- با ديگران
چه بسيار است دامنه روابط يک مسلمان با مسلمان ديگر که شيعه، بر اساس اعتقادات ملزم به رعايت آنهاست. در بينش شيعي، اصل بر اين است که آدمي نميتواند خود را به دور از جمع و همانند جزيرهاي متروکه و دور از دسترس در ميان اين اقيانوس عظيم قرار دهد و يا در برابر شرايط مردم و جامعهاش بياعتنا باشد. او عضوي از جامعه بشري است و نميتواند در برابر دردهاي اعضاي جامعه بياحساس باشد. (1)
اين اصل قرآني است که مردم از يک پدر و مادرند. جدشان آدم است و همسر او از جنس وي کنار او آفريده شده است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها». (2)
پدر آدم است و مادر حوا. کسي را از اين بابت برتري و فخري نيست (3) و در عين حال در برابر درد يکديگر، بياعتنایی و آرامش وجود ندارد.
به گفته سعدي: (که برداشتي از سخن امام صادق عليهالسلام است).
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ضمن اينکه در حيات اجتماعي، اگر دودي برخيزد به چشم همگان وارد خواهد شد.
- گروههاي اجتماعي
مردم در هر جامعه مدني، به گروهها و طبقاتي تقسيم ميشوند که مواضع انسان درباره هر کدام به نحوي داراي تفاوت با ديگري است. گاهي انسان با مؤمن سر و کار دارد، زماني با کافر و گاهي هم با کافر محارب. تکليف درباره همگان صورت واحدي نیست. در ذیل ديد و بينش شيعه و برتري انديشه و مرامش در اين عرصه، نسبت به ديگر مکاتب فقهي بيان ميشود و اين تأکيد مکرر بیان میشود که انديشه و رفتار شيعيان، ريشه قرآني دارد.
- محرومان:
در اين عرصه از افرادي ميتوان ياد کرد که به نحوي دچار محروميت و نابساماني، فقر و ناداري و بيپناهي و بيسرپرستي هستند. تعبيرات جامعه شناسانه، اين افراد را چون دستهاي شکسته بر گردن توانمندان ميدانند که بايد آنان را تحمل کرد و بر روي دوش گرفت.
سفارش اميرالمؤمنين علیهالسلام اين بود که به اين محرومان و زمينگيران و سالمندان آنان که راه چاره بر آنان بسته شده است و راه و شيوهاي براي زندگي ندارند، رسيدگي شود.
« اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظ». (4) همچنین روايات و اسناد از سوي ديگر حضرات معصومين در اين عرصه زياد است.
امام صادق عليهالسلام خطاب به جمع شيعيان سفارش کرد: «وَ عَلَيْكُمْ بِحُبِّ الْمَسَاكِينِ الْمُسْلِمِين…». (5)
بر شما باد به دوستداري فقيران از مسلمانان، زيرا آنکس که اينان را تحقير کند و بر آنان بزرگي بفروشد، از دين خدا لغزيده است و خداوند بر او خشمگين و تحقير کننده است.
همچنين است سفارش در مورد يتيمان، (6) ابن سبيل و درماندگان و ديگر گرفتاران در عرصه حيات. در اين عرصه حتماً دينداري آنان مورد سؤال نيست، اگر چه اولويت با دينداران است در مورد آيه اطعام (7) و يا آيه صدقات عنايت شود. (8)
- اهل کتاب:
بعدي از روابط مورد توصيه، در مورد اهل کتاب است. اهل کتاب از نظر دينداري و پايبنديشان به آيين الهي و آسماني، مادام که در خط ديانتشان گام بردارند، با ما نزديکاند و آنگاه که بخواهند فراتر از مرز دين، در صدد وسوسهآفريني و يا انحراف و استعمار و استثمار باشند، از ما بسي دور خواهند بود. برخي از آنان امانتدار و در خور اعتمادند و برخي ديگر خائن و غيرقابل اعتماد. (9)
دعوت اسلام، دعوت به سخني است که در آن بين اسلام و اهل کتاب، وحدت و اشتراک در فکر و عقيده است و آن دعوت به توحيد است. (10)
در عين حال با شرط عدم خيانت آنان که نياز به بررسي و تحقيق دارد، وظيفه ما در برابر آنها رعايت حرمتشان، عدم ظلم و خيانت به آنان، تعامل بر اساس صدق و عدالت، اداي امانت، امر به معروف و نهي از منکر و فراهم آوردن موجبات جلب و جذب آنها است، با اين تأکيد که تحت سلطه آنان در نيائيم. «الاسلام يعلوا و لا يعلي عليه». (11)
- مجرمان و منحرفان:
گروهي از افراد جامعه را منحرفان و مجرمان تشکيل ميدهند که عده اينان در جوامع مختلف در نوسان است و در شرايط خاص، بر تعدادشان اضافه و يا کم ميشود. اينان در واقع، افرادي هستند که از مرز خود تخطي کرده و به حق خود قانع نيستند. مواضع شيعه در برابر اينان عبارتست از:
– هدايت: يک مجرم در يک جامعه مفروض، ممکن است نسبت به مسألهاي جاهل باشد. در اين صورت وظيفه هدايت است و اتمام حجت و امر به معروف و نهي از منکر و کلاً هدايتها به همين خاطر هستند.
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ». (11)
علي عليهالسلام هم فرمود: امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکنيد که در آن صورت بدها بر شما مسلط خواهند شد. «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ…». (12)
و امام باقر عليهالسلام فرمود: بدين وسيله آن فرائض اقامه ميشود و خطوط زندگي به ايمني کشانده ميشود و مظالم باز پس گرفته ميشود. «بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ…». (13)
– قصاص: برخي متجاوزند و از روي آگاهي تن به جرم و جنايت ميدهند، براي آنان تنبيه و تعزير و قصاص است؛ «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْباب». (14)
و يا جزاي بدي، همانند بدي است، «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها». (15)
و يا قرآن ميفرمايد: کسي که تجاوز کرد، ميتوان به مثل او تجاوز داشت: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ». (16)
– اجراي حدود: در مواردي حدود الهي بايد بر مجرم پياده شود، مثل حد زنا که صد تازيانه است. «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة». (17)
گاهي قتل، دار زدن، قطع دست و پا و يا تبعيد است، مثل آن کس که محارب است. «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْض». (18)
و به همين گونه است اجراي حد براي شرابخوار و دزد، آدم کش و…
– نقد و انتقاد: در برخي از موارد فردي را که در حال جرم است، با نقد و انتقادي ممکن است به راه آورد و اگر چنين امري را مؤثر دانستيم، حق اين است که همين راه را تعقيب کنيم و ما این اجازه را نداریم که به ضرب و شتم بپردازيم و يا آبروزريزي کنیم.
طرق ديگر: مواضع ديگري را که در برابر يک مجرم ميتوان گرفت، بسيارند. مثلاً گاهي يک عبور کريمانه از فرد مجرم و يا در حال ارتکاب جرم، ممکن است او را به راه آورد «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراما». (19)
———————-
1- برداشتي از عبارت امام صادق عليه السلام الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِد، الكافي (ط – دارالحديث)، ج3، ص 425.
2- سوره نساء، آيه 1.
3- خطبه مسجد خيف- تحف العقول.
4- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 438، نامه 53.
5- الكافي (ط – الإسلامية)، ج8، ص 8 .
6- نهج البلاغه، نامه 47.
7- سوره انسان، آيه 4.
8- سوره توبه، آيه 60.
9- سوره آل عمران، آيه 75 .
10- سوره آل عمران، آيه 64.
11- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلىاللهعليهوآله)، ص 25.
11- سوره توبه، آيه 71.
12- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 422، نامه 47.
13- الكافي (ط – دارالحديث)، ج9، ص 483 .
14- سوره بقره، آيه 179.
15- سوره شورا، آيه 40.
16- سوره بقره، آيه 194.
17- سوره نور، آيه 1.
18- سوره مائده، آيه 33.
19- سوره فرقان، آیه 72.
منبع: ص 291-294.