- اصل تدرج و تمكن
«تدرج» به معناى اندك اندك و آهسته آهسته پيش رفتن و پايه پايه نزديك شدن است، و «تمكن» به معناى جاى گرفتن و جاگير شدن و پابرجا شدن و نيز توانايى و قدرت و قادر شدن بر چيزى است. هيچ انسانى جز بر اساس تمكن و توانايى اش و جز با حركتى تدريجى و مناسب به كمالات الهى دست نمى يابد، همچنان كه عكس اين مطلب نيز صادق است و هيچ انسانى يك مرتبه و دفعتاً تباه نمى شود. خداى متعال در چند آيه از كتاب كريمش مردمان و مؤمنان را هشدار مى دهد كه گامهاى شيطان را پيروى نكنند، از جمله مى فرمايد:
«يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَ مَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ * اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از پى گامهاى شيطان نرويد، و هر كه پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد (بداند كه) او به زشتكارى و كارهاى ناپسند وامى دارد. سوره نور آیه 21».
خداوند فرمان مى دهد كه «خطوات» شيطان را پيروى نكنيد. «خطوات» جمع «خطوة» به معناى گام است، و «خطوات» گامهايى است كه شيطان براى رسيدن به هدف خود و گمراه و تباه ساختن مردم برمىدارد. روش او روشى گام به گام است و اعمال شيطانى و انحرافها تدريجا در انسان نفوذ مى كند نه به صورت دفعى و ناگهانى.
تدرج و تمكن در تربيت امرى است كه در هر دو طرف صادق است و انسان بر اساس آن به سوى والايى يا تباهى سير مى كند.
- لزوم تدرج و تمكن در تربيت
سير تربيت يعنى تربيت كردن و تربيت پذيرى امرى تدريجى است و جز با استمرار و رعايت توانايى و قدرت افراد تحقق نمى يابد. اين امر در هر حركت و فعل تربيتى بايد مد نظر قرار گيرد تا تربيت به نتيجه رسد. ملاحظه تفاوتهاى فردى و اختلاف استعدادها در تربيت و سامان دادن تربيت با توجه به آن از مهمترين اصول تربيت است. انسانها از نظر طبيعى به هيچ روى يكسان نيستند، بلكه اختلاف وجودى ميان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است. انسانها گوناگون آفريده شده اند و از استعدادها و ظرفيتهايى متفاوت برخوردارند كه همين تفاوت و گوناگونى مايه بقا و دوام و رشد جامعه انسانى است و اين امر از نشانه هاى قدرت و كمال خداى متعال است.
« مَّا لَكمُ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَكمُ أَطْوَارًا * شما را چه مىشود كه خداى را به بزرگى باور نداريد و حال آنكه شما را گوناگون (در مراحل و مراتب مختلف) آفريده است. سوره نوح آیات 13 و 14».
اين قسم اختلاف، اختلافى است كه در عالم انسانى چارهاى از آن نيست. اين اختلاف طبايع است كه منشاء اختلاف بنيهها مى شود و بى گمان تركيبات بدنى باعث اختلاف در افراد و در نتيجه اختلاف در استعدادهاى جسمى و روحى مىشود و با ضميمه شدن اختلاف محيطها و آب و هواها، اختلاف سليقه ها و سنن و آداب و مقاصد و اعمال نوعى و شخصى در جوامع انسانى پديد مى آيد و در علم الاجتماع و مباحثش ثابت شده است كه اگر اين اختلافها نمى بود بشر يك چشم بر هم زدن قادر به زندگى نبود. به بيان امير مؤمنان (ع):
«خير مردم در تفاوت آنها (در استعدادها) است و اگر همه (در استعداد) مساوى باشند، هلاك شوند». (1)
تربيت نيز اگر بر اساس ملاحظه ظرفيتها و استعدادها صورت نگيرد، نه تنها رشد دهنده نخواهد بود بلكه تباهگر و هلاك كننده خواهد بود.
- سنت الهى در تربيت
حكمت الهى چنين است كه با ما به مقدار توانايىهایمان رفتار مىكند و هيچ كس را بيش از توانايى اش تكليف نمى نمايد و اين اساس تربيت است.
« لَا يُكلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا * خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كند. سوره بقره آیه 286».
«وسع» به معنى تاب و توان است كه اصل آن به معنى گنجايش مكانى است، سپس توانايى انسان را شبيه ظرفى براى افعال اختيارى او تصور كرده اند، گويا آنچه را كه انسان مى تواند انجام دهد، توانايى وى گنجايش آن را دارد و آنچه را نمى تواند انجام دهد توانايى اش گنجايش ندارد و اين مفهوم بر طاقت منطبق گرديده و وسع ناميده شده است. بنابراين وسع انسان عبارت است از طاقت و گنجايش توانايى وى؛ و تربيت بايد كاملا با طاقت و گنجايش توانايى افراد متناسب باشد.
بنابراين بايد در تمام مراحل تربيت تمكن افراد در نظر گرفته شود و آنان را بتدريج به سوى كمال سوق داد، زيرا توقع بيش از اندازه و خارج از استعداد افراد، آنان را وامانده مى سازد و مطلوب تربيت حاصل نمى شود. يكى از وجوه فلسفه نزول تدريجى آيات قرآن رعايت همين اصل تربيتى بوده است، زيرا اگر قرآن به صورت جمعى و يكباره بر مردم نازل مى شد، و احكام و قوانين آن دفعتا به مردم ابلاغ مى گشت، مردمى كه قرنها بر خلاف جهت اين احكام و قوانين زندگى كرده بودند، يكمرتبه زير بار نمى رفتند و پذيرش اين تربيت براى آنان سخت دشوار، بلكه ناممكن بود، بنابراين نزول تدريجى آيات امكان آن تحول بزرگ تربيتى را ممكن ساخت كه قرآن كريم خود كتاب تربيت انسان است.
قرآن به منظور يك ايده و مثل اعلايى كه بايد روى عمل و رفتار مردم پياده شود نازل شده است، لذا همه جوانب امكان رفتار انسان را در نظر گرفته است. نه تنها همه قوانين متنوع قرآن يكباره به مردم ابلاغ نشد، بلكه در مورد يك قانون نيز به منظور خو گرفتن مردم به آن تدرج و آشنايى لحظه به لحظه را مورد توجه قرار داده است، مثلا براى پايان دادن به يك رسم و عادت اجتماعى و ملى كه ناپسند و در عين حال سخت راسخ بود، زمينه امكان ترك آن را بتدريج فراهم آورد.
- راه و رسم پيامبر و اوصيايش
پيامبر اكرم (ص) در تربيت مسلمانان بر همين اساس رفتار مى كرد، چنانكه از ابوعبدالرحمان سلمى روايت كرده اند كه گفت: برخى از اصحاب پيامبر (ص) كه به ما قرآن مىآموختند مىگفتند: اصحاب، قرآن را ده آيه، ده آيه از پيامبر (ص) فرامىگرفتند و تا زمانى كه آن ده آيه را بدرستى فرانمىگرفتند و به آنها عمل نمىكردند، به ده آيه بعد نمى پرداختند. (2)
پيامبر اكرم (ص) در سخن گفتن با مردمان و هدايت آنان ظرف عقل و گنجايش وجودى ايشان را رعايت مى كرد و خود مى فرمود:
«ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردمان در حدود خردهايشان سخن گوييم». (3)
مربيان الهى در تربيت مردمان كاملا پايبند اين اصل بودند و بر رعايت آن بسيار تأكيد مى كردند، و از پيروان خود مى خواستند كه مردمان را بر اساس تدرج و تمكن به سوى خدا سير دهند. امام صادق (ع) به يكى از اصحاب خود كه اين اصل را به خوبى درك نمىكرد و آن را در رفتار خود پاس نمى داشت فرمود:
«همانا برخى از مسلمانان يك سهم (از ايمان) و برخى دو سهم، و برخى سه سهم، و برخى چهار سهم، و برخى پنج سهم، و برخى شش سهم، و برخى هفت سهم را دارند. پس سزاوار نيست كه صاحب يك سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وادارند، و نه صاحب دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارد، و نه صاحب سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد، و نه صاحب چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد، و نه صاحب پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد، و نه صاحب شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد». (4)
مشخص است كه رعايت تدرج و تمكن در تربيت از چه اهميتى برخوردار است كه امام (ع) با اين شكل آن را توضيح مى دهد. در ادامه اين حديث، امام صادق (ع) مثالى بيان كرده است كه لزوم توجه به اين اصل را به تمام معنا روشن مىكند. حضرت چنين مثال زده است: مردى (مسلمان) همسايه اى نصرانى داشت. او را به اسلام دعوت كرد و آن قدر از اسلام تعريف كرد كه آن مرد نصرانى پذيراى اسلام شد. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در خانه او را زد. همسايه نصرانى پرسيد: كيست؟ گفت: من فلان شخصم، پرسيد: چه كارى دارى؟ گفت: وضو بگير و جامه ات را بپوش و همراه ما به نماز بيا. تازه مسلمان وضو گرفت و جامه اش را پوشيد و همراه او شد. تا آنجا كه مى شد نماز گزاردند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و در مسجد ماندند تا صبح روشن شد. تازه مسلمان برخاست تا به خانه اش رود. اما همسايه اش گفت: كجا مى روى؟ روز كوتاه است و چيزى تا ظهر باقى نمانده است. پس او را همراه خود در مسجد نگاه داشت تا نماز ظهر را هم به جا آورد. باز تازه مسلمان برخاست كه برود. همسايه مسلمانش گفت: ميان ظهر و عصر زمانى كوتاه است. پس او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم به جا آورد. تازه مسلمان برخاست تا به منزلش برود. همسايه مسلمانش گفت: اكنون آخر روز است و از اولش هم كوتاهتر است. پس او را نگاه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد. باز خواست به منزلش برود. به او گفت: يك نماز بيش نمانده است. نگاهش داشت تا نماز عشا را هم خواند. آن گاه از هم جدا شدند.
چون سحرگاه شد، نزد تازه مسلمان رفت و در خانه او را زد، پرسيد: كيست؟ گفت: منم ، فلان شخص. پرسيد: چه كارى دارى؟ گفت: وضو بگير و جامه ات را بپوش و همراه ما به نماز بيا. تازه مسلمان گفت: براى اين دين شخصى بيكارتر از من پيدا كن كه من فردى مستمند و عيالوارم!
سپس امام صادق (ع) فرمود: آن مسلمان، فردى را كه وارد اسلام كرده بود. بدين ترتيب از اسلام بيرون كرد.
بنابراين لازمه فعل تربيتى درست زمينه فراهم كردن و بتدريج وسع افراد را بيشتر كردن و آن گاه انتظار داشتن است. البته اينكه تربيت بايد بر اساس توانايى افراد و بتدريج صورت بگيرد به معناى توقف در تواناييهاى پايين و حركت نكردن و تلاش نكردن در جهت وسع بيشتر نيست، بلكه بايد تلاش كرد كه ظرف وجودى و گنجايش توانايى افراد را بتدريج افزايش داد و آنان را به سمت مقصد تربيت سوق داد.
انسان موظف است كه هر چه بيشتر استعدادهاى كمالى خود را رشد دهد و به هيچ وجه در حد وضع موجودش توقف نكند؛ و اساسا سلوك انسانى امرى تدريجى است كه با هدايت مربى و تلاش متربى سامان مى يابد.
—————-
(1) امالی صدوق، ص 362.
(2) بحار الانوار، ج 92، ص 106.
(3) همان، ج 1، ص 85.
(4) کافی، ج 2، ص 43.