واژه شناسان، حیات را ضدّ مرگ و واژه احیاء را به زنده کردن و زندگانی بخشیدن، معنی کردهاند.
احیاگری دینی عبارت است از باز خوانی معارف و آموزههای دینی، در جهت مهجوریتزدایی از آن و رفع اجمال و اهمال از آن، و تصحیح سیر دینداری و مسیر دینداران، بر اساس روشی معین.
ممکن است گفته شود: دین از آن جهت که دین است و فرستاده خداوند، نیازی به احیاء ندارد تا ما وظیفه داشته باشیم به احیای آن بپردازیم. بالاتر، بر اساس آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ * اى اهل ايمان، چون خدا و رسول شما را به آنچه مايه حيات ابدى شماست (يعنى ايمان) دعوت كنند اجابت كنيد. سوره انفال، آیه 24»؛ این دین است که به ما انسانها حیات و زندگی میدهد، نه اینکه ما به دین حیات ببخشیم.
درست است که دین زنده کننده ماست، ولی ما نیز وظیفه داریم که زنده کننده دین باشیم؛ این دو، ناسازگار با یکدیگر نیستند. همان گونه که آب، مایه حیات جسمانی ماست، ما نیز وظیفه داریم آب را از سببهای آلودگی که حیات آن را به خطر میاندازد، جلوگیری کنیم و تلاش ورزیم آن را سالم و پاک نگه داریم. دین حیات بخش است و هدف از رسالت پیامبران نیز، زنده کردن انسانها و جامعههای انسانی است ولی چه بسا دین نیز، بر اثر سببها و باعثهایی دچار آلودگی و ناپاکی گردد. گاه احیاگر احساس میکند، دین در میان مردم به چیزهایی بیگانه از دین در آمیخته و یا تحریف در آن راه یافته است و از درون، آفتها و خورهها، آن را میکاهند و نَزار میسازند. در این هنگام، احیاگر، به احیاگری میپردازد و دین را از زواید میپیراید و با تحریفگران به مبارزه بر میخیزد و آموزههای دینی را روشن میکند. گاه پارهای از معارف و آموزههای دینی، در گردش روزگار، فراموش میشوند که احیاگر به تلاش بر میخیزد و آنچه را فراموش شده، فرا یاد میآورد.
دین اگر همگام با زمان به نیازهای جامعه پاسخ نگوید، بی گمان نفوذ و جایگاه واقعی خود را از دست خواهد داد.
احیای دین در این جا، به معنای همراه شدن با زمان و شناخت نیازهای بشری و بیرون آوردن حکم آن نیازها از دل نصوص دینی و منابع اسلامی است. افزون بر این، در آیات و روایات، هم دین مایه حیات و زندگی دانسته شده است و هم مسلمانان به احیای دین امر شدهاند.
در این جا، تنها به یک نمونه از آیات و روایاتی که بر این معنا دلالت داشت، اشاره میکنیم: امام علی (ع) در آخرین خطبه خود که مردم را برای جنگ با معاویه آماده میکرد، با آهی سوزان از شهادت یاران باوفای خود، همچون: عمّار، ابن تیهان، ذوالشهادتین، شهیدان پیکار صفین یاد کرد و از آنان، با عنوان احیاگران سنّت و شریعت و ستیزندگان با بدعت نام برد: «آه چقدر متأسفم بر درگذشت برادرانم، برادرانی که قرآن را خواندند، و در حفظ آن کوشیدند، واجب را به پاداشتند، پس از آن که در آن اندیشیدند، سنّت را زنده کردند و بدعت را میراندند.» (1) در همین خطبه امام علی (ع) از فراعنه و حاکمان ستم، به عنوان کسانی که سنتهای پیامبران را میرانده و سنتهای ستمگران را زنده کردند، یاد کرده است. بر این اساس، اشکالی ندارد که ما وظیفه داشته باشیم، دین را احیا کنیم، دینی که خود، زنده کننده ماست.
این نکته بسیار مهم را باید مد نظر داشت که ما نیازمند احیاء دین هستیم نه اصلاح دین:
در جهان اسلام تلاشها جنبه احیاگری دارند، احیاگران تلاش میکنند مردم را به دین بازگردانند بنابراین آنچه ما داشتهایم احیاء دین است نه اصلاح دین.
در مورد تفاوتهای نوگرایی دینی در جهان جدید با جهان قدیم باید گفت: نوگرایی دینی یکی از اصطلاحاتی است که محصول دوران جدید مدرنیته است. احیاگری درصدد دخل و تصرف در دین نیست یعنی یک احیاگر نمیخواهد تصرفی در اصول و فروع دیانت داشته باشد. احیاگر میخواهد مردمی را که از اجرای دین غفلت کردهاند متوجه عمل به دین کند و دین را از نو به مردم یاد میدهد، چیز جدیدی از خودش نمیآورد.
دلایلی وجود دارد که به ما اجازه دخل و تصرفی که غربیها در دین کردند را به ما نمیدهد برای اینکه اسلام دین عقلانی است، غربیها تلاش کردند مسائل غیرعقلانی دین را عقلانی کنند و دین عقلانی جدید درست کنند و این دین جدید را از تحت حاکمیت کلیسا در بیاورند اما اسلام اصول غیرعقلانی و زبان مبهم متون ندارد ولی آنها داشتند و ناسازگاری با علوم جدید برای آنها مطرح بود که برای اسلام مطرح نیست بنابراین آنها دهها دلیل داشتند که دینشان را اصلاح کنند ولی ما هیچکدام از این دلایل را برای اصلاح اسلام نداریم. آنچه در جامعه ما اتفاق افتاد احیای دین است نه اصلاح دین.
از این رو اصلاح اجتماعی، سالم سازی جامعه از هر بدی و ناهنجاریها را به هنجار در آوردن و جامعه را از بدیها و ناراستیها پیراستن است. این اصلاح، همان امر به معروف و نهی از منکر است. امّا امر به معروف و نهی از منکر، دایره بسیار گستردهای دارد، هم مسائل بزرگ اجتماعی را در بر میگیرد و هم مسائل فردی را؛ بنابراین، اصلاح جامعه به معنایی که بیان شد، شاخهای از امر به معروف و مصداقی از آن است.
شهید مطهری (ره) در این باره مینویسد: اصلاح طلبی، یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است، خواه ناخواه، اصلاح طلب و یا حداقل، طرفدار اصلاح طلبی است؛ زیرا اصلاح طلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلامی است. پس هر مسلمان آشنای به وظیفه، از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر میداند، نسبت به اصلاح اجتماعی، حساسیت خاصی دارد.
امام حسین (علیه السلام) هنگام حرکت از مکه علت شروع قیام خود را اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر میداند. ایشان اصلاح اجتماعی و امر به معروف را یکی میگیرد و در کنار هم میآورد.
نتیجه مباحثی که گذشت: احیای دین در مقابل اماتة دین، عبارت است از احیای دین در فکر و فهم متدینان و تصحیح دینداری در عمل و رفتار دینداران.
————————————————–
(1) نهجالبلاغه، خطبه 182