• عواقب بدی به پدر و مادر

همان‌طور که نیکی به والدین آثار مثبت دنیوی و اخروی دارد، متقابلاً نافرمانی و بدرفتاری با پدر و مادر نیز نتائج منفی و زیان‌باری به جای می‌گذارد.

اذیت و آزار والدین حتی به مقدار کم، آن‌چنان است که امام صادق علیه‌السلام آزار دادن پدر و مادر را در کنار گناه بزرگی مانند شرک به خدا قرار داده و فرموده‌اند:

«بزرگ‌ترین گناهان شرک به خدا و … آزار دادن پدر و مادر است.» (1)

 گاهی این آزار موجب می‌شود والدین دل‌سوخته و رنجیده فرزند خود را عاق و نفرین کنند و این‌جاست که زندگی آن فرزند در دنیا و آخرت در معرض نابودی قرار می‌گیرد. رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

«خود را از نفرین پدر دور کنید که از بالای ابر، بالاتر می‌رود تا جایی که خداوند بر آن می‌نگرد و می‌فرماید: آن را به سوی من بیاورید تا قبولش کنم. پس از نفرین پدر خود کناره گیرید که از شمشیر تیزتر است.» (2)

اذیت کردن و ناراحت نمودن والدین نه تنها از گناهان بزرگ محسوب می‌گردد بلکه آثار سوء دنیوی و اخروی به دنبال خواهد داشت؛ از جمله این عواقب لعن و نفرین از جانب پیامبر و دست نیافتن به بهشت است که در روایات ائمه اطهار بدان اشاره شده است:

از رسول گرامی صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است:

«از جمله گناهانی که سزا و کیفر آن به آخرت نمی‌ماند و در همین دنیا گریبان‌گیر انسان می‌شود، نافرمانی و بی‌احترامی به پدر و مادر است.» (3)

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در جای دیگر ناراحت و اندوهگین کردن پدر و مادر را عاق و نوعی سرکشی و طغیان فرزند علیه آن دو خوانده و فرمودند:

 «کسی که پدر و مادرش را ناراحت سازد، بی‌تردید، نسبت به آنان، سرکشی کرده است.» (4)

امام عسگری علیه‌السلام نیز ریشه بداخلاقی جوانان نسبت به والدین را، جسارت‏های دوران کودکی دانسته و می‌فرمایند:

«گستاخی فرزند بر پدرش در کودکی، او را به سرکشی در بزرگی فرا می‌خوانَد.» (5)

و از حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله حد اعلای عاق والدین این‏گونه بیان شده است:

«بدترین عاق‏ها آن است که کسی، یکی از والدینش را به قتل برساند.» (6)

در این‌جا به برخی از نتایج ناخوشایند عقوق والدین می‌پردازیم:

  • نارضایتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله:

پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله گروه‌هایی را مورد لعن قرار داد؛ تا این‌که فرمود: «خدا لعنت کند کسانی را که والدین خود را در معرض لعن و نفرین قرار می‌دهند.

 مردی از آن جناب پرسید: یا رسول الله! آیا کسی یافت می‌شود که پدر و مادر خود را لعنت کند!؟

پیامبر پاسخ داد: بلی، این‌ها کسانی هستند که پدر و مادر دیگران را لعنت می‌کنند و آنان نیز متقابلاً والدین آن‌ها را لعن می‌کنند.» (7)

 آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله فردی را که پدر و مادرش را آزار دهد، این‌گونه نفرین نموده است:

«نفرین و نفرین شده است کسی که پدر و مادرش را بزند، نفرین و نفرین شده است کسی که پدر و مادرش را آزار دهد.» (8)

2- دور شدن از عدالت

شخصی از امام جعفر صادق علیه‌السلام سؤال کرد: پیش نمازی است که تمام شرائط امامت را داراست، جز این‌که با پدر و مادرش رفتاری تند دارد، و با سخنان درشت آنان را می‌رنجاند؛ آیا به این پیش نماز اقتداء بکنم یا نه؟

پیشوای ششم علیه‌السلام فرمود: «تا زمانی که او با پدر و مادرش رفتاری ناشایست دارد و والدین خود را ناراحت می‌کند، در پشت سر او نماز نخوان.» (9)

3- محرومیت از الطاف خداوندی

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «هنگامی که یعقوب برای ملاقات فرزندش یوسف علیه‌السلام، وارد مصر گردید، یوسف به استقبال پدر بزرگوارش آمد. یعقوب علیه‌السلام با دیدن یوسف فوراً از اسب پیاده شد ولی جناب یوسف به خاطر رعایت مقام سلطنت ظاهری، برای احترام پدر از مرکب پیاده نشد، و همان طوری که سوار اسب بود، دست بر گردن پدر درآورد. حضرت یوسف علیه‌السلام هنوز از خوش‌آمد‌گویی با یعقوب علیه‌السلام فارغ نشده بود که جبرئیل نازل شده و به یوسف فرمود: دست خود را باز کن.

یوسف کف دست خود را گشود، نور روشنی از دستش به سوی آسمان بالا رفت.

یوسف علیه‌السلام پرسید: این چه نوری بود که از کف دست من خارج شد!؟

 جبرئیل فرمود: نور نبوت از صلب تو بیرون رفت و دیگر پیامبری از نسل تو به وجود نخواهد آمد. به سبب آن‌که کمال احترام را در مورد پدر پیرت رعایت نکردی، پس کسی از فرزندانت پیامبر نخواهد شد.» (10)

4- گرفتاری در دنیا

در بنی‌اسرائیل عابدی بود که او را جُرَیح می‌گفتند که پیوسته در صومعه خود عبادت می‌کرد. روزی در حالی که مشغول عبادت بود، مادرش به نزد او آمد و او را صدا زد وی جواب نگفت. مادرش رفته و دوباره آمد و او را صدا زد، باز هم وی به عبادت مستحبی مشغول بود و توجهی به مادر نکرد.

مادرش بار سوم که آمد و با بی‌توجهی پسر عابدش مواجه گشت، قلبش شکست و با حالتی مضطرب رو به آسمان کرده و عرضه داشت: «ای خدای بنی‌اسرائیل! او را یاری نکن!»

روز بعد زن بدکاری که درد زایمان گرفته بود در کنار صومعه جُرَیح عابد وضع حمل کرد و ادعا نمود که این فرزند متعلق به جریح عابد است. فوراً این شایعه در میان بنی‌اسرائیل پخش شد و همه ناراحت شده و زبان به اعتراض گشودند: «آن کسی که مردم را از زنا و اعمال ناشایست منع می‌کرد، خود مرتکب این اعمال می‌شود!» پادشاه دستور داد که این عابد را به اتهام زنا به دار آویزند. هنگامی که وی را برای دار آویختن آوردند، مادرش خبردار شده و با داد و ناله و استغاثه به میان جمعیت آمده و فریاد «وای فرزندم» سر داد. جریح گفت: ای مادر! آرام باش که این گرفتاری من در اثر نفرین تو پیش آمده است.

آن‌گاه مهلت خواست تا حقیقت را روشن سازد. او بعد از جلب رضایت مادر، از خداوند متعال خواست که آن نوزاد را به سخن آورد و او به اذن خداوند متعال پدرش را – که یک چوپان بود – معرفی نمود و عابد از اتهام تبرئه شد.

 بعد از این ماجرا جریح سوگند یاد کرد که دیگر به مادرش بی‌احترامی ننموده و لحظه‌ای از او جدا نشود. (11)

5- عذاب وجدان

امام هادی علیه‌السلام فرمود:

«نافرمانی و آزار پدر و مادر موجب فقر و ناداری و ذلت و خواری می‌شود.» (12)

6- خشم الهی

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«مجازات سه گناه در این دنیا قبل از جزای جهان آخرت خواهد بود.

1- نافرمانی به والدین 2- ستم‌کاری بر مردم 3- بدی در مقابل احسان.» (13)

 در این رابطه روایتی پندآموز و شنیدنی از امام حسین علیه‌السلام نقل شده است.

آن حضرت علیه‌السلام فرمود: شبی با پدرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دل تاریکی، مشغول طواف خانه خدا بودیم، در حالی‌که اطراف بیت خالی بود و تمام زائران بیت‌الله خوابیده بودند. ناگهان صدای شخصی به گوشم رسید که با سوز و گداز با خدایش راز و نیاز می‌کند و همانند اسیری که زیر شکنجه گرفتار باشد، صیحه می‌زند، ناله می‌زند و به خداوند متعال التماس می‌کند و با کمال تضرع و زاری اشعاری را می‌خواند.

امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید: پدرم به من فرمود: ای حسین! آیا ناله و زاری این گناهکار را که به درگاه پروردگار متعال استغاثه می‌کند و درخواست کمک و یاری می‌نماید، می‌شنوی!؟

عرض کردم: بلی، پدر جان.

فرمود: به جست‏و‏جویش برو و او را نزد من بیاور.

امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید: من برخاستم و در آن تاریکی شب به هر سو نگاه می‌کردم و برای پیدا کردن او از میان خفتگان می‌گذشتم. تا این‌که او را بین رکن و مقام یافتم. دیدم با کمال خضوع و خشوع مشغول نماز است.

گفتم: ای جوان، امیرالمؤمنین را اجابت کن.

جوان نمازش را مختصر کرد و با من سخن نگفت، فقط اشاره کرد از پیش روی من برو. لحظه‌ای بعد به خدمت امیر مؤمنان علیه‌السلام آمد. حضرت به او نگریست، دید جوانی است زیبا، رعنا قامت، با جامه‌های پاکیزه و فاخر.

علی علیه‌السلام به او فرمود: تو کیستی و از کدام قبیله عرب هستی؟

جوان خود را معرفی کرد.

حضرت فرمود: این ناله و فریاد تو برای چیست و این گریه و استغاثه برای چه مصیبتی است!؟

عرض کرد: سرورم! پشتم را بار گناه درهم شکسته و نفرین پدرم درهای فرج و گشایش را رویم بسته و نافرمانی پدر، رشته‌ زندگانی‌ام را از هم گسسته، و دچار محنت و مشقت و بلا شده‌ام.

امام علی علیه‌السلام فرمود: قصه تو چیست؟

جوان لب به سخن گشوده عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! جوانی بودم سرگرم لهو و لعب، شب و روز خود با گناهان سپری می‌کردم و با عیش و نوش، عمرم را تباه می‌ساختم. پدر دل‌سوز و مهربانم، مرا با سخنان حکیمانه پند و اندرز می‌داد و از عواقب خطرناک کردارهای نکوهیده‌ام، برحذر می‌داشت و از خواب غفلت و بی‌هوشی بیدارم می‌ساخت. متأسفانه، نه تنها گوش به مواعظ و نصایحش، نمی‌دادم بلکه او را مورد عتاب قرار داده و دشنام می‌دادم و ناسزا می‌گفتم، بعضی اوقات کتکش هم می‌زدم.

روزی اطلاع یافتم، مقداری پول در میان صندوق پنهان کرده است. به سراغ آن پول‌ها رفتم. خواست جلوگیری کند. اما من در اثر غرور جوانی با او گلاویز شده و او را بر زمین زدم و با مشت و لگد از خود دور ساختم. خواست برخیزد، تا شاید بتواند از کارم جلوگیری کند، اما زانوهایش از شدت درد و ناراحتی که به او رسیده بود، قوت نداشت. پول‌ها را برداشتم و به دنبال کار خود رفتم.

پدرم در آن حال اشعار چندی با دلی شکسته و اعضائی درهم کوفته سرود، و سپس گفت: سوگند به خدا به خانه کعبه می‌روم و در حق تو نفرین می‌کنم، چند روز روزه گرفت، چند رکعت نماز خواند و به سوی کعبه رهسپار شد. مراقب رفتار و اعمالش بودم، دیدم سوار شترش گردید و کوه و دشت را درهم نوردید تا خود را به خانه کعبه رسانید و پرده کعبه را گرفت و با قلب سوزان و چشم گریان، اشعاری را خواند.

سوگند به خدایی که آسمان را برافراشت و آب را روان ساخت، هنوز نفرین پدرم به آخر نرسیده بود که گرفتار خشم و غضب الهی شدم!

 امام حسین علیه‌السلام فرمود: در این هنگام جامه‌اش را عقب زد، دیدم یک طرف بدنش خشکیده و از کار افتاده است.

آن‌گاه سخنانش را چنین ادامه داد: از کردار بد خود، پشیمان شدم و با زحمت زیاد به نزد پدرم آمدم. عذر خواستم، پوزش طلبیدم ولی عذرم را نپذیرفت. از آن روز، روزگارم تیره و تاریک گشته و شادی‌هایم به حزن اندوه و گریه تبدیل شد.

سه سال التماس کردم فایده نبخشید و پدرم از تقصیرم نگذشت. چون امسال ایام حج پیش آمد، باز به نزد او رفتم و درخواست کردم که به من رحم کند و بیاید در همان جایی که مرا نفرین کرده بود، در حقم دعای خیر کند، شاید خداوند متعال نعمت از دست رفته را به من بازگردانده و از صحت و سلامتی برخوردارم سازد. اسباب سفر را فراهم کرده و به سوی کعبه حرکت نمودیم. هنگامی که به صحرای اراک رسیدیم، ناگهان در تاریکی شب، پرنده‌ای از کنار جاده پرواز کرد و شتری که پدرم بر آن سوار بود، رم کرد و او از پشت شتر پرتاب شده و در میان دو سنگ افتاد و مرد. ناچار او را در همان جا دفن کردم و تنها به کعبه آمدم تا به درگاه خدای رحمان استغاثه کنم زیرا می‌دانم تمام این گرفتاری از جهت آزار و نافرمانی پدرم بوده است.

امیر مؤمنان علیه‌السلام به آن جوان ترحم نمود و فرمود:

«توبه و استغفار کن! اکنون وقت آن رسیده که درد تو دوا، و حاجتت روا گردد. آیا می‌خواهی تو را دعایی بیاموزم که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آموخته است؟»

آن وقت حضرت دعا و فوائد و نتائج پسندیده را بیان فرمود.

 امام حسین علیه‌السلام در ادامه می‌افزاید: «من از آموختن دعا بیشتر از آن جوان مسرور شدم زیرا هنوز آن را از پدرم نشنیده بودم. پدرم دعا را فرمودند و من آن را نوشتم و به جوان یاد دادم.» (14)

پدرم فرمود: «ای جوان! شب دهم ماه ذی حجه، این دعا را بخوان. هنگام صبح خبرش را برایم بیاور.»

 جوان دعا را آموخته و رفت.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: جوان توبه‌کار صبح روز دهم به حضور پدرم شرفیاب شد، در حالی که شاد و خندان بود. دیدیم سالم و تندرست است و پیوسته می‌گفت: سوگند به خدا این اسم اعظم است، و قسم به خدای کعبه دعایم مستجاب شد.

امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمود: اکنون قصه خود را بیان کن.

عرض کرد: یا امیر مؤمنان علیه‌السلام، در شب دهم وقتی که چشم‌ها به خواب رفت، صداها خاموش شد، تاریکی عالم را فراگرفت، مشغول دعا شدم و چندین بار خدا را به این دعا سوگند دادم. ناگاه صدایی شنیدم که گفت:

 «کافی است! دعایت مستجاب شد! چون خدا را به اسم اعظمش خواندی.»

 سپس خواب مرا ربود. در عالم رؤیا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را دیدم که دست مبارک خود را بر بدن من می‌کشید و می‌فرمود:

«به نام خدای بزرگ توجه کن، تو در راه خیر و نیکی هستی.»

از خواب بیدار شدم و خود را سالم و تندرست یافتم. خداوند به شما جزای خیر و پاداش نیکو عطا فرماید. (15)

7 – کوتاه شدن عمر

یکی دیگر از عواقب شوم ناسپاسی در حق والدین کوتاهی عمر انسان است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«برای خداوند متعال دو فرشته می‌باشد که با هم مناجات و راز و نیاز می‌کنند. ذکر اولی همواره این است که: خداوندا! فرزندان صالح و وظیفه‌شناس را به عصمت و پاکی خودت از تمام خطرات مصون دار. دومی نیز پیوسته با خداوند چنین راز و نیاز می‌کند: پروردگارا! فرزندان ناسپاس و عاق والدین را با خشم و غضب خودت هلاک و نابود ساز.» (16)

8- محرومیت از حقوق اجتماعی

با این‌که در دین اسلام به تمام ارزش‌های دینی و اخلاقی اهمیت خاصی داده شده است و اظهار عشق و علاقه و محبت به دیگران از اصول مسلم آن است، اما گاهی برای تأدیب افراد خطاکار و تبهکار، به اهل ایمان دستور آمده است که برخی از این ارزش‌ها را در مورد خطاکاران رعایت نکنند و به آنان اظهار لطف و محبت ننمایند، تا آنان متنبه شده و از عمل زشت خود دست بردارند.

 در حقیقت روح محبت، عطوفت و مهرورزی در دین اسلام شامل برخی از افراد تبهکار و اهل معصیت و نفاق نمی‌شود و در مورد آنان شدت عمل لازم است و این یکی دیگر از امتیازهای فرهنگ متعالی اسلام است، که اعتدال و میانه‌روی را در سرلوحه برنامه‌های خود دارد.

با توجه به این نکته در مورد کسانی که به والدین خود اهانت می‌کنند، دستورات بازدارنده‌ای آمده است که از جمله آن‌ها محرومیت از حقوق اجتماعی است.

 سلام کردن یکی از ارزش‌های اجتماعی است. در مورد سلام گفتن به دیگران سفارش‌های مکرری از حضرات معصومین علیهم‌السلام به ما رسیده، اما با این حال پیشوای ششم می‌فرمایند:

«به چند گروه سلام ندهید:

1- کافران 2- شراب خواران 3- قماربازان و شطرنج‌بازان 4- اهل ساز و آواز و رقص و موسیقی 5- کسانی که به مادران‌شان دشنام می‌دهند 6- شاعران و گویندگان بد دهن و هرزه.» (17)

امام صادق علیه‌السلام عملاً نیز کسانی را که به مادر اهانت کرده و دشنام می‌دادند تنبیه کرده و از هم‌سخن شدن با وی پرهیز می‌نمود.

عمرو بن نعمان جعفی می‌گوید: حضرت امام صادق علیه‌السلام دوستی داشت که آن حضرت را به هر کجا که می‌رفت رها نمی‌کرد و از او جدا نمی‌شد. روزی در بازار کفاش‌ها همراه حضرت راه می‌رفت، غلام او که از اهل سند بود دنبالش می‌آمد، ناگاه آن مرد به پشت سر خود متوجه شده و غلام را خواست و او را ندید و تا سه مرتبه برگشت و او را ندید، بار چهارم که او را دید گفت: «ای مادر فلان! کجا بودی؟»

 حضرت صادق علیه‌السلام دست خود را بلند کرده و به پیشانی خود زد و فرمود: «سبحان الله! به مادرش نسبت ناروا می‌دهی؟ من خیال می‌کردم که تو شخصی متدین و با تقوا هستی ولی اکنون می‌بینم که ورع و پارسایی نداری؟» عرض کرد: «قربانت گردم مادرش زنی از اهل سند و مشرک است!»

 فرمود: «مگر نمی‌دانی که هر ملتی برای خود ازدواجی دارند، از من دور شو.»

عمرو بن نعمان در ادامه می‌گوید: دیگر او را ندیدم که با آن حضرت همراه و هم‌سخن شود. تا آن‌گاه که مرگ میان آن‌ها جدایی انداخت. (18)

ناسزاگویی انسان به پدر و مادرش از جمله گناهان بزرگ است؛ اما ناسزاگویی تنها این نیست که فرزندی به طوری مستقیم به والدینش دشنام دهد بلکه اگر خود را در معرض دشنام دیگران نیز قرار دهد باعث این کار خواهد شد. از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسیدند: ای پیامبر خدا! چگونه مى‏شود كه كسى به پدر و مادر خود ناسزا گويد؟

فرمود: «به این صورت که كسى به پدر ديگرى ناسزا مى‏گويد، او نيز به پدر كسى كه ناسزا مى‏گويد، برمى‏گردد!» (19)

9- عدم قبولی نماز

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

«کسی که به پدر و مادرش خشمگین نگاه کند، در حالی که آن پدر و مادر ظالم باشند، خداوند نماز این فرزند را قبول نمی‌کند. (چه رسد به والدین عادل و مهربان)» (20)

10- محرومیت از بوی بهشت

 امام باقر علیه‌السلام نرسیدن به بهشت را از آثار اذیت کردن والدین می‌دانند و می‌فرمایند:

«از آزار پدر و مادر بپرهیزید، زیرا بوی بهشت از هزار سال فاصله بوییده می‌شود، ولی آزار دهنده پدر و مادر آن را نمی‌یابد.» (21)

امام صادق علیه‌السلام نیز فرمودند:

«در روز قیامت پرده‌ای از پرده‌های بهشت را برمی‌دارند، هر موجودِ دارای روحی، بوی بهشت را از فاصله پانصد سال راه، استشمام می‌نماید مگر یک گروه.

 راوی می‌گوید سؤال کردم آن‌ها چه کسانی هستند؟

 فرمود: عاق والدین؛ یعنی کسانی که والدین آنان از آن‌ها راضی نیستند.» (22)

——————————

1- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 355.

2- کافی (ط – دارالحدیث)، ج 4، ص 391.

3- بحارالانوار، ج 71، ص 74.

4- من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 372.

5- تحف العقول، ص 489.

6- کافی (ط – دارالحدیث)، ج 4، ص 65.

7- بحارالأنوار، ج 71، ص 47.

8- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 73، ص 355.

9- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 379.

10- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج 2، ص 312.

11- بحارالأنوار، ج 71، ص 75.

12- مستدرک الوسائل، ج 15، ص 195.

13- بحارالانوار، ج 71، ص 74.

14- این دعا همان دعای معروف «مشلول» است که در کتاب‌های دعا، از جمله مفاتیح الجنان نقل شده است.

15-  بحارالانوار، ج 41، ص 224-228.

16- مستدرک الوسائل، ج 15، ص 176.

17- خصال، ج 1، ص 330.

18- الکافی (ط- الاسلامیه)، ج 2، ص 324.

19- مجموعة ورام، ج 1، ص 111.

20- وسائل الشیعه، ج 15، ص 217.

21- الکافی (ط – دارالحدیث)، ج 4، ص 65.

22- الکافی (ط – الإسلامیة)، ج 2، ص 348.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا