- در مصرف
در سايه کار و تلاش مشروع، (1) مالکيت حاصل ميشود و بر اثر مالکيت، حق مصرف. يعني مزدي که در اثر کار حلال به دست آوردهام را ميتوانم به مصرف برسانم. البته به خاطر عبد بودن انسان و مالکيت مطلق خداوند بر انسان، (2) مصرف هم بايد مشروع و در چارچوب نظامي باشد که خداوند آن را براي بشر خواسته است. در بينش شيعي، آدمي آزاد نيست به هر گونهاي که خواست در مال خويش تصرف کند.
در بينش شيعي، مال و درآمد، مال حيات و قوام جامعه است و بر روي آن، کار سفيهانه نبايد صورت گيرد و لذا در اختيار نابخردان هم نميتواند باشد. «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياما» (3)
مال بايد همانند خوني در رگ جامعه، در جريان باشد. اگر به دست سفيهي افتد، به حساب احساس مالکيت مطلقه، آن را به آب و آتش میکشد. مثلاً مدعي شود که اين پول و مال من است و ميخواهم آن را آتش بزنم و يا به دريا بريزم و… ميدانيم که اسلام چنين اجازهاي را به افراد نميدهد. مصرفها بايد در چارچوب نظامي باشند که از آن بحث خواهيم کرد.
- اصل در مصرف
آنچه که در دست ماست، به تعبير قرآن متاع است و داراي بعد ابزاري، «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها». (4)
اين ابزار و متاع در اختيار آدمي است تا از آن به نفع رشد و کمالش سود برد. بر اين اساس اولاً بعد هدفي براي آن نبايد قائل شد و ثانياً از ابزار، به ميزان مورد نياز (نه زياده از آن) بايد سود جست.
اگر حاجت ما با نوشيدن ليوان آبي رفع ميشود، نبايد منبعي از آن براي خود دست و پا کنيم. اگر شکم به ميزان اندک قناعت دارد، نبايد آن را مقبره حيوانات قرار دهيم. (5)
اين خط و راهي بود که حضرات معصومان بدان عمل کرده و پيروان خود را بدان فرا ميخواندند.
در بينش شيعي به پيروي از سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و خط مشي امامان اصل بر اين است که ميزان دريافت خود را از جهان و مواهب آن اندک ساخته و بازدهي را بيشتر سازيم. کم بگيريم و زيادتر پس دهيم. امام اميرالمؤمنين در مزرعه کار ميکرد که گرسنه شد. از پيشکارش پرسيد که غذايي براي خودن هست؟ او چيزي نيافت جز کدوي حلوايي پخته شده، امام از آن خورد و خداي را سپاس گفت و به ادامه کارش پرداخت، و همواره ميفرمود: تعجب از آن دارم که شکم به اين مقدار قناعت و آرام دارد، ولي مردم به دنبال حرام ميروند. (6)
حضرات معصومين و در رأس آنان شخص رسول اکرم صلياللهعليهوآله، در زندگي شخصي هزينه اندکي داشتند و حتي در مواردي گرسنگي ميکشيدند، ولي سعي بر اين داشتند که بر ميازن بازدهي خود بيفزايد. به هنگامي که آدمي کارنامه درخشان دوران حيات آنان را ميبيند و شرايط مصرف آنان را مدنظر قرار دارد، دچار حيرت ميشود.
- پرهيز در مصرف
با اينکه درآمدها مشروع و حلال و حاصل تلاش و کوشش جدي است، ولی دست
ما در مصرف باز نيست. مثلاً:
– جز از غذاي طيب و پاکيزه و به دور از تحريم اسلام، نبايد استفاده کرد. «إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» (7)
از گوشت مردار (ذبح غير شرعي) گوشت خوک و… نميتوان استفاده کرد.
– چيزهاي پليد، چه در جنبه خوردني (مثل گوشت خوک) و چه در جنبه پوشيدني (مثل پوست روباه) و يا در ابزار زندگي، نميتواند مورد استفاده باشد، و يحل لکم الطيبات و یحرم عليه الخبائث. (8)
– در مصرف، اسراف نميتواند باشد و غرض از اسراف زيادهروي در مصرف است. مثل انساني که به صورت مت عارف سير شده و در عين حال بخواهد چند لقمهاي اضافه بخورد و چنين کسي محبوب خدا نيست. «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِين». (9)
– در مصرف، تبذير نميتواند باشد و غرض از آن ريخت و پاش کردن و به هدر دادن چيزهاي قابل مصرف است، مثل دور انداختن نان و يا ميوهاي که هنوز قابل خوردن باشد. دستور قرآن اين است: مواد اضافي را به مسکينان و در راه ماندگان بدهيد. «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيرا». (10)
و در آيهاي ديگر، تبذير کنندگان، همکاران و دوستان شيطان شمرده شدهاند. «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِين». (11)
– در مصرف اسراف نميتواند باشد و آن مصرف در راه عياشي و فسق و فجور است، به ويژه آن گاه که ممر عايدي آن نيز حرام باشد. قرآن اسراف را مايه هلاک و فناي يک جامعه ميشناسد. «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيرا». (12)
– مصرف در راه ظلم و جور و گناه نميتواند باشد که آن نيز مايه بدبختي و سقوط است. «وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ». (13)
و نميتواند با اقتار باشد، يعني زندگي خسيسانه و بخور و نمير.
– و بالاخره مصرف نميتواند در راهي باشد که به مقتضاي مصالح جامعه نبوده و بر اساس ضوابط عدل و انصاف نيست. اين روا نيست که همسايه ما گرسنه باشد و در خانه ما دود کباب بلند شود. مگر آن گاه که آنان را نيز در اين سفره شرکت دهيم. يا روا نيست ما را کاخي باشد و در همسايگي ما کوخي، ما سير باشيم و همسايه ما گرسنه و… (14)
- اصل اقتصاد
در مصرف اصل بر اقتصاد است و غرض آن ميانهروي است. (15)
مصداق اين شعر سعدي:
نه چندان بخور کز دهانت برآيد
نه چندان که از ضعف جانت برآيد
اصل ميانه روي، اعتدال و اقتصاد در بينش شيعي، درباره همه امور و همه مسايل جاري است. در بعد کلامي نه جبر است و نه تفويض. امري بين اين دو است. «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ». (16)
در امر عبادت نيز افراط و زيادهروي و به عبارتي تندروي نيست و بايد جانب اعتدال را نگه داشت. در مصرف اقتصادي نيز، قرآن امت اسلامي را امتي ميانهرو ميداند. «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَة». (17)
و در وصف عبادالرحمن، قرآن ميفرمايد: آنان کساني هستند که وقتي هزينه ميکنند، نه راه اسراف را در پيش ميگيرند و نه راه اقتار را. بلکه زندگيشان در مرز بين اين دو است. «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواما». (18)
از همين جا ميتوان دريافت که زندگي انسان، بايد در حد متوسط جامعهاي باشد که در آن زندگي ميکند. ما ساکن شهر يا روستايي هستيم، بايد ببينيم زندگي متوسط (يا 50 درصد) مردم چگونه است؟ بکوشيم خود را در آن قالب درآوريم. 50 درصد مردم هفتهاي چند بار گوشت يا برنج ميخورند؟ چگونه لباس ميپوشند؟ براي تجمل زندگي و زينت آن به چه ميزان و چگونه خرج ميکنند؟ همان راه را با اندک تفاوتي ميتوان تعقيب کرد.
همچنين معني فقر و غنا در جامعه اسلامي، بر همين اساس قابل توجيه است. فقير کسي است که از حد متوسط جامعه کمتر است و طبعاً وظيفه مردم بالا آوردن سطح زندگي اوست و غني کردن است که بالاتر از حد متوسط جامعه زندگي دار است. و او را وظيفه کمکرساني به فقرا و دستگيري از اقشار آسيبپذير جامعه است. حتي اگر اکثريت مردم وسيله نقليه و مرکب دارند و فردي ندارد، ميتوان و بايد به او کمک کرد تا او نيز داراي آن شود. حتي اگر اکثريت مردم به حج رفته و حاجي شده اند و فردي داراي استطاعت نبوده و به حج نرفته، بايد او را کمک رساند تا مستطيع شود و چون ديگران به حج رود.
بر اين اساس، ملاک فقر و غنا در اعصار مختلف و در جوامع گوناگون فرق ميکند. فقير و غني در عصر رسول الله، در مکه و مدينه يک معني ميدادند و در عصر امام رضا عليهالسلام معني ديگر و در عصر ما معناي ديگر. در همه حال ملک رسيدگي و دستگيري همان است که بر شمرديم و اين ديدي شيعي است.
- اصل قناعت
داشتن، دليل بر اسراف نيست و نيز فقر موجب قناعت نيست. اصل قناعت، سر به زير داشتن در زندگي، پرهيز از ريخت و پاش، دوري از تفاخر و روشي است در زندگي که در آن جلوه دهي نباشد. (19)
همچنين درس قناعت، رضا و خشنودي به آن چيزي است که در دست است يا رضايت به قسمت خود و به حد کفاف خشنود بودن، به اين معني که، همان قدر که شکم سير است و آبرو محفوظ، بدان راضي باشد و از اينکه خداوند به اين مقدار به او عنايت کرده خرسند باشد. علي عليهالسلام فرمود: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّه». (20)
و چنين حال و جرياني همانند ثروت و مالي است که پايان نميپذيرد. القناعة مالا ينفد. (21)
اساس قناعت همان است که کمي پيشتر از آن سخن گفتيم، کم مصرف کردن و بيشتر بازداشتن است و اين از ديد شيعه، يک فضيلت و کمال است. زيرا انديشهها بيش از آن که صرف درآمد و مصرف و شکم و زينت و تجمل شود، صرف انديشيدن در مباني رشد و کمال خواهد شد. کوشش به عمل خواهد آمد که آدمي، اوقاتش را صرف والاييها کند.
از سوي ديگر وجود قناعت، سبب خواهد شد ديگران نيز به نوايي رسند. غرض محرومان و مستمندان هستند. آناني که پرخوري ميکنند، در حقيقت به مستمندان امکان نميدهند که از حد متوسط زندگي برخوردار شوند. در شيعه اين فکر وجود دارد که اگر مردم بر اساس احساس مسئوليت، صرفهجویي و قناعت کنند، فرصتي براي سيري و زندگي بهتر ديگران فراهم خواهد آمد و قناعت از اين ديد يک وظيفه است.
- خصايص شيعيان
صفاتي که در اسلام براي شيعيان، پرهيزکاران و پاکان ذکر شده، همه از آن صفاتي هستند که مسأله مصرف معقول را مطرح ميکنند. براي ما ممکن نيست در اين محدوده، به شرح و تفسير اين جريان بپردازيم. فقط به چند مورد آن، به عنوان نمونه اشاره ميکنیم.
علي عليهالسلام در وصف متقين ميفرمايد:
مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ ، در مصرف ميانه رو هستند… أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَة، تن هاي شان تکيده و نيازهاي شان اندک و نفس هاي شان پاک است… أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا، دنيا آهنگ آنان ميکند، اما آنان را گرايشي به دنيا نباشد و چون دنيا آنان را به دام اندازد، خود را فديه آن ميسازند و از دامش ميرهند. (22)
اينان به اسم دين نان نميخورند، سعي دارند خود اصل کار باشند از خط و راه امامان
کوتاهي ندارند که نانخوري به اسم دين، سبب جهنمي شدن است و خداي در قيامت، گرسنگي و تشنگي را بر آنان مسلط ميسازد، «لِيَسْتَأْكِلُوا النَّاسَ بِنَا فَيَمْلَأُ اللَّهُ بُطُونَهُمْ نَاراً يُسَلِّطُ عَلَيْهِمُ الْجُوعَ وَ الْعَطَش» (23)
اينان با مردم مواسات دارند. (24)
«امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ ثَلَاث… وَ إِلَى أَمْوَالِهِمْ كَيْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِيهَا». (25)
علي عليهالسلام در کوفه مردم را با غذايي گوارا اطعام کرد و خود به خانه آمد و از نان جو سبوس دار و دوغي ترش استفاده کرد. وقتي که آن مهمان به او انتقاد کرد که اي کاش سبوس نان را حذف ميکردي، فرمود: ترسيدم که از رسول خدا تبعيت نکرده باشم، زيرا او هرگز از نان جو بدون سبوس، استفاده نکرد. (26)
و البته اينان ايثار داشتند، خود نميخوردند تا مسکين و يتيم و اسير بخورند. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا». (27)
——————
1- دزدي و اختلاس هم کار است، ولي مشروع نيست.
2- مالکيت، اعتباري است، نه مطلق.
3- سوره نساء، آيه 5.
4- سوره قصص، آيه 60.
5- لا تجعلوا بطونکم مقابر الحيوانات. علي عليه السلام.
6- در مکتب امام اميرالمؤمنين عليه السلام.
7- سوره نحل، آيه 115.
8- آيه 157 / اعراف.
9 – سوره اعراف، آيه 31.
10- سوره اسراء، آيه 26.
11- سوره اسراء، آيه 27.
12- سوره اسراء، آيه 16.
13- سوره هود، آيه 116.
14- مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِع– نهج الفصاحه، ص 713.
15- اقتصاد از کلمه قصد.
16- امام صادق عليه السلام- التوحيد (للصدوق)، ص 206.
17- سوره مائده، آيه 66.
18- سوره فرقان، آيه 67.
19- سوره ابراهيم، برداشت از آيه 43 : … رؤسهم.
20- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 477.
21- نهج البلاغه، کلمات قصار 57.
22- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 303- 304.
23- امام صادق عليه السلام، تحف العقول، ص 514.
24- مواسات برتر از مساوات است. خود کم تر بر مي دارد تا ديگران بيش تر بردارند.
25- خصال، ج 1، ص 103، امام صادق عليه السلام.
26- ابن ابي الحديد- شرح نهج البلاغه.
27- سوره انسان، آيه 8.