- ادبيات
الف) ادبيات عربى
از آغاز گسترش اسلام، ادبيات عرب به ويژه شعر مورد توجه قرار گرفت و پيروزيهاى اسلام در شعر عرب بازتاب يافت به تدريج با ظهور شاعران برجستهاى چون عبداللَّه بن رواحه، كعب بن مالك، حسان بن ثابت و ديگران، كلمات و مضامين قرآنى در شعر عرب نفوذ كرد.
حسان بن ثابت به مدت ده سال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ياران او را مدح و ستايش كرد. او مرثيههايى در درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله سرود.
پس از قرآن كريم، نخستين آثار منثور اسلامى احاديث نبوى است كه نثرى روان و بى پيرايه دارد. خطبهها، از خطبه «حجةالوداع» تا سخنان گهربار اميرالمؤمنين عليه السلام داراى نثرى فاخر، آهنگين و مسجعاند. نامهها، پيماننامهها و مانند آنها در قالب متون دينى جاى مىگيرند و شامل مضامين سياسى و اجتماعىاند. در سراسر سده نخست هجرى نثر عربى از اين محدوده فراتر نمىرود.
شعر مذهبى، به طور عام و شيعى به طور خاص با هاشميات كُميت (126-/ 60 ق)، به صورت مكتبى استوار درآمد و روحانىتر شد. مهمترين شعر دينى او چهار قصيده است كه به هاشميات شهرت يافته است.
ادبيات عرب با گذشت زمان فرهنگ اسلامى را بيشتر در خود جذب كرد؛ به گونهاى كه كمتر خطبه و نوشتهاى مىتوان يافت كه با نيايشهاى قرآنى و ستايش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آغاز نشود. ضمن آنكه بسيارى از واژههاى جاهلى مربوط به ارزشهاى اخلاقى آن دوران به تدريج تغيير محتوا داد و واژههايى مانند شجاعت، وفا، صداقت و صبر و سخاوت به واژههاى ارزشى و معنوى تبديل شد.
در زمان بنىاميه، شعر و شاعرى به دلايل سياسى مورد توجه قرار گرفت. آنان تلاش كردند با شعر، مردم را به خود جلب كرده يا به باور خودشان با صله و جايزه زبان منتقدان را كوتاه كنند. از اين رو، شعر در اين دوره مورد توجه زمامداران قرار گرفت و هدف آنها مبارزه با مخالفان و رقيبان (اهل بيت پيامبر) بود. بنىاميه به خوبى مىدانستند كه مردم خلافت را حق اهل بيت مىدانند و آنان را غاصب مىشمارند؛ به گونهاى كه با وجود بذل و بخششهاى امويان شاعران غالباً حقايق را بيان مىكردند.
از سرايندگان برجسته دوره اموى بايد از فَرَزدَق، اخطل و جرير ياد كرد. بر اثر آزادى نسبى كه با روى كار آمدن عباسيان پديد آمد، شاعران شيعه باورهاى خود را همراه با ستايش اهل بيت بيان مىكردند. از جمله اين افراد سعيد حِمْيَرى و دعبل را مىتوان نام برد. ديگر شاعر مشهور عباسى ابوالعتاهيه است.
رشته اصلى شعر دينى كه شريف رضى آن را به اوج رسانيد، با مهيار ديلمى دنبال شد. مهيار ديلمى مردى زرتشتى بود كه اسلام آورد و كوشيد گرايشهاى آشكار خود را به نژاد ايرانى با دوستى اهل بيت آشتى دهد.
به طور كلى، گرچه شعر عرب در دوره اسلامى فراز و نشيبهاى بسيارى داشت و شاعرانى برجسته تربيت شدند، اما نبايد گمان كرد كه مضامين تمامى اشعار صرفاً مذهبى است، بلكه شاعران عرب در زمينههاى گوناگون طبعآزمايى كردهاند، از جمله ابو نواس در شعر طرب، ابوالعتاهيه در شعر زهد و حكمت، بشار بن برد در شعر هجايى و بُحترى در مديحهسرايى اشعارى سرودهاند.
نثر نيز مانند شعر دورههاى گوناگونى را پشتسر گذاشته است. در برخى از دورهها به علل گوناگون نويسندگانى بزرگ پرورش يافتهاند و در برخى ديگر از اعصار شكوفايى چندانى ديده نمىشود.
در ميان نويسندگان عرب ابنمقفع (م 142 ق) از درخشانترين چهرههاى ادبى است. تا حدى كه وى را خالق نثر تازى خواندهاند؛ اگرچه آثار او، يا دستكم آنچه از آثار او موجود است، منحصراً كتابهايى است كه از زبان پهلوى ترجمه شده است.
عصر درخشان شكوفايى ادبيات عرب با نام ضياءالدين ابوالفتح ابناثير، نگارنده المثل السائر فى ادب الكاتب و الشاعر پايان مىپذيرد؛ زيرا پس از او تا مدتها در تاريخ ادبيات عرب سيمايى درخشان پديد نمىآيد. در عصر ركود، آثار ادبى بيشتر شرح و حاشيه آثار گذشتگان يا تخليص و تكرار اقوال علماى پيشين است. اين ركود كه در عهد استيلاى مغول در ادب و فرهنگ عربى آغاز شد، در عهد استيلاى عثمانى به نهايت رسيد و لغت و ادب عرب در عهد سلطنت و خلافت تركان هيچ مروج و مشوقى نداشت.
ب) ادبيات فارسى
- شعر فارسى:
سده چهارم و نيمه نخست سده پنجم هجرى دوره پيدايش و اوج ادب فارسى به شمار مىآيد. علت اساسى اين پيشرفت و رواج روز افزون شعر در اين دوره تشويق بىسابقه شاعران و نويسندگان از سوى شاهان بوده است. سامانيان به ويژه به نثر و نظم پارسى بسيار اهتمام ورزيدند و شاعران پارسىگوى را مورد تكريم قرار دادند.
يكى از علل ترويج نظم و نثر پارسى به وسيله آنها تعقيب فكر استقلال ادبى ايرانيان و توجه به اعتلاى جايگاه پايتختشان، بخارا، در برابر بغداد، پايتخت خلفا، بود. بجز بخارا كه مهمترين مركز ادبى ايران در سده چهارم هجرى بود، مراكز مهم ديگرى هم تا نيمه سده پنجم هجرى مانند زرنج سيستان، غزنين، گرگان، نيشابور، رى و سمرقند براى شكوفايى ادب فارسى وجود داشت.
تا اواخر سده چهارم هجرى شعر فارسى درى منحصر به گويندگان خراسان و فرا رود بود، زيرا فارسى، زبان مادرى آنها شمرده مىشد. در اواخر سده ششم هجرى اصفهان نيز مركز ادبى بزرگى شد و مراكز سخنورى از فرا رود و سند تا نواحى غربى و جنوبى ايران پراكنده بود. از نيمه سده ششم و به ويژه در پايان اين سده دگرگونى بزرگى در سبك شعر فارسى پديد آمد كه علت عمده آن انتقال شعر فارسى از مشرق ايران به شاعران عراق عجم و آذربايجان و فارس بود.
عامل اصلى آن تغييراتى بود كه از نظر اسلوبهاى فكرى و عقايد و افكار به وجود آمد. در شعر سده هفتم و هشتم هجرى قصيده به تدريج متروك شد و به همان نسبت، غزلهاى عاشقانه و عارفانه لطيف جاى آن را گرفت. سبك شعر در اين دوره دنباله سبك نيمه دوم سده ششم است كه اكنون «سبك عراقى» ناميده مىشود؛ زيرا مركز شعر در اين دو سده نواحى مركزى و جنوبى ايران بوده است.
شعر فارسى در سده نهم هجرى به علت بىثباتى اوضاع سياسى و اجتماعى و ركود بازار علم و ادب و كم شدن امرا و شاهان شاعر دوست از رونق افتاد و تشويق برخى از شاهان و شاهزادگان تيمورى مانند بايسنقر ميرزا از اهل سخن نيز براى رونق آن كافى نبود.
گسترش زبان پارسى در عهد صفويان و سدههاى پس از آن در هندوستان بيشتر و قوىتر بود. در عهد شاهان گوركانى هند بر اثر توجه و علاقهاى كه اميران مسلمان آن كشور به زبان فارسى اظهار داشتند و نيز در نتيجه مهاجرت بسيارى از ايرانيان به آن سرزمين، شاعران فراوانى در آن سرزمين به ظهور رسيدند و موجب اعتلاى زبان فارسى شدند و بدينسان سبكى نوين به نام «سبك هندى»، يا به عبارت درستتر «سبك اصفهانى»، در ادبيات پاگرفت.
از نيمه سده دوازدهم تا نيمه سده چهاردهم هجرى، خاندانهاى افشاريه، زنديه و قاجاريه در ايران حكومت مىكردند. شعر فارسى در اين دوره براثر نارضايتى گويندگان اوايل اين دوره، به ويژه اعضاى انجمن ادبى در اصفهان، نسبت به شيوه شاعران دوران صفويه پديد آمد. اين دسته بر اين باور بودند كه شاعرانى مانند كليم كاشانى و صائب تبريزى از فصاحت دور شدهاند و پيروان اين نهضت نو، كه در آغاز در اصفهان و سپس در شيراز و تهران شكل گرفت، بر آن بودند كه بايد به شيوه استادان بزرگ سخن در خراسان و عراق، از حدود سده پنجم تا هشتم هجرى شعر گفت. به همين سبب، دوره سخنورى اين گروه را «دوره بازگشت» ناميدند.
- نثر فارسى:
از سده سوم هجرى نثر فارسى، هم زمان با شعر فارسى و تحت تأثير عوامل گوناگون، ظهور كرد و در سده چهارم به شكوفايى رسيد. نخستين عامل اساسى رونقى بود كه در نتيجه اعاده استقلال ايرانيان و در سايه حيات ملى و اجتماعى آنان ايجاد شد و به استقلال ادبى انجاميد.
علت مهم ديگر نياز ايرانيان به پيدايش ادبياتى در برابر ادبيات عربى بود و ديگر اينكه در سدههاى نخستينِ اسلام شمار كسانى كه در ايران به زبان عربى آشنا باشند اندك و نياز ايرانيان به داشتن كتابهاى فارسى بسيار بود. همچنين برخى از بزرگان آن دوره مانند خاندان جيحانى و بلعمى مشوق نويسندگان در نگارش كتابهايى در زمينههاى گوناگون و ترجمههايى از عربى و مانند آن بودند.
در سده پنجم و ششم هجرى نيز نثر فارسى به گونهاى شايسته به تكامل رسيد. در اين دوره چندين نويسنده بزرگ كتابهايى چشمگير در زمينههاى گوناگون از خود به جاى گذاشتند. در موضوعات تاريخ و سياست و مطالب اجتماعى و مسائل ادبى و نيز حكمت، طب، طبيعيات، رياضيات، نجوم، فقه، تفسير، كلام، جغرافيا، شرح احوال كتابهاى گوناگونى نگاشته شد و زبان فارسى به پختگى و رسايى رسيد.
ولى از سال 616 ق با حمله چنگيزخان مغول همه امور اجتماعى و عملى و ادبى و علمى و حتى زبان فارسى در سراشيبى سقوط افتاد و با وجود كوشش ايرانيان در سده هفتم براى پاسدارى از فرهنگ خود، پس از سده هشتم آثار ركود آشكار شد.
نثر فارسى در عهد صفويه نيز متداول بود، اما از حيث موازين ادبى وضع مطلوبى نداشت. به عبارت ديگر، اگر چه در اين دوره در ابواب گوناگون آثار متعدد نوشته شد، ولى چون در بيشتر آنها چنان كه بايد رعايت موازين لغوى و ادبى و بلاغى نشده است، نمىتوان اين عهد را دوره ممتازى در نثر فارسى شمرد. به طور كلى، سستى و كم مايگى نثر دوره صفوى از دوره تيمورى هم بيشتر است و در نثرهاى مصنوع حتى به آثار منشيان عهد تيمورى نمىرسد. نثر فارسىاى كه در اين دوره در هند رواج داشت همين گونه است.
نثر فارسى در عهد افشاريه و زنديه و قاجاريه اندك اندك از سستى و بىمايگى دور شد و در دوره قاجاريه شيوهاى به نسبت مطلوب، كه به روش پيشينيان نزديك بود، پيدا كرد. پيداست كه در مورد نثر هم مانند نظم، فصاحت و بلاغت گفتار نويسندگان پيشين سرمشق بود، ولى در اين مورد معمولًا بيشتر از روش نويسندگان سده ششم و هفتم تقليد مىشد.
ج) ادبيات تركى
ادبيات تركى از همان آغاز گرايشى چشمگير به پردازش عناصر دينى داشته است. بخشى مهم از آثار ادبى كهن تركى از خاور آسياى مركزى است كه نوشتههايى از پيروان دو دين بزرگ مانوى و بودايى را در بر مىگيرد و مفاهيم و تعاليم دينى بسيارى را در خود دارد. آشنايى تركان با دين اسلام در چهار سده نخست هجرى كه از باختر به خاور در حال پيشروى بود، گسترش يافت و راه براى نفوذ مفاهيم اسلامى به فرهنگ اقوام ترك باز شد. در نگرش نسبى و عمومى، بايد اذعان داشت كه شعر تركى در نواحى آسياى مركزى، آناتولى، قفقاز و حوزه ولگا در ابعاد گوناگون از ادبيات فارسى و عربى بسيار تأثير پذيرفته و در آلتايى و سيبرى جنوبى و شرقى كه از فرهنگ اسلامى دور مانده و بيشتر با فرهنگ بومى اقوام آلتايى مرتبط بوده، حتى در شكل و قالب، سبك باستانى خود را حفظ كرده است.
در سدههاى پنجم و ششم هجرى، هم زمان با استيلاى كامل قراخانيان بر حوزه سيردريا و آمودريا در باختر تركستان نيز ادب تركى اسلامى پا گرفت. در سدههاى نهم تا يازدهم هجرى نيز شكلگيرى يك حوزه محدود ادبى در ميان اغوزان سالار در خاور تركستان به چشم مىخورد و در ميان آثار بر جاى مانده از آنان آثارى با نامهاى «عبادت» و «قصه قربان» كاملًا از مفاهيم دينى متأثرند.
در سدههاى اخير نيز شاعران و نثرنويسان از گروههاى گوناگون زبانى، چون تركى آذربايجانى، عثمانى و تركمنى از نظر تأثير پذيرى از فرهنگ اسلامى بيشتر در مجموعه آثار صوفيانه و عرفانى در ادبيات مشترك ملل اسلامى طبقهبندى مىشوند.
از شاعران بزرگ ادبيات تركى، مىتوان از امير علىشير نوايى (م 906 ق)، نجاتى (م 915 ق)، باقى (م 1009 ق)، فضولى (م 964 ق) و شيخ غالب (م 1213 ق) نام برد.