- عصر دعوت و شروع فتوحات اسلامی
- عصر پیش از اسلام
مورخان، تاريخ عرب را به سه دوره تقسيم مى كنند:
- دوره سبا و حِمير كه از دور دستترين روزگاران آغاز مى شود و درهمان دوره ها پايان مى پذيرد؛
- دوران جاهليت كه از آغاز سده ششم ميلادى آغاز و به اسلام ختم مى شود (كمترازدو سده)؛
- دوران اسلامى كه تا امروز ادامه يافته است.
به هرحال، اعراب را هم بايد از مجموعه اقوام باستانى ريشه دار، مانند ايرانيان، هنديان، مصريان و يونانيان و غيره شمرد.
براساس شواهد تاريخى و به نظر دانشمندان تاريخ اديان، اعراب، پس از ظهور قهرمان توحيد، ابراهيم (ع)، به دين آن پيامبر در آمدند و به دين حنيف پيوستند. رفته رفته پس از ابراهيم (ع)، پيروان وى دين توحيدى را با خرافه و اعتقادات سخيف بت پرستى آلوده كردند. مهمترين بتهاى عرب عبارت بودند از: هبل در كعبه، لات در طائف، عزّى در حجاز و مناة در ساحل دريا ميان مكّه و مدينه.
البته مورخان، بت پرستى را چندان عميق ندانسته و دين اعراب را آميزه اى از عناصر دين حنيف ابراهيم (ع)، مانند احترام و اعتقاد به حج، عمره، كعبه و طواف اطراف آن و بت پرستى، دانسته اند. در بين اعراب بت پرست كسانى بودند كه اعتقادى به بت پرستى نداشتند و بت پرستان را نيز از پرستش بت نهى مى كردند؛ اشخاصى مانند عبدالمطلب از آن جمله اند؛ احتجاج وى با ابرهه، فرمانده سپاه حبشه، كه براى تخريب خانه آمده بود، مى تواند گواهى بر اين مدعا باشد.
اما اعراب آل غسان و آل منذر در بين النهرين و شمال جزيره العرب و نيز نجران و يمن، در جنوب، مسيحى بودند و نيز در مدينه يهوديان ريشه هاى قومى داشتند و پادشاه يمن خود يهودى بود.
از مظاهر فرهنگى مهم اعراب، شعر و ادب بود كه بسيار مورد توجه مردم عادى و نخبگان ادبى عرب بود. اعراب بدوى براى شنيدن تازه ترين اشعار شعراى عرب گرد آنان حلقه مى زدند و علاقه بسيار نشان مى دادند. بازارهای اعراب، مانند عكّاظ، محل حضور شعرا و تجمع مردم بود. مردم قبيله اى كه در آن شاعرى توانا ظهور مى كرد بر ديگران فخر مى فروختند و به تعبير امروز براى او بزرگداشتهاى باشكوه برپا مى كردند و جشن مى گرفتند و رقص و پايكوبى مى كردند.
در تأثير و اهميت شعر درعصر جاهلى همين بس كه اگر شاعرى، شخص گمنامى را مدح مى كرد، او را بلند مرتبه مى ساخت و اگر شريفى را هجو مى گفت، او خوار و بى مقدار مى شد.
روى همرفته، شعر عربِ پيش از اسلام، كه دست كم درباره بخشى از آن جاى گفت و گو هست، بازتاب كامل و جامعى از زندگى عرب بود؛ صحراى عربستان و خيمه ها و وصف شمشيرها و ايام عرب و بازيهاى متداول و صور گوناگون اخلاق و عادات آنان، همگى تصويرى روشن و بازتابى آشكار در شعرعرب يافته است.
پيامبر خاتم (ص) و هجرت
حضرت محمد (ص)، در سرزمينى با اين تاريخ و جغرافيا و قوميت و دين و زبان از سوى خداوند متعال مأموريت يافت تا آخرین دين الهى را براى سعادت بشريت تبليغ كند. پيامبر بزرگ اسلام (ص) در بين عرب جاهلى، كه در معادلات جهان آن روز به حساب نمى آمدند، نهضتى به وجود آورد كه در كوتاهترين زمان، بزرگترين اثر اعتقادى، فرهنگى و تمدنى را در تاريخ بشر به وجود آورد.
پيامبر (ص)، سيزده سال در مكه، اصول اسلام را عرضه داشت، اما به دلايلى شرايط لازم براى استقرار حكومت و بناى تمدن، طى آن سالها در مكه، فراهم نبود. شايد بيش از همه، موقعيت سياسى مكه، مبتنى بر نظام طائفه اى و قبيله اى، موجبات «هجرت» را فراهم آورد.
در چنين نظامى، مناصب سياسى نه براساس لياقت و درايت و حتى قدرت، بلكه بر پايه سنت و مواريث گذشتگان تقسيم مى شد و به همين سبب، استعدادهاى درخشان فرصت ظهور نداشتند. موقعيت جغرافيايى مكه نيز عاملى ديگر بود كه اين منطقه را براى استقرار نخستين حاكميت اسلامى نامناسب جلوه مى داد، زيرا مكه اگرچه در مقايسه با سراسر عربستان آن روزگار شهر محسوب مى شد، ولى در واقع مجموعه اى فاقد انسجام بود.
مردم مكه، به يمن وجود كعبه و همجوارى آن، در نوعى آرامش متكى به روابط خاص، ناشى از مراسم جاهلى، روزگار مى گذرانيدند و در دفاع از سرزمين خود متحد بودند؛ از سوى ديگر، از نظر جنبه هاى اجتماعى نيز دو شهر مكه و مدينه باهم تفاوتهاى آشكار داشتند؛ هرچه مردم مكه تاجر پيشه و عاقبت انديش بودند، مدنيان كشاورزانى سختكوش به شمار مى آمدند و در برابر سختيها مقاومت مى كردند.
مجموعه اين عوامل، عزم پيامبر (ص) را به هجرت راسخ كرد. البته دستورهاى مؤكد دينى هم مشوق مسلمانان به هجرت بود. سفر پيامبر (ص) براى ارزيابى مردم طائف، نخستين اقدام حضرت براى برآورد امكانات موجود در شبه جزيره بود، اما برخورد طائفيها با رسول گرامى اسلام (ص) ايشان را از تشويق مسلمانان براى رفتن به طائف بازداشت. در اين ميان، شرايط خاص حاكم بر مدينه ميان دو قبيله اوس و خزرج و پيشينه تمدنى اهالى آنجا موجب شد تا پيامبر (ص)، پس از بيعت عقبه، مسلمانان را راهى مدينه كند. وجود فضاى اجتماعى، سياسى حاكم بر مدينه سر انجام زمينه مساعد را براى پيامبر (ص) فراهم آورد تا نخستين سنگ بناى حكومت اسلامى را در اين شهر بنا نهد.
- شهر پيامبر (ص)
مدينه محل تلاقى دو طايفه بزرگ بود: قوم يهود و قبيله هاى مهاجر جنوب كه مهمترين آنان اوس و خزرج بودند.
همين امر از نظر اعتقادى تسامحى را در مردم مدينه ايجاد كرده بود كه براى پذيرفتن دينى جديد، دينى كه كتاب و نشانه های متقن داشت و پيامبر حامل آن دين در امانت، فداكارى و صفات انسانى بسيار برجسته بود، آماده تر از باقى بلاد عربستان باشد. اينكه اعراب غير يهود مدينه هم از يهوديان آن سرزمین به فراوانى درباره خداوند و وحى و روز قيامت و بهشت و دوزخ سخن شنيده بودند، راه پذيرش آيين محمد (ص) راهموارتر مى ساخت. از اين گذشته براى دو قبيله اوس و خزرج، كه با هم در حال جنگ بودند، اسلام فرصتى مغتنم به دست مى داد تا هر كدام بكوشد براى برترى بر ديگرى هم پيمان جديدى دست و پا كند و اين سبب شد تا آن دو قبيله نه تنها بر يكديگر كه بر يهوديان نيز در پذيرش اسلام پيشى گيرند.
مقدمات هجرت به مدينه در سال يازدهم بعثت فراهم شد كه گروهى از قبيله خزرج به حج رفته بودند و پيامبر (ص) از آنان استقبال كرد و در نشستى در عقبه فرصت يافت تا خود و آيينش را به آنان بشناساند و با اقبال آنان روبه رو شود. يك سال پس از آن، دوازده مرد از خزرج و زنى به نام عفراء بنت عبيد درهمان محل عقبه بر پيغمبر وارد شدند و با او بيعت كردند و تاريخ اسلام آن را به نام «بيعت النساء» يا «بيعت عقبه نخستين» ثبت كرده است. آنگاه پيامبر (ص) فرصت را مغتنم شمرد و مصعببن عمير را با آنان به مدينه فرستاد تا به آنان قرآن و تعاليم اسلام و آداب نماز بياموزد و او نخستين دعوت کننده به اسلام در مدينه بود.
چون بشارت رسيد كه مدينه مأمن خوبى براى اسلام و مسلمانان خواهد بود، رسول اكرم به پيروانش دستور داد تا براى رهايى از ستم قريش به مدينه هجرت كنند. ورود پيامبر (ص) به واحه هاى (قطعه زمینی سبز و خرم) نزديك يثرب، كه جزو آن شهر به شمار مى آمد، روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول سال چهاردهم بعثت يا كمى پيش و پس از آن روز بود و رسول خدا فاصله مكه تا اين نخستين منزل از مدينه، يعنى قُبا را نه روز طى كرد. طى اقامت كوتاه پيامبر (ص) در قبا، نخستين مسجد بنا نهاده شد و پس از آنكه على بن ابى طالب (ع) پس از چند روز به پيامبر (ص) پيوست، همراه با هم وارد مدينه شدند.
مدينه آن روزگار، كه هنوز يثرب خوانده مى شد، از خانه هايى محقّر تشكيل شده بود، كه نخلستانها و كشتزارهايى جنوب و شرق آن را فرا گرفته بود و همچون حصارى آن را از هجوم دشمنان محفوظ مى داشت. اما از سوى شمال و غرب آنكه نخلستان و بيشه اى نبود و از آن دو سو می توانست مورد تهدید قرار گیرد، استحكاماتى بنا شده بود. يهوديان يثرب غالبا در بيرون شهر و در قلعه هاى خيبر و فدك و تيماء ساكن بودند.
گرچه اوس و خزرج كه حدود سيصد سال پيش از ظهور اسلام از يمن به آنجا رفته و بر شهر دست يافته بودند، در آغاز اتحاد داشتند، ولى رفته رفته كارشان به اختلاف كشيد و هر كدام سعى بر آن داشت تا هم پيمانانى در ميان اعراب مجاور و طايفه هاى يهود دست و پا كند. از ميان طايفه هاى يهود، بنى قُريظه و بنى نضير با اوس، و بنى قينُقاع با خزرج پيمان بسته بودند، با اين همه همزمان با ظهور اسلام به نوعى تفاهم رسيده بودند كه مى توانستند فرمانروايى عبداللّه بن اُبى را بر قبيله خزرج تحمل كنند.
با توجه بدين سابقه، ورود حضرت به مدينه، افزون بر آنكه به اميرى عبداللّه بن اُبى پايان مى بخشيد، ايجاد جامعه اى تازه و بر كنار از آلايشهاى عهد جاهليت و مفاسد قريش مكّه را مى طلبيد و اين كار البته بسيار دشوار بود، اما طرحى بود كه بى شك حضرت رسول (ص) به آن مى انديشيد و سپس به اجرا درآورد.
ورود پيامبر به مدينه مقارن ظهر جمعه بود. پيامبر پس از اقامه نخستين نماز جمعه كه در خطبه آن، پس از حمد خدا، مردم را به تقوى و ترس از خدا و نيكوكارى و جهاد در راه حق سفارش كرد، به شهر وارد شدند و مردم مدينه به استقبال او شتافتند. از اين پس اصحاب پيامبر (ص) به دو گروه تقسيم شدند: مهاجران كه از مكّه آمده بودند و انصار، يعنى ساكنان يثرب كه اينك به يمن قدوم حضرت رسول (ص) «مدينه النبى» خوانده مى شد.
بدينگونه، اسلام، كه در مكه ولادت يافت، مدينه را جاى مناسب براى رشد و انتشار ديد، زيرا تا آن زمان كه اسلام به مكه محدود بود، هم شمار مسلمانان اندك بود و هم دشمني هاى قريش اجازه فعاليت براى نشر ديانت تازه را نمى داد. به اين سبب هجرت مسلمانان از مكه به مدينه به پرواز پرندگانى مى مانست كه مدتى آنها را در قفس زندانى كرده باشند.
در مدينه، مردم دسته دسته به آيين محمدى در مى آمدند و اين افزايش چشمگير مسلمانان به پيامبر امكان مى داد تا بناى «جامعه اسلامى» را بر سه پايه مهم بناى مسجد، عقد برادرى ميان مهاجران و انصار، و پيمان همكارى ميان مسلمانان و غيرمسلمانان، پى افكند. در واقع پيامبر (ص) به آنچه عرب در سده هاى گذشته بدان خو گرفته بود، يعنى روابط و پيوندهاى ناشى از تعصبات قبيله اى و جاهلى، پايان بخشيد.
كوششهاى نخستين پيامبر (ص) در بنيانگذارى اجتماع مسلمين، كه «امت» خوانده شد، سبب گرديد تا از آن پس «دين» به عنوان عامل اصلى خويشاوندى و پيوند قلمداد شود و آن خويشاوندى و پيوند كهن، كه به هر حال قوم را با جاهليت عرب و سنّتهاى قبيله اى متصل مى ساخت، بريده گردد. همين قطع پيوند با جاهليت و اقوام جاهلى بود كه مسلمانان مدينه را آماده ساخت تا در راه انتشار آيين اسلام با قريش مكه به جنگ برخيزند.
از اين ميان، ركن سوم، يعنى انعقاد پيمان همكارى ميان مسلمانان و غيرمسلمانان، كه در حقيقت بايد آن را يك پايه استوار قانون اساسى اسلامى تلقى كرد، مهمترين ركن بود، زيرا نه تنها به وضع اجتماعى مردم سر و صورت داد، بلكه حقوق اجتماعى يهوديان نيز در آن در نظر گرفته شد و مسلمانان طى آن، داراى حدود نسبتا معين سياسى، اقتصادى و اجتماعى شدند و حكومتى براساس دين اسلام و با تكيه بر عدالت اجتماعى و توجه به افكار و آراى مردم شكل گرفت.
در واقع، جامعه سياسى مسلمين پس از هجرت به مدينه شكل گرفت و آنچه پيامبر (ص) وعده فرموده بود، عملى شد. به عبارت ديگر هجرت، حركت جامعه مسلمانان از تئورى به عمل بود.
حكومت اسلامى مدينه همه ويژگيهاى لازم براى يك دولت را به شمول برخوردارى از قلمرو سرزمينى، جمعيت، حاكميت و نظام ادارى و اجرايى داشت. ويژگى ديگر حكومت اسلامى مدينه، كه اهميت اساسى داشت، حاكميت قانون بود، يعنى وجود نظام حقوقى واحد براى تمام افراد جامعه بى هيچ گونه تبعيض. اين در حقيقت، همان حاكميت قانون است كه تا آن زمان در تاريخ بشر بى سابقه بود.
البته ممكن است برخى بى درنگ در مقام اعتراض بگويند از زمان حمورابى بشر شاهد نمونه هاى بارز از حاكميت قانون بود؛ در آتن قوانين مترقى رايج بوده است؛ جمهوريت افلاطون بيش ازهزار سال پيش از ظهور اسلام نوشته شد و ارسطو پايه گذار سياست مدن، نظريه پرداز حكومت اسكندر پسر فيليپ بوده است!
اما آنچه منظور ماست حاكميت واقعى قانون و تساوى خلق خدا در برابر آن است. نه حمورابى چنين انصافى داشت كه خود و اقوامش را با ديگران در برابر قانون مساوى بداند و نه اسكندر مقدونى مساوات در برابر قانون را در قلمرو وسيع تحت فرمانش به اجرا درآورد. همچنين افلاطون هم، كه در پى برپايى مدينه فاضله بود، خلق خدا را به دو دسته ذى حق و بى حق تقسيم كرده بود!
مدينه فاضله افلاطون از كتاب جمهوريت او خارج نشد، ولى «مدينه النبى» پس از سيزده سال از سخن به عمل درآمد. رئيس حكومت اسلامى مدينه، پيامبر اكرم (ص)، در برابر وحى و قانون و قراردادهاى منعقد شده با كفار و اهل كتاب متعهد بود. اگر در كلام خدا آمده است كه:
«وَ لَكُمْ فىِ الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَأُوْلىِ الْأَلْبَاب * و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! سوره بقره آیه 179».
خود پيامبر نيز به آن ملتزم بود، در جنگ اُحد، پيامبر اكرم (ص) با يك چوب دستى صفوف مسلمانان را تنظيم مى كرد. يكى از اصحاب از صف جلوتر ايستاده بود؛ پيامبر به شكم او زد و فرمود: «از صف سربازان جلوتر نايست». در روزهاى واپسين زندگى، كه پيامبر از مردم خواست تا اگر موردى براى قصاص نسبت به حضرتش دارند، با وى چنين كنند، صحابى مذكور خواهان قصاص شد. گرچه اين ماجرا پايانى جالب يافت، اما به هر حال نشان دهنده تساوى حاكم اسلامى آن هم در سطح حضرت رسول (ص) با يك مسلمان عادى است.
امام على (ع) در زمان حكومت خويش از يك يهودى شكايت به قاضى منصوب خويش مى برد كه او زره وى را به ناحق تصرف كرده است. قاضى هر دو نفر را احضار كرد و از مدعى يعنى امام و خليفه مسلمين پرسيد:
شاهد دارى؟ امام فرمود: نه! قاضى گفت: بينه براى مدعاى تو كافى نيست! شاكى و متهم برخاستند و از محضر قاضى بيرون رفتند. يهودى تحت تأثير اين كرامت و آن عدالت نزد قاضى برگشت و گفت حق با على بن ابى طالب (ع) است و زره را باز پس داد.
اين نمونه اى از قضاى اسلامى است كه مهمترين پايه حكومت است و از همان آغاز تشكيل حكومت اسلامى، با قوت بر قرار شد.
چنانكه پيشتر گفتيم، از مهمترين اقدامهاى رسول خدا (ص) و شايد مقدم بر ديگر اقدامات مهم در جهت تأسيس نظام سياسى متمركز، تدوين سندى بود كه با نامهايى گوناگون چون پيمان نامه عمومى مدينه، نظامنامه مدينه و يا قانون اساسى مدينه شهرت يافته است. هدف از تنظيم اين سند شكل دهى چارچوب اساسى براى برقرارى نظام جديد تحت قوانين اسلام و تعريف و تنظيم روابط شهروندان مدينه بود. اجزاى اين جامعه مدنى اسلامى مهاجران، انصار، شامل هشت قبيله و طايفه ساكن مدينه و طوايف گوناگون يهود، مانند بنى قريظه، بنى نضير، بنى قينقاع و غيره بودند.
مهاجران، در واقع مال باختگانى بودند كه همه تعلّقات دنيوى، مانند خانواده، قبيله و اموال را در مكه رها كرده و رو به مدينه نهاده بودند. آنها بدون وسیله زندگی ولى مجهز به سلاح ايمان در كنار پيامبر به مدينه رسيدند و بر انصار وارد شدند. انصار، ايثارگرانى بودند كه در حد ايثار مال و جان، خيل مهاجران بى خانمان را پذيرفتند و زندگى و امنيت آنها را در برابر خطر قريش مهاجم و بى رحم به قيمت هستى خود تأمين كردند.
تشكيل شهرى مركب از بوميها، غريبه ها و دگرانديشان و تنظيم و سازماندهى روابط پايدار حتى الامكان صلح آميز، در مدتى اندك، تا آن تاريخ بى سابقه بود و تا عصر ما كسى تحولى تا اين حد شگفت را به انجام نرسانيده است. و اما چكيدهاى از قانون مزبور به شرح زيراست:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين نوشته محمد رسول الله (ص) است ميان مؤمنان و مسلمانان قريش و يثرب و كسانى كه از آنها پيروى مى كنند و به هر يك از آنها ملحق بوده و همراهشان جهاد كرده اند. آنها امت واحده هستند.
برخى از مواد اصلى سند از اين قرار است:
* مؤمنان عليه كسى هستند كه به آنها تجاوز كرده يا در پى ظلم و خيانت و دشمنى و فساد در بين مؤمنان باشد و دستهاى مؤمنان عليه چنين فردى است حتى اگر او فرزند يكى از آنها باشد.
* هيچ مؤمنى، مؤمن ديگرى را به خاطر كافرى به قتل نخواهد رسانيد و به هيچ كافرى عليه هيچ مؤمنى كمك نخواهد كرد.
* هركدام از يهوديان كه از ما پيروى كند، مانند مؤمنان از كمك و پشتيبانى برخوردار خواهد بود، تا آنجا كه مفسدهاى برپا نكند و عليه مؤمنان به ديگرى كمك نكند.
* صلح ميان مؤمنان صلح واحد است. هيچ مؤمنى نمى تواند جداى از بقيه مؤمنان، آن هنگام كه جنگ در راه خدا جريان دارد با كسى به صلح اقدام كند.
* همه گروههاى مسلمان، در زمان جنگ، در نبرد شركت خواهند كرد.
* هرگاه اختلافى بين مؤمنان پيش آيد، آن را به خدا و رسولش ارجاع خواهند كرد.
* يهوديان بردين خود و مسلمانان برآيين خويش خواهند بود.
* هيچكس بدون اجازه رسول خدا (ص) به جنگ نخواهد رفت.
ابتكار بعدى پيامبراكرم (ص)، انعقاد پيمان اخّوت بين مؤمنان بود. در حقيقت پيامبر اسلام (ص)، اين پيمان را جايگزين پيوندهاى قبيله اى كرد كه برانگيزنده تعصبهاى جاهلى قومى و قبيله اى بود.
- تأسیس مسجد
اقدام اساسى ديگر پيامبر در مدينه، تأسيس مسجد به عنوان پايگاه اداره حكومت بود. مى بايست مركزى پديد مى آمد تا افزون برايفاى نقش «معبد» براى مسلمانان، مركز رتق و فتق امور سياسى، قضايى، آموزشى و حتى نظامى آنان باشد.
مسجد در آغاز، هم مصلى، هم مدرسه، هم محكمه قضا و هم دارالحكومه، جاى نگهدارى بيت المال و غنايم جنگى و حتى محل نگهدارى زندانيان و اسراى جنگى بود. مسجد در واقع، همه نهادهاى سياسى و اجتماعى را در برمى گرفت، از اين رو نقش بسزايى در تثبيت و استقرار دولت مدينه داشت.
شايد بتوان گفت استوارترين پيوندها در مسجد، ميان ايمان و علم برقرار شده بود. تمام معارف و احكام اسلامى در مسجد بيان مى شد و تعليمات دينى، حتى امور مربوط به خواندن و نوشتن در مسجد صورت مى گرفت. بعدها كه به تدريج مراكز حكومتى و قضايى از مسجد جدا شدند، مدرسه همچنان همسايگى خود را با مسجد حفظ كرد و، از اين رو، حتى تا سده هاى اخير مدارس و دانشگاهها دركنار مساجد جامع ساخته مى شد.
در پى اين اقدامات، پيامبر به تدريج ساختار سياسى و ادارى مورد نظر خويش را در مدينه مستقر مى كرد. حفظ و گسترش عقايد دينى، كه هدف اصلى ايشان بود، مسلما به پشتيبانى بدنه سياسى، ادارى و نظامى نياز داشت. نظام ادارى دولت مدينه، ساده اما جامع و فراگير بود. پيامبر اشخاصى را مسئول انجام وظايفى گوناگون، مانند ثبت و ضبط پيمانها و موافقت نامه ها، گردآورى و محاسبه مالياتها، ثبت غنايم جنگى و حتى نگارش آيات قرآنى كرده بود.
پيامبر همچنين كسانى را مأمور كرده بود تا زمينها، منابع آبى و غيره را، كه به افراد و قبايل داده مى شد، فهرست بردارى كرده و براى آنها اسناد مالكيت بنويسند.
اين شيوهاى كاملا جديد در ميان اعرابى بود كه يكى از علل اصلى اختلافاتشان، مالكيت بر زمينها و اموال گوناگون، به ويژه برمنابع آبى، مانند چاهها و بركه ها بود.
براى تثبيت حاكميت دولت اسلامى بر مناطق فتح شده، پيامبر (ص)، واليانى را براى اداره امور اجتماعى و ادارى آن سامان منصوب مى كرد. افزون بر آن، در سالهاى پايانى زندگانى پيامبر و به دنبال فتح مكه و طائف، كه به حاكميت بت پرستان در شبه جزيره پايان داد، قبايل بدوى بسيارى، يكى پس از ديگرى، به پيامبر مراجعه كرده و از روى ترس يا اعتقاد اسلام آوردند. شيوه پيامبر در برخورد با اين قبايل چنان بود كه معمولا از ميان خودشان شخصى را به عنوان نماينده خويش در اداره امور آنها تعيين و با صدور سندى، اسلام آوردن آنان و حق تصرف آنها در مايملكشان را گواهى مى كرد.
در طول ده سال حكمرانى پيامبر در مدينه، ايشان بيش از80 جهاد كوچك و بزرگ را فرماندهى كردند. پيامبر يا شخصا در ميدان جنگ حضور يافته و فرماندهى مى كرد و يا اينكه خود در شهر مى ماند و يكى از اصحاب را براى فرماندهى سپاه روانه مى ساخت. درايت فوق العاده او در فرماندهى جنگها و شيوهاش در مشاوره با ياران خود در زمينه هاى نظامى، مورد اشاره تمامى مورخان قرار گرفته است. اگرچه تصميم نهايى براى صلح يا جنگ، برعهده خود آن حضرت بود، ولى در كيفيت جنگ، با اصحاب خود مشورت مى كرد. معمولا پيش از جنگهاى مهم شوراهاى نظامى تشكيل داده و نظر اصحاب خود را مى پرسيد، حتى در جنگ اُحد نهايتا برخلاف نظر خود، نظر اكثريت را پذيرفت.
پيامبر همچنين پيمان نامه ها و عهد نامه هايى با قبايل گوناگون از جمله قبايل يهودى و مسيحى منعقد كرد. متن اين موافقتنامه ها بسته به شرايط زمانى و مكانى و بسته به شدت و ضعف نيروى مسلمانان تفاوت مى كرد. براى نمونه، پيمان او با مشركان مكه در قضيه صلح حديبيه و پذيرش شرايط حاكم بر آن تعجب و حتى ناراحتى و مخالفت برخى اصحاب را برانگيخت. با اين حال تاريخ نشان داد كه چگونه پيامبر اسلام ديپلماسى حساب شده و موفقيت آميزى را در طول حيات خود براى حفظ و تثبيت دولت نوپاى مدينه و پيشبرد اهداف و سياستهاى آن اعمال نموده و به سر منزل مقصود رسانيد.
به علاوه، نامه هايى براى پادشاهان و سران كشورها و دولتهاى همسايه از جمله پادشاه ايران، سزار روم، سلطان مصر، ملوك يمن، پادشاه حبشه و غيره ارسال فرمود. اين نامه ها كه موضوع آنها دعوت به دين اسلام و پذيرش عبادت خداوند يكتا بود از ديد عمده نويسندگان و تاريخ نگاران، بخشى از سياست خارجى پيامبر به شمار آمده است. پيامبر در موارد گوناگون اعتقاد خود به تقدم دعوت و ديپلماسى بر جنگ و جهاد را نشان داده است. او حتى اسرايى را كه اصحابش بدون دعوت قبلى آنها به اسلام اسيركرده بودند، آزاد مى ساخت.
به اين ترتيب، سرانجام پيامبر دولتى سازمان يافته را در شبه جزيره عربستان برقرار كرد كه در تاريخ اعراب بى سابقه بود. حكومتى كه او پايه نهاد، سرانجام موفق به پايه ريزى تمدن بزرگ اسلام شد و عصر طلايى مسلمانان را رقم زد.
- درونمايه حكومت اسلامى
حتى پيش از هجرت به مدينه، پيامبر (ص) بر اساس اصول اخلاقى اسلامى، پس از اقرار به يگانگى خدا، با مسلمانان پيمان بسته بود: پرهيز و دورى از دزدى و دروغ و زنا، پايبندى به عهد و پيمان وغيره؛ اينها نمونه هايى از اهتمام ايشان به حفظ اصول اخلاقى است.
بى گمان، اصول اساسى اسلامى متوجه تهذيب نفس و تزكيه اخلاق است. آيات و احاديث بسيارى بر اين نكته تصريح دارند كه اسلام دينى است مبتنى بر اصول اخلاقى و اين موضوعى است كه حتى بسيارى از محققان غير مسلمان بر آن تأكيد كرده اند.
بر پايه شواهدى بى شمار مى توان گفت كه از همان روزهاى نخستين هجرت، ابعاد تمدن سازى اسلام نمود عينى يافت و اين، در تغيير لحن آيات نازل شده، به خوبى نمايان است. برخلاف دوران نخستين دعوت اسلام، در مدينه، آيات الهى بيشتر جنبه احكام و حدود يافت و سخن از قوانين شرع و احكام اجتماعى به ميان آمد. در اين دوره، افزون بر دستورهاى صريح مبنى بر انجام احكام و فرائضى چون جهاد، در همه ابعاد فردى و اجتماعى بشر تكاليفى ارائه شد. پيامبر (ص) مى كوشيد مردم ايمان بياورند كه صدور قانون و احكام بايد تنها از سوى خداوند باشد و مردم را به اطاعت از خدا فرا مى خواند.
گام آغازين پيامبر براى ايجاد جامعه اى منسجم و ايجاد تفاهم و ارتباط در مدينه، «عقد برادرى» بود كه بايد به محو باورهاى قبيله اى و عشيرهاى و استوارسازى رابطه انسانها بر اصولى چون ايمان و اعتقاد به خدا مى انجاميد و براى جامعه اسلامى مايه وحدت و يكپارچگى مى شد.
پس از آن، پيامبر (ص) براى تشكيل مقدمات نظام ادارى و ساختار ديوانى كوشش كرد؛ براى خود دبيرانى برگزيد و به هريك وظيفه اى سپرد. درگام بعدى، كارگزارانى را براى بسط حاكميت اسلامى مأموركرد؛ برخى به گردآورى زكات و صدقات مشغول و گروهى ديگر به ساماندهى امور اجتماعى مأمور شدند. حركت بعدى، گسترش قلمرو اسلامى و ايجاد امنيت در حدود و مرزهای مسلمانان، از راه غزوه ها و سريه ها، يا عقد عهدنامه هاى متعدد با قبايل همجوار بود؛ اقدامى كه پس از استقرار و تحكيم مبانى حكومت اسلامى به ارسال پيامهايى براى سران حكومتهاى همجوار انجاميد و مقصود، تبليغ اسلام در بيرون از صحنه سياسى شبه جزيره و در جهت گسترش جهانى پيام اسلام بود.
در اين دوره ده ساله، در آيات الهى نيز به تحكيم اركان حاكميت اسلامى تصريح شده بود.
در اين سالها اقدامهاى ديگرى نيز صورت گرفت كه دقت در آنها مى تواند تصويرى واقع بينانه از مأموريت اصلى پيامبر اكرم (ص) وتمايلات درونى ايشان ارائه كند.
پس از درگذشت پيامبر در سال 11 ق، با وجود واقعه غدير خم، كه در آن پيامبر (ص) حضرت على (ع) را به عنوان جانشين خود و «مولى» براى مسلمانان نصب كرده بودند، بين امت بر سر جانشينى اختلاف ايجاد كردند و سرانجام در ماجراى سقيفه بنى ساعده، با ابوبكر بيعت شد.
ابوبكر به يارى اشخاصى چون عمرو بن عاص و عكرمة بن ابى جهل و خالد بن وليد با «اهل رده»، كه سلطه خليفه را نمى پذيرفتند يا اصولا نمى خواستند تحت يك حكومت مركزى زندگى كنند، مبارزه كرد و پس از دو سال جنگ و ستيز، سراسر شبه جزيره عربستان را زير فرمان و اطاعت درآورد. آنگاه چون از امور داخل آسوده شد، به قصد گسترش آيين اسلام به شام و عراق لشكر فرستاد و اگر چه خود در سال 13 ق درگذشت، اما جنگ مسلمانان با روميان در شام و در محلى به نام يرموك با پيروزى مسلمين پايان پذيرفت و دروازه شام به روى مسلمانان گشوده شد.
ابوبكر پيش از درگذشت، عمر بن خطاب را به جانشينى برگزيد. خلافت عمر همزمان بود با آغاز موج فتوحات در مصر و ايران و شام و آفريقا، زيرا در آن هنگام هم اعراب مسلمان در پرتو اسلام نيرو يافته بودند و هم دولتهاى روياروى مسلمانان، مانند ايران و روم، پس از نبردهاى طولانى و بى حاصل، خسته و فرسوده شده بودند.
بدين ترتيب فساد و تباهى و بيداد در درون حكومت آنان، مردم را بيزار و گريزان كرده بود.
- دوره فتوحات
بى گمان، دورهاى كه مسلمانان به فتح كشورها و سرزمينهاى همجوار شبه جزيره عربستان اشتغال داشتند، مهمترين نقطه تاريخى، در اين بخش از شرق، پس از ظهور پيامبر اسلام (ص) است.
نخست بايد گفت، گستردگى حوزه قلمرو اسلامى و آشنايى مسلمانان با ملتهاى گوناگون، كه با لطبع فرهنگهاى همانند نداشتند، سبب شد تا برخى از باورها و آداب اين مردم در زندگى ساده مسلمانان راه باز كند. فرهنگ اسلامى ناگاه با مجموعه اى گوناگون از آداب و اخلاق روبه رو شد و بر پايه تعليمات اسلامى، آنچه را با دين مغايرتى نداشت، به سرعت جذب مى كرد. اين وضعيت تا آنجا تداوم يافت كه در پايان دوره خلافت خليفه دوم، فضاى اجتماعى مدينه دچار تحول ساختارى شد. از سوى ديگر، حفظ و حراست و سامان امور سرزمينهاى فتح شده، آگاهيها، تجربه ها و دانشى ويژه طلب مى كرد كه مسلمانان در آغاز حركت فتوح از آن بى بهره بودند، اما در پى تداوم فتوح و احساس ضرورت درك فنون و آيين ملك دارى و تدبير سياسى، بسيارى از مسلمانان به سوى كسب اين مهارت ها گام برداشتند. ازهمين دوران است كه اندك اندك سازمانهاى ديوانى براى انتظام اركان سياسى ظهوركرد؛ سازمانهايى كه شايد با بيت المال مدينه اغاز شد و در دوران اموى و عباسى به ايجاد ديوانهاى گوناگون انجاميد.
درباره فتوح مى بايد به اين نكات مهم نيز توجه كرد كه كسب غنايم، ناخواسته اسباب رفاه زدگى، منفعت طلبى و تجملگرايى در جامعه اسلامى را فراهم آورد و همين مسائل، در دوران بعد، آثارى سوء در انحراف از نظام حكومتى اسلام بر جاى نهاد؛ چندان كه اعراب براى بهره ورى افزون تر از اين منافع دنيوى، حقوق خاندان پيامبر (ص) را ناديده انگاشتند. البته بايد گفت كه تحولات حاصل از دوره فتوح، به ويژه انتقال علوم و دانش، خصوصا از سوى ايرانيان مسلمان بى گمان نقش ارزندهاى در شكل گيرى تمدن اسلامى طى دوران بعدى داشته است.