• اصل زهد

انسان جز با «زهد» يعنى پشت كردن به تعلقات پست و ترك دلبستگي­هاى نفسانى پيش نمى رود و به كمالى حقيقى دست نمى يابد. «زهد» كه ترك دنياى مذموم و دل كندن از آن است، ركنى اساسى در تربيت دينى است و تا انسان از وابستگي­هاى پست و حيوانى جدا نشود به امرى آخرتى واصل نمى گردد، چنانكه رسول خدا (ص) فرموده است:

«به آخرت دست نمى يابيد مگر با ترك دنيا و دل كندن از آن؛ شما را سفارش مى كنم دوست بداريد آنچه را خدا دوست مى دارد و دشمن داريد آنچه را خدا دشمن مى دارد». (1)

  • راه و رسم اولياى خدا در تربيت

راه و رسم اولياى خدا در تربيت بر زهد استوار بود و آنان تلاش ‍ مى­كردند دلبستگي­هاى دنيايى را در افراد بكاهند و دوستى آخرت را در آنان بيفزايند و مردمان را با دل كندن از دنيا به سوى خدا سير دهند كه زهد هموار كننده راه تربيت به سوى خداست، امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«علم و دانش تو را بدانچه خداوند فرمان داده است راه مى نمايد، و زهد و ترك دنيا راه به سوى آن را برايت هموار و آسان مى كند». (2)

مادام كه دوستى دنيا دل آدمى را پر كرده باشد، دوستى آخرت و شيرينى ايمان در آن وارد نمى شود و تا انسان به زهد تربيت نگردد بهره اى از آخرت حقيقى و بهشت لقا نخواهد داشت. در حديث نبوى آمده است:

«شناختن شيرينى ايمان بر دلهاى شما حرام است تا نسبت به دنيا زاهد شويد و بدان پشت كنيد».

(3)

و در حديث علوى آمده است:

«هر كه در دنيا زهد نورزد براى او بهره اى در بهشت نيست». (4)

بنابراين مكتبى مى تواند مردمان را به آخرت حقيقى برساند كه زهد در همه اركان و وجوهش حاكم باشد و پيروانش را از وابستگى به مظاهر فريبنده دنيا آزاد سازد كه ريشه و اساس ديندارى در آزاد شدن از دنياست، به بيان امير مؤمنان (ع):

«زهد اصل دين است». (5)

بارزترين صفت تربيت شدگان الهى پشت كردن به دنياست، چنانكه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است كه فرمود:

«خداوند هيچ پيامبرى را برنگزيد مگر آنكه زاهد بود». (6)

نمونه هاى جاويد تربيت الهى، پارسايانى تمام عيار بودند و هرگز دل به دنيا و مظاهر آن نسپردند و اسير اوهام نشدند. آنان زاهدانى كامل بودند و مردمان را به زهد حقيقى نه زهد منفى و انزواگرايانه و بريدن از جامعه و پشت كردن به كار و تلاش و مبارزه فرامى خواندند.

آنچه در تربيت اسلامى به عنوان اصلى اساسى مطرح است چنين زهدى است، نه رهبانيت و كناره گيرى از مردم و جامعه. امام صادق (ع) فرموده است :

«همانا خداى تبارك و تعالى شريعت­هاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (ع) را به محمد (ص) عطا كرد و آن شرايع يكتاپرستى است و اخلاص و ترك بت پرستى و فطرت حنيفيه آسان و اينكه گوشه گيرى و دورى از جامعه در آن نيست». (7)

  • زهد اسلامى

زهد اسلامى زهدى كاملا مثبت و اجتماعى است و به هيچ وجه در آن رنگ و بويى از نگاه منفى به عالم وجود (مظهر اسماى حسناى الهى) و رهبانيت وجود ندارد.

زهد اسلامى همان چيزى است كه بتمامه در زندگى پيامبر اكرم (ص) و اوصياى آن حضرت جلوه دارد.

زهد اسلامى غير از رهبانيت است. رهبانيت، بريدن از مردم و رو آوردن به عبادت است. بر اساس اين انديشه كه كار دنيا و آخرت از يكديگر جداست، دو نوع كار بيگانه از هم است. از دو كار يكى را بايد انتخاب كرد، يا بايد به عبادت و رياضت پرداخت تا در آن جهان به كار آيد و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود تا در اين جهان به كار آيد. اين است كه رهبانيت بر ضد زندگى و بر ضد جامعه گرايى است، مستلزم كناره گيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هر گونه مسئوليت و تعهد از خود است.

اما زهد اسلامى در عين اينكه مستلزم انتخاب زندگى ساده و بى تكلف است و بر اساس پرهيز از تنعم و تجمل و لذت گرايى است، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عين جامعه گرايى است.

فلسفه زهد در اسلام آن چيزى نيست كه رهبانيت را به وجود آورده است. در اسلام مسئله جدا بودن حساب اين جهان با آن جهان مطرح نيست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه اند و نه كار اين جهان با كار آن جهان بيگانه است. ارتباط دو جهان با يكديگر از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شىء واحد است، از قبيل پيوستگى دو رويه يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است.

كار اين جهان با كار آن جهان نيز عينا همين طور است، بيشتر جنبه اختلاف كيفى دارد تا اختلاف ذاتى، يعنى آنچه بر ضد مصلحت آن جهان است و ضد مصلحت اين جهان نيز هست، و هر چه بر وفق مصالح عاليه زندگى اين جهان است بر وفق مصالح عاليه آن جهان نيز هست.

زهد اسلامى: چنانكه گفتيم در متن زندگى قرار دارد، كيفيت خاص بخشيدن به زندگى است و از دخالت دادن پاره اى از ارزشها براى زندگى ناشى مى شود.

زهد اسلامى چنانكه از نصوص اسلامى برمى­آيد، بر سه پايه اصلى كه از اركان جهان بينى اسلامى است استوار است:

  1. بهره گيرى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى، تنها عامل تأمين كننده خوشى و بهجت سعادت انسان نيست. براى انسان به حكم سرشت خاص، يك سلسله ارزشهاى معنوى مطرح است كه با فقدان آنها بهره برداری های مادى قادر به تأمين بهجت و سعادت نيست.

  1. سرنوشت سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست، انسان، از آن جهت كه انسان است يك سلسله وابستگيهاى عاطفى و احساس مسئوليتهاى انسانى درباره جامعه دارد كه نمى تواند فارغ از آسايش ديگران، آسايش و آرامش داشته باشد.

  1. روح، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن در مقابل بدن اصالت دارد؛ كانونى است در برابر كانون جسم، منبع مستقلى است براى لذات و آلام. روح نيز به نوبه خود بلكه بيش از بدن نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است. روح از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن بى نياز نيست، اما بدون شك غرق شدن در تنعمات مادى و اقبال تمام به لذت گرايى جسمانى مجال و فراغتى براى بهره بردارى از كانون روح و منبع بى پايان ضمير، باقى نمى­گذارد و در حقيقت نوعى تضاد ميان تمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرق شدن و محو شدن و فانى شدن در آنها باشد وجود دارد.

مسئله روح و بدن مسئله رنج و لذت نيست. چنين نيست كه هر چه مربوط به روح است رنج است و هر چه مربوط به بدن است لذت. لذات روحى بسى صافتر، عميقتر، بادوامتر از لذات بدنى است.

روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، از خوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مى كاهد، لذا آن گاه كه مى خواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دلپسند و زيبا سازيم، نمى توانيم از جنبه هاى روحى صرف نظر كنيم.

با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مى شود، و با توجه به اين سه اصل است كه روشن مى گردد چگونه اسلام رهبانيت را طرد مى كند، اما زهدگرايى را در عين جامعه گرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مى پذيرد.

زهد اسلامى دل كندن از پستيها و ترك وابستگيها در عين حفظ ارزشهاى فردى و اجتماعى و تلاش در راه رسيدن به اهدافى متعالى است. در حديثى از پيامبر اكرم (ص) آمده است كه فرمود: «از جبرئيل پرسيدم كه تفسير زهد چيست؟ پس جبرئيل چنين گفت:

زاهد آن را دوست مى دارد كه آفريدگارش دوست مى دارد، و آن را دشمن مى دارد كه آفريدگارش دشمن مى­دارد، و از حلال دنيا دورى مى كند و به حرام آن روى نمى كند، زيرا حلال آن حسابرسى دارد و حرامش عذاب دارد؛ و به همه مسلمانان دلسوزى و مهربانى مى­كند، همان گونه كه به خود مى كند، و از سخن (بيهوده) دورى مى كند، همان گونه كه از مردارى كه بوى گندش برآمده، دورى مى كند، و از بهره ناچيز دنيا دورى مى كند، همان گونه كه پرهيز مى كند كه آتش او را در بر گيرد، و اينكه آرزوى خود را كوتاه مى كند، و مرگ خود را در پيش چشم مى بيند». (8)

زهد حقيقى انسان را از درون و بيرون اصلاح مى كند به گونه اى كه در عين وارستگى، تلاشگر و پركار و دلسوز و مهربان مى­شود. چون آرزوهاى پست از دل آدمى بيرون رود عرصه براى خلوص و ايثار گشوده مى شود. از امير مؤمنان (ع) وارد شده است كه فرمود:

«زهد كوتاه كردن آرزوها و خالص كردن كردارهاست». (9)

انسانى كه ميل به دنيا ندارد و آرزويش را هم نمى­كند، به خلوص در عمل دست مى­يابد و مى­تواند خود را در برابر كششهاى حيوانى نگه دارد و نعمتهاى خدا را پاس دارد و براى رسيدن به كمالى الهى به كار گيرد. پيشواى وارستگان على (ع) مى فرمايد:

«اى مردم! زهد يعنى كوتاهى آرزو، و شكر در برابر نعمت، و پارسايى در برابر گناهان». (10)

زهد اسلامى بهترين و كارآترين وسيله براى ساختن فرد و جامعه در جهت اهداف تربيت است و هيچ چيز مانند بى رغبتى به دنيا در تربيت مؤثر نيست. چه نيكو فرموده است امير مؤمنان على (ع):

«مددكارترين اخلاق به دين بى رغبتى نسبت به دنياست». (11)

در نتيجه آن نظام تربيتى مى تواند مردمان را به سعادت اين جهانى و آن جهانى برساند كه اساس تربيت را بر زهد قرار دهد، زيرا تربيتى كه راه زهد را نمى­گشايد درهاى همه بديها را بر مردمان مى گشايد و آنان را از سعادت حقيقى محروم مى سازد. امام صادق (ع) فرموده است:

«همه بدى در خانه اى نهاده شده است و كليدش را دوستى دنيا قرار داده اند، و همه نيكى در خانه اى نهاده شده است و كليدش را زهد و پشت كردن به دنيا قرار داده اند». (12)

  • ثمرات زهد

خير و بركتى كه از زهد برمى خيزد همه وجوه زندگى آدمى را در بر مى گيرد و او را به كمالات فردى و اجتماعى و سياسى متصف مى سازد، چنانكه در سخنان نورانى پيشوايان معصوم (ع) ثمراتى شگفت براى زهد وارد شده است كه اين حقيقت را تبيين مى كند.

  • علم، حكمت، بصيرت، هدايت

علم حقيقى و حكمت نورانى كه صنع خداست و روشن و روشنگر است، در دلى ظهور مى كند كه به زهد آراسته شده باشد، چنانكه در موعظه رسول خدا (ص) به ابوذر غفارى آمده است:

«اى اباذر! هيچ بنده اى در دنيا زهد پيشه نكرد مگر آنكه خداوند حكمت را در دلش جاى داد و زبانش را به آن گويا ساخت». (13)

رفع كورى و ظهور بينايى و دريافت حقايق هستى جز به زهد فراهم نمى­شود و تا مانع اصلى كمال (دنيا) پس زده نشود، علم حقيقى و هدايت و بصيرت روى نمى­كند، چنانكه على بن ابى طالب (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:

«هر كه در دنيا زهد پيشه كند، خداى متعال به او علم بى تعلم و هدايت بى واسطه عنايت كند و او را بينا سازد و كورى اش را برطرف نمايد». (14)

  • آرامش، آسودگى، بى نيازى، آزادى

آرامش و آسودگى و بى نيازى حقيقى جز با زهد فراهم نمى­شود كه همه اضطرابها، دغدغه ها و نگرانيها از دل بستن به دنياست، زيرا دنيا به هر ميزانى كه در دل آدمى جاى گيرد به همان ميزان وابستگى و پريشانى خاطر و اندوه و نگرانى به بار مى­آورد و با پشت كردن به دنيا همه اينها زدوده مى شود. پيامبر اكرم (ص) فرموده است:

«زهد در دنيا موجب راحت و آرامش قلب و بدن است و شيفتگى به آن موجب دراز شدن پريشانى و اندوه است». (15)

امام صادق (ع) نيز در اين باره فرموده است:

«شيفتگى در دنيا مايه غم و اندوه است و زهد در دنيا آسايش جسم و جان است». (16)

هر كه خواهان آزادى حقيقى است بايد آن را در زهد بجويد زيرا تا انسان از خود و دلبستگيهايش آزاد نشود، طعم آزادى حقيقى را نخواهد چشيد. زهد آدمى را از اسارت خود آزاد و وارسته مى سازد و در نتيجه از همه اسارتهاى دنيايى آزادش مى گرداند. پيشواى آزادگان، على (ع) فرموده است:

«هر كه در دنيا زهد بورزد، خود را آزاد ساخته است». (17)

  • اصلاح، قوت، عزت، عظمت

اصلاح حقيقى امور و كسب قوت و عزت و عظمت در سايه زهد است، زيرا منشاء تباهى و ضعف و ذلت و انحطاط دنياست و هر كه از بندگى دنيا به درآيد و به حقيقت هستى تكيه نمايد به همه والايي­ها دست مى يابد. پيامبر اكرم (ص) درباره اصلاح و افساد امور مسلمانان و عظمت و انحطاط ايشان فرموده است:

«صلاح و درستى اين امت در ابتدا با زهد (اعراض از دنيا) و يقين (به آخرت) بود و هلاكت و نابودى اش در پايان به بخل و آرزوست». (18)

روزى كه مسلمانان به دنياى دون پشت كردند، عزت و عظمت به آنان روى كرد، و چون در پى دنيا روان شدند و به يكديگر بخل ورزيدند و هر كس جز به خود و دنياى حقير خويش نينديشيد و دلداده پستيها شدند، به زبونى و انحطاط كشيده شدند كه قدرت حقيقى با پشت كردن به دنيا روى مى كند، نه با پشت دادن به دنيا.

——————–

(1) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 54.

(2) شرح غررالحکم، ج 2، ص 60.

(3) مشکات الانوار، ص 122.

(4) شرح غررالحکم، ج 5، ص 443.

(5) غررالحکم، ج 1، ص 29.

(6) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 51.

(7) کافی، ج 2، ص 17.

(8) بحار الانوار، ج 2، ص 81.

(9) شرح غرر الحکم، ج 2، ص 63.

(10) نهج البلاغه، حکمت 81.

(11) بحار الانوار، ج 73، ص 50.

(12) مشکات الانوار، ص 268.

(13) مکارم الاخلاق، ص 463.

(14) حلیه الاولیاء، ج 1، ص 79.

(15) الجامع الصغیر، ج 2، ص 34.

(16) بحار الانوار، ج 78، ص 240.

(17) غرر الحکم، ج 2، ص 216.

(18) امالی صدوق، ص 189.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا