- آیه مباهله و نفس پیامبر بودن علی علیهالسلام
- آیه مباهله
«فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ * پس هر كس با تو در باره بندگى و رسالت عيسى ع مجادله كرد بعد از علمى كه از مطلب يافتى، به ايشان بگو بيائيد ما فرزندان خود، و شما فرزندان خود را، ما زنان خود و شما زنان خود را، ما نفس خود، و شما نفس خود را بخوانيم و سپس مباهله كنيم و دورى از رحمت خدا را براى دروغگويان كه يا مائيم، يا شما، درخواست كنيم». (1)
آیه مباهله از روشنترین آیات قرآنی است که میتوان از آن برای اثبات فضیلت اهل بیت علیهمالسلام، مخصوصاً برای علوّ مقام و بزرگی مرتبه امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام استدلال کرد، زیرا شیعه و اهل سنت بر این باورند که این آیه درباره اصحاب مباهله: پیامبر صلیاللهعلیهوآله، امیرالمؤمنین علیهالسلام، حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نازل شده است.
قبل از ورود به بحث درباره این آیه، ضروری است معنای کلمه «مباهله» را از نظر لغت روشن سازیم.
استعمال «بهل» در موقع دعا به معنای درخواستی است با تضرّع و زاری همراه باشد از این رو ، معنای آیه چنین است: با تضرّع دعا میکنیم و لعنت خدا را شامل دروغگویان میگردانیم. (2) نیز گفتهاند: «بهل» یعنی دشنام داد، لعنت کرد و مباهله یعنی یکدیگر را لعن و نفرین کردن. (3)
- شأن نزول آیه و داستان مباهله
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله مسیحیان نجران را به دین مبین اسلام دعوت نمود. آنان حاضر شدند با ایشان مذاکره کنند و از نزدیک با اهداف آن حضرت آشنا شوند. از این رو گروهی از دانشمندان خود را به سرپرستی «عاقب» و «سید»، نزد پیامبر فرستادند.
از جمله سؤالهایی که آنان از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله پرسیدند، این بود: آیا تاکنون فرزندی بدون پدر متولد شده است؟ ناگهان این آیات نازل شد:
«إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ * همانا مَثَل عیسی نزد خداوند، مثل آدم است که او را از خاک آفرید (و از پدری به وجود نیامد). سپس به او فرمان داد که باش، پس شد. حق از جانب پرودگار تو است و هیچگونه شک و تردید به خود راه مده. پس آن کسی که با تو در اینباره بحث کند، پس از آنکه تو علم به آن پیدا نمودی، بگو: بیایید فرزندان و زنان خویش و خودمان را بخوانیم، آن گاه مباهله کنیم. سپس لعنت خداوند را بر دروغگویان قرار دهیم». (4)
هنگامی که آیات فوق نازل شد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله به علما و پیشوایان مسیحیان پیشنهاد مباهله داد. آنان پذیرفتند و برای مشورت، یک شب را از آن حضرت مهلت گرفتند.
آنان نزد رهبر بزرگ خود (اسقف) رفتند و نتیجه مذاکرات را به او گزارش دادند و گفتند: رهبر مسلمانان به ما پیشنهاد مباهله کرد. ما هم پذیرفتیم که فردا در محلی مخصوص حاضر شویم. نظر شما چیست؟
اسقف در جواب گفت: به نظر من باید فردا چگونگی آمدن محمد صلیاللهعلیهوآله را در نظر بگیریم. اگر او با فرزندان و خانوادهاش برای مباهله بیاید، ابداً مباهله نخواهیم کرد، باید فوراً سخن خود را پس بگیریم؛ ولی اگر با جمعی از اصحاب و یاران خود بیاید مباهله میکنیم.
روز بعد، صحنه عجیبی پیش آمد. از یک طرف اسقف با شکوه و جلال خاصی همراه جمعی آمد گروهی از مردم نیز برای مشاهده سرانجام مباهله در آنجا اجتماع کرده بودند. همه منتظر آمدنِ طرفِ دیگر مباهله بودند. در دلها شور و غوغای عجیبی بود. اسقف، زیر لب برای پیروزی خودشان دعا میکرد. مسیحیان مضطرب و نگران بودند.
ناگهان از دور، جمال دلآرای حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله پیدا شد. او با قیافهای جذاب، چهرهای ملکوتی و آرامش خاطر، به طرف جمعیت میآمد. پشت سر او چهار نفر دیده میشد. دست پسر بچه زیبایی در دستش و کودک قشنگی در آغوش او بود. زنی جوان و باوقار پشت سر او و جوانی پشت سر آن زن دیده میشد.
آن کودکان، فرزندان دخترش، حسن و حسین علیهماالسلام بودند و آن زن دخترش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و آن مرد، جانشین و داماد او علیبنابیطالب علیهالسلام بود.
چشمهای جمعیت به این پنج نفر دوخته شده بود. عدهای آنان را میشناختند. این منظره در نظر اسقف خیلی بزرگ جلوه کرده بود. او بهت زده و با وحشت و اضطراب، از اطرافیانش خواست تا آن پنج نفر را به او معرفی کنند.
گفتند: آن جوان، پسر عموی محمد صلیاللهعلیهوآله و محبوبترین نزدیکان اوست. آن دو کودک نوههای اویند. آن زن، یگانه دخترش فاطمه سلاماللهعلیها است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزدیک شد و به رهبر مسیحیان فرمود: ما برای مباهله حاضریم.
رهبر مسیحیان گفت: ای پیروان مسیح، به خدا قسم، من در چهره آنان چنان حقانیت و ایمان میبینم که اگر بخواهند کوهها به دعایشان از جا کنده میشود. اگر مباهله کنیم بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد او به پیامبر اسلام گفت: ابوالقاسم، بیا با هم صلح کنیم. ما با تو مباهله نمیکنیم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: حالا که دانستید ما حق هستیم، بیایید مسلمان شوید. مسیحیان نپذیرفتند و حاضر به صلح شدند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله با آنان چنین صلح کرد: مسیحیان هر سال دو هزار حله (هر حله به قیمت چهل درهم) به پیامبر صلیاللهعلیهوآله بپردازند، و سی عدد زره و سی نیزه و سی اسب نیز به قرض به مسلمانان دهند که اگر در یمن جنگی پیش آید مسلمانان به کار برند. (5)
- اهمیت آیه مباهله
کاربرد مباهله در جایی است که استدلال منطقی سودی ندارد و طرف مقابل به هیچ وجه حاضر نیست سخن حق را بپذیرد در این هنگام دو طرف دعوا در یک جا جمع میشوند و به درگاه خدا تضرّع مینمایند تا دروغگو را رسوا سازد.
مباهله فقط نفرین بر یکدیگر نیست؛ بلکه آخرین حربه برای تأثیر گذاشتن در طرف مقابل است.
قبل از آن، مباهلهای بین حق و باطل به این صورت محقق نشده بود. در این مباهله که تمام افراد موافق و مخالف ناظر بودند و برای دیدن نتیجه لحظه شماری میکردند و هر لحظه امکان داشت آثارش آشکار و موجب رسوایی دروغگویان شود، اقدام پیامبر صلیاللهعلیهوآله به چنین امر مهم و گام نهادن در مباهله، از نشانههای صدق دعوت و ایمان قاطع آن حضرت است، زیرا هیچ کسی حاضر نیست اهل بیت خودش را در معرض عذاب الهی قرار دهد.
- افراد شرکت کننده در مباهله
مفسران شیعه و اهل سنت نظر دارند که فقط رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام، فاطمه سلاماللهعلیها، حسن و حسین علیهماالسلام در مباهله حضور داشتند.
- تفاسیر اهل سنت
فخررازی یکی از بزرگترین مفسران اهل سنت مینویسد: «رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وقتی برای مباهله آمد، حسین علیهالسلام را در بغلش گرفته بود و دست حسن علیهالسلام در دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود و فاطمه سلاماللهعلیها پشت سر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام پشت سر فاطمه سلاماللهعلیها در حرکت بود». (6)
در تفسیر فتحالقدیر نیز آمده است: «در صبح روز موعود، هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای مباهله آمد، دست علی علیهالسلام را گرفته و فاطمه سلاماللهعلیها و حسن و حسین علیهماالسلام همراهش بودند». (7)
در تفسیر بحرالمحیط، در توضیح «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» آمده است: مراد از «ابناء»، حسن و حسین علیهماالسلام، و منظور از «نساء»، فاطمه سلاماللهعلیها و مقصود از «انفس»، علی علیهالسلام است. نویسنده این تفسیر میگوید: در صحیح مسلم آمده است: ابیوقاص میگوید: وقتی این آیه نازل شد پیامبر صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام، فاطمه سلاماللهعلیها، حسن و حسین علیهماالسلام دعوت کرد و گفت: «اللهم هؤلاء اهلی». (8)
ابنحجر از ترمذی نقل میکند: وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام، فاطمه سلاماللهعلیها، حسن و حسین علیهماالسلام را فرا خواند و فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی». (9)
واحدی نزول آیه را در مورد پنج تن آل عبا میداند و در حدیثی از طریق جابربنعبدالله نقل میکند : «فأخذ بید علی و فاطمه و بید الحسن و الحسین». نیز میگوید، شعبی گفته است: مراد از «ابنائنا»، حسن و حسین علیهماالسلام، و منظور از «نسائنا»، فاطمه سلاماللهعلیها و منظور از «انفسنا»، علیبنابیطالب علیهالسلام است. (10)
قرطبی، در توضیح کلمه «ابنائنا» مینویسد: ابنائنا دلیل است بر اینکه فرزندان دختر هم فرزند نامیده میشوند؛ یعنی فرزند دختر نسبت به پدر دختر، فرزند است؛ به خاطر اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله در روز مباهله، حسن و حسین علیهماالسلام را آورد و فاطمه سلاماللهعلیها پشت سر آن حضرت و علی علیهالسلام پشت سر فاطمه سلاماللهعلیها حرکت میکرد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله به آنان فرمود: اگر من دعا کردم شما آمین بگویید. (11)
در ضمن سیوطی در درّالمنثور (12) و آلوسی در روح البیان (13) نیز شبیه مطالب فوق را آورده اند.
- تفاسیر شیعه
علامه طبرسی، در تفسیر « نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» مینویسد: مفسران اجماع دارندکه مراد از «ابناء»، پسران پیامبر صلیاللهعلیهوآله حسنین علیهماالسلام هستند و مراد از «نسائنا»، فاطمه سلاماللهعلیها است؛ به دلیل اینکه جز او زنی در مباهله شرکت نکرد و مراد از «انفسنا»، فقط علی علیهالسلام است، زیرا خود پیامبر نمیتواند مراد باشد، به علت اینکه او دعوتکننده است و معنا ندارد که انسان خود را دعوت کند و این دلیل بر نهایت فضیلت و بلند مرتبه بودن علی علیهالسلام است خداوند او را نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار داده است. (14)
در تفسیر البرهان حدود هفده روایت نقل شده که همگی این آیه را مختص به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت او، علی علیهالسلام، فاطمه سلاماللهعلیها، حسن و حسین علیهماالسلام دانستهاند.
در اولین روایت عامر بن سعد میگوید: پدرم نقل کرد: از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیدم درباره علی علیهالسلام سه چیز فرمود؛ که فضیلت برای آن حضرت محسوب میشود و اگر یکی از آن سه چیز برای من بود از شتران سرخ مو بیشتر آن را دوست داشتم و آن سه چیز عبارت است از:
- موقعی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میخواست در غزوه تبوک شرکت کند و علی را جانشین خود قرار دهد. علی گفت: یا رسولالله مرا بین زنان و کودکان میگذاری؟ پیامبر فرمود: «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی».
- در جنگ خیبر از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند. آن حضرت، روز بعد فرمود: «ادعوا الیّ علیّاً». علی را بیاورید و پرچم را به دست او داد.
- وقتی آیه نازل شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و درباره آنان فرمود: «اللهم هؤلاء اهل بیتی». (15)
در تفسیر نورالثقلین حدود بیست روایت در این زمینه نقل شده است. (16)
علامه طباطبایی میگوید: تمام مفسران و اهل حدیث اتفاق دارند و تاریخ هم آن را تأیید کرده است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله برای مباهله با نصاری، جز علی، فاطمه و حسنین،کس دیگری را حاضر نکرد؛ یعنی برای مباهله تنها به خود و علی که مصداق «انفسنا» بود و به حسنین که مصداق «ابنائنا» محسوب میشدند و به فاطمه که مصداق «نسائنا» بود، اکتفا کرد. (17)
- چگونگی استدلال به آیه
در روایاتی که ذکر شد، مشخص شد پیامبر و علی و فاطمه و حسنین علیهمالسلام در مباهله حضور داشتند و منظور از «انفسنا» در آیه مباهله، علی علیهالسلام است.
بنابراین، علی علیهالسلام نفس پیامبر است. نفس هر انسانی باید با او مساوی باشد. از این رو، امیرالمؤمنین علیهالسلام در جمیع مقامات و مراتب و کمالات، با رسول خدا مساوی است؛ به جز نبوت، که به وجود نازنین پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله ختم میشود.
به همین جهت وقتی مأمون عباسی از امام رضا علیهالسلام پرسید: دلیل بر خلافت جد شما علی علیهالسلام چیست؟ امام پاسخ داد: آیۀ «انفسنا». مأمون بر این کلام اشکال میکند: اگر در آیه «نسائنا» ذکر نشده بود چنین دلالتی وجود داشت؟ مقصود مأمون این بود که مراد از «انفس»، «رجال» است؛ در مقابل «نساء» و در این صورت، فضیلت برای امیرالمؤمنین علیهالسلام محسوب نمیشود.
امام رضا علیهالسلام در پاسخ فرمود: اگر در آیه «ابنائنا» ذکر نشده بود اشکال وارد بود؛ ولی بعد از ذکر «ابنائنا» دیگر نمیتوان در مقابل «نسائنا»، «انفس» را بر «رجال» حمل کرد، چون اگر این حمل درست بود نیازی به ذکر «ابنائنا» نبود و آنان هم تحت عنوان «رجال» داخل میشدند.
بنابراین، قرآن، امیرالمؤمنین علیهالسلام را نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآله میداند و پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، کسی که صلاحیت خلافت پس از ایشان را داشته باشد نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآله، یعنی امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
بنابر روایات فراوان، علی علیهالسلام نفس پیامبر است، از جمله در روایتی، امام صادق علیهالسلام فرمود: امام حسن علیهالسلام در خطبهاش فرمود: هنگامی که جدم با مسیحیان نجران مباهله میکرد، این آیه بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد: « نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ….». جدم از «مردان خانواده» پدرم را و از «فرزندان» من و برادرم حسین را و از «زنان»، مادرم فاطمه سلاماللهعلیها را با خودش آورد. بعد امام فرمود: «ونحن اَهلُه و دَمُه و لَحمُه و نَفسُه و نحن مِنه و هُو مِنّا… ما اهل و خون و گوشت و نفس او هستیم و ما از اوییم و او از ماست». (18)
ابن عباس میگوید: پیامبر صلیاللهعلیهوآله به امسلمه فرمود:
«علیٌّ مِنّی و أنا مِن علیّ، لَحمُهُ مِن لَحمی وَ دَمُهُ من دَمی و هو مِنّی بمنزله هارونَ مِن مُوسَی، یا ام سلمه اسمَعی وَ اشهَدِی هذا علیٌّ سیدُ المُسلِمِینَ… علی علیهالسلام از من و من از علی هستم. گوشت او از گوشت من و خون او از خون من است. نسبت او به من همانند هارون به موسی است. ام سلمه بشنو و شهادت بده که این علی علیهالسلام سرور مسلمانان است». (19)
تعبیر از علی علیهالسلام به نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآله، همانگونه که دلالت بر شایستگیهای حضرت علی علیهالسلام دارد، دلیل بر این نکته نیز میباشد که نباید از او کناره گرفت و از حکومت او به سوی دیگری رفت.
به دلیل اینکه علی علیهالسلام نفس پیامبر صلیاللهعلیهوآله است، باید او عهدهدار امور مسمانان باشد و دست آنان را بگیرد و به جایی ببرد که خداوند در قانونگذاری عادلانه و حکیمانهاش آن را ترسیم کرده است.
—————–
1- سوره آل عمران، آیه 61.
2- معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 61، ماده بهل.
3- فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، ماده بهل، ص 167.
4- سوره آل عمران، آیات 59- 61.
5- فضلبنطبرسی، مجمعالبیان.
6- تهذیب تفسیر کبیر، ج 2، ص 112.
7- تفسیر فتحالقدیر، ج 1، ص 347.
8- تفسیر البحرالمحیط، ج 3، ص 188.
9- الاصابه ابن حجر، ج 4، ص 569.
10- اسباب النزول واحدی نیشابوری، ص 105 و 106.
11- الجامع الاحکام القرآن، ج 2، ص 98.
12- الدرالمنثور، ج 2، ص 232.
13- روح البیان، ج 2، ص 55.
14- فضلبنطبرسی، مجمع البیان.
15- تفسیر البرهان، ج 2، ص 49.
16- تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 349.
17- المیزان، ج 3، ص 352.
18- ینابیع الموده، ج 1، باب 9، ص 175.
19- ینابیع الموده، ج 1، باب 9، ص 171.