‏كنيد. به تدريج مسلمانان به مدينه هجرت كردند تا جايى كه فقط على عليه‌السّلام و ابو بكر در كنار آن حضرت باقى مانده بودند. محمد بن اسحاق مى‏گويد: رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله تا قبل از بيعت عقبه اجازه جنگ نداشت و ريختن خون كسى برايش حلال نشده بود؛ و تنها مأمور به دعا و صبر بر اذيت‏ها و چشم‏پوشى از جهالت‏ها شده بود. قريش مسلمانان را تحت فشار قرار مى‏دادند تا آنها را از دين يا سرزمينشان جدا كنند، بنابراين آنها يا بايد دست از دين خويش برمى‏داشتند و يا مورد اذيت و شكنجه مشركان قرار مى‏گرفتند و يا از سرزمين خويش به سوى حبشه يا مدينه يا جاى ديگر فرار مى‏كردند.

پس از آن كه خداوند اجازه داد كه پيامبر براى همكارى در جنگ از انصار بيعت بگيرد و عده‏اى از انصار با همين قرار با وى بيعت كردند و به تدريج عده‏اى از ياران پيامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله به مدينه پناه بردند، آن‏ حضرت به بقيه مسلمانانى كه در مكه بودند، دستور داد كه به مدينه هجرت كنند و به برادران انصار خويش بپيوندند و به آنها فرمود: همانا خداوند براى شما برادران و سرزمينى را قرار داد كه در آن آرامش مى‏يابيد.

به دنبال آن، مسلمانان گروه گروه و به تدريج از مكه خارج شدند و رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله در مكه باقى ماند و منتظر اذن الهى براى هجرت ماند. در اين ميان اولين كسى كه به مدينه هجرت كرد، ابو سلمه، عبد الله بن عبد الأسد مخزومى بود كه بعد از بازگشت از حبشه روانه مدينه شده بود، زيرا شنيده بود كه عده‏اى از انصار، اسلام آورده‏اند و هجرت وى يك سال قبل از بيعت عقبه صورت گرفته بود.  در مكه هيچ يك از مهاجران كه محبوس يا گرفتار نشده بودند، باقى نماندند، مگر على بن ابى طالب و ابو بكر بن أبى قحافة و نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله كه بعد از هجرت اصحابش در مكه باقى مانده و منتظر بود كه اجازه هجرت از سوى خداوند صادر شود. (7)

——————————

1- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 144.

2- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 111؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: ابن هشام، سیره النبویه، القسم الاول، ص 438.

3- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 111؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک:  بلاذری، انساب الاشراف، الجزء الاول ، ص 294 و 296.

4- سوره فصلت، آیات 1- 2؛ تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 111.

5- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 149؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجمع البيان، 10، ص 432.

6- تاريخ پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌، آيتى، محمدابراهيم‏، ص 202.

7- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 158؛ سيره ابن اسحاق، ج 2، ص 118- 123.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا