- بررسی استدلال به خلافت با زور و غلبه در نظر اهل سنت
دانشمندان مکتب خلفا بر اساس آراء و عقایدی که در مسأله امامت و خلافت ابراز داشتهاند، عقیده دارند که: اگر کسی به یکی از راههای گفته شده -چون: زور و غلبه، یا بیعت پنج تن، یا سه تن، و یا انتخاب خلیفه قبلی- به خلافت رسید، بر عموم مسلمانان واجب است که او را به رسمیت بشناسند و اوامرش را گردن نهند و از او فرمانبرداری نمایند. زیرا او امام و خلیفه و «امیرالمؤمنین» است و فرمانش بر همگان نافذ است و اگر هم تبهکاری پیشه کرد و حقوق مردم را زیر پا گذاشت و فاسق و فاجر بود، نمیتوان او را از کار بر کنار نمود و یا علیه او قیام کرد!!!
این دانشمندان به یک دسته از روایات که متأسفانه بر اثر غفلت گذشتگان به هنگام تدوین حدیث به کتب روایی اهل سنت راه یافته استدلال نموده و میگویند: در این زمینه روایات فراوانی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و اصحاب آن حضرت رسیده است که بر وجوب فرمانبرداری از فرمانروایان و پیشوایان دلالت میکند و مسلمانان را از هرگونه قیام و مخالفت با آنها باز میدارد. اینک به نمونههایی از این روایات که در معتبرترین منابع حدیثی این گروه آمده است توجه فرمایید: در کتاب صحیح مسلم از قول حذیفهبنیمان آمده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«پس از من پیشوایانی سر کار خواهند آمد که نه در راه من قدم بر میدارند و نه روش مرا پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی خواهند برخاست که دلهایی همچون دل شیاطین دارند گر چه به صورت ظاهر انساناند! من پرسیدم: ای رسول خدا، اگر من با چنین پیشوایانی همزمان بودم، تکلیف چیست؟ فرمود: مطیع و فرمانبردار پیشوا باش، اگر چه پشتت را با تازیانه بیازارد و مالت را به یغما ببرد». (1)
و در روایت دیگری، از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«اگر کسی از پیشوا و زمامدار خویش چیز ناخوشایندی ببیند، باید که صبر کند و بردبار باشد؛ زیرا اگر کسی به اندازه یک وجب از جماعت مردم کناره بگیرد و در آن حالت بمیرد، مردهاش مانند مرده دوره جاهلیت است». (2)
و در یک روایت دیگر از ابن عباس آورده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «… هیچ کس را نرسد که از زیر نفوذ حکومت حاکم به اندازه یک وجب بیرون رود، زیرا اگر چنین کند و در آن حالت بمیرد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است». (3)
و از عبداللهبنعمر نقل کرده است که به هنگام جنگ «حره» که در زمان یزیدبنمعاویه اتفاق افتاد، به عبداللهبنمطیع گفت از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: «هر کس دست از فرمانبرداری حاکم وقت بردارد، روز قیامت در پیشگاه خدا هیچ عذری نخواهد داشت. و هرکس که بمیرد و بیعت پیشوایی را به گردن نداشته باشد، مردهاش مانند مرده دوره جاهلیت است». (4)
و از عوف بن مالک اشجعی روایت کرده است که گفت از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که می فرمود: «بهترین امامان شما کسانی هستند که دوستشان دارید و دوستتان دارند و بر آنها درود میفرستید و آنان نیز بر شما درود میفرستند، و بدترین امامان شما کسانی هستند که دشمنشان میدارید و دشمنتان میدارند و نفرینشان میکنید و نفرینتان میکنند. گفتند: ای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آیا به وسیله شمشیر آنها را از خود نرانیم؟ فرمود: نه، مادامی که در میان شما نماز را بر پای میدارند…». (5)
آری دانشمندان پیرو مکتب خلفا با دست آویز قرار دادن چنین روایاتی میگویند: اگر امام و خلیفه تبهکاری نماید برکنار نمی شود. نووی (م: 676 هجری) یکی از دانشمندان مشهور مکتب خلفا، در شرحی که بر کتاب صحیح مسلم نگاشته، در باب «لزوم طاعه الامراء…» چنین مینویسد:
«عموم فقها و محدثین و متکلمین اهل سنت بر این مطلب متفقند که امام و پیشوا بر اثر ارتکاب فسق و ستم و عدم اجرای حدود و حقوق الهی خلع و برکنار نمیشود و این موارد، قیام علیه او را توجیه نمیکند، بلکه به موجب روایات باید او را پند و اندرز داد و به راه آورد».
نووی در جای دیگر و پیش از این نوشته است:
«به اجماع همه مسلمانان، قیام علیه پیشوایان و جنگ با آنان حرام است؛ گرچه از فاسقان و ستمکاران باشد. احادیثی که در این موضوع و در تأیید یکدیگر آمده، فراوان است. همه اهل سنت بر این امر اتفاق دارند که فرمانروا را بر اثر ارتکاب گناه و تبهکاری نمیتوان عزل و برکنار کرد». (6)
قاضی ابوبکر باقلانی (م: 403 هجری) یکی دیگر از دانشمندان معروف پیرو مکتب خلفا، در کتاب «التمهید» درباره آنچه موجب خلع امام و عدم فرمانبرداری از او میشود، به طور خلاصه چنین میگوید:
«عموم متکلمان و صاحب نظران و نویسندگان کتابهای حدیث [از اهل سنت] در این امر اتفاق نظر دارند که:
امام و فرمانروا را به علت فسق و تبهکاری و ستمگری و غصب اموال مردم و اذیت و آزار آنها و دست درازی به جان و مال و تضییع حقوق فردی و اجتماعیشان و عدم رعایت حقوق و مقررات الهی، نمیتوان خلع و برکنار نمود. قیام علیه او حرام است، بلکه باید او را پند و اندرز داد و ترسانید و به راه آورد و فرمانش را در مواردی که آدمی را به نافرمانی از خداوند و ارتکاب به گناه میخواند، انجام نداد. آنان در این مورد به اخبار فراوانی استدلال میکنند که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و اصحاب او درباره وجوب فرمانبرداری از فرمانروایان و پیشوایان آمده است؛ حتی اگر آنها ستمگر باشند و اموال مردم را به خود اختصاص دهند. مثلاً مانند این حدیث که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرموده است: شنوا و فرمانبردار باشید؛ اگرچه فرمانروایتان بردهای بینی بریده یا غلامی حبشی باشد! و پشت سر هر نکوکار و تبهکار نماز گزارید. و یا مانند این حدیث که از آن حضرت روایت شده است که فرمود: فرمانبردار پیشوایانت باش؛ اگر چه مالت را بخورند و پشتت را با تازیانه بیازارند!» (7)
آنچه تا به اینجا آوردیم، عقیده پیروان مکتب خلفا در چگونگی شکلگیری امامت و خلافت و حکومت اسلامی و دلایلی بود که آنان برای توجیه نظریات خود آوردهاند. اما پیروان مکتب اهلبیت میگویند که: امامت منصبی الهی است و به همان دلیل که بر خداوند عقلاً لازم است که برای هدایت و راهنمایی بندگان خود پیامبری برایشان بفرستد، باید پس از درگذشت پیامبرش نیز امامی برای ایشان نصب کند که احکام دین او را به مردم برساند و آنچه به طور سربسته بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده شرح و تفسیر نماید و مطالبی را که پیامبر در طول دوران رسالتش نتوانسته است به عللی آنها را به گوش مردم برساند برایشان بازگو کند و دستورات دین خدا را به طور صحیح در بین مردم اجرا نماید.
و از آنجا که وی مجری دستورات خدا و خلیفه و جانشین پیامبر خداست باید معصوم از گناه و مصون از خطا و لغزش و افضل و اعلم و اعدل و اصلح و اشجع از همه مردمان زمان خود باشد تا بتواند گرهها را بگشاید و مشکلات را برطرف سازد و دین خدای تعالی را بر پای دارد و باطل را از میان بردارد و میان مردم به عدالت رفتار کند و به کسی ظلم و ستم روا ندارد و همانگونه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با دشمنان خدا به پیکار برخاست تا سخن خداوند را با چهرهای که فرود آمده نشان دهد او نیز با مخالفان دین خدا کارزار کند تا حقیقت و واقعیت دین خدا را آشکار سازد و علاوه بر همه اینها باید از طرف پیامبر خدا به این سمت منصوب شده باشد زیرا: امامت پایه و ستون دین است و بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله روا نیست که نه آن را نادیده بگیرد و نه به خود امت واگذار نماید بلکه باید امام را تعیین کند و او را به مردم معرفی نماید.
دانشمندان پیرو مکتب خلفا همه این ویژگیها و امتیازاتی را که برای خلیفه و امام برشمردیم، در خلیفه و امام شرط نمیدانند، زیرا: به پندار ایشان امامت و خلافت به وسیله بیعت یا از طریق شورا و اجماع اصحاب و یا از راه زور و قدرت حاصل میشود و هر کس به زور شمشیر و قهر و غلبه پیروزی بدست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست «امیرالمؤمنین» خوانده میشود و از این رو عقیده دارند که: هر کس که بر مردم چیرگی یافت امام و خلیفه و جانشین پیامبر است! زیرا آنچه امت از امام میخواهد این است که: قوانین الهی را در بین مردم اجرا کند، دست دزد را ببرد، قاتل و آدمکش را به کیفر برساند، مرزهای کشور را حفاظت نماید، از ظلم ظالم جلوگیری به عمل آورد، حق مظلوم را بازستاند و کارهایی از این قبیل انجام دهد. و اگر هم تبهکاری پیشه کرد نمیتوان او را برکنار سازد، چنان که برای رفتار زشتی هم که آشکارا انجام دهد نباید بر او خردهای گرفت و علیه او قیام کرد بلکه باید او را پند و اندرز داد و به راه آورد. نادانی او را کژی و کاستی، نشاید شمرد، لغزشهایش هم سزاوار کیفر نیست و نیازی به وجود هیچ یک از ویژگیها و منشهای بزرگوارانه همچون: علم و عصمت و کیاست و شجاعت ندارد در همه جا باید به او خشنود بود و هیچ سرزنش نباید کرد اگر چه مالت را به یغما ببرد و پشتت را به تازیانه بیازارد!
آری، این است امامت و خلافتی که دانشمندان پیرو مکتب خلفاء بدان عقیده دارند و از گزینش و انتخاب آن سخن میگویند.
اما پیروان مکتب اهل بیت بر اساس کتاب خدا -قرآن- و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مقتضای عقل و خرد، عقیده دارند که امامت و خلافت منصبی است الهی و گزینش و انتخاب امام با خداوند است و مردم در اینباره هیچ دخالتی ندارند.
——————
1- صحیح مسلم، ج 2، ص 198، ح 52، ط بیروت، دارالفکر، 1408هجری.
2- صحیح مسلم، ج 2، ص 199، کتاب الاماره، ح 55.
3- صحیح مسلم، ج 2، ص 199، کتاب الاماره، ح 56.
4- صحیح مسلم، ج 2، ص200، کتاب الاماره، ح 58.
5- صحیح مسلم، ج 2، ص 202، کتاب الاماره، ح 66.
6- شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 12، ص 229 و نیز ر.ک: سنن بیهقی، ج 8، ص158- 189.
7- التمهید، ص 186.