• فصل چهارم: فقه واصول

الف) فقه شيعه

نظام فقهى شيعه از آغاز تاكنون دوره هاى گوناگونى را پشت سرگذاشته است. در اينجا به اختصار از اين دوره ها و نامدارترين فقهاى هر دوره ياد مى كنيم:

  1. دوره حضور امامان (ع): در اين دوره، مرجع اصلى احكام شرعى و فقه و اجتهاد، امامان عليهم السلام بودند. با اين حال، يكى از دستاوردهاى مهم ايشان، ايجاد زمينه تفكر و استدلال در امور شرعى است. چنانكه در موارد متعددى آشكارا وظيفه خود را بيان اصول و قواعد كلى دانسته و استنتاج احكام فرعى و جزئى را به ديگران وا مى گذاشتند. (1) وجود گرايشهاى مختلف در مسائل علمى، به ويژه كلامى در پيروان و اصحاب ائمه، مانند گرايش متكلمان، محدثان، اثبات يا انكار عصمت يا علم غيب ائمه، بحث پيرامون علم امام از ويژگيهاى اين دوره است.

بسيارى از ياران ائمه، كه سخت مورد تأييد ايشان بودند، باورهاى متضادى داشته اند.

گذشته از امامان، گروهى از اصحاب به فقه و اجتهاد شهرت داشته اند؛ يونس بن عبدالرحمان، زرارة بن اعين، عبدالله بن بكير، جميل بن دراج، ابومحمد ليث بن البخترى مرادى، معروفبه ابوبصير، احمدبن محمد بزنطى و فضل بن شاذان از اين دسته اند.

  1. آغاز تدوين فقه: در اين دوره، كه همزمان با آغاز غيبت صغرا بود، سه گرايش عمده فقهى در جامعه شيعى ديده مى شود: گرايش اهل حديث، كه به شدت با اجتهاد مخالف بودند و فقه را در حديث و نقل آن خلاصه مى كردند، مانند محمد بن يعقوب كلينى، حسن بن احمد بن وليد، على بن بابويه قمى.

ابن ابى عقيل عمانى مؤلف كتاب المتمسك بحبل آل الرسول كه در قرنهاى چهارم و پنجم از مشهورترين منابع فقهى بود، و ابن جنيد اسكافى، مؤلف تهذيب الشيعه، گرايش اجتهادى در فقه را رهبرى كردند.

گرايش سوم، فقه متكلمان است. چهره هاى ممتاز اين گرايش عبارت اند از محمدبن محمد بن نعمان بغدادى، معروف به شيخ مفيد، شريف مرتضى، ابوالصلاح حلبى، سلار بن عبدالعزيز ديلمى، قاضى عبدالعزيز بن برّاج و محمد بن على كراجكى.

شيخ مفيد در آثار فقهى خود با روش استادش ابن جنيد مخالفت كرد.

  1. دوره تلفيق: در اين دوره، شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، تلفيقى از گرايش اهل حديث و متكلمان در فقه پديد آورد و كوشيد با حفظ چهره تعقلى فقه، اعتبار احاديث را اثبات كند. او با آثار گسترده خود، آفاق جديدى براى فقه شيعى گشود.

  1. دوره نقد مكتب تلفيق: يك سده پس از شيخ طوسى، دسته اى از فقها تلاش كردند تا مكتب فقهى متكلمان را احياكرده و بر اين اساس به نقد مكتب تلفيق بپردازند.

5 . دوره تهذيب و تكامل مكتب تلفيق: فقه شيخ طوسى، با وجود ابتكارات فراوان، نيازمند انسجام، ترتيب و تهذيب بود. به ويژه آنكه نقادان مكتب تلفيق خدشه زيادى به آن وارد ساخته بودند. بر اين اساس، ابوالقاسم نجم الدين جعفربن حسن حلّى، مشهور به محقق حلى، مؤلف كتاب شرايع الاسلام، و شاگرد بزرگ او، حسن بن يوسف بن مطهر حلّى، معروف به علامه حلى، نگارنده ارشاد الاذهان الى احكام الدين، كوشش گستردهاى در اين باره به عمل آوردند. آثار آنها در فقه تطبيقى، تفريعى، تتبعى و تحقيقى، تا امروز مورد استفاده پژوهندگان فقه است.

در واقع اگر تلاش اين دو چهره فقهى بزرگ نبود، ميراث مكتب تلفيق در همان دوره نقد به فراموشى سپرده مى شد.

  1. دوره شهيداول: شمس الدين محمدبن مكى عاملى، معروف به شهيد اول، در جريان تكامل انديشه فقهى كوشيد قواعد و اصولى بنيادين براى فقه شيعه بيابد، تا بدون نياز به مكاتب فقهى اهل سنت، هويتى مستقل داشته باشد. اين ويژگى موجب شد تا آثار او از تصنيفات پيشينيان ممتاز گردد.

دانشمندان پس از او تا يك قرن و نيم، بيشتر پيرو او بوده و اساس كار خود را بر شرح آثار وى گذاشتند.

  1. فقه دوره صفوى: در اين دوره كه از سده دهم تا دوازدهم هجرى ادامه مى يابد، سه گرايش وجوددارد:

الف) فقه محقق ثانى: شيخعلى بن عبدالعالى كركى، معروف به محقق ثانى، از شخصيتهايى است كه فقه را غنا بخشيد. نقش مهم او در دو نكته خلاصه مى شود: استوار ساختن و استحكام استدلالهاى قوى فقهى و توجه به مسائل حكومتى در فقه، مانند حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج و مقاسمه. تأثير محقق ثانى بر فقهاى پس از عصر خود كاملا آشكار است.

ب) فقه مقدس اردبيلى: احمد بن محمد اردبيلى، معروف به مقدس اردبيلى از فقهاى بزرگ عصر صفوى است كه گرچه تغييرى در بنيان فقه پديد نياورد، اما روشى كاملا مستقل و ويژه داشت. ويژگى مهم آثار او اين بود كه بى توجه به نظر گذشتگان، تنها بر اجتهاد تحليلى و انديشه خويش اتكا داشت. شجاعت او در بحثهاى علمى از يك سو، و موشكافيهاى او از سوى ديگر موجب شد تنى چند از فقهاى پس از وى روش او را اتخاذ كنند و، از اين رو، به نام «اتباع المقدس» مشهور شوند.

ج) فقه اخباريان: نهضت اخبارى كه در اوايل سده پنجم هجرى، براثر تلاشهاى علمى متكلمان، تقريبا درهم كوبيده شده بود، در سده يازدهم به وسيله ملا محمدامين استرابادى دوباره تجديد حيات يافت. گرچه فقهاى اخبارى توانستند به مدت چند دهه بر همه مراكز فقهى و علمى شيعه ايران و عراق تسلط يابند، اما شمار فقهاى مشهور اين گرايش چندان زياد نيست.

8 . احياى اجتهاد اصولى: وحيد بهبهانى،كه از نوابغ فقه در سده دوازده هجرى است، در پى تلاش علمى گسترده توانست با مبانى اخباريان مقابله كرده و دوباره شيوه اجتهاد عقلانى را زنده كند. او با فقه و تنقيح اصول فقه و اِعمال دقيق آن كوشيد فقه شيعه را به صورت يك مكتب حقوقى و فقهى پيشرفته، استوار وهماهنگ در آورد.

موفقيت مهم وحيد، افزون بر اين حركت، تربيت فقهايى ارزنده است كه با خلق آثار گرانبها، بر اساس مبانى فقهى و اصولى او، به استحكام دستاوردهاى وى كمك شايان توجهى كردند.

  1. دوره شيخ انصارى: شيخ انصارى، نابغه بزرگ سده سيزدهم هجرى، مبدع و مبتكر روشهاى دقيقى در فقه و اصول فقه بود كه موجب شد چهره فقه به كلى دگرگون شود. مجموعه فقهى به ويژه كتاب مكاسب كه تاكنون در حوزه ها تدريس مى شود، به جا مانده از وى، چنان دقيق و ظريف است كه به كلى ناسخ ماسبق گرديد. اين مكتب از آن روزگار تاكنون بر جوامع علمى و فقهى حكم فرماست و با وجود پيدايش شخصيتهاى بزرگ تا امروز تغييرى اساسى در آن پديد نيامده است.

ب) تحولات فقه اهل سنت

در ميان اهل سنت، فقه و تحولات آن به شش مرحله تقسيم شده است:

  1. دوره پيامبر و دسترسى مستقيم به نص (از آغاز اسلام تا سال يازده هجرى)؛
  2. دوره صحابه؛ كه مستقيما با پيامبر در تماس بوده و مى توانستند از ايشان نقل قول كنند (از سال يازده تا حدود چهل هجرى)؛
  3. دوره تابعين؛ كه با يك واسطه با پيامبر در تماس بوده و از ايشان نقل قول مى كردند (از حدود سال چهل تا حدود صد هجرى)؛
  4. دوره ائمه چهارگانه يا دوره تأسيس مذاهب فقهى (از سده دوم تا چهارم هجرى)؛

5 . دوره تقليد از ائمه چهارگانه (از سده سوم تا چهاردهم هجرى)؛

6 . دوره نهضت جديد فقهى و حقوقى و افتتاح باب اجتهاد.

فقه اهل سنت، در واقع با دوره چهارم، يعنى ظهور ائمه اربعه و تأسيس مذاهب فقهى به كمال مى رسد، زيرا دوره هاى پيشين مقدمات اين دوره را فراهم و راه را براى تأسيس اين مذاهب هموار كرد.

گردآورى و تنظيم قرآن كريم در زمان خليفه سوم، گردآورى احاديث نبوى از سده دوم، ظهور و بروز باورهاى گوناگون، آشنايى مسلمانان با فرهنگهاى ديگر، پيدايش مكاتب كلامى، توسعه حكومت و پيامد آن، گسترش نيازهاى حقوقى از علل پيدايش اين مذاهب فقهى اند.

  • تحولات علم اصول فقه

يكى از علوم اسلامى،كه براى درك و استنباط احكام و قوانين اسلامى از منابع اصيل تدوين يافته، دانش اصول فقه است. اين دانش در عين آنكه برگرفته و مرتبط با علوم ادبى و زبانشناسى، كلام، منطق و فلسفه است، اما به لحاظ اختلاف غرض و هدف با هر يك از علوم مذكور، به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفته است. دانش اصول فقه از آغاز تأسيس تاكنون، نُه مرحله را پشت سرگذاشته است:

  1. دوره تأسيس: محققان شيعى، مؤسس علم اصول را امام باقر (ع) و امام صادق (ع) مى دانند. اما برخى از محققان معاصر، اين ديدگاهها را قابل انتقاد دانسته و معتقدند به كار بردن قواعد اصولى، و لو در سطحى ساده، از همان صدر اسلام معمول و متعارف بوده است و براى اثبات اين نظريه دلايل مقبول و در عين حال متعددى مطرح كرده اند.
  2. دوره آغاز تصنيف: در اين دوره، مسائل علم اصول ـ كه در گذشته استقلال نداشت و در خلال مسائل فقهى مطرح مى شد ـ استقلال خود را به دست آورد. به باور برخى، اولين تصنيف در علم اصول، از آن هشام بن حكم، شيخ متكلمان اماميه است كه كتاب الالفاظ و مباحثها را تصنيف كرد، و پس از او يونس بن عبدالرحمان كتاب اختلاف الحديث را از امام موسى بن جعفر (ع) روايت كرد.

  1. دوره اختلاط علم اصول با علم كلام: در اين دوره، كه بيشتر به اهل سنت اختصاص دارد، متكلمان اهل سنت، به ويژه معتزله، در علم اصول وارد شدند و آن را از مسير اصلى خود، كه استنتاج احكام فرعى است، تا حد زيادى منحرف ساختند. در حقيقت اصول اهل سنت، تاكنون دنباله رو همين دوره است و دگرگونى چشمگيرى در اساس آن به وجود نيامده است.

  1. دوره كمال و استقلال مجدد: اين دوره به شيعه اختصاص دارد. در اين دوره علم اصول رفته رفته كاملتر و پخته تر شد و از آميختگى با مسائل علم كلام تا حدودى رهايى يافت. از ويژگيهاى اين دوره، افزون بر رهايى نسبى علم اصول از كلام، استحكام مبانى و قوت استدلال است.

  1. دوره ركود استنباط و توقف علم اصول: عظمت و نبوغ علمى شيخ طوسى موجب شد حدود يك قرن آرا و مبانى وى در دانشهاى گوناگون، از جمله اصول فقه، بدون منازع باقى بماند. گرچه در اين دوره نيز تنى چند از محققان حضور داشته اند، اما روح تقليد از آثار شيخ طوسى سخت تحت تأثير استنباطات اوست.

6 . دوره نهضت مجدد: اين دوره با ظهور محمد بن ادريس حلى (م598 ق) آغاز مى شود ابن ادريس با نوشتن الرائر حركت جديدى را در تأليفات فقهى آغاز كرد. او در اين كتاب در كنار بررسى ادله فقهى هر حكم ادله اصولى آن را نيز بررسى مى كند.

  1. دوره ضعف علم اصول: رشد گرايش اخبارى در جامعه علمى شيعه، با ظهور ملامحمد امين استرابادى (م 1033 ق) موجب از دست رفتن رونق گذشته علم اصول گرديد. در اين دوره درگيرى ميان اخباريان و اصوليان به شدت وجود داشت.

8 . دوره جديد علم اصول: با ظهور وحيد بهبهانى (م1206 ق) علم اصول توانست روند تكاملى را طى كند. وى با تأليف الفرائدالحائريه و با كمك شاگردانش با قدرت علمى شگفت انگيزى تمام شبهات و اتهامات اخباريان را پاسخ گفت و در راه اثبات احتياج استنباط مسائل فرعى به قواعد اصولى كوشش فراوانى كرد.

از اين دوره به بعد فقها با اجتهادات اصولى خود بربالندگى علم اصول افزودند و كاربردهاى حقيقى آن در استنباط احكام را نشان دادند.

——————————

  1. محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشيعة، ج18،ص41.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا