- برهان امكان و وجوب
گفتيم يكي از راههاي خداشناسي راه عقل است. چرا كه قائليم عقل آدمي قادر است با استمداد از برخي اصول و قواعد و با بهره گيري از روش هاي عمومي منطقي، بر وجود خداوند استدلال كند. لكن راه عقل كه صرفاً بر مقدمات عقلي استوار است، تفاوت هايي با دو راه قبلي دارد كه برخي از آنها از اين قرار است:
1- خداشناسي عقلي، عموماً با اصول و قواعد فلسفي پيوند مي خورد و از آن رو كه مباحث فلسفي بسيار پيچيده و تخصصي است و فهمشان نيازمند طي مقدماتي است ،خداشناسي عقلي جنبه ی تخصصي مي يابد و شايد اين نقطه ضعفي براي اين مباحث باشد .
2- گاه اشخاصي را مي بينيم كه بر اثر عوامل مختلف معرفتي و رواني، نسبت به مباحث خداشناسي موضعي شكاكانه اتخاذ مي كنند و به اشكال تراشي و شبهه آفريني مي پردازند. بدیهی است که ادله عمومی خداشناسی که تا حد زیادی بر پایه امور فطری استوارند و وجدان های بیدار و ذهن های صاف و بی آلایش مردمان سر و کار دارند، برای اقناع چنین اشخاصی کفایت نمی کنند و در این جاست که ادله دقیق عقلی راه گشا می شوند و می توانند در میان مناضره های کلامی، حقانیت اعتقادات خداشناسانه را آشکار سازد.
سودمندی ادله عقلی خداشناسی
ممکن است گمان شود که با توجه به فطری بودن خدایابی، استدلال عقلی بر وجود خدا کاری بیهوده است. اما این گمان صحیح نیست، زیرا استدلال عقلی حداقل از دو جهت سودمند است:
1. استدلال عقلی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد، زیرا هر گاه عقل انسان در برابر مطلبی خاضع گردد و به آن گردن نهد، قلب و دل او گرایش بیشتری به آن می یابد.
2. ایمان دینی، به ویژه اگر بر عواطف مبتنی باشد می تواند بر اثر مواجهه آدمی با شبهات تردید آفرین دست خوش تزلزل گردد. در این موارد، یافتن مبانی استوار عقلی و زدودن شک ها و تردیدها در سایه آن نقش مهمی در پیشگیری از آسیب دیدن ایمان یا جبران آسیب های وارد شده دارد.
پس از روشن شدن جایگاه و فواید استدلال عقلی بر وجود خدا، اینک نوبت رسیده به ادله عقلی اثبات خدا بپردازیم. متکلمان و فیلسوفان اسلامی ادله متعددی را برای این منظور ارائه کرده اند.
برهان امکان و وجوب یکی از براهین عقلي و فلسفی و نسبتاً پیچیده برای اثبات وجود خداست. از آنجا که در این برهان از اصطلاحاتی مانند «ممکن الوجود»، «واجب الوجود» «اصل عليت»، «تسلسل» و «دور» برای اثبات خداوند استفاده مي شود، لذا، لازم است ابتدا به توضیح و بررسي این اصطلاحات بپردازیم و پس از آن به بررسی و بیان برهان خواهیم پرداخت.
مبادي برهان وجوب و امكان
تعريف واجب الوجود و ممكن الوجود
هر موجودي كه نسبت آن با بودن و وجود در نظر گرفته شود، از دوحال خارج نيست: يا وجود داشتن آن ضروري است، به گونه اي كه اساساً جدايي وجود از آن قابل تصور نيست و يا آن كه وجود داشتن براي آن ضرورتي ندارد و مي توان تصور كرد كه رابطه ي آن با وجود گسسته شود.
به موجود اول كه بودن برايش ضرورت دارد «واجب الوجود» و به دومي «ممكن الوجود» گفته مي شود .براي نزديك شدن مطلب به ذهن مي توان از اين تشبيه استفاده كرد :رابطه واجب الوجود و ممكن الوجود با بودن ووجود داشتن، شبيه رابطه شكر و آب با شيريني است. شيريني شكر هرگز از آن جدا نمي شود و شكر غير شيرين قابل تصور نيست؛ اما آب مي تواند شيرين باشد يا نباشد و براي شيرين شدن لازم است شيريني از خارج به آن اضافه شود. در نظر متكلمان و فيلسوفان اسلامي واجب الوجود همان خداوند است وساير موجودات همگي ممكن الوجود هستند.
اصل عليت
از ديگر مقدمات برهان وجوب و امكان، «اصل عليت»است. با توجه به تعريفي كه از واجب و ممكن ارائه شد، مفاد اصل عليت آن است كه هر موجود ممكني نيازمند علت است. براين اساس، قانون عليت، قانوني عقلي و بديهي است.
توضيح آنكه شيء ممكن شيء است كه وجود براي آن ضرورتي ندارد و به عبارتي، نسبت آن با وجود و عدم يكسان است؛ يعني مي تواند باشد و مي تواند نباشد. بنابراين، چنين شيء براي آن كه وجود پيدا كند، نيازمند چيزي است كه به آن وجود دهد، و آنچه به اين شيء وجود مي دهد علت آن ناميده مي شود. پس هر موجود ممكني براي آنكه وجود يابد، نيازمند موجود ديگري است كه او را ايجاد كند و به او وجود بخشد.
بر اين اساس مي توان تعريف ديگري از واجب وممكن ارائه كرد: موجود ممكن(يامعلول)، موجودي است كه وجودش وابسته به غير(يعني علت) است؛ ولي وجود واجب الوجود وجودي غير وابسته است.
امتناع تسلسل
از جمله مفاهيم ديگري كه بايد در برهان وجوب و امكان توضيح داده شود، مفهوم تسلسل است. موجودات این عالم می توانند در همان حالی که خودشان معلول علتی هستند، علت برای چیز دیگری باشند. تسلسل در علل به این معنی است که در مجموعه ای که همه اعضای آن در یک زمان وجود دارند هر یک از اعضا علت عضو بعدی و معلول عضو قبلی باشد، مثلاً «الف» علت «ب» و «ب» علت «ج» و «ج» علت «د» و … باشند. حال در مورد «الف» این موضوع مطرح می شود که آیا خودش هم معلول چیز دیگری است یا نه؟ اگر جواب بله باشد، در این صورت سوال می کنیم که علت « الف» چیست؟ و باز به همین صورت و اگر به چیزی نرسیم که فقط علت باشد و نیاز به علت نداشته باشد هرگز این مجموعه نمی تواند به وجود آید، از این مسأله به عنوان «امتناع تسلسل علل» یعنی محال بودن تسلسل یاد می کنند.
برای روشن تر شدن مطلب به این مثال توجه کنید. فرض کنید یک گروه دونده داریم که می خواهند در مسابقه ای شرکت کنند ولی هر کدام از آنها برای اینکه شروع به دویدن کند شرط می کند که نفر سمت راست او شروع به دویدن کرده باشد. حالا اگر همه این افراد این شرط را داشته باشند و هیچ کدام از آنها نباشد که بدون شرط شروع به دویدن کند آیا آنها هرگز خواهند دوید؟ مسلماً خیر. به همین صورت اگر در یک مجموعه علت و معلول، علتی نداشته باشیم که خودش معلول نباشد، هرگز آن مجموعه به وجود نخواهد آمد.
پس مقصود از تسلسل آن است كه سلسله علت ها و معلول ها تا بي نهايت پيش رود و هيچ گاه به يك علت نخستين ختم نشود. براساس اصل عقليِ امتناع تسلسل وجود چنين سلسله بی انتهای محال است.
امتناع دور
«دور» نيز یعنی یک شیء علت وجود خودش باشد، چه این علت بودن بدون واسطه باشد به این صورت که مثلاً «الف» علت «ب» باشد و «ب» علت «الف» و چه با واسطه مثلاً «الف» علت «ب» و «ب» علت «ج» و «ج» علت «الف» باشد. از نظر عقلی و با اندکی تأمل و تفکر مشخص می شود که دور محال است و نمی شود که چیزی علت خودش باشد چون معنای این حرف این است که چیزی قبل از اینکه به وجود آید وجود داشته باشد، یعنی هم باشد تا علت باشد و هم نباشد تا معلول واقع شود و این غیر ممکن است.
بنابراين دور مستلزم اجتماع نقيضين است؛ چراكه شيء«الف» بايد موجود باشد، تا شيء«ب» را به وجود آورد و در همان حال نبايد موجود باشد تا توسط شيء«ب» به وجود آيد. پس دور نيز طبق عقل محال است.
بعد از اینکه مفهوم «واجب الوجود»، «ممکن الوجود»، «اصل عليت» و «امتناع تسلسل و دور» روشن شد، نوبت به بيان برهان وجوب و امكان، براي اثبات وجود خداوند مي رسد.
بیان برهان امکان و وجوب
هر چيزي كه درعالم خارج تعقل و تصور مي شود، بي گمان يا واجب الوجود است و نسبت به وجود ضرورت دارد و يا ممكن الوجود است و نسبت به وجود ضرورتي ندارد. حال اگر آن چيز ذاتاً واجب باشد مطلوب ثابت است و واجب الوجودي در عالم وجود دارد و اگر آن موجود واجب الوجود نباشد، بلكه ممكن الوجود باشد ناگزير بايد ايجاد كننده اي داشته باشد و اگر آن آفريننده در ذات خود نسبت به وجود ضرورت داشته باشد باز هم مطلوب ما كه وجود واجب الوجود در عالم است ثابت مي شود. واگر آن پديد آورنده ممكن باشد، نياز به ايجاد كننده ي ديگري جز خودش دارد. واگر همان اولي پديد آورنده ي آن باشد، دور لازم مي آيد و بطلان دور هم كه اثبات شد و اگرايجاد كننده، ممكن ديگري غير از ممكن اولي باشد تسلسل لازم مي آيد كه محال بودن تسلسل نيز قبلاً اثبات شد؛ چراكه همه ي افرادي كه در اين سلسله جمع شده اند ممكن الوجود هستند، پس بايد پديد آورنده اي دربيرون آن دايره باشد تا اين سلسله ي ممكنات را به وجود آورد. و ضروري است كه آن به وجود آورنده هميشه استوار و واجب الوجود باشد و مدعاي ما بر وجود خداوندِ واجب الوجود ثابت مي شود.
بنابراين چكيده اين برهان آن است كه يقيناً درجهان خارج موجودي هست و اين موجود اگر واجب الوجود باشد، مطلوب ما ثابت است و اگر ممكن الوجود باشد، با توجه به نيازمندي آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودي نياز دارد كه وجودش معلول غير خود نباشد و چنين موجودي همان واجب الوجود است.
در اصطلاح و کلام فلاسفه «واجب الوجود»يا «علت العلل» موجودي كه علت همه علت هاست و خود معلول شيء ديگري نيست مساوی با «خداوند» است، موجود بی نیازی که خودش برای وجودش کافی است و محتاج به چیز دیگری نیست و موجودات دیگر را به وجود آورده است.
تقرير برهان به بیانی ديگر
جهان از نظر ذات ممكن الوجود است و طبق اصل عليت هر ممكن الوجودي در وجودش نياز به غيردارد؛ پس جهان در وجودش نيازمند به چيز ديگري است كه آن را بيافريند و اگر آن غير واجب الوجودباشد مطلوب ثابت است و نشان مي دهد واجب الوجودي در جهان هستي وجود دارد كه همان خداوند است و اگر آن غير خود واجب الوجود نباشد، بي گمان به سرچشمه ي واجب الوجودي مي رسد، چون اگر اينچنين نباشد، دور و تسلسل لازم مي آيد كه باطلان هردو ثابت شد.
قرآن و نيازمندي ممكنات به خدا
برهان وجوب و امكان با تقريرفلسفي و پيچيده ي آن در قرآن كريم مطرح نشده است. با اين حال در برخي آيات به نحوي سخن از وابستگي و نيازمنديِ وجوديِ موجودات به خداوند به ميان آمده است كه مي توان آنها را اشاره اي به آن دسته از براهين عقلي دانست كه مبناي آنها وابستگي جهان ممكنات به خداوندي است كه خود به هيچ موجودي نياز و وابستگي ندارد. براي نمونه، در سوره فاطر آیه 15 مي خوانيم:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد * اى مردم! شما محتاج به خداييد و خدا تنها بىنياز و ستوده است».
بديهي است كه «فقر» در اين آيه، معناي بسيار گسترده اي دارد و شامل انواع نيازهاي ممكنات به خداوند مي شود كه مهمترين آنها «وابستگي وجودي» آنها به خداوند است.
در برخي آيات نيز بر معلول و مخلوق بودن موجودات، از آن جمله انسان تأكيد گرديده و با بياني كه مي توان آن را در قالب يك برهان عقلي بيان كرد، بر وجود خداوند به عنوان «خالق هستي» استدلال شده است. قرآن كريم در مقام احتجاج با كافران مي گويد:
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ * آيا اين منکران خدا از چيز ديگرى خلق شدهاند غير آن چيزى كه ساير افراد بشر از آن خلق شده اند؟ و يا آنكه اصلا خودشان خالقند. سوره طور آیه 35».
شايد بتوان از آيه فوق، استدلالي را مشابه آنچه كه در زير مي آيد، استفاده كرد:
شكي نيست كه هرانساني، مخلوق و حادث است؛ زيرا زماني وجود نداشته و سپس موجود شده است. حال با چند احتمال روبه رو هستيم:
1. انسان ها بدون علت موجود شده اند.
2. انسان ها خود خالق خود هستند.
اين دو احتمال به وضوح باطل است (طبق برهان وجوب و امكان) و با اندك تأملي نامعقول بودن آن آشكار ميشود. بنابراين، تنها احتمال معقول آن است كه آنان مخلوق موجودي متعالي باشند كه همان خداوند است. به هر تقدير اين آيه، با تكيه بر مخلوق و معلول بودن انسان ها، توجه آنان را به وجود خداوند، به عنوان خالق حقيقي آنان جلب مي كند.