• اصل تفكر

تفكر صحيح در تربيت اسلامى جايگاهى ويژه دارد و بر هيچ امرى چون آن تأكيد نشده است. اين تأكيد و انگيختن مردمان به تفكر چنان است كه از پيامبر اكرم (ص) چنين روايت شده است:

«ساعتى انديشيدن از يك سال عبادت بهتر است». (1)

  • اساس تربيت اسلامى

نظام تربيتى اسلام بر تفكر صحيح استوار است و مقصد آن است كه تربيت شدگان اين نظام اهل تفكر صحيح باشند و پيوسته بينديشند، چنانكه آن نمونه اعلايى كه همه جهتگيري­هاى تربيتى بايد به سوى او باشد يعنى پيامبر اكرم (ص) اين گونه بود. در خبر امام مجتبى (ع) از هند بن ابى هاله تميمى آمده است:

«رسول خدا (ص) همواره تفكر مى كرد». (2)

بنابراين سير تربيت بايد به گونه اى باشد كه متربى به تفكر صحيح راه يابد و انديشيدن درست شاكله او شود تا زندگى حقيقى بر او رخ بنمايد، زيرا نيروهاى باطنى انسان و حيات حقيقى او با تفكر فعال مى شود و با گشودن دريچه تفكر، درهاى حكمت و راهيابى به حقيقت بر او گشوده مى شود. از اين رو در اسلام، تفكر، زندگى دل و حيات قلب معرفى شده است، چنانكه امير مؤمنان (ع) فرموده است:

«انديشيدن زندگى دل بيناست». (3)

تفكر اساس حيات انسانى است، زيرا انسانيت انسان و ادراك او از عالم و آدم و پروردگار عالميان و اتصالى كه با حق برقرار مى­كند وابسطه به نحوه تفكر اوست. با تفكر است كه استعدادهاى پنهان آدمى از قوه به فعل درمى آيد و زمينه حركت كمالى او فراهم مى شود. به بيان امام خمينى (ره):

تفكر مفتاح ابواب معارف و كليد خزائن كمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است.

انسان جز با تفكر نمى تواند دريچه هاى معارف و حقايق را بر خود بگشايد و جز با تفكر نمى تواند بدرستى سلوك نمايد. علامه طباطبايى (ره) در اين باره مى نويسد:

بى ترديد زندگى انسان يك زندگى فكرى است و جز با ادراك كه فكر مى ناميم قوام نمى يابد، و از لوازم بناى زندگى بر فكر اين است كه هر چه صحيحتر و تمامتر باشد، زندگى بهتر و محكمتر خواهد بود. بنابراين به هر سنت و آيينى پايبند باشيم و در هر راه رفته شده و يا ابتدايى كه قدم برداريم، زندگى پابرجا مربوط به فكر صحيح و قيم و مبتنى به آن است و به هر اندازه كه فكر صحيح باشد و از آن بهره گرفته شود، زندگى هم قوام و استقامت خواهد داشت.

قرآن كريم كه كتاب تربيت انسان است، مردمان را به تفكر مى­خواند و از پيروى كوكورانه و بدون تفكر پرهيز مى دهد و درستى و سلامت و قوام زندگى را نتيجه تفكر صحيح معرفى مى كند.

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب * پس بندگان مرا مژده ده، آنان كه سخن را مى شنوند و بهترين آن را پيروى مى­كنند، اينانند كه خداوند هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند. سوره زمر آیه 18».

امام صادق (ع) «اولوالالباب، خردمندان» را اهل تفكر معرفى كرده و فرموده است:

«همانا اولوالالباب (خردمندان) آنانند كه تفكر مى كنند». (4)

قرآن كريم كتاب تفكر است و مردمان را بر اين اساس به سوى حق سير مى دهد.

«إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النهَّارِ لاَيَاتٍ لّأُوْلىِ الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار * همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز برای خردمندان نشانه هاست؛ همان كسان كه ايستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداى را ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند (و مى­گويند:) پروردگارا، اين را به بيهوده نيافريدى. تو پاكى از اينكه كارى بيهوده كنى پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. آل عمران آیه 191».

بدين ترتيب قرآن كريم مى كوشد انسان را به فكر وادارد و از راه فكر صلاح و فساد او را بدو تفهيم و بر اساس تفكر صحيح او را سير دهد و به اهداف تربيت واصل نمايد.

چون انسان يك موجود متفكر است، يعنى با انديشه كار مى كند، و با انديشه زندگى مى كند، و اگر سود و زيانى مى بيند از راه افكار و انديشه اش بهره مند يا متضرر مى شود، لذا وحى آسمانى كه براى هدايت انسان آمد، مى كوشد كه از راه فكر، منافع مادى و معنوى او را به او تفهيم كند و همچنين امور زيانبار به حال وى را هم براى او تشريح كند، تا هر چه در سعادت او نقش دارد، از راه فكر به او بفهماند و از راه دل در او شوقى ايجاد كند كه با فكر بفهمد و با دل به آن گرايش پيدا كند و هر چه به حال او زيانبار است از راه فكر توجيهش كند كه به زيان آن امر پى ببرد و از راه دل هم منزجر باشد، چون مهمترين هدف نزول وحى الهى تربيت انسان است و تربيت انسان هم جز از راه فكر ميسر نيست، زيرا انسان مانند درختى نيست كه با آب و هوا تغذيه شود، مانند حيوان نيست كه با مرتع و دامگاه رشد كند، بلكه موجودى است انديشمند؛ تا فكرش تأمين نشود، نمى توان او را هدايت كرد.

چون انسان، همان طور كه اشاره شد، موجودى است متفكر، اگر بخواهد منحرف گردد از راه فكر منحرف مى­شود و اگر بخواهد هدايت شود، از راه انديشه و فكر هدايت مى­يابد. شيطان اگر بخواهد در انسان راه پيدا كند، تنها راه نفوذ شيطنت، انديشه اوست. فرشته اگر بخواهد در انسان راه پيدا كند، تنها عامل نفوذى فرشتگان، راه انديشه اوست.

دشمن انسان اگر بخواهد به وى آسيب برساند، از راه فكر وارد مى شود. دوست اگر بخواهد سودى به او برساند، از راه انديشه وارد مى شود، لذا خداى سبحان تأييد فرشته ها را از راه انديشه بيان مى كند، و دشمنى شيطانها را هم از راه انديشه معرفى مى كند؛ و استدلالهاى قرآن كريم را هم كه ضامن هدايت مردم است از راه انديشه تبيين مى كند.

براى تحصيل سعادت انسان هيچ امرى مهمتر از طرز تفكر صحيح او نيست.

  • راه و حقيقت تفكر

راه تفكر راهى منطقى است كه بر امور فطرى استوار است و حتى دو نفر در آن اختلاف و نزاعى ندارند؛ و اگر اختلاف و نزاعى هست از قبيل مشاجره در بديهيات است و به تصور نكردن معناى درست محل نزاع از جانب يكى از طرفين يا هر دو برمى گردد كه علتش در كار نبودن تفاهم درست است، ما وقتى به تمام اشكالات و تشكيكات و شبهاتى كه بر اين راه منطقى كرده اند رجوع مى كنيم، مى بينيم آنان در بيان مقاصد و تحصل نتيجه هايى كه گرفته اند، بر همين قواعد منطقى تكيه كرده اند و وقتى قسمتى از آن مقدمات و شكلها را كه فرياد بى فايده بودن آنها را بلند كرده اند برگردانيم، ديگر كلامشان منتج نخواهد بود و خود نيز بدان راضى نخواهند شد و اين بهترين گواه است كه آنان به فطرت خود اين اصول منطقى را قبول دارند و تسليم آن اصولند و خود آنها را به كار مى برند.

اما اينكه چگونه مى توان پى برد كه اين روش منطقى و فطرى در تفكر صحيح است، دو راه در برابر ما وجود دارد:

راه اول: روش خود قرآن كريم اين است كه بر روش عقلا كه از بديهى به نظرى مى رسند يا روش منطقى سخن مى گويد.

راه دوم: تصريح كردن معصومين (ع) به آن مبادى اوليه، مانند «بطلان جمع بين نقيضين»، «بطلان رفع نقيضين» و «ثبوت يكى از دو نقيض با زوال نقيض ديگر» كه در كتاب توحيد صدوق به آن اشاره شده است.

بدين ترتيب معناى فكر، احضار دو معرفت است در نفس، تا به وسيله آنها به معرفتى سوم دست يافته شود.

فكر عبادت از دو حركت است: از مطلوب به سوى مقدمات و از مقدمات به سوى مطلوب.

به عنوان مثال اگر كسى ميل به زندگى دنيايى دارد و مى خواهد حيات دنيوى را برگزيند پرسشى برايش مطرح است و آن اينكه نمى داند آيا «آخرت» سزاوارتر است در برگزيدن يا «دنيا». دو راه در برابر او قرار دارد. نخست آنكه از افرادى بشنود كه آخرت سزاوارتر است براى انتخاب و برگزيدن، پس اين مطلب را تصديق كند و بدون آنكه به حقيقت مسأله واقف بوده و بصيرت داشته باشد، آن را پى بگيرد، به اين عمل تقليد مى گويند و اين معرفت نيست. اما راه دوم آن است كه بداند و معرفت پيدا كند به اينكه:

اولا، آنچه باقى تر است، براى برگزيدن سزاوارتر است.

ثانيا، آخرت باقى تر است.

سپس با اين دو مقدمه معرفتى به معرفتى سوم دست يابد و آن اينكه:

ثالثا، آخرت سزاوار انتخاب و برگزيدن است.

البته ممكن نيست كه انسان به معرفت سوم دست يابد مگر با معرفت اول و دوم. مجموعه اين عمل را فكر مى نامند.

بنابراين «تفكر» تجزيه و تحليل معلوماتى است كه انسان در ذهن خود اندوخته است. «تفكر» سير در فرآورده هايى است كه ابتدائاً براى ذهن پيدا شده است. «تفكر» همانند شناگرى است. شناگر براى شنا كردن به آب احتياج دارد، بايد آبى باشد تا شناگر در آن شنا كند؛ براى انسان نيز بايد معلوماتى باشد تا فرد قادر به «تفكر» باشد.

كسى كه از وضع ريشه، ساقه، برگ و گلبرگ و همچنين از كيفيت تنفس و رشد و نمو گلى اطلاع دارد، مى تواند به قدرت علمى كه دارد در آن بينديشد، و حكمت و تقدير و تدبير الهى را در آن ببيند و بيابد، ولى كسى كه از گل فقط حجم ظاهرى و شكل آن را مى بيند و بيش از اين اطلاعى ندارد، قادر به تفكر درباره آن نيست. پس مايه تفكر معرفت و علم است و جالب آنكه ثمره اش نيز علم و معرفت است.

انسان هيچ وقت خالى و فارغ از تفكر نيست، و از همين روست كه مى گوييم تفكر فطرى انسان است و قرآن كريم انسان را به روش ‍ فطرى صحيح تفكر مى­خواند و سبك خود قرآن و سيره معصومين چنين است. قرآن كريم راه و روشى را به ما نشان داده است كه به وسيله آن راه و روش به مجهولاتمان پى ببريم، و يا به همان روش عقلا، بدون رد، روشى را امضا كرده كه همان روش منطقى است.

روش عقلا اين است كه روى فطرتى كه دارند از بديهى به نظرى پى مى برند و البته از هر بديهى هم نمى شود به هر نظرى پى برد. ميان اين معلوم و آن مجهول بايد رابطه اى برقرار باشد. نياز به يك ترازو داريم كه بدانيم چگونه بايد انديشيد و آن ترازو را منطق مى نامند.

اگرچه قرآن كريم صريحا نمى گويد كه بايد چنين انديشيد، ولى روش ‍ عقلا را امضا كرده است و با ما هم با همين روش سخن گفته است؛ و اين راه تفكر است. اما تفكر حقيقى گذشتن از كثرت، و شهود حق در تمام موجودات است. اين تفكر جز با گذشتن از ظواهر و كثرات و رسوخ به باطن امور و پى بردن به فقر ذاتى و عدم ماهوى موجودات در قبال حق ميسر نيست. اين نحوه از تفكر با دل آگاهى تحقق مى پذيرد و جز با سيرى معنوى از ظاهر و باطن، حاصل نمى شود.

حقيقت تفكر ديدن عالم و آدم است با توجه به اصل و مبداء حقيقى آنها، رويت نسبت اشيا و امور با حق است كه خداوند فرموده است:

«سَنرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فىِ الاْفَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ‏ يَتَبَينَ‏ لَهُمْ أَنَّهُ الحَق * آيات و نشانه­هاى خود را در آفاق و در وجود انسانها به آنان مى نمايانيم تا برايشان روشن و آشكار شود كه او حق است. سوره فصلت آیه 53».

مجارى تفكر

در نظام تربيتى اسلام مردمان به تفكر در خداشناسى، انسان شناسى، جهان شناسى و تاريخ ‌شناسى دعوت مى شوند تا از اين راه، زندگى اين جهانى و زندگى آن جهانى شان اصلاح گردد و سير از ظلمات به سوى نور و اتصاف به اسماى حسنا و صفات علياى الهى برايشان ميسر شود. قرآن كريم كتاب تفكر در اين مجارى و كسب بصيرت و هدايت و حكمت به سبب اين تفكر است كه به ذكر آياتى در اين باره بسنده مى شود.

«اللَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ * خداى يكتا كه جز او خدايى نيست، زنده و پاينده است. سوره بقره آیه 255».

«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ  عَلِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبرِّ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنىَ‏ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحْكِيم * اوست خداى يكتا كه جز او خدايى نيست؛ داناى نهان و آشكار؛ اوست بخشاينده و مهربان. اوست خداى يكتا كه جز او خدايى نيست؛  حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، ايمنى بخش، نگاهبان (بر همه چيز)، تواناى بى همتا، بر همه چيره، در خور كبريا و بزرگى. پاك و منزه است خداى از آنچه (با او) شریک مى گيرند. اوست خداى آفريدگار، هستى بخش، نگارنده صورتها؛ براى او نامهاى نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏گويند و او عزيز و حكيم است! سوره حشر آیات 24 – 22».

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فىِ قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَالِقِين * و به يقين، انسان را از عصاره‏اى از گِل آفريديم. سپس او را نطفه اى ساختيم در قرارگاهى استوار. آن گاه نطفه را خون بسته اى ساختيم و آن خون بسته را پاره گوشتى كرديم و آن پاره گوشت را استخوانها گردانيديم، و بر آن استخوانها گوشت پوشانيديم؛ سپس او را به آفرينشى ديگر باز آفريديم. پس بزرگ و بزرگوار است خداى يكتا كه نيكوترين آفرينندگان است. سوره مومنون آیات 14 – 12».

«وَ فىِ الْأَرْضِ ءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فىِ أَنفُسِكمُ‏ أَ فَلَا تُبْصِرُون  * و بر روى زمين براى اهل يقين نشانه‏هايى [متقاعد كننده‏] است، و در خود شما پس مگر نمى‏بينيد؟ سوره ذاریات آیات 21 – 20».

«أَ وَ لَمْ يَسِيرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنهْمْ قُوَّةً وَ أَثَارُواْ الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَكْثرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كاَنَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لَكِن كاَنُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُون * آيا در زمين گردش نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنها نيرومندتر از اينان بودند، و زمين را (براى زراعت و آبادى) بيش از اينان دگرگون ساختند و آباد كردند، و پيامبرانشان با دلايل روشن به سراغشان آمدند (امّا آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنان ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مى‏كردند! سوره روم آیه 9».

تفكر صحيح در اين مجارى آدمى را به تصحيح زندگى و معرفت حقيقى و درگاه بندگى مى رساند و اين بهترين راه اتصاف به صفات الهى است.

تفكر صحيح در عظمت خداوند آدمى را به خشيت الهى و اطاعت خدا وامى دارد؛ و انديشيدن در وضع دنيا و فناى آن و لذتهاى ناپايدارش، انسان را به پارسايى مى­كشاند؛ و تفكر در سرانجام صالحان و نيكان، انسان را به پيروى از آنان وامى دارد؛ و انديشه در سرانجام تباهكاران و بدكرداران موجب پرهيز كردن از كردار و رفتار ايشان مى شود. انديشيدن در عيبهاى نفس و آفات آن، آدمى را به اصلاح خود برمى انگيزد؛ و تفكر در اسرار عبادات و هدفهاى آن سبب مى شود كه در راه به جا آوردن درست و كامل آنها تلاش نمايد؛ و فكر كردن در درجات والاى آخرت، انسان را به تحصيل آنها وامى دارد؛ و انديشيدن در احكام و مسائل شرعى آدمى را به عمل كردن بدانها مى خواند؛ و تفكر در اخلاق نيكو و خوي­هاى پسنديده انسان را به كسب آنها تشويق مى كند و انديشه در اخلاق زشت و خوي­هاى ناپسند، انسان را به پرهيز از آنها مى خواند و خلاصه آنكه هيچ چيز چون تفكر راه سعادت اين جهانى و آن جهانى را بر انسان نمى گشايد.

————–

(1) مصباح الشریعه، ص 114.

(2) الشمائل النبویه، ص 100.

(3) الحیاه، ج 1، ص 184.

(4) کفایه الاثر، ص 253.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا